هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
Seyed.Reza.Narimani.Be.To.Az.Dor.Salam(128).mp3
10.37M
به تو از دور سلام ♥️
#سیدرضانریمانی
𖣔اللهم عجل لولیک الفرج𖣔
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
─┅═༅𖣔🌸❁🌸𖣔༅═┅─
@jannatolmahdi313
─┅═༅𖣔🌸❁🌸𖣔༅═┅─
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نـــــــــمـــــــاهنگ بسیار زیــــــــــبا
@jannatolmahdi313
‼️ازدفــــــــــاع مقدس تا مدافعان حـــــــرم‼️
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
⚠️دلم شهــ🌷ــادت می خواهد . . .⚠️
@jannatolmahdi313
‼️خدایا ...
بگیر از من !
آن چه که شهــادت
را می گیرد از من ..‼️
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
❓چرا بعضی از شهدا هنوز که هنوز است گمنام مانده اند!؟‼️
🔖آیا به جز این است که آنها گمنام مانده اند تا عاشقان دلسوخته را چراغ راه باشند!
تا وسیله ای برای تقرب به خدا باشند⚠️
#سلام_برشهدا
@jannatolmahdi313
☘☘☘
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@jannatolmahdi313
👌حتما این کلیپ را دانلودکنیدبسیارزیباست ارزشش رادارد.‼️
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🍃❤🍃
سلام ما به لبخند شهیدان
به ذکر روی سربند شهیدان
سلام ما به گمنامانِ لشکر
به تسبیحات یا زهرای معبر
همانهایی که عمری نذر کردند
اگر رفتند دیگر برنگردند
یاد کنیم شهدا را با صلوات
#سلام_برشهدا
@jannatolmahdi313
☘☘☘
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی_الرضا(ع)
کلیپ زیبای " زیارت "
@jannatolmahdi313
💠از سامی یوسف
#امام_رضا
🎀┈┈•✿✨💐✨✿•┈┈🎀
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 دهه_کرامت و میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها مبارک باد.
ایوان بارگاه رضا بوده مبدأش
او را ضریح حضرت معصومه مقصد است
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🍀اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🍀
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
حاج شیخ جعفر مجتهدی قدس الله:
در هر کجای عالم که قلباً حضرت رضا علیه السلام را صدا بزنید و به ناحیّه ی مقدّسه ی ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعاً نظر می کنند، و این معنای حقیقی کلمه ی 《 انیس النّفوس》 است.
📚لاله ای از ملکوت جلد دوم صفحه۲۹۰
#یک_جرعه_کتاب
#عرفان_و_آرامش 🌺
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇 ••🇮🇷••
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@jannatolmahdi313
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🔸امیرالمؤمنین عليه السلام:
در سالم بودن آدمى، همين بس كه عيوب ديگران را كمتر در ذهن خود نگه دارد
حَسبُ المَرءِ... مِن سَلامَتِهِ قِلَّةُ حِفظِه لِعُيوبِ غَيرِهِ
ميزان الحكمه جلد8 صفحه 332
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@jannatolmahdi313
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
بعد از خمینی کبیر تاثیر هیچ شخصیتی در به ثمر رساندن نهال انقلاب به پایه مطهری و بهشتی نمی رسد و این دو خوشه چین خرمن وجود علامه طباطبایی (ره) بودند.
@alame110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هشتمین_راه
🎥گلاب پاشی حرم مطهر امام رضا(ع) همزمان با آغاز دهه کرامت
دارد دل ما راهِ نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بر بانویِ با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر
🌟دهه کرامت مبارک🌟
@ketabdun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ دردناک لحظه خبردادن شهادت پدر به فرزندش توسط مدیرمدرسه😭😔
🔴 برای #امنیت هزینه ها داده ایم؛ کاش به پاس خون شهید و قطره قطره اشک های نازنین دخترش قدردان انقلاب و این امنیت باشیم. ان شاالله
_______________________
➠ @kashkoolmanavi ◆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهداء🌹شرمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام با هم ببینیم ، بعد براشون صدقه بندازید
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن تکلیف دختران مدافع حرم
💐پندی آموزنده👌🏼
ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ.
ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر میشود؟
"ﺗﺮﺱ" ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ میشود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به "پشت ﺳﺮ" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم میشود!
تا جایی که شیر میتواند به او برسد؛ یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ طعمه ﺷﯿﺮ نمیشود!
ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد؛ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد.
ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؛ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ میمانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ...
