🔴قبل از عین الاسد:
نفت کش اجاره ای ، پرچم بیگانه، جی پی اس خاموش، مقصد بیخ گوش خودمون، نتیجه شد افتادن به دست انگلیس
🔹بعد از عین الاسد:
نفتکش خودمون، پرچم خودمون، جی پی اس روشن، اعلام رسمی، مقصد بیخ گوش آمریکا
👌 آمریکا فقط زبان موشک را می فهمد.
#ونزوئلا
#افول_آمریکا
@ham_safare_ba_shohada
💫هر روز با فرازی از خطبه غدیر
👈فراز شماره : 2
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@parvaztakhodaa
┗━━━♥️═🍃━━━┛
تعبیرزیبایمقاممعظمرهبری
ازازدواج:
💍ازدواج💍
💐پیوندجانها💐
و
💐پیونددلها💐
و
💐پیوندسرنوشتها💐
است.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را
سر سفره دیگران....
زبانت را در جمع
و چشمت را
در خانه دوست . . .
☘📌 @COLOROFGOD
🔺 اي حاج آقا! دنیا دست شما #شیخاست🔺
✅ سفر بین شهري داشتم. 5 دقیقه قبل از اینکه اتوبوس حرکت کنه منم سوار شدم، تقریبا همه نشسته بودند.
🛑 داخل اتوبوس شدم و کیف دستی ام رو در محفظه ي بالاي سرم گذاشتم، همونطور که هنوز ایستاده بودم، صندلیِ پشت سریم یه جوانی حدودا 27 – 28 ساله بود، تا منو دید با تُنِ صدایی که بقیه هم بشنوند و کمی مزاح گونه گفت:
🔺اي حاج آقا! دنیا دست شما شیخاست
به سمتش برگشتم و با نگاه ملایمی، فوري عمامه ي مشکی ام رو از سرم برداشتم و بردم نزدیک دست هاش و به حالت تعارف گفتم:
🔺 بیا، دنیا دست شما باشه
صداي خنده ي بعضی از مسافران که شاهد ماجرا بودند رو میشنیدم. عمامه رو همین طور نزدیک دستش گرفته بودم و دوباره با لبخند گفتم: بگیر، دنیا دست تو باشه😁😉
🔺اون جوان که صورتش سرخ شده بود، گفت :ممنون حاجی، شوخی کردم، گفتم :خلاصه من جدي گفتم و همچنان دستم به سمتش دراز بود.
🛑 گفت : نه شوخی کردم، دمت گرم حاجی» گفتم: پس اگه لازمش داشتی، میذارمش این بالا وگذاشتم داخل محفظه ي بالاي سرم
😂 هیچی دیگه، خودش کلی امر به معروف شد. 😉
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
🆔 @olama12
🌷🌷سه دقیقه در قیامت🌷🌷
🕌مدافعان حرم🕌(۱ )
دیگر یقین داشتم که ماجرای شهادت💓 همکاران من واقعی است.در روزگاری که خبر از شهادت💓 نبود ،چطور باید این حرف را ثابت می کردم .برای همین چیزی نگفتم .اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره می دیدم ،یقین داشتم یک شهید 🌷راتا مدتی بعد، به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم .
اما چطور این اتفاق می افتد.ایا جنگی در راه است؟!
چهار ماه بعد از عمل جراحی واوایل مهر ماه ۱۳۹۴بود که در اداره اعلام شد:کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند،می توانند ثبت نام کنند.
جنب وجوشی در میان همکاران افتاد.ان ها که فکرش را می کردم ،همگی ثبت نام کردند.من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا همراه ان ها،پس از دوره اموزش تکمیلی،راهی سوریه شوم.
اخرین شهر مهم در شمال سوریه ،یعنی شهر حلب ومناطق مهم اطراف ان باید ازاد می شد، نیروهای ما در منطقه مستقر شدند وکار اغاز شد .چند مرحله عملیات انجام شد وارتباط با تروریست ها با ترکیه قطع شد.محاصره شهر حلب کامل شد.
مرتب از خدا می خواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا 💗ملحق شوم .دیگر هیچ علاقه ای به حضور در دنیا نداشتم.مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم .من دیده بودم که شهدا💗در ان سوی هستی چه جایگاهی دارند.لذا ارزوداشتم همراه با آن ها باشم.کار هایم را انجام دادم وصیتنامه ومسائلی که فکر می کردم باید جبران کنم انجام شد.اماده رفتن شدم .به یاد دارم که قبل رفتن خیلی مشکل داشتم.با رفتن من موافقت نمی شدو....اما با یاری خدا تمام کار ها حل شد.
نا گفته نماندکه بعد از ماجرایی که در اتاق عمل برای من پیش امد،کل اخلاق ورفتار من تغییر کرد .یعنی خیلی مراقبت از اعمالم انجام می دادم،تا خدای نکرده دل کسی را نرنجانم.حق الناس بر گردنم نماند.دیگر از ان شوخی ها وسر کار گذاشتن هاو.....خبری نبود.یکی دو شب قبل از عملیات ،رفقای صمیمی بنده که سال ها با هم همکار بودیم ،دور هم جمع شدیم .یکی از ان ها گفت :شنیدم که در اتاق عمل حالتی شبیه مرگ پیدا کردیدو.....
خلاصه خیلی اصرار کردند که تعریف کنم.اما من قبول نکردم من برای یکی دو نفرسر بسته حرف زده بودم وان ها باور نکردند.لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرف نزنم.
جواد محمدی ،سید یحیی براتی، سجاد مرادی، عبدالمهدی کاظمی ،برادر مرتضی زارع .وعلی شاهسنایی و.....مرا به یکی از اتاق های مقر بردند واصرار کردندکه باید تعریف کنی.من هم کمی از ماجرا را گفتم،رفقای من خیلی منقلب شدند .خصوصا در مسئله حق الناس ومقام شهادت.💓 فردای ان روز دریکی از عملیات ها،به عنوان خط شکن حضور داشتم .در حین عملیات مجروح شدم وافتادم .جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم .هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم.کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود.شهادتین راگفتم. در این لحظات منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیر انداز تکفیری به شهادت برسم.❤️.....📚برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت انتشارات شهید ابراهیم هادی
🌹شهید جواد الله کرم می گفت: «مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.»
🎙به روایت همرزمان:
🌱وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد❗️. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربیشون بودم😊. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سختترین کارها و درست کردن پیشرفتهترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.»
✨جواد اللهکرم نیز ازجمله شهدای مدافع حرمی بود که شهادت خود را پیشبینی کرده و برای آن آماده بود. یکی از همرزمان شهید، خاطرهای از شب قبل از شهادت او نقل کرده و گفته بود: شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم، جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخی کنید❗️. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیکه»✨🕊 هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظهای سکوت کردند. یکی از بچهها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد.💔
@Modafeaneharaam
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
4_5906599730250516046.mp3
12.39M
🎧 #صوت
@jannatolmahdi313
🎀 چرا همسرم با هر تحریکی به من فحش و ناسزا میدهد؟!
🎤 دکتر #محسن_محمدی_نیا
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
💠کـانال جـنـت الـمـهـدی۳۱۳👇••🇮🇷••
╭═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╮
🌸 @jannatolmahdi313🌸
╰═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╯
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 افزایش طلاق بر اثر فیلم مخرب
@jannatolmahdi313
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
💠کـانال جـنـت الـمـهـدی۳۱۳👇••🇮🇷••
╭═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╮
🌸 @jannatolmahdi313🌸
╰═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╯
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