🍂 چادر پوشش خواهرانمان بود و
یکی در دستش اسلحه
و یکی عکس عشقش
و در صف اول
محکم و با ابهت نشان دادند که
از دامن زن مرد به معراج میرود ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#خواهران_رزمنده
هدایت شده از 🍀کُمیٖتـــــهخـٰادِمیٖنِشـُـهدٰا✨
#گزارش_تصویری
📷دیدار اعضای کمیته خادمین الشهدای پایگاه بسیج حضرت حمزه سیدالشهداء ناحیه امام هادی با خانواده شهید رسولی
گفتنی است در این مراسم ضمن روایتگری یادگار دفاع مقدس حاج صالحی عباسی و روضه خوانی برادر حسن شعبانی لباس این شهید که پارسال تفحص و در گلزار شهدای امامزاده طاهر دفن شده بود به خانواده ایشان تحویل داده شد.
🔸کمیته خادمین شهدا استان البرز🔸
https://eitaa.com/khademin_alborz
فرماندهی که سه شهر را از محاصره دشمن نجات داد
🔹محمدعلی جعفری از فرماندهان سپاه پاسداران روایت میکند: "شهید تجلایی با خصوصیاتی که داشت، ازجمله مدیریت ذاتی، شجاعت، شهامت، هوش و ذکاوت بالایش، سبب گردید؛ رزمندگان باقیمانده در شهر(سوسنگرد) او را به فرماندهی خود برگزینند و علی هم با همه توان، هدایت مقاومت را در داخل شهر بهخوبی انجام داد و توانست حدود سه روز شهر را که در محاصره دشمن بود حفظ کند و دشمن را شکست دهد."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@AkhbareFori
🔹می دونید چقدر شهید دادیم تا راه کربلا باز بشه و بتونیم راحت بریم اربعین؟!!
تو دوازدهمین ویژه برنامه #مستند_انقلاب قراره یه مستند اکران بشه با عنوان "معبر"
روایتی از تشابه زیبای حرکت رزمندگان و شهدا و پیاده روی اربعین
🎞 سلسله جلسات #مستند_انقلاب
📽 اکران برترین فیلم های جشنواره عمار در جمع فعالان جبهه انقلاب
🔹دوشنبه ۲۳ تیر، ساعت ۱۷:۳۰
🔹کرج، میدان مادر، نبش خیام، مسجد حجت بن الحسن(عج)
〰️〰️〰️
▪️جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی البرز
🌐 @jebhe_alborz
▪️ستاد جشنواره عمار استان البرز
🌐 @AmmarAlborz
🍂 گرگصفتان ساواک/۵
مرضیه دباغ (حدیدچی)
┄❅✾❅┄
🔹 مادر و دختر پتویی
مادرم در کتاب خاطراتش مبارزات و روزهای زندان را روایت کردهاست. یکی از خاطرات، مربوط به حجاب گرفتن من و مادرم در زندان است: «مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلقآویز شدن، چادر از سرمان گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آنها از این کار، دریدن حجاب ـ نماد زن مومن و مسلمان ـ و شکستن روحیه ما بود، از اینرو ما نیز از پتوهای سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش، بهجای چادر استفاده میکردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای مأموران خیلی تعجبآور بود، آنها به استهزا و مسخره ما را «مادر پتویی! دختر پتویی!» صدا میکردند.»
صبح هر دوی ما را برای بازجویی و شکنجه بردند. چون پتو به سر داشتیم، خنده های تمسخرآمیز و متلک ها شروع شد: حجاب پتویی! مادر پتویی! دختر پتویی! ...پتو پتویی! یکی گفت: کجاست آن خمینی که بیاید و شما را با پتوی روی سرتان نجات دهد و .... خلاصه ما را حسابی دست انداخته و مسخره کردند. در آن وضع چون عروسک های خیمه شب بازی برایشان بودیم! بعد شکنجه شروع شد؛ شوک الکتریکی و شلاق...
