بهارنارنج ؛ بی ضررترین و طبیعی ترین دیازپام دنیا
👈اگر مشکل کم خوابی یا بیخوابی دارید، کافیست پیش از خواب، مقداری عرق بهارنارنج یا چای آن را بنوشید..
@anjomaneravian
از فواید صبحانه اینست که صبحانه خوردن منجر به افزایش سوخت وساز بدن می شود . به طوری که وقتی صبحانه میخورید سوخت و ساز بدنتان زیاد می شود و به جای ذخیره کالری بدن سعی در سوزاندن کالری ها میکند.
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕فاطمه فاطمه است.... بی کم و کاست
#روز_مادر
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دوربین مخفی
به مناسبت روز مادر
#پیشنهاد_دانلود 👌👌👌
👆👆👆👆👆👆👆
👌👌👌👌👌👌👌
✅✅✅✅✅✅✅
@anjomaneravian
هرگز برای خوشایند کودک، او را بالا پرتاب نکنید
شاید باور نکنید اما بالا انداختن کودک سبب آسیبهای کشنده از جمله تجمع خون در مغز، خونریزی جدی شبکیه، کما و حتی مرگ او شود.
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حتما #ببینید
🔰 نظرات شخصیتهایی مثل رهبری و سید حسن نصرالله و زیباکلام و... پیرامون یک کتاب مهم
💠 پیشنهادی ویژه برای #دهه_فجر
♨️ باتوجه به ضرورت تبیین دستآوردهای نظام جمهوری اسلامی ایران، جهت تقویت روحیه خودباوری و افزایش امید در میان مردم اندیشکده راهبری سعداء، کتاب « #صعود_چهل_ساله » را تدوین کرده است.
🔷 از ویژگیهای بارز این پژوهش، مقایسه وضعیت کشور با دوران قبل از انقلاب و سایر کشورها، با استفاده از #اسناد_بینالمللی میباشد.
🔸 حجتالاسلام سیدمصطفی #خامنهای درباره کتاب «صعود 40 ساله» فرمودند: «قلب آقا را شاد کردید و نظر بر این است که تمام کشور پایکار شما بیایند که این دستاوردها به گوش همه برسد، 🔹تور دستاوردها را بیندازید.🔹 ».
🔴 با توجه به فرا رسیدن ایامالله دهه فجر اندیشکده سعداء قصد دارد این کتاب را با 40 درصد #تخفیف به قیمت 33000 تومان جهت توزیع در اختیار نهاد و ارگانها قرار دهد.
🔻 زمان ثبت سفارش: اول تا هفتم بهمنماه۹۹
🔻 زمان تحویل سفارش: ۱۲ تا ۱۵ بهمن ماه۹۹
☎️ شماره تماس جهت هماهنگی: 09356350723
⚜قرارگاه یاوران اقتصادمقاومتی⚜
🔹🔹قیام🔸🔸
🆔 @Qiam_ir
صعود چهل ساله.pdf
27.88M
نسخه pdf کتاب" صعود چهل ساله "
دستاوردهای انقلاب اسلامی مستند به اسناد خارجی
#ثامن
ایتا و روبیکا
----------------------------"بسمهتعالی"------------------
[ *از بوبیان تا بصره* ]
- *ناگفتههایی از عملیات بیتالمقدس هفت*
- *راوی و نویسنده : عبدالخالق فرهادیپور*
- *قسمت سوم*
*"نجات نیروها از محاصره"*
خلاصه وقتی به نیروها گفتم
سریعتر اینجا را ترک کنید و بروید عده ای گفتند خودت هم با ما بیا و چرا نمی آیی ؟ که در این موقع بالای سر معلم عزیز آقای پرنیان خو نشستم و وضعیت او را که از تشنگی و گرما بیهوش شده بود بررسی میکردم
به نیرو ها گفتم شما حرکت کنید سریع بروید من هم با دوسه نفر از بچه ها سعی میکنیم آقای پرنیان خو را به دوش بگیریم و پشت سر شما به عقب بیاوریم و هرچه اصرار کردند که بیا گفتم این بنده خدا زنده است و شاید بتوان او را هم نجات داد و در این موقع پیراهن خود را که مدارک و کارت و... داخل جیبش بود از تن خارج کردم و به رزمنده عزیز رامین جوکار دادم که با خود به عقب ببرد و حالا دیگر یک زیرپیراهن رکابی به تن داشتم ،
