یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هشتم:
همه چیز آرام میگذشت سرم به خانه و زندگی ام گرم بود همین که بچه ها در کنارم بودند، احساس خوشبختی میکردم چیز دیگری از زندگی نمیخواستم. بابای مهران و کارگرهای شرکت نفت از شاه بدشان میآمد. آبادان در دست انگلیسیها و خارجیها بود. آنها در بهترین محله ها و خانهها زندگی میکردند و برای خودشان آقایی میکردند. بعد از انقلاب، من و بچه ها طرفدار انقلاب و امام شدیم وقتی آدم پستی مثل شاه که خیلی از جوانهای مخالفش را شکنجه کرده بود از کشور رفت و یک سید نورانی مثل امام رهبرمان شد چرا ما از او حمایت نکنیم. من مرتب مینشستم و به سخنرانیهای امام گوش میکردم، انگار از زبان ما حرف میزد و درد دل ما را میگفت.
وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده رضایی* آوردند و ساواک چطور مخالفان شاه را شکنجه کرده بود تمام وجودم نفرت شد. از بچگی که کربلا رفتم و گودال قتلگاه را دیدم همیشه پیش خودم میگفتم اگر من زمان امام حسین(ع) زنده بودم حتماً امام حسین و حضرت زینب(س) را یاری میکردم و هیچ وقت پیش یزید که طلا و جواهر داشت و همه را با پول میخرید نمیرفتم. با شروع انقلاب فرصتی پیش آمد که من و بچههایم به صف امام حسین الان بپیوندیم و من از این بابت خدا را شکر میکردم. مهران در همه راهپیماییها شرکت میکرد او به من شرط کرد که اگر دخترها میخواهند راهپیمایی بیایند باید چادر بپوشند. زینب دو سال قبل از انقلاب با حجاب شده بود اما مینا و مهری و شهلا هنوز حجاب نداشتند. من دو تا از چادرهای خودم را برای مینا و مهری کوتاه کردم همه ما با هم به تظاهرات میرفتیم. شهرام را هم با خودمان میبردیم. زینب دختر بی تفاوتی نبود. با اینکه از همه دخترها کوچکتر بود در هر کاری کمک میکرد ما در همه راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت میکردیم زندگی ما شکل دیگری شده بود تا انقلاب سرمان فقط در زندگی خودمان بود ولی بعد از انقلاب نسبت به همه چیز احساس مسئولیت داشتیم.
*در روزهای اول انقلاب خانواده مهدی و صدیقه رضایی جزء خانوادههای مبارز شناخته میشدند و حتی بعضی از مدارس به نام این خواهر و برادر تغییر کرد اما با مرور زمان و افشای چهره واقعی منافقین شهرت این خانواده هم از بین رفت.
ادامه دارد...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#تخریبچی_شهید_رسول_خلیلی فرزند همسنگر عزیزمان حاج رمضان خلیلی در مصاف با تکفیری های پلید در 27 آبانماه سال 92 مصادف با 14 ماه #محرم در حوالی #شهر_حلب با انفجار تله انفجاری به شهادت رسید.
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
حاج عبدالله سمنانی به من زنگ زد و خبر شهادت رسول رو داد.
گفتم پیکر رسول کجاست .
گفت بردند غسالخونه بهشت زهراء(س) برای غسل دادن.
رفتم غسالخونه برای غسل رسول که گفتند به علت متلاشی شدن بخشی از صورت و بدن در اثر موج انفجار امکان غسل وجود ندارد و تیممش دادند و کفن کردند و بردند برای معراج شهدا.
خبر دادند که خانواده رسول برای دیدن پیکر رسول عازم #معراج_شهدای تهران هستند و من هم خودم رو رسوندم که کمک حال حاج رمضان باشم.
الان شهدای #مدافع_حرم رو در معراج برای دیدن خانواده هاشون آماده میکنند اما قدیم ها اینگونه نبود.
تابوت رسول رو آوردند و مقابل پدر و مادر و بستگان ودوستان زمین گذاشتن و روی پیکر رو باز کردند.
صورت رسول رو کامل نشون ندادند چون سمت راست صورت متلاشی شده بود و دیدنش برای مادر رسول خارج از طاقت بود.
حاج رمضون وقتی پیکر رسول رو دید اولین جمله اش شکرگذاری از خدا بود و اینکه رسول امانتی در دست ما بود وبه صاحب امانت برگشت. و مادر رسول هم با وقار تمام و زینب گونه با پیکر رسول روبرو شد و ابدا جزع و فزعی دیده نشد.
رفتیم بهشت زهراء(س) برای مشخص کردن محل دفن رسول. چون خودش خواسته بود.
بالای مزار اولین شهید مدافع حرم #محرم_ترک یه جای خالی بود و دوستانش گفتند که رسول دوست داشت همین جا دفن بشه.
تشیع باشکوهی در شهرک شهید محلاتی انجام شد و پیکر رسول رو برای دفن به #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا(س) آوردند
وقت دفن رسول در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) حاج رمضان اصرار داشت که بالای سر رسول باشد و برای آخرین بار روی فرزند را ببیند.