نشر حداکثری = جهاد تبیین
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#ساواک #دباغ
#فساد_دربار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 واکنش رهبر انقلاب به تغییر جای مهمانان، قبل از شروع دیدار: هرجا دوست دارین بنشینید، به حرف این آقایون گوش نکنید
☝️روایتی از دیدارهای غیررسمی فعالان فرهنگی، هنری و علمی کشور با رهبر معظم انقلاب
✨🕋@ghebleh
🍂 خورشید مجنون ۴۹
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 هرچند در آن روز به دنبال یافتن خبری از همه مفقودان بودم و انتظار داشتم از همه آنها اطلاعاتی کسب کنم و به رغم اینکه از دیگر مفقودان خبر خوشحال کننده ای نشد اما همین که زنده بودن و اسارت برادر گرجی زاده برایم محرز شد، خوشحال شدم. بلافاصله به اتفاق همسرم به منزل گرجی زاده رفتم و جریان را به خانواده ایشان گفتم. از طرفی هم نگران بودم نکند عراقیها به مسئولیت او پی برده و ایشان را آزار و اذیت کرده باشند. برادر گرجی زاده خانواده بسیار صبور و کم توقعی داشت. بعدها از اسیر شدن هوشنگ جووند و عده دیگری از مفقودان همچون برادر شهباز جهان دیده هم با خبر شدیم.
در آن مقطع لشکر ۹۲ زرهی تحت کنترل عملیاتی سپاه ششم بود و بخشی از نیروهای لشکر هم در خط حد سپاه ششم مستقر بودند. یک روز نیروهای UN به ستاد لشکر ۹۲ مراجعه میکنند و سؤالاتی را از فرمانده لشکر میپرسند. فرمانده لشکر به آنها میگوید:«ما تحت فرماندهی سپاه ششم هستیم. شما اگر سؤالی درباره منطقه دارید باید بهفرمانده سپاه مراجعه کنید. اگر ایشان صلاح بداند و به شما مجوز بدهد، به اینجا مراجعه کنید.»
مسئول U.N به فرمانده لشکر میگوید: «فرمانده سپاه که درجه ندارد، اما شما درجه دارید. چگونه تحت فرماندهی کسی هستید که درجه ندارد؟» فرمانده لشکر ۹۲ که در آن زمان سرهنگ توکلی بود، به آنها می گوید: «وظیفه شما نظارت بر آتش بس است. آن را انجام بدهید و کاری به این کارها نداشته باشید!»
جواب این فرمانده فهیم و وظیفه شناس برای U.N یک پاسخ دندان شکن بود. بعد از این مورد هرگاه میخواستند با فرماندهان منطقه تحت فرماندهی سپاه ششم ملاقات داشته باشند درخواست میکردند و در صورتی که به آنها مجوز داده میشد به جای مورد نظر مراجعه میکردند.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
#معرفی_کتاب
📖کتاب: « خداحافظ سالار »
نویسنده :حمیدحسام
روایت خاطرات پروانه چراغ نوروزی
همسر سرلشگرپاسدارشهید حسین همدانی
@rezatofaniyan
🌹۲۳ مرداد روزی است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، حزب الله به جهان عرب و اسلام عزت دوباره بخشید. روزی که هیمنه پوشالی رژیم صهیونیستی فرو ریخت و بذر مقاومت ثمره داد. اهمیت این روز نه در یک تاریخ و رویداد نظامی، بلکه در تحقق راهبردی است که حضرت امام خمینی (ره) پایهگذاری کردند و به رهبری حضرت آیت الله خامنهای تداوم یافت. در واقع مقاومت، تنها گزینه حل مساله فلسطین و فراتر از آن، راه حل اسلام حقیقی در تقابل با استکبار است.
۲۳ مرداد سالروز مقاومت اسلامی گرامی باد🌹
✨🕋@ghebleh
19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 سخنان شیرین و خاطره شنیدنی پیرمرد رزمنده روشن ضمیر( حاجی صلواتی ) که در اسفندماه ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی #خیبر و در جمع رزمندگان سلحشور تصویر برداری شده را ببینید
... هست عاقل هر زمانی در غم پيدا شدن
هست عاشق هر زمانی بيخود و شيدا شدن
عاقلان از غرقه گشتن بر گريز و بر حذر
عاشقان را کار و پيشه غرقه دريا شدن
عاقلان را راحت از راحت رسانيدن بود
عاشقان را ننگ باشد بند راحت ها شدن
بر مقام عقل بايد پير گشتن طفل را
در مقام عشق بينی پير را برنا شدن....
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
🍂 خورشید مجنون ۵۰
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 چند ماه بعد از تهاجم عراق به منطقه هور و مفقود شدن علی هاشمی فرمانده سپاه ششم، به فرماندهی کل سپاه پیشنهاد دادیم فرماندهی سپاه ششم را به عهده احمد غلام پور بگذارد. زمانی که اوضاع قدری تثبیت شد، یک شب به اتفاق عباس صمدی نزد محسن رضایی در قرارگاهی در نزدیکی آبادان رفتیم. آن شب موضوع فرماندهی غلام پور را پیش کشیدم و گفتم از آنجا که ایشان از هرکس دیگر با سپاه ششم و نیروهای خوزستانی آشناتر است و کادر سپاه ششم و حتی یگانهای سازمانی این سپاه ایشان را میشناسند و قبول دارند، خواهش میکنیم ایشان با حفظ سمت، یعنی ضمن فرماندهی قرارگاه کربلا، فرمانده سپاه ششم هم باشد.
