eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
502 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
33.2هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شهید رضا اسماعیلی اولین شهید ‎فاطمیون، داعشی‌ها در حالیکه او را اسیر کردند بیسیم اش را روبروی دهانش گرفته همزمان سر از بدنش جدا میکردند تا با صدای ناله های او روحیه همرزمانش را تضعیف کنند؛ در حالیکه او تا لحظه آخر پشت بیسیم ‎یاعلی میگفت. ‎ @anjomaneravian
-----------------------"بسمه‌تعالی"------------------ [ *از بوبیان تا بصره* ] - *ناگفته‌هایی از عملیات بیت‌المقدس هفت* - *راوی و نویسنده: عبدالخالق فرهادی‌پور* - *قسمت دوم* *"نجات نیروها از محاصره"* که البته فداکاری تدارکات بچه های گردان مجید پناه و نادر افشار (قصاب) و راننده آنها که واقعا به شکل انتحاری موفق شدند زیر آتش مستقیم و شدید دشمن، آب و مهمات را به نوک پیکان درگیری و به ما برسانند باعث دوام و مقاومت نیروها در آن جهنم سوزان شد و.... نگاهی به وضعیت انداختم و فرماندهان عزیز و دلاور گروهان دوم گردان ثارالله را صدا زدم (آقایان عبدالحسین جوکار و عبدالله رسولی ) و به آنها گفتم واقعیت الان این است که کار ما تمام است و از همه طرف هجوم و نفوذ دشمن ما را در وضعیت محاصره و نابودی قرار داده و عقب روی تقریبا کاری ناممکن است چاره ای نیست و باید برای نجات نیروها با توکل بخدا کاری کنیم،تاکید کردم که در این وضعیت و وسط روشنای روز و در دید و تیر همه جانبه دشمن فکرم این است که ریسک بزرگی انجام دهیم و هدفم این است که اگر بشود از مجموع این همه نیرو حتی ۱۰ نفر هم زنده از این معرکه خارج کنیم قطعا کار بزرگی است چون با این شرایط محاصره و جنگ و درگیری بی وقفه نیروها با دشمن و خستگی و تشنگی و از همه مهم تر این ساعت روز مطمئنا کار همه تمام است و بزودی همه نیروهایمان شهید و اسیر خواهند شد ، خلاصه تنها مسیری را که فکر کردم شاید بشود از این مسیر حتی اگر با درگیری و جنگ و گریز راهی باز کنیم و به عقب برگردیم فقط خاکریز بلند و دوجدار بین ما و محور لشکر ۴۱ ثارالله است و با اینکه دشمن در حال پیشروی و نفوذ از همین محور هم بود لیکن راه دیگری برای عقب بردن نیروهای در محاصره مان امکان نداشت و بدون تعارف و راست و حسینی خدمتتان عرض کنم که بعدا با تمام وجود لطف و عنایت خداوند در این تصمیم و هدایتمان از این مسیر را بوضوح درک کردیم ، بگذریم ، به این دو بزرگوار فرماندهان گروهان دو گفتم اول و آخر ستون حرکت کنید و به عبدالله رسولی عزیز گفتم جلو نیروها طوری با سرعت حرکت کن که تجمع ایجاد نشود و آتش های مختلف دشمن از نیروها تلفات نگیرد و بین نیرو ها در ستون فاصله باشد و خیلی دلم سوخت مخصوصا برای آقا عبدالله رسولی که هم در درگیری ها و دفع پاتک دشمن مجروح و موج گرفته شده بود و هم عینک خود را بر اثر اصابت خمپاره از دست داده بود اما با آن قد و قامت رشید ورزشی و آن ایمان و استقامت مثال زدنی مردانه تا اینجای کار هم مارا تنها نگذاشته بود و همچنین فرمانده دلاور و زحمتکش و بی ادعا آقای عبدالحسین جوکار که قهرمانانه با نیروهایشان در کنارمان پاتک دشمن را بارها خنثی و دفع کردند که ایکاش مسئولین معرفت داشتند و این حماسه سازان را با مدال فتح