من رفتم داخل قبر تا پیکر رسول رو توی قبر بخوابونم ... بند های کفن رو باز کردم و صورت خونین رسول رو کاملا از کفن بیرون آوردم و گونه راستش که در اثر انفجار داغون شده بود روی خاک گذاشتم.
داخل حفره قبر تاریک بود و جمعیت زیادی ایستاده بودند و نوری نبود که صورت رسول در قبر قابل روئیت باشه.
حاج رمضان چراغ قوه موبایلش رو روشن کرده بود وتوی صورت رسول انداخته بود و خیره خیره نگاهش میکرد و ذکر میگفت.
تلقین که خونده شد با خواهش به من گفت: آقا جعفر صورت رسول رو بالا بیار من برای آخرین بار روی رسول رو ببوسم .
شاید چندین ثانیه کشید ...
وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی.
حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده.
رسول وقتی شهید شد 27 سالش بود و مدال شهید مدافع حرم به سینه اش خورد... خوشا به سعادتش... انشاءالله برای ما هم دعا کند..
در یازدهمین سالگرد #تخریبچی_شهید_رسول_خلیلی یادش رو گرامی میداریم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#غریبانه_رفتند_یاران_تخریب
تخریبچی شهید رسول خلیلی و شهید سیدجعفر هاشم از لبنان در حال خنثی سازی بمب کنار جاده ای که توسط تکفیری ها کار گذاشته شده بود..
@alvaresinchannel
#روزگاروصل_یاران_یادباد
یاد با آن روزگاران یاد باد
#تخریبچی_شهید_مدافع_حرم
محمد حسن(رسول)خلیلی
شهادت:۲۷ آبان ۱۳۹۲
سوریه _ حلب
در سیزدهمین سالگرد آسمانی شدن یادش را گرامی میداریم
@alvaresinchannel
🌷 ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ - سالروز شهادت مهدی زین الدین، فرمانده لشکر علی بن ابی طالب (ع)
📷 تصویر فوق ساعاتی پس از شهادت جانسوز مهدی زین الدین
فرمانده دلاور لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع) در سردشت گرفته شده است.
🔰 در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید #مجید_زین_الدین در حال برگشت از کرمانشاه (باختران) به سوی مقر لشکر ۱۷ [در آن مقطع لشکر ۱۷ در حال تدارکات برای عملیاتی در غرب بود] حوالی غروب در جاده #سردشت - #دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهکهای ضدانقلاب قرار گرفت و بعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند.
🔸ضدانقلاب قصد داشت پس از به شهادت رساندن زین الدین، سر او را بریده و به غنیمت ببرد اما با مقاومت وی که تا حوالی صبح ادامه داشت، دشمن ناکام ماند. نیروهای خودی به محض اطلاع در منطقه درگیری حاضر شده و پیکر غرقه به خون شهیدزین الدین و برادرش را به سردشت انتقال دادند.
4.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😊 لبخند شما خلاصه خوبی هاست....
📽 فیلمی زیبا و دیدنی از سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)
🎞 در تصاویر، سردار شهید محمدناصر اشتری، رزمنده سلحشور استان زنجان و از فرماندهان حماسه ساز دوران دفاع مقدس (فرمانده تیپ دوم لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ) نیز دیده می شود
📽 انتشار به مناسبت شهادت سردار پرافتخار سپاه اسلام، شهید مهدی زین الدین - (۲۷ آبان سال ۱۳۶۳)
ا▫️☀️▫️☀️▫️☀️▫️☀️▫️
#با_این_کهکشانها_راه_را_گم_نمیکنیم
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| شهید مهدی زینالدین، فرمانده قلبها💕
🌴 خاطرات سردار حاج عبدالله عراقی از شهید زین الدینی
۲۷ آبانماه ۱۳۶۳ -- سالروز شهادت مهدی زین الدین، فرمانده لشگر ۱۸ علی بن ابی طالب (ع)
💦 اشک سردار زین الدین برای مهر فرزندی💕
🔷️ خانواده در اهواز بود و شهید زین الدین برای ماموریت به منطقه عملیاتی شمال غرب رفته بود.
◇ بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز،
دیده بود دخترش لیـلا، افتاده روی دست مادرش و مریض شده است.
◇ یک زن تنـها با یک بچه ی مریض و باید دوباره رها میکرد و میرفت به میدان نبرد ، دوباره هم نمی توانست بماند و کـاری کند و باید برمی گشت.
◇ رفت توی اتاق؛ در را بست، نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد و آمد دخترش را بوسید❤️ و رفت....
📚 مجموعه کتب «یادگــاران»/ جلد دهم
#شهید_مهدی_زینالدین
زندگینامه شهید زین الدین.pdf
حجم:
4.47M
📚 نسخه PDF | شرح زندگی شهید مهدی زین الدین
۲۷ آبان سالروز شهادت
دسته گلهای محمدی شهر قم ؛
برادران شهید مهدی و مجید زینالدین گرامیباد.
#روحشانشادباصلوات
💠 @bank_aks
#ناجی_آبادان
#شهید_مظلوم_و_غریب_دریاقلی_سورانی
چهل و چهارمین سالگرد شهادت
فردا دوشنبه 28 آبان ساعت 10 صبح بر مزارش
بهشت زهراء سلام الله علیها- قطعه 34
@alvaresinchannel