محسن رضایی در همان ملاقات و همان شب پیشنهاد ما را پذیرفت و از روزهای بعد احمد غلام پور یکی، دو روز در هفته را در ستاد سپاه ششم حاضر می شد.
نوروز سال ۱۳۶۸ را من و عده ای از برادران در قرارگاه آغاز کردیم. آن زمان قرارگاه تاکتیکی سپاه ششم کنار جاده مرزی در سه راهی روستا و پاسگاه طَبُر قرار داشت. به آنجا، قرارگاه یا مقر شهید رمضانی هم میگفتند. بهار آن منطقه بسیار زیبا و دیدنی بود. اطراف و محوطه قرارگاه پوشیده از زمینهای سبز بود. بچه ها صبح زود صبحانه را آماده کرده بودند تا آن را بیرون از سنگر و در زمینی سرسبز از محوطه قرارگاه صرف کنند. آن روز خیلی از بچه ها حاضر بودند؛ مثل حاج نعیم که مسئول اطلاعات بود. قبل از اینکه مشغول خوردن صبحانه بشوم به یاد شهدا افتادم. بی اختیار گریه ام گرفت. از جمع بچه ها دور شدم، اما فایده ای نداشت. دلم هوای علی هاشمی را کرده بود. اصلاً نمیتوانستم آرام بگیرم. به بچه ها گفتم:"میخواهم به خطوط پدافندی سربزنم!"
یکی دو نفر از جمله حاج نعیم با من همراه شدند. بچه ها متوجه شده بودند حالم خوب نیست. بعضیها شوخی میکردند یا لطیفه میگفتند، اما فایده ای نداشت. همچنان که ماشین به طرف پیچ کوشک می رفت، یکی از بچه ها (شاید حاج نعیم) رادیوی ماشین را روشن کرد. خواننده ای با صدای حزین و سوزناک ترانه بار فراق را میخواند:
بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم
می روم و نمی رود ناقه به زیر محملم....
احساس کردم رادیو هم در این روز اول سال با من در غم فراق دوستان و برادران شهید و مفقودم همراه است. با شنیدن این ترانه یک دل سیر گریه کردم. آن روز گشتی در کل خط داشتیم. در جای جای منطقه حضور علی هاشمی را احساس میکردم. بچه هایی که همراهم بودند از گریه ام گریه شان گرفته بود.
یکی یکی نام شهدا را میبردند و از خصوصیات تک تک شهدا میگفتند.
در نیمه دوم فروردین ماه ۱۳۶۸ احتمال وقوع مجدد جنگ بیشتر شد. این بار احتمال میدادیم عراق با کمک آمریکا از طریق دریا هم اقدام کند. طی چند بازدید از سواحل دریا از آبادان، بندر امام و هندیجان تا بندر دیلم تمهیداتی پیش بینی و تدابیری اتخاذ شد. بیشتر این طرح ریزی ها را قرارگاه کربلا و سپاه ششم انجام میداد.
از اوایل بهار خطوط پدافندی تا حدود زیادی مستحکم شده بود. تقریباً از پاسگاه طبر تا شمال هور سنگرهای بتنی روی سیل بند شهید باکری در شرق هور کار گذاشته شد. خطوط دفاعی نیز در منطقه عمومی بستان، شامل محیره، ساهندی، کسر، زوره، سعیدیه یا سیدیه و همین طور چزابه بازسازی شدند.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
پایان
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
🍂 گرگصفتان ساواک/۷
مرضیه دباغ (حدیدچی)
┄❅✾❅┄
🔹 و استعینوا بالصبر و الصلوه
ساعت چهار صبح که چون مرغی پرکنده هنوز خود را به در و دیوار سلول می زدم... صدای زنجیر در را شنیدم... به طرف در سلول خیز برداشتم.
وای خدایا این رضوانه است که دو مأمور او را با بدنی مجروح و خونین، کشان کشان بر روی زمین می آوردند. آن قطعه گوشت که به سوی زمین رها شده رضوانه جگر پاره من است.
هر آن چه در توان داشتم، به در کوفتم و فریاد کشیدم.