و... تشویق و تقدیر میکردند تا تفاوت خادم و خائن تفکیک میشد و نسل‌های آینده با خواندن و درک این نبرد، مسئولین را برای کوتاهی در قدردانی و... که وظیفه حداقلی آنها بود لعنت نمی کردند . خلاصه ، در عملیات بیت‌المقدس هفت نیروهای دلاورمان هرکدام بنظر بنده حداقل به اندازه یک گروهان ظاهر شده بودند و دشمن را در پاتکهای متعدد طوری ناکام گذاشتند و در مقابل آنها مقاومت کردند که دشمن هم تصور کرده بود در مقابلش یک لشکر رزمنده قرار دارد ،تک تک نیروها مردانه جنگیدند و در این میان یکی از نیروها بدجوری همه محاسبات ظاهری و توانمندی یک انسان را برایمان بهم ریخته بود و حیفم می آید که شمارا بی نصیب بگذارم از غیرت، ایمان ،قدرت و توان ایستادگی این دلاور مرد در آن شرایط وحشتناک و جهنمی ، سید اصغر یعقوبی را میگویم !! شاید اگر الان هم که این رزمنده باغیرت و شجاع گمنام و بی ادعا را ببینید، در نظر اول و با چشم ظاهر بین ایشان را از نظر جثه و قد و قامت فردی ضعیف و شاید ناتوان تصور کنید اما اغلب همرزمان شاهد بودند که ایشان چگونه در آن شرایط جنگ نابرابر و گرما و داغی هوا و عطش و آتش سنگین و پاتکهای متعدد دشمن مثل کوه ایستاده بود ،جنگید و به همه هم کمک میکرد حتی مجروحین و... در عقب روی هم صحنه عجیب و ناباورانه ای رقم زده بود و با وجود خستگی و تشنگی شدید هم هیچکدام از تجهیزات خودرا حتی کلاه آهنی که خیلی داغ و سوزان شده بود از خود جدا نکرده بود و تکمیل و کامل به عقب آورده بود!!! که حاج حسن ملک زاده و سایر عزیزان انشاالله بهتر و کامل تر بیان کنند ، هنگامی که به فرماندهان عزیز گروهان دو گفتم نیروها را با توکل به خدا و از این تنها مسیر و با رعایت فاصله و سرعت و... به عقب ببرید و مسیر را به آنها نشان دادم و گفتم دشمن در حال آماده شدن برای حمله مجدد است و بنده با چند نفر از نیروها اینجا می ایستیم و دشمن را معطل میکنیم تا شما بتوانید به عقب بروید و از اینجا دور شوید و گرنه با سرعت می رسند و همه را نابود میکنند و ... آنها را حرکت دادم و به همه اعلام کرد
یم هرکس تا آنجا که میتواند وسایل سنگین و دست و پا گیر خود را بیاندازد تا سبکبالتر بتوانید در این وضعیت و گرما و محاصره به عقب بروید و... به هر حال بچه هارا به عقب فرستادیم و با نگرانی دعایشان کردم و عاجزانه از خداوند خواستم آنها را از دیدوتیر دشمن محفوظ بدارد و به همه هم توصیه کردیم که آیه شریفه وجعلنا من بین ایدیهم .... را که قرائت آن در شبهای عملیات بین رزمندگان مرسوم بود بخوانند تا دشمن کور شود و آنها را به امر خداوند نبیند و آب باقیمانده هم به آنها دادیم و بالاخره حرکت کردند و رفتند.... با چند نفر از نیروها از جمله دلاور شجاع هادی تقی نژاد و ...که انشاالله اگر هادی تقی نژاد و همان عزیزان در گروه هستند دقیقا بیان کنند و بیسیم چی خودم و...