🍓🍓🍓
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
"ضعف مرا به حساب انقلاب
ومکتب من نگذارید"
این جمله رانصب کرده بودپشت میزش
مثل بعضی ها کیسه ندوخته بود.
"شهیدرجایی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
زیباترین شهادت
میگفت:
اگه جایی بمانی که دست احدی بهت نرسه کسی تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره، این خوشگلترین شهادته
"شهیدابراهیم هادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روایتی از شیر زن خوزستانی، که با یک چوب دستی ۶ بعثی را اسیر کرد
✅ به افسران بپیوندید
@Afsaran_ir
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
سلام دوستان عزیزگروه خواهشمندم بادقت خاطرات سردارعلی اصغرگرجی زاده وسردارهورحاج علی هاشمی راکه مربوط به سالگردهمین ایام میباشدرامطالعه بفرمایید.
🍂
🔻لحظات نفسگیر
چهارم تیرماه ۶۷
چگونه گذشت؟ 2⃣
به روایت علی اصغر گرجی زاده
رییس ستاد سپاه ششم امام صادق (ع)
آن روز حرف های علی رنگ و بوی دیگری داشت. حرف زدن و نگاه کردن علی عوض شده بود. این علی آن علی که می شناختم نبود. پس از آنکه علی جواب بی سیم ها را داد گفت: «گرجی، سریع برو و سری به تیپ های سوم شعبان و الحدید بزن.»
در راهرو، حاج عباس هواشمی را دیدم که داشت به طرف سنگر فرماندهی می رفت. وقتی از وضعیت جزیره پرسیدم، گفت: «برادر گرجی، وضع خیلی خراب است. فقط دعا کن!» صورتش زرد شده بود. خس خس نفس هایش می گفت شیمیایی شده است.
راننده ام جلوی مقر تیپ سوم شعبان ترمز کرد. سریع پیاده شدم و نگاهی به وضعیت قبضه های ضد هوایی کردم. کسی بالای توپهای پدافند نبود. هر چند دقیقه صدای به زمین خوردن گلوله توپی به گوش می رسید.
به سمت سنگر فرماندهی تیپ رفتم. مسئول آن مقر، وقتی مرا دید، در آغوشم کشید و بی مقدمه گفت: «همه نیروهایم شهید و زخمی شده اند. سازمان رزم تیپ از هم پاشیده. فلج شده ایم.» با جانشین تیپ خداحافظی کردم و بیرون رفتم. فاصله مقر دو تیپ زیاد نبود. وقتی وارد مقر تاکتیکی تیپ الحدید شدم دقیقاً حال و هوایی شبیه تیپ قبلی داشت. فرمانده مقر الحدید هم حرفهای مسئول مقر تیپ سوم شعبان را می زد.
جاده به دلیل شلیک توپخانه عراق پر از دست انداز شده بود و ماشین نمی توانست به راحتی حرکت کند. با رسیدن به قرارگاه، در حالی که ماشین هنوز کامل توقف نکرده بود، پیاده شدم و به طرف سنگر علی هاشمی دویدم. احساس خوبی نداشتم. اما از اینکه زود به قرارگاه بر می گشتم خوشحال بودم. راهروی قرارگاه شلوغ بود. همه در تکاپو بودند. با عجله وارد سنگر علی شدم. دیدم آقای غلامپور و دو همراهش و چند تن از فرماندهان دیگر نشسته اند. علی گفت: «چه شد؟ وضعیت الحدید و سوم شعبان چطور است؟» گفتم: «حاج علی، اوضاع هر دو تیپ خراب است. اصلاً نمی شود اسم یگان روی آنها گذاشت. باید از آنها قطع امید کرد. چون نیروهایشان یا شهید شده اند یا زخمی»
فرماندهان یگانها مرا نگاه می کردند که داشتم با نا امیدی به علی گزارش میدادم. علی به آقای غلام پور گفت: «احمد آقا، عراق با این کارهایی که از امروز صبح شروع کرده دو هدف دارد. اول اینکه عقبه ما را نابود کند تا خیالش راحت شود کسی به کمک خطوط مقدم نخواهد آمد. برای رسیدن به این هدف، هم جلو و هم عقب جزیره را به شدت شیمیایی زده است. هدف دومش هم این است که با هلی برن کارش را تمام کند.»
غلامپور به من اشاره کرد و گفت: «با جلو تماس بگیر؛ ببین چه خبر است.»