ساعت هفت صبح آمدند و پیکر بی جانش را داخل پتویی گذاشتند و بردند. تصور این که رضوانه جان از کالبد تهی کرده و مرده باشد، منفجرم می کرد، چنان که اگر کوه در برابرم بود متلاشی می شد، به هر چیز چنگ می زدم و سهمگین به در می کوفتم و فریاد می زدم، مرا هم ببرید! می خواهم پیش بچه ام بروم! او را چه کردید؟ قاتل ها! جنایتکارها! و .... در همین حیث و بیص صوت زیبای تلاوت قرآن میخکوبم کرد: و استعینوا بالصبر و الصلوه و انها لکبیره الاعلی الخاشعین، آب سردی بر این تنوره گر گرفته ریخته شد، صوت قرآن چنان زیبا خوانده می شد که گویی خدا خود سخن می گفت و خطابم قرار می داد و مرا به صبر و نماز فرا می خواند. بر زمین نشستم و تازه به خود آمدم و دریافتم که از دیشب تاکنون چه اتفاقی روی داده است...
نشر حداکثری = جهاد تبیین
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
#ساواک #دباغ
#فساد_دربار
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزگاران_وصل_یاران_یاد_باد
روز 24 مرداد ماه دهکده فتح المبین
مقر رزمندگان لشگر سیدالشهداء علیه السلام
❇️این تصویر آخرین تابلوی ثبت شده از #تخریبچی_شهید_مرتضی_ملکی است
دست به بی سیم زانو بغل کرده و با مرثیه بر سیدالشهداء(ع) میگرید
قرار است تا چند ساعت دیگر بال در بال ملائک رهسپار ملکوت شود
مرتضی اهل شهرری بود و میرفت که دومین شهید خانواده ملکی باشد
مرتضی در بامداد روز 25 مرداد 1364 در #عملیات_عاشورای_3 در منطقه #فکه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای تهران در قطعه 23 میهمان خاک شد.
#alvaredinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
#معبر_برگشت
#عملیات_عاشورای_3
بامداد 25 مرداد1364
منطقه عملیات فکه
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
1️⃣ #قسمت_اول
ساعت 5.30 غروب بود که تجهیزاتم رو محکم کردم.
یک نیم ساعتی دنبال کش گشتم تا نارنجکها رو به حمایلم محکم کنم. قرار بود سر معبرها پرچم بزنیم.
چوب پرچمها دو برابر قد من بود. بعد از اینکه تجهیزاتم رو بستم شروع کردم سر چوب پرچم ها رو با سرنیزه تیز کردن که به راحتی داخل خاک فرو بره... تازه از داغی آفتاب کم شده بود که با بلند گو همه گردانها و واحدها رو در محوطه باز #دهکده_فتح_المبین(مقر عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) قبل از عملیات عاشورای 3 که در جاده فکه بعد از سه راهی قهوه خانه قرار داشت) خواستند.
دسته ما متشکل بود از مربی های کار کشته آموزش نظامی که بعضا از مربی های پادگان امام حسین (ع) بودند و من و چند تا از #بچه_های_تخریب مامور شده بودیم به این دسته و وظیفه این دسته به جهت توانمندی هایی که داشتند، در گیری با دشمن و سرگرم کردن اون برای خروج نیروها از منطقه درگیری بود و درحقیقت بچه های تخریب که به این دسته مامور بودند وظیفه داشتند معبر برگشت نیروهای عملیات کننده رو بزنند. اینهم از استثناهای عملیاتهای جنگ بود؛ #معبر_برگشت؟
ساعت نزدیک 6.30 غروب بود که تو محوطه اردوگاه واحدها و گردانها به خط شدند. ابتدا حاج آقای فضلی صحبت کرد و بعد هم آقا رحیم صفوی پشت تریبون رفت و در مورد عملیات توضیحی داد و بلافاصله اتوبوسها و کامیونها و چند مینی بوس و تویوتا وانت اومدن و بچه ها سوارشدند و به ستون از اردوگاه بیرون اومدیم و به چپ جاده پیچیدیم و به #سمت_فکه روانه شدیم
تا دو راهی سایت که یک راه به سمت شوش دانیال و یک راه به سمت فکه میرفت هوا روشن بود و بعد از اون هوا تاریک شد. ماشین ها با چراغ جنگی حرکت میکردند و مواظب بودن به هم نخورن. تا اینکه ستون روی جاده شنی عریضی نگه داشت و گفتن برای نماز و شام پیاده بشین. وقتی پیاده شدیم ساعتم رو از جای سیم چینم در آوردم، دیدم ساعت 9 شبه و یک ربع بود که از اذان گذشته بود. پرسیدم اینجا کجاست که گفتند روی #جاده_شهید_متوسلیان پیاده شدیم...
ادامه دارد👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
@alvaresinchannel