به بالای خاکریز رفتیم و با تیر اندازی با آر پی جی و... مقداری دشمن را معطل کردیم و اینجا بیشترین و بهترین و موثر ترین کار معطل کردن و گرفتن زمان و سرعت عمل از دشمن بود که خداراشکر به هر سختی بود این دلاوران کم نظیر که واقعا مردانگی را به اوج رسانده بودند و ایثار و فداکاری را عظمت بخشیدند با همین تعداد اندک ولی بسیار کار آمد و موفق که تاکید کنم و تصور کنید در حد فاصل بین پاسگاه بوبیان و مثلث کله گاوی فقط همین چند نفر توانستند دشمن را به اندازه لازم کانالیزه و معطل کنند!!! و چه صحنه ای بود وقتی نگاهم به سراسر خط می افتاد که چند نفر مظلومانه اما با اقتدار در مقابل هجوم یگانهای زرهی و مکانیزه دشمن بگونه‌ای انگار کربلا و عاشورای امام حسین ع مجدداً تکرار شده بود ، واقعا شاید درطول تاریخ کسانی که به مطالعه وقایع عاشورا و نبرد نابرابر یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام با تعداد اندک، در برابر لشکریان یزید با خیل عظیم و امکانات بسیار زیاد آنها می‌پردازند باورش سخت باشد و باخود بگوید مگر چنین جنگ نابرابری امکان دارد؟!!! اما در دفاع مقدس و مخصوصا درظهر عاشورای عملیات بیت‌المقدس هفت و در شلمچه عملا و به عینه خودمان درگیر یک چنین جنگ و نبردی مشابه کربلا و عاشورای حسینی بودیم و با همان وضعیت بسیار نابرابر و همچنین تشنگی و عطش و بی آب و نیرو و امکانات و... و الان هم که فقط و فقط همین چند نفر مانده بودیم و البته دست قدرت خداوند و عنایت و حضور و یاری اهلبیت ع و صاحب الزمان عج را در این شرایط وانفسای مظلومیت و تنهایی و مقاومت حس میکردیم که چه قدرت و توانایی به ما داده بود و چه رعب و وحشتی در دل دشمن انداخته بود و تعداد اندک ما را در نظر دشمن بسیار زیاد و پر تعداد نشان میدادو.... و عجیب اینکه تا اینجای کار هم باتوجه به شدت درگیریها و آتش سنگین دشمن، خوشبختانه کمترین تلفات را داشتیم و بیشترین تلفات و خسارات را نیروهای گردان به دشمن وارد آورده بودند که در نوع خودش در طول دفاع مقدس کم نظیر و قابل تامل و تقدیر و باعث افتخاراست و چه صحنه هایی غرورآفرین را نظاره میکردیم از انهدام و سوختن تانکها و نفربرها و نیروها و امکانات دشمن ،،،، با هجوم مجدد دشمن با تعداد زیاد نفرات و تانکها و نفر برها‌ که دیگر خیلی به ما نزدیک شده بودند ،هادی تقی نژاد و بچه ها فریاد زدند که عراقی‌ها خیلی نزدیک شده اند ودارند به ما میرسند و... در اینجا نگاهی به عقبه مواضع خودمان کردم و دیدم خداراشکر نیروهایی که به عقب فرستادیم خوب دور شده اند و حالا وقتش بود که خودمان را نیز به آنها برسانیم ، این چند نفر را صدا زدم و گفتم با سرعت زیاد از همان مسیر برویم عقب تا به بچه ها برسیم و اینجا سخت ترین حالت و وضعیت این بود که نمیتوانستیم پیکرهای شهدای تشنه لب عزیزمان را به عقب ببریم و شرمنده آنها و خانواده محترم شهدا شدیم برای همیشه و..،😭😭😭😭 خلاصه با سرعت به سمت نیروهای خودمان که به عقب فرستاده بودیم حرکت کردیم و مقداری که دور شدیم تیراندازی عراقی ها که حالا دیگر به بالای خاکریز رسیده بودند بدرقه راهمان شد ولی به هر مصیبتی بود خود را به عمده قوای گردان ثارالله که هنوز میانه راه بودند رساندیم ، تشنگی و گرما در این ساعت روز که انگار خورشید هم روی سرمان قرار گرفته بود و داشتیم میسوختیم واقعا دشمن دوم بود که با ما می‌جنگید و... وقتی به بچه ها رسیدیم دیدم به حالت تقریبا تجمعی در راه مانده اند که با سوال از فرماندهان عزیز آقایان عبدالحسین جوکار و عبدالله رسولی متوجه شدم مسیر را در ادامه و بخاطر تعدد خاکریز ها و مواضع زیاد در مسیر ، آنها را برسر دوراهی و تردید قرار داده و بعضا از انحنای خاکریزی طولانی میخواستند ادامه راه دهند که چون اطلاع نداشتند قطعا از مسیر دیگری به همان مسیر قبلی که از آن عقب آمده بودیم می رسیدند و.... به هر حال مسیر را نشان دادم و گفتم فورا از این مسیر حرکت کنید تا دشمن آن را کاملا مسدود نکرده و به عقب بروید ، در همین حال یکی از نیروها بنام آقای پرنیان خو از شدت تشنگی و گرما زدگی نقش بر زمین شده بو
