⭕آخرین خبر !!!!⭕
درمان قطعی کرونا
پروفسور جی یانگ از دانشگاه دولتی پکن اعلام کرد : بهترین و موثرترین راه جلوگیری از ابتلا و شیوع ویروس کرونا ، استفاده از شربت خاکشیر است .
⭕ این دانه طلایی ، به طرز معجزه آسایی به ویروس کرونا حمله ور شده و در کمتر از ۳ ساعت آنرا به کلی نابود می کند .
⭕ نتایج بدست آمده بر روی ۳۰۰ بیمار چینی که با مصرف خاکشیر ، درمان قطعی شده اند ، یک خبر امیدوار کننده و راه نجات برای کشورهای مورد تهاجم است .
⭕ پروفسور یانگ ضمن تاکید بر رعایت نکات بهداشتی و جلو گیری از شیوع این ویروس ، بر مصرف حداقل دو نوبت شربت خاکشیر با فاصله ۶ ساعت تاکید کرد .
⭕ منبع :
کزارش چاپ شده در مجله china medical 19 feb 20
(صحت صقمش خیلی نمیدونیم ،ولی نه تنها خاکشیر ضرر نداره بلکه خاصیت خیلی زیادیم داره. محمدکریم زاده)
*خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "شفیعی کدکنی"* :
جالبه!
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!»
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ شنیده ای که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران، به آن ها پاداش می دهد؟!
(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160)
رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود.
شادی پدران و مادرانی ک در کنارمان نیستند وباخاطراتشان زندگی میکنیم . 🌹🌹❤
t.me/msfkashan
💎 علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه:
✍ هرگاه در حصار مشکلات و بلاها قرار گرفتید، سیل صلوات راه بیندازید، چراکه این سیل، حتما مشکلات را با خود خواهد برد.
برای دفع بیماری #کرونا از کشور
👇👇👇👇👇👇
#امشب هر کدام 100 #صلوات بفرستیم و این پیام را برای 10 نفر ارسال کنیم.
#التماس_دعا
#سیل_صلوات
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
شفای هر بیماری به جز مرگ
♥️ #قالَ_رَسُولُ_اللَّهِ(ص):
🌴 إِنَّ هَذِهِ الْحَبَّةَ السَّوْدَاءَ فِيهَا شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ إِلَّا السَّام.
♥️ #پیامبر_اکرم (ص) فرمود:
🍃 سیاهدانه شفای هر بیماری به جز مرگ است.
📚 مکارم الاخلاق، ص۱۸۵
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️در #نشر احادیث سهیم باشید♻️
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا مارو در مسیر شهداء 🌹قرارمون بده🤲
هدایت شده از عباسعلی خداپناه Khodapanah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم از طرف محمد کریم زاده
⚛ #کنجد
✴️•⇐مروریبر خواصعلمی کنجد⇘
❂↜کاهش کلسترول بالا
❂↜کاهش فشــارخون بالا
❂↜سلامت استخـــــــوانها
❂↜تسکین اســــــــــتئوآرتریت
❂↜مبارزه با استرس اکســیداتیو
🍋 @tebebagher
YEKNET.IR -Mojtaba Ramezani(golchin shohada 33).mp3
3.47M
⏯ #شور احساسی #شهدا
🍃باز تو سینه دل نمیشه بند
🍃رفته تا شلمچه و اروند
🎤 #مجتبی_رمضانی
👌فوق زیبا
#شبتون_شهدایی
🍃🌹🍃🌹
ڪشکول_معنوی👇
JOin 🔜 @kashkoolmanavi ™
📮نشردهید،رسانه فرهنگ شهادت باشید📡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آآی مردم مگه شما امام زمان ندارید؟
چرا متوسل به امام زمان نمیشید؟؟؟؟