فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️از لاک جیغ تا خدا❤️
به شهدا گفتم شما مردان غیرتمندی هستید و من خواهر شرعی شما هستم روی منم غیرتی شید یه کاری با قلب من بکنید که همه چیز من معجزه گونه عوض بشه
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امرور27جمادی روز شهادت❤️🌷 حضرت سلطانعلی ابن امام محمد باقر علیه السلام است که ضمن عرض تسلیت خدمت اعضاء گروه نائب زیاره همهء عزیزان گروه در پیادروی از حسنارود تا حرم حضرت سلطانعلی بودیم.
بخاطرموج جدید کرونا نگران بودیم و درگروه اطلاع رسانی نکردیم.
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #راهیان_نور
🔻جمهوری اسلامی نیرومند است با معنویتش با فکرش با انسان های فداکارش...
@anjomaneravian
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روح خارج از کالبد چه ادراکاتی دارد؟
▪️این قسمت: به خدا میسپارمت
▫️تجربهگر : آقای بهروز عظیمی
#تجربه_مرگ_موقت
💢لینک فیلم کامل در تلوبیون:
https://www.telewebion.com/episode/2566840
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
@anjomaneravian
✅شهید عزیز
✍رهبر انقلاب: هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهئی داریم
@anjomaneravian
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
@anjomaneravian
شهید علی محمد قدیرزاده ششم فروردین 1312 در کاشان در خانواده ای زحمتکش و کشاورز به دنیا آمد .وی پس از شنیدن خبر دستگیری امام ، همراه با جمعی از کارگران تظاهرات می کنند و به خیابان می آیند و به طرف شهربانی حرکت می کنند .وی جلوی جمعیت با شعار یا مرگ یا خمینی حرکت می کرد ، با تیراندازی ماموران به طرف مردم یکی از گلوله های آنها به شکم و پلوی شهید قدیر زاده اصابت کرد و پس از ساعتی در بیمارستان اخوان کاشان به شهادت رسید.
کاشان : شهید علی محمد قدیرزاده ،شهید قیام 15خرداد سال 1342 کاشان
سالروز شهادت حضرت علی بن امام محمد باقر علیه السلام
به رغم گذشت حدود هزار و300 سال از شهادت یاران اهل بیت(ع) در رکاب حضرت سلطان علی بن محمد باقر(ع) در اردهال کاشان، پیکر پاک این شهدا هنوز دفن نشده و در تابوت های شان سالم مانده است.
امروز، سالروز شهادت حضرت علی بن محمد باقر(ع) است که با ده ها تن از یارانش در کربلای اردهال کاشان، مانند جدش مظلومانه به شهادت رسید و به فرمان عوامل "هشام بن عبدالملک" خلیفه عباسی، سر از تنش جدا شد.
این امامزاده واجب التعظیم که مزارش در مشهد اردهال در 40 کیلومتری شهر کاشان قرار دارد به رغم برخورداری از جایگاهی رفیع در میان اهل بیت(ع)، در میان مردم، تنها با مراسم قالی شویان شناخته می شود و کمتر کسی از جایگاه او به عنوان کسی که از جانب پدرش امام پنجم شیعیان به رهبری ایرانیان برگزیده شده و سه سال مرجع علی الاطلاق عراق عجم و مردم قم، کاشان و خاوه بوده است، خبر دارد.
در میان فرزندان اهل بیت(ع) کمتر کسی را می توان یافت که از جانب دو امام معصوم یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، رسماً به عنوان "نائب الامام" و ولی مردم برگزیده شده باشد، اما حضرت سلطان علی بن محمد(ع)، از این ویژگی مهم برخوردار است.
امام صادق(ع) درباره مقام این امامزاده بزرگوار فرموده است: «مَن زارَ أخی سُلطان علی بِأردهال کمَن زارَ جدّی سَیدَالشُهداءِ بِکَربلاء.» یعنی «هرکس برادرم علی بن باقر(ع) را در اردهال زیارت کند مانند کسی است که جدم حسین(ع) را در کربلا زیارت کرده باشد.» و افزودند: «هر که توان زیارت اجدادم را ندارد به "باریکَرَسف" رود و برادرم سلطانعلی را زیارت کند.»
امام ششم شیعیان همچنین فرموده اند: «هر که شب های جمعه و شب های متبرکه را در مزار برادرم به سر برد و به عبادت و تلاوت قرآن بگذراند بی گمان در روز قیامت با ما اهل بیت(ع) محشور خواهد شد.» و در جای دیگری فرموده اند: «حائر مزار برادرم مانند حائر جدم امام حسین(ع) است و هر که را در حائر او دفن کنند از عذاب الهی ایمن خواهد بود.»
امام رضا(ع) نیز فرموده اند: «نعم الموضع الأردهال، فالزم و تمسک به.» چه خوب جایی است اردهال، پس به آن التزام و تمسک نمایید.»
مقام معظم رهبری هم در سخنرانی خود در بیستم آبان ماه سال 1380 در جمع مردم در کاشان درباره این امامزاده این گونه فرمودند: «شهرستان کاشان از جمله مناطق معدودی در کشور ماست که از اوایل قرون اسلامی با محبّت اهل بیت علیهمالسّلام و شناختن حقیقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بین امواج متراکم و متلاطم سیاستهای اموی و عباسی، حقیقت را بشناسد. آنطوری که معروف است، امام باقر علیهالصّلاةوالسّلام فرزند خود جناب علیبنمحمّد الباقر را که در مشهد اردهال مدفون است، برای توجّه دادن مردم و پاسخگویی به احساسات ارادتمندانه آنان به ساحت اهل بیت علیهمالسّلام، به این منطقه گسیل کردند.»
بنر نصب شده در ورودی حرم توسط آستان مقدس
در بین مردم منطقه اردهال، مشهور است که مقام معظم رهبری تا کنون چند بار دور از چشم مردم به زیارت حرم سلطان علی بن محمدباقر(ع) رفته اند. ایشان در عبارتی خطاب به تولیت این آستان مقدس که در بنرهای نصب شده اطراف حرم نیز به چشم می آید، خاطرنشان کرده بودند: «من به تمام امامزاده ها علاقه مندم؛ حضرت سلطانعلی که جای خود دارد.»
اکنون مزار آن بزرگوار، به قدری محل اعتماد علماست و آن قدر از آن کرامت ها دیده شده که احدی جرأت تشکیک در آن را نکرده تا جایی که برخی مورخان ادعا کرده اند که در میان مزارات امامزادگان ایران، تنها مزار ایشان، حضرت معصومه(ع) و حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) است که می توان بطور صد در صد، صحت آن را به لحاظ تاریخی و اسناد نسبی تأیید کرد.
ماجرای عجیبی که شرح آن در پی می آید، مربوط است به ماجرای کشف بیش از 100 پیکر شهید که همگی سالم و دست نخورده در سرداب حرم این امامزاده در تابوت های جداگانه روی هم قرار گرفته و همچنان در این سرداب، موجود است اما درِ آن، به دستور مرحوم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی، به روی همگان بسته شده است