یک دکل بلند را که شاخص خوبی بود به آقای رسولی نشان دادم و گفتم سریع به سمت آن دکل حرکت کنید تا آنجا را مسدود و اشغال نکرده اند و هادی تقی نژاد را پیشقراول آنها قرار دادم و گفتم سریع به سمت دکل مخابراتی و با فاصله از نیروها حرکت کن و برو به سمت دکل و نیروهارا با علامت به مواضع خودی برسان و تا محاصره کامل نشده خارج شوید و... فریاد زدم که همه سریع به عقب بروند و به هر حال آنها به سمت عقب و مسیری که باید میرفتند ادامه مسیر دادند و از همین جا داستان جدایی ما از نیروها و ماندن ما آغاز و سناریوی دیگری در این مقطع از دفاع مقدس برایمان رقم خورد که بسیار متفاوت از تمامی مراحل هشت ساله دفاع مقدس بود ،
مقداری آب به دهان و صورت آقای پرنیان خو زدیم و هرچه تلاش کردیم که شاید حالش بهتر شود و بتواند راه برود میسر نشد و نفس نفس میزد ،به دو سه نفری از نیروها که برای نجات این رزمنده کنارم مانده بودند ( سیدکاظم ابطحی، هاشمی که بسیم چی بود، رمضان الله وردی و..) گفتم کمک کنید و ایشان را به پشت من بگذارید تا او را کول کنیم و به عقب برویم، چون گرما زده و بیهوش بود وضعیت سختی بود و بچه ها هر طور بود او را بلند کردند و پشت من قرار دادند که چون سنگین و بیهوش بود هر کدام دست های اورا روی شانه های من نگهداشته بودند تا نیفتد به هر حال مقداری به عقب آمدیم و گرما و تشنگی و خستگی همراه با آتش دشمن و احتمال بسته شدن آخرین روزنه محاصره در این ساعت روز روشن نگرانی مان را بیشتر میکرد,
در این شرایط نگاهم به مسیری بود که عمده نیروهایمان را از آنجا به عقب هدایت کرده بودیم و نگران سرنوشت آنها بودم که آیا از این روزنه خارج شده اند یا خیر؟ و دعا میکردم که انشاالله از محاصره کامل نجات و خارج شده باشند چون واقعا پیروزی و موفقیت بزرگتر را پس از انجام عملیات و انهدام دشمن و با تحمل اینهمه سختی و مقاومت و تشنگی و خلق آن حماسه کم نظیر در نجات نیروها از محاصره و تلفات و خسارات کمتر نیروهایمان میدانستم و حیف بود حلاوت این دستاوردها تلخ شود ،
همینطور که بخاطر سنگینی آقای پرنیان خو به سختی به عقب می آمدیم ناگهان یکی از نیروهای همراهمان به خاکریز بلند مجاور اشاره کرد و فریاد زد که صدای نیروهای خودی می آید و انگار بچه های یگانهای دیگر هستند که با خودرو و... دارند به عقب میروند ،گفتم از کجا مطمئنی ؟گفت صدایشان و حرف زدنشان بنظرم ایرانی ها هستند و انگار نیروهای لشکر ثارالله و کرمانی ها هستند و خیلی اصرار کرد که نگاهی بیندازیم و... رزمنده بیهوش را آرام به زمین گذاشتیم و برای یک لحظه احساس کردم انگار در حال شهادت است و انگار قلبش نمیزند 😭
به بچه ها گفتم که من میروم بالای خاکریز که ببینم همین است که شما میگویید یا نه و به شوخی گفتم اگر دشمن بود که به بصره میرویم و اگر خودی بودند که با ماشین یا نفربرهای آنها آقای پرنیان خو را به عقب میبریم و چون ارتفاع خاکریز زیاد بود اصلا مشخص نبود پشت آن خاکریزچه خبر است ،
خلاصه با یکی از نیروها بطرف خاکریز مجاور که به موازات محور لشکر المهدی بود و آنسوی آن محور لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود و آنها موفق به الحاق با ما در عملیات نشده بودند و همین امر باعث محاصره نیروهای ما شده بود رفتیم و با سرعت از خاکریز بالا رفتیم که تا نیم تنه مان از خاکریز بالاتر قرار گرفت و خاکریز هم دو جدار بود ،
با نگاه به آنسوی خاکریز و روبرو ناگهان دیدیم عراقی ها هستند که سوار بر تانک و نفربر و بصورت منظم در حال استقرار پشت خاکریز و همچنین رخنه به عقبه از محور لشکر ۴۱ ثارالله هستند!!!