د و آمدم بالای سرش تا وضعیتش را بررسی کنیم ، و این در حالیست که از پهلو عراقی ها نفوذ زیادی کرده بودند و پشت خاکریز به موازات حرکت ما و از محور خالی و خشک لشکر ۴۱ ثارالله مستقر شده بودند و اگر سرعت عمل بخرج نمیدادیم مطمئنا محاصره را کامل و آخرین گوشه خروجی این مربع محاصره هم بسته میشد و... تاکید کنم چون وضعیت را میدیدم حیران مانده بودم از این لطف و معجزه خداوند که چگونه تا اینجا هم که بچه ها عقب آمده اند و قرار دارند دشمن کور شده و همه را نابود نکرده و اینهمه نیرو و حتی عده ای از گردانها و یگانهای دیگر هم در این شرایط و در مسیر عقب روی به نیروهای گردان ثارالله اضافه شده بودند و خداراشکر کردم و گفتم یک یا حسین دیگر مانده تا این عمده قوایمان از محاصره کامل و حتمی و نابودی نجات یابند و این پیروزی بزرگتری برای قوای اسلام بود .... *ادامه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویدئو کمتر دیده شده از سخنان زیبا و عارفانه شهید سلیمانی ❤️🌷 @anjomaneravian
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای هنرمندانه چهره شهید چمران توسط شرکت کننده عصرجدید @anjomaneravian
📜 حضرت مهدی عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجَهُ الشَرِیف. 🔹این قضیه توسط حضرت آیت الله مرعشی نجفی بیان شده است. 🔴 در زیارت عسکریین(امام حسن عسکری و امام هادی علیهماالسلام) و در جاده امامزاده سید محمد علیه السّلام راه را گُم کردم و در اثر تشنگی و گرسنگی زیاد و وزش باد در منطقه ای از زندگی مایوس شدم؛ غشّ کردم و از حال رفتم، ناگهان چشم باز کردم دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است. آن آقای محترم به من آب گوارایی داد که مثل آن را در عمرم نچشیده بودم. نشستم و به آن آقا، ادای احترام کرده و سلام نمودم. جواب سلام را با مهربانی داد و بعد سفره اش را باز کرد در میان سفره دو یا سه عدد نان بود، نان را خوردم. سپس آن شخص محترم به من فرمود: سید! در این نهر برو و بدنت را شستشو بده. گفتم: اینجا نهری نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم که شما مرا نجات دادید، اشاره کرد و فرمود: این آب گواراست. 💞 نگاه کردم و دیدم نهر آب با صفایی است. تعجب کردم و با خود گفتم: این نهر، اینجا بود و من نزدیک بود از تشنگی بمیرم! بعد به من فرمود: سید! می خواهی کجا بروی؟ گفتم: حرم مطهر سید محمد علیه السّلام. فرمود: این حرم سید محمد است. و من دیدم زیر بقعه سید محمد قرار دارم با اینکه من در جاده گُم شده بودم. 📜 بعد نکاتی فرمودند:👇👇👇 اولا: تاکید و سفارش بر ...؛ ثانیا: تاکید بر که اسماء مقدسه چهارده معصوم علیهم السّلام بر آن نقش بسته، ؛ ثالثا: سفارش فرمودند به ، زنده باشند یا مرده...؛ رابعا: سفارش فرمودند به ...؛ خامسا: سفارش فرمودند به و علیه السّلام و بر از راه دور و نزدیک. و چند سفارش دیگر. 📔 تمنای وصال، ص ۱۴ @anjomaneravian