رفتم پای یکی از بی سیم ها و از نیروهایی که در جزیره شمالی، یعنی در پیشانی جزیره بودند خبر گرفتم. گفتند عراقی ها با قایق هایشان در حال حمله به خطوط مقدم ما هستند و بچه ها دارند عقب نشینی می کنند و اصلاً امکان دفاع و جنگیدن وجود ندارد.
روی فرکانس تیپ ۴۸ فتح (از نیروهای کهکیلویه و بویراحمد) رفتم و سؤال کردم: «چه خبر؟» گفتند: «اینجا هم، مثل سایر محورها، عراق به شدت حمله کرده. ولی، به لطف خدا، بچه ها در حال مقاومت اند و به عراقی ها اجازه ورود از جاده خندق را نمی دهند. اینجا درگیری دارد تن به تن می شود…»
علی سرش پایین بود. ولی معلوم بود به حرف های بی سیم گوش می دهد. تماسم که تمام شد سرش را بلند کرد. چشمهایش پر از اشک شده بود. حق داشت. بسیجی هایی که شیمیایی امانشان را بریده بود حاضر نبودند دست از دفاع بردارند. گفت: «گرجی، فرمانده جاده خندق را بگیر. کارش دارم.» تماس گرفتم و گوشی را به علی دادم. او، بی هیچ کد و رمزی، گفت: «برادران عزیز، این کار شما پیش خدا ارزش دارد. مرحبا! مرحبا!»
هوای داخل فرماندهی قرارگاه سنگین بود. صدای نفس های یکدیگر را می شنیدیم. ده دقیقه ای از آخرین تماس ما با جلو گذشته بود که بی سیم به صدا در آمد. از آن سوی جزیره صدایی می گفت: «عراق با هلیکوپتر از سمت جزیره شمالی در حال هلی برن است. آنها نیروهایشان را در جاده خندق و جاده قمربنی هاشم پیاده کردند. آنها بی هیچ درگیری به راحتی به زمین نشستند. به داد ما برسید. آنها دارند سنگر به سنگر جلو می آیند. بچه ها شیمیایی شده اند و توان درگیری ندارند. اینجا وضع خیلی خراب است.» همه مات و مبهوت شده بودیم....
ساعت یازده صبح بود و هوا هر لحظه آلوده تر می شد. از سنگر بیرون رفتم. اطراف قرارگاه تعدادی از رزمنده ها شیمیایی شده و با چهره هایی سرخ و سیاه روی زمین افتاده بودند. نیروهای تیپ ۲۱ امام رضای مشهد منتظر آمبولانس بودند. عراق در خط آنها از گلوله های شیمیایی سیانور استفاده کرده و بسیاری از نیروها در جا شهید شده بودند.
به داخل قرارگاه برگشتم و به مسئول ترابری گفتم: «ما دو آمبولانس داریم. یکی را همراه راننده بفرست تا مجروحان باقی مانده را ببرد عقب.»
به سنگر فرماندهی برگشتم و وضعیت تیپ ۲۱ امام رضا (ع) را برای علی هاشمی و باقی فرماندهان
گزارش دادم. ناگهان علی گفت: «برادر گرجی، همین الان پیگیری کن که هر چه سند و مدرک در قرارگاه است جمع آوری شود و همه را بفرست عقب. در ضمن نیروهای اضافی قرارگاه را هم عقب بفرست.»
کار اول را انجام دادم. اما انتخاب افراد برای عقب فرستادن مشکل بود. هیچکس راضی نمی شد. می گفتند: «مگر می شود ما عقب برویم و شما را در این طوفان شیمیایی عراق تنها بگذاریم.» بعضی هم عصبانی می شدند و می گفتند: «چرا می خواهی ما را از علی هاشمی جدا کنی؟»
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻لحظات نفسگیر
چهارم تیرماه ۶۷
چگونه گذشت؟ 3⃣
عده ای از بچه ها انگار می دانستند آنجا آخر خط است. به سنگر علی هاشمی می رفتند و با او خداحافظی می کردند. صحنه وداع و خداحافظی خاصی بود. آنها در آغوش علی گریه می کردند و می گفتند: «بگذار کنار شما باشیم.» و علی می گفت: «نه، الان وظیفه شما عقب رفتن است و وظیفه من و گرجی و این چند نفر ماندن.»
دیگر خبری از شلوغی صبح نبود. فقط من و علی و چند نفر از بیسیمچی ها و فرماندهان یگانها مانده بودیم. احمد غلامپور مدام با فرماندهی کل (محسن رضایی) تماس داشت و اخبار را اطلاع می داد. علی آرام و مطمئن سرگرم انجام دادن کارهایش بود و انگار نه انگار جزیره در آتش و خون می سوخت. سؤال کرد: «گرجی، الان وضع قرارگاه چطور است؟» گفتم: «بچه ها همراه اسناد و مدارک رفتند و جمعاً دوازده نفر در قرارگاه هستیم.»
غلام پور، وقتی دید دیگر مقاومت و درگیری سودی ندارد، به علی هاشمی گفت: «حاج علی! دیگر ماندن در اینجا معنا ندارد. عراق با سرعت در حال پیش روی است. بهترین کار عقب نشینی نیروهاست. هر چه زودتر نیروها عقب بیایند تلفات و خسارت کمتری می دهیم.» علی بی مقدمه گفت: «یعنی همه چیز به همین راحتی تمام؟»
غلام پور جواب داد: «برادر من، عزیز من، حاج علی، به همین راحتی یعنی چه؟ مگر نمی بینی عراق چهار نعل دارد جلو می آید؟ به خدا بهترین دستور همین کاری است که می گویم. اصلاً خودت هم جمع کن و بیا عقب. دیگر ماندن به صلاح نیست. عراق حتماً برای قرارگاه شما برنامه دارد. از تعلق خاطر تو به جزیره خبر دارم. ولی باور کن راه دیگری نمانده است. احساس تو را درک می کنم. علی جان، می دانی اگر قرارگاه سقوط کند و به دست عراقی ها بیفتی یعنی چه؟ پس لطف کن همراه گرجی و نیروهایت بعد از من عقب بیا. منتظرت هستم.»
علی هم گفت: «احمد آقا، من عقب بیا نیستم! نمی توانم به این راحتی جزیره را رها کنم…»
غلام پور اصرار داشت؛ من، به عنوان فرمانده قرارگاه کربلا و از سوی آقا محسن، دستور می دهم که باید عقب بیایی. حالا خود دانی! تو نباید به دست عراقی ها بیفتی. می فهمی چه می گویم؟ تو یعنی سپاه، یعنی فرماندهی، یعنی جزیره. عراقی ها تو را خوب می شناسند.
همه فرماندهان موقع رفتن به علی گفتند سریع جمع کند و به عقب برود. با هم روبوسی کردند. آنها را تا در ورودی قرارگاه بدرقه کردم. چهار پنج ماشین پشت سر هم به سمت عقب حرکت کردند.
بعد از رفتن فرماندهان کنار علی نشستم و او با حاج عباس هواشمی تماس گرفت و از اوضاع خط مقدم پرسید. حاج عباس، که صدایش به خوبی به گوش نمی رسید، گفت: «در جاده خندق وضع خیلی خراب بود. مجبور شدیم عقب نشینی کنیم. اینجا عراق بدجوری حمله کرده است. هیچ چیز جلودارش نیست. بیشتر نیروها از پا درآمده اند. باقی مانده نیروها هم در حال عقب نشینی اند. سعی می کنم نیروها را هر طور شده به عقب بیاورم تا کسی اسیر نشود.»
حاج علی پرسید: «گرجی، در قرارگاه چند ماشین داریم؟» گفتم: «دو ماشین داریم که یکی اش هم آمبولانس است.»
حاج علی ادامه داد: «دو ماشین برای ما کافی است. ماندن دیگر به صلاح نیست. آماده عقب رفتن باشید. دیگر نمی شود اینجا ماند. عراق احتمالاً به سمت قرارگاه می آید. هر چه زودتر باید قرارگاه را خالی کنیم، هر لحظه ممکن است عراقی ها با هلی برن روی سرمان فرود بیایند.» در حین حرف زدن علی، صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم، صدای عصبانی غلام پور بود: «شما هنوز آنجا هستید؟ بابا، چرا حرف گوش نمی دهید؟ بیایید عقب دیگر! آخر چند بار باید بگویم؟ این بار آخر است که می گویم. شما شرعا باید برگردید به عقب.
صدای بی سیم دوباره به گوش رسید. حاج عباس هواشمی بود می گفت: «حاج علی، خوب گوش کن. من دارم سه هلیکوپتر می بینم که خط حرکتشان نشان می دهد به سمت قرارگاه می آیند. احتمالاً قصد محاصره آنجا را دارند. قرارگاه لو رفته است. شما را به خدا سریع از آنجا بروید بیرون.»
با شنیدن این حرف ها از قرارگاه زدم بیرون ...
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