eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
504 دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🍃💚ایرانِ‌زیبا💚🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @SETAREGANEIRAN 🍃🌷❣دروازه بهشت 🍃💐🤲خدایا قسمت کن که همه دوستداران اهل بیت‌ع به پابوسِ امام مظلومشون برسن. 🍃💐🤲آمین 🌿💚🤍❤️🌿 🕌🌷
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🍃💚ایرانِ‌زیبای من 💚🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 الا بذکرالله تطمئن والقلوب 🍃🏔🏕 لحظاتی برا دیدنِ طبیعت زیبا ارشد چمن کندوانه در روستای کندوان ؛ شهرستانِ اسکو ؛ استان آذربایجان شرقی. 🍃🌷🏕آرامش ؛ اکسیرِ حیات 🌿💚🤍❤️🌿 https://eitaa.com/anjomaneravian
14.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🍃💚 ایرانِ‌زیبای من 💚🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃🏔🏕 از دل این درخت بلوطِ کهنسال ؛ یک چشمه آب جاری هستش👌😊. 🍃🏔🏕چشمه‌ درختی ؛ در دامنه‌های کوه دنا، شهرستان دنا ؛استان کهگیلویه و بویر احمد. 🌿💚🤍❤️🌿 https://eitaa.com/anjomaneravian
. 🍃💚 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین 💚🍃 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🍃🌷❣اخلاصِ عمل: 🍃🌷❣خاطراتِ بهشتی. 🍃🌷🕊 روزی واعظ مشهور؛ مرحوم کوثری خاطره ای رو اینطور نقل کردن که : 🍃🌷🏡محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، 🍃🕊🌷 در کوچه و راه ؛ کودکانی یه هیئت ساده درست کرده بودند مرا که دیدنداصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. 🍃🥀💫اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. 🍃🌷❣روضه که تمام شد برای پذیرایی چای برایم آوردند. که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، 🍃🌷❣برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشه‌ای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم. 🍃🏡🕊شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. 🍃🌷🕊در خواب مادرسادات را دیدم. 🍃🌷❣فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، !!!! 🍃🌷❣و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم؛!!!...😭😭 🍃🌷🕊😭در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست. 🌿💚🤍❤️🌿 https://eitaa.com/anjomaneravian
اعزام پیک نزد امام حسین(ع) : عمر سعد جمعه ، دوم یا سوم محرم سال  ۶۱ هجری وارد کربلا شد و (قره بن قیس حنظلی) را به نزد امام حسین (ع)  فرستاد ، تا از امام بپرسد که برای چه به عراق آمده است ؟ امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کرده‌اند ، به همین منظور به عراق آمده‌ام ، حال اگر نمی‌خواهند برمی‌گردم . ابن سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت ، اما اطرافیان عبیدالله مانند شمر بن ذی الجوشن و دیگران که طرفدار جنگ با امام حسین (ع) بودند، عبیدالله را از نشان دادن نرمش در مقابل امام منع کردند و عبیدالله برای ابن سعد که ابتدا می‌خواست این موضوع را با صلح به انجام برساند ، نوشت : یا با حسین (ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر بن ذی الجوشن واگذارد ، اما ابن سعد از ترس محروم شدن از حکومت ری ، در پاسخ این نامه به شمر گفت که خودم امیر سپاه خواهم بود و با حسین(ع) جنگ خواهم کرد . او در پی دستور ابن زیاد ، پنج هزار سوار را بر شریعه فرات گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند . تلاش امام برای نجات عمر سعد : امام حسین (ع) چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند . در یکی از این دیدارها ، امام به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند . عمر سعد به همراه بیست سوار و امام حسین (ع) نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند . امام به اصحاب خود فرمود به کناری بروند و عمر سعد هم چنین کرد . آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید . امام به او فرمود : آیا از خدا نمی‌ترسی که با من می‌جنگی در حالی که می‌دانی من کیستم ؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی . عمر سعد گفت : از آن می‌ترسم که خانه‌ام را خراب کنند . امام فرمود : من برای تو خانه‌ای مهیا می‌کنم . عمر گفت :‌ اموالم را می‌گیرند . امام فرمود : من بهتر از آن را به تو می‌دهم . عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد . امام در حالی که آنجا را ترک می‌کرد فرمود : خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد . امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری . عمر سعد گفت : اگر گندم نباشد ، جو خواهد بود . آغاز جنگ : عصر روز تاسوعا  ، عمر سعد سوار بر اسب شد و به سپاهیان خود گفت : ای لشکریان خدا ! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت میدهم ! سپاه کوفه آماده جنگ شد . وقتی امام حسین (ع) از قصد آنان آگاه شد، با مأموریتی که به برادرش حضرت عباس(ع) داد از آنان درخواست کرد ، آن شب را برای عبادت به او مهلت دهند . عمر سعد پس از مشورت با فرماندهان سپاه خود ، پذیرفت . صبح روز عاشورا امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت :‌ ای عمر بن سعد ! آیا تو مرا می‌کشی و می‌پنداری که آن زنازاده فرزند زنازاده ، تو را حاکم ری و گرگان خواهد کرد ؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید . عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت : منتظر چه هستید ؟ همگی حمله کنید که لقمه‌ای بیش نیست ! سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت : شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم !
نفرین امام : پس از آنکه علی اکبر (ع) به میدان رفت ، امام خطاب به عمر سعد چنین نفرین کرد : خدا نسل تو را قطع کند (فرزندت را بکشد) و کسی را بر تو مسلط گرداند که در بستر، سر از تنت جدا کند . در جریان قیام مختار ، عمر سعد در بسترش به قتل رسید و نفرین امام حسین (ع) در باره اش تحقق یافت و پسر او (حفص) نیز کشته شد . دستور تاختن اسب بر بدن شهدا : وقتی امام حسین (ع) به شدت زخمی شد و بر زمین افتاد ، عمر سعد با اسب خود نزدیک آمد و بالای سر آن حضرت ایستاد و به سپاهیانش گفت : کار او را تمام کنید و سر از بدنش جدا سازید . او پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش دستور داد که بر بدن آنان اسب بتازند و در ۱۲ محرم پس از دفن اجساد کشته‌های سپاه خود با خاندان حسین (ع) که اسیر شده بودند ، به سوی کوفه حرکت کرد و هنگامی که به نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه رفت ، عبیدالله از او خواست تا نامه وی در مورد جنگ با امام حسین(ع) را پس بدهد . ابن سعد ادعا کرد آن نامه از بین رفته است و عبیدالله گفت که آن را از تو خواهم گرفت . ابن سعد که دیگر دستش از همه جا کوتاه شده بود ، حالت خویش را چنین وصف کرده است : هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت ، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کرده‌ام . کشته شدن ابن سعد : ابن سعد به هنگام قیام (سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی) به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع) در ۶۵ هجری از بیم کشته شدن به دست مردم ، شب ها در دارالاماره می‌خوابید و هنگامی که مختار ثقفی در سال ۶۶ هجری به خونخواهی آن حضرت قیام کرد و بر کوفه مسلط شد ، همراه با محمد بن اشعث که او نیز از شرکت کنندگان اصلی جنگ کربلا بود ، فرار کرد . اما به وقت شورش مردم کوفه بر ضد مختار ، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار ، رهبری مردم را به دست گرفت ، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی بصره رفت تا به مصعب بن زبیر پناهنده شود . مختار یکی از فرماندهان خود را  به تعقیب آنان فرستاد . او ابن سعد را دستگیر کرده و به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص ،  که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد . در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار ، ابن سعد را امان داد ، چون خواهر مختار ، همسر عمر بن سعد بود . اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار ، او به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن سعد را در خانه‌اش دستگیر کرده سر از تنش جدا کند . خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَةَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ این هم حکایتی عبرت انگیز از شخصی که به عشق قدرت و شوکت ، در دنیا و آخرت خود را به بدبختی و شقاوت انداخت !!! صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ادامه دارد... https://eitaa.com/anjomaneravian
فدای ام لیلاهای وطنم که علی اکبرهای رشیدشان را راهی جبهه های نبرد کردند و در کربلای ایران شلمچه در خون خود غلطیدند و هم نشین اباعبدلله الحسین شدند... https://eitaa.com/anjomaneravian