به محض اینکه ما را در این فاصله کم دیدند فورا نیروهائی که بالای تانکها و نفربرها و یا پیاده بودند ما را با اسلحه نشانه رفتند و به عربی و با صدای بلند خواستند که تسلیم شویم ،در یک لحظه انگار بین ما و عراقیها دوئل اجرا شد و چشم در چشم به هم نگاه میکردیم
و هیچ حرکتی نکردیم و فقط آرام لبهایم را تکان دادم و به رزمنده همراهم که کنارم قرار داشت و عراقی هارا نظاره میکرد گفتم یک لحظه سریع بنشین و در همان حال نشستم و او را هم به پشت خاکریز کشیدم که تیر مستقیم اصابت نکند و رو به آن دو سه نفری که بر بالین آقای پرنیان خو ما را نظاره میکردند فریاد زدم سریع به عقب فرار کنید و... و خودمان هم بطرف آنها در حال دویدن بودیم که چشمتان روز بد نبیند عراقی ها ما را بستند به رگبار گلوله آنهم چه گلوله بارانی و از بس شدت تیر اندازی زیاد بود هر کدام از این چند نفر به سمت خاکریز ،گودال و چاله و .... پناه بردند و من هم با یکی از آنها بنام سید کاظم ابطحی که اهل شهرستان نی ریز فارس بود به پشت خاکریز بسیار کوچک و کوتاهی پناه بردیم، آتش و تیر اندازی دشمن هم از سمت محور لشکر ۴۱ ثارالله و هم از محور خودمان که حالا دیگر به تعقیب برای کشتن و اسارت ما حرکت کرده بودند بسیار زیاد و حجیم بود و انگار دقیقا ما را سیبل هدف قرار داده بودند ،
از طرفی خورشید انگار بیش از پیش ما را در این وضعیت جزغاله میکرد و تشنگی و بی آبی و... هم با دشمن تا دندان مسلح دست به دست هم داده بودند و بدتر از همه روشنایی روز بود که مارا مستقیما در دید و تیر مستقیم دشمن قرار میداد ، یه جورایی احساس کردم انگار جنگ و گریز ما توفیق اجباری است چون عراقیها از سرعت و نفوذ برای رخنه بیشتر به عقبه و تکمیل حلقه محاصره بازماندند و این کارباعث میشد عمده قوایی را که به عقب فرستاده بودیم موفق به خروج از تنها روزنه محاصره شوند و بعدها متوجه شدم که خدارا شکر همینطور بوده،
وضعیت هر لحظه پیچیده و بحرانی تر میشد و ازبس تیراندازی زیاد وحجیم بود صدا به صدا نمیرسید و...
به سید کاظم گفتم عراقی ها تا چند لحظه دیگر به ما میرسند و باید سریعتر تغییر موضع دهیم و به سمت عقب برویم تا شاید هنوز آخرین روزنه امید بسته نشده باشد و احتمالا نیروهائی که عقب هستند در مقابل دشمن موضع گرفته اند تا محاصره کامل نشود و به تاخیر بیفتد و ماهم بتوانیم از این وضعیت خارج شویم ، سریع به سمت عقب شروع به دویدن کردیم ،تیراندازی بیشتر و صدای عراقی ها واضح تر بگوش میرسید بخاطر تیر اندازی زیاد مجبور شدیم از چاله های بزرگی که بر اثر اصابت گلوله های توپ و خمپاره های سنگین و کاتیوشا و... ایجاد شده بود استفاده کنیم و با خیز و نیم خیز سریع به درون چاله ها میرفتیم و تمام فضای بالای سرمان و لبه های چاله هایی که درونشان پناه گرفته بودیم آماج گلوله های زیاد و مستقیم عراقی ها قرار داشت و حتی در این حفره ها هم در امان نبودیم و انگار گلوله ها مثل فوج زنبور های وحشی از همه جای ما زوزه می کشیدند و...
برای یک لحظه داشت باورم میشد که شاید بعداز سالها که از دوستان شهیدمان و از قافله شهدا جا مانده بودیم انگار نصیب من بی لیاقت هم واقعا داشت شهادت میشد و در شرایطی قرار گرفته بودیم که راه نجات ناممکن شده بود....
*ادامه دارد ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای مادرهستی حضرت فاطهم سلام الله علیها
@anjomaneravian
🌸حضرت فاطمه عليها السلام:
بهترين شما [مردان] كسانى اند كه با مردم نرم ترند و زنان خويش را بيشتر گرامى مى دارند.
