آقا جانم سید علی🙏
از تو به یک اشاره از من یه سر دویدن👌
تا پای جان ناقابلم پای کار نظام انقلاب و فرمایشات علی گونه شما هستم ✌️
https://eitaa.com/anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه ای عجیب از دلدادگی ها و عشق بازیهای پیاده روی اربعین
از این صحنه های عاشقانه در مسیر راهپیمایی اربعین زیاد میبینی😢
❥❥❥❥ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
❤️💚❤️
https://eitaa.com/anjomaneravian
عمود ۱۲ حاج محمد هاشمی قبلاً با سید دوست شده بود و گفت من حتما میخام امسال سید رو ببینم ساعت حدود ۹ صبح زنگش زدیم گفت من سر کارم شما منزل رو بلد هستید بروید منزل من میام ما رفتیم منزل پیدا نکردیم از ی مغازه دار عراقی خواستیم بهش زنگ بزنه و آدرس به او بگوید تا او نشانمان بده ، زنگ زد مغازه دار متوجه آدرس شد در مغازه شو باز گذاشته اومد منزل نشان ما داد چند دفعه محکم درب رو زد و ما ازش تشکر کردیم و رفتش . بعد از چند لحظه صدای خانمی بلند شد که میگفت تفضل (بفرمایید) ما رفتیم داخل درب اتاقی حدود ۳۰ متری باز بود و معلوم بود اتاق پذیرایی زوار هستش( همه ی عراقی ها ی عزیز جهت پذیرایی زوار ی محلی رو با امکانات درست کرده اند)....
بعداز چند لحظه این پسر بچه با چشم های خواب آلود وارد شد سلامش کردیم اول بعد تحویلمون گرفت چون از خواب بیدار شده بود😔کم کم باهامون اخت شد، چند لحظه نگذاشته بود اومد ی چیزی در گوش من گفت من عربی خیلی بلد نیستم به حاج علی اکبر باغمیرانی آزاده عزیز ( به زبان عربی مسلط بود) گفتم ببین این بچه چی میگه . گفت میگه هدیه چی برام آوردید😁 ما که چیزی تو خورجین دوچرخه هامون نداشتیم و نمیشد بری بیرون چیزی بخری بیای😳 باهم مشورت کردیم حاج گفت بزار آجیل من توکفیم هست بهش دادیم اونم چیزی نگفت گرفت و رفت اتاق بغلی که مادر بزرگش بود. دوباره برگشت پیش من دوباره همون تقاضا کرد😁 گفت تو هم بده منم رفتم ی دومشت آجیل که شامل بادم گردو آجیل دادم قانع شد رفت . حاج محمد هاشمی که از حموم اومد دوباره رفت پیش حاج محمد گفت هدیه برای من چی داری اونم ی مشت آجیلش داد. الحمدلله قانع شد ورفت دیگه چیزی نگفت 😍
(چند سالی که من اربعین میرفتم یادم بود گل سر ، کش مو ، عروسک ، توپ کوچلو،و....میخریدم و با خودم میبردم و در مسیر یا خانههای که میرفتیم به بچهها هدیه میدادیم. متاسفانه ایندفعه که خیلی لازم بود یادم رفت😔)
پسر پیراهن سفید فرزند زوار قمی، بچه عینکی همونی که تقاضای هدیه میکرد.دونفر دشداشه مشکی فرزندان سید علی که عین میزبان که باید از میهمانان سطح بالا پذیرایی کنند که با خنده های زیبا😍 و باکمال ادب و تواضع از ما پذیرایی میکردنند و جدا مارو شرمنده مرامشون میکردنند 😔
من در حین پذیرایی ها و چاق سلامتی چند دفعه سعی کردم دست این پدر و پسرهای سید بزرگوار را ببوسم حریف نشدم . ناچار بغلشون میکردم و پیشونی وکتفشون میبوسیم😘