36.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ پیرامون شهدای مدافع حرم (شهیدابراهیم عشریه وشهیدمهدی طهماسبی وشهیدمحمدحسین محمدخانی)میباشد.
صبح ها خرما بخورید !
کسی که با معده خالی خرما میخورد، کمتر دچار کمخونی میشود و بدنی مقاوم در برابر باکتریها و ویروسها خواهد داشت، بعلاوه بخاطر افزایش سوخت و ساز بدن باعث لاغری میشود 👌
🍑 @tebebagher
#سالم_خوری
گوجه سبز سرشار از خواص درمانی!
😋 گوجه سبز دوست دارین؟ میدونیستین که این میوه ترش و خوشمزه کلی ویژگیهای مثبت داره و برای سلامتیمون مفید هم هست؟
🤓 هر ۱۰۰ گرم گوجه سبز حدودا از پنج درصد ویتامین آ، پنج درصد کلسیم، ۲.۱ درصد ویتامین ب، پنج درصد آهن، ۱.۹ درصد ویتامین ب ۲ (ریبوفلاوین)، ۲.۸ درصد نیاسین، ۱۳ درصد ویتامین ث و ۱.۴ گرم فیبر تشکیل شده.
🤰🏻گوجه سبز برای خانمهای باردار هم خیلی مفیده، «ویتامین آ» موجود در گوجه سبز از بروز نقصهای مادرزادی در جنین جلوگیری میکنه و «ویتامین کا» هم از لخته شدن خون که باعث خونریزی و سقط جنین میشه، جلوگیری میکنه.
🔸البته این رو هم بگم مصرف بیش از حدش هم میتونه باعث نفخ، سوزش معده یا حتی ریفلاکس معده و به علت ترشی و اسیدی بودنش میتونه باعث ساییده شدن مینای دندان (به صورت موقتی) بشه.
🍑 @tebebagher
🔻خواص درمانی فلفل سبز
✅فلفل سبز سیستم قلبی عروقی را از چندین راه پشتیبانی و تحریک می کند
✅ تصلب شرایین و فشار خون را به وسیله پایین آوردن کلسترول خون کاهش دهد
🍑 @tebebagher
✔️ بهترین مکان نگهداری شیر، قفسه وسط یخچال است که دما از بقیه جاها ثابت تر است.
❌ بدترین مکان شیر درب یخچال است چون دائما باز و بسته شده و دما در آنجا نوسان دارد.
🍑 @tebebagher
#پیاز
〽️ پیاز بدلیل داشتن گوگرد
سبب افزایش رشدموی سر
و بدلیل داشتن آهک
دندانها رامحكم میكند
و سبب استحكام استخوانبندی
بدن کودک میشود
❗️ ساقه پیازچه
منبع آهن است در کوکو بریزید
🍑 @tebebagher
#کبد_چرب
🍹 طب سنتی مصرف خاکشیر را
برای پاکسازی کبد توصیه می کند
هر روز صبح
۲ قاشق غذاخوری خاکشیر رو
در ۲ لیوان آب بجوشانید
❗️ ناشتا میل کنید
و تا نیم ساعت چیزی نخورید.
🍑 @tebebagher
چطور لباسها رو کرونازدایی کنیم؟
🧺 وقتی از بیرون اومدید، لباسهاتون رو کنار در آویزون کنید و اجازه بدین تا یک روز بمونه. نیازی نیست که هر روز لباسهاتون رو بشورین.
🧺 زمانیکه لباستون رو از تن درمیارید، تکون ندین. چون ممکنه ویروس کرونا بر روی لباس باشه و با تکوندن در هوا پخش بشه.
🧺 اگر کسی خواست با لباس بیرون روی مبل بشینه، بهتره روی مبل یک پارچه نخی بندازین و یا صبر کنین که پارچه یک روز بمونه و یا بشوریین.
🧺 باید توجه کنین که همه شویندههای استاندارد در بازار ویروس رو از بین میبرن، پس لباس یا پارچه رو تو دمای همیشگی و با پودر و مایع شستوشوی معمولی بشورین و اسیر تبلیغات مایع شستوشوی ضدویروس نشین.
🍑 @tebebagher
#بی_تو_هرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_یکم:مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ..
#بی_تو_هرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_دوم:تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...