(دلائل الإمامه، ص ۷۶
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه مادران و خانم های گروه انجمن راویان دفاع مقدس🌷❤️🌷❤️🌷
مخصوصا مادران عزیز و بزرگوار شهدا🌷🌷
همسران آزادگان و جانبازان بخصوص همسران جانبازان 70،/' شهیدان زنده 🌷🌷
@anjomaneravian
مداحی_آنلاین_مادر_حجت_الاسلام_عالی.mp3
1.84M
❤️🌷حق مادر
سخنرانی بسیار شنیدنی استاد عالی
مادرم من دست و پایت 😘را میبوسم وبه این بوسه ها افتخار میکنم🙏
سلام دوستان برای تهیه این دعاکه درکلیپ توضیح داده شده بایدباشماره تلفن 02537154 تماس بگیریدوسفارش بدهیدقیمت هر50 تایی آن 22هزارتومان میشود.آدرس تهیه دعا(قم خیابان معلم کوچه10کوچه 4پلاک 72/1دفترکارانتشارات میباشد).
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗞🔹🗞🔹🗞🔹🗞🔹
#⃣ بخاطر مادرها
@anjomaneravian
امام صادق (ع)
اگر دوست دارى كه خداوند عمرت را زياد كند، پدر و مادرت را شاد كن. (وسایل الشیعه ج18، ص372)
@anjomaneravian
#جرعه_معرفت
🌸میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا س مبارکباد🌸
☀️امام باقر عليه السّلام فرمود:
حضرت فاطمه در سال پنجم بعد از بعثت پيامبر اسلام به دنيا آمد و اين در حالى بود كه قريش خانه كعبه را تعمير مىكردند.
و در حالى كه سنّش هجده سال و هفتاد و پنج روز بود وفات نمود.
بحار الأنوار، ج43، ص 7، ح 8
@sh_montazerin
#جرعه_معرفت
☀️پيامبر خدا ص فرمود:
🌟نور فاطمه پيش از آفرينش زمين و آسمانها آفريده شد. پرسیدند: پس فاطمه از جنس بشر نيست؟
حضرت فرمود:
🌷فاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّة.
گفتند: اى پيغمبر خدا! چگونه زهرا حوريّه و انسيّه است؟
☀️پیامبر فرمود:
خداوند پيش از آفرینش آدم، در آن هنگام كه ارواح خلايق را آفريد، فاطمه را از نور خود خلق كرد، و چون آدم را آفريد فاطمه را به او نشان داد... .
🍎وقتى پروردگار متعال آدم را آفريد، مرا از پشت او بيرون آورد، و چون دوست داشت فاطمه از صلب من باشد، او را به صورت يك سيب در بهشت در آورد.
جبرئيل آن سيب را نزد من آورد و به من گفت:
اى محمّد درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد... . خدا تو را سلام مىرساند ...
🍏اين سيبى است كه خداى عزّ و جلّ از بهشت براى تو هديه فرستاده.
من آن را گرفتم و به سينه خود نهادم... .
معاني الأخبار، ص 396، ح 53، خلاصه
@sh_montazerin
🌷نبی مهربانی(صلیاللهعلیهوآله):
آنکه مادرش را شاد کند،
خدا را شاد کرده است.
📗نهج الفصاحه، ص۷۰۶
@anjomaneravian
🏅شرفش مال مادر است
🔻امام خمینی: اگر این بچهاى که شما تربیت کردید یک تربیت صحیح باشد و آن وقت آن بچه در رأس جامعه واقع بشود، یک ملت را سعادتمند مىکند؛ و آن شرفش مال شماست؛ یعنى شما این سعادت را براى یک ملت بیمه کردید.
#قدرت_و_شکوه_زن
@anjomaneravian
579.4K
خاطره ای جالب از جوانی که به مادرش خدمت کرد و زندگیاش متحول شد
@anjomaneravian
☀️ #رهبر_انقلاب:
اين فرزند گرامی حضرت زهرا(س) هم خود یک کوثر شد.
🌸ولادت حضرت زهرا (س)
🌸سالروز ولادت حضرت امام خمينی(ره)
@anjomaneravian
📷 #دفاع_مقدس | #عکس_روز
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما گدای حضرت زهرای اطهرند ...
#دفاع_مقدس 🌷
@anjomaneravian