eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
502 دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
32.6هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
-------------"بسمه‌تعالی"---------- [ *از بوبیان تا بصره* ] - *ناگفته‌هایی از عملیات بیت‌المقدس هفت* - *راوی : عبدالخالق فرهادی‌پور* - *قسمت نهم* *"مرثیه اسارت"* (انتقال به بصره) « شام غریبان اسارت» غروب دلگیری بود و سختی های اسارت خودش را بیرحمانه به ما نشان می‌داد و دیگر باورمان شده بود که واقعا اسیر هستیم و دستمان بسته ، و اولین غروب اسارت ما را بیاد غروب روز عاشورا می انداخت و غربت و اسارت خاندان امام حسین(ع)و حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) و امام سجاد (ع) و اسرای مظلوم کربلا ، حالا دیگر با تمام وجود مظلومیت اسرای کربلا را درک میکردیم و... ،شاید تا آن روز دومین بار بود که دلگیرترین و غمگین ترین غروب را در زندگی ام تجربه میکردم که دهها و شاید صدها سال برما گذشت، یکی غروب خونبار فردای عملیات کربلای ۴ که عزیزانی که آن غروب را دیده اند و تجربه کردند و آن خورشید و زمین و رودخانه اروند را که به رنگ خون درآمده بود مشاهده کردند بخوبی میدانند که همه غصه ها و دردهای ما در غم شهادت عزیزانمان در عملیات کربلای ۴ دوچندان شده بود ، مخصوصا که هنوز صدای رگبار و گلوله های دشمن که در حال پاکسازی و به شهادت رساندن نیروهائی که در نیزارهای سمت دشمن گیر افتاده بودند می آمد و چون در کربلای ۴ دستور اکید صدام بود که اسرا را بکشند چقدر مظلومانه و ناجوانمردانه عزیزانمان را به شهادت رساندند و مظلومتر از آنها تعداد معدودی از نیروها بودند که برای اهداف تبلیغاتی و بازجویی و... به اسارت گرفته شدند که بعضاً عزیزان آزاده مثل حاج غلامرضا مرتجز، سید کرامت حسینی و.... چه زجرها و دردها و شکنجه‌ها دیدند و سردار شهید محسن خسروی و عبدالرضا نقیبی و... هم در منطقه ام القصر به همین صورت و مظلومانه به شهادت رسیدند، دومی هم همین غروب بسیار غمبار اسارت خودمان با بدن های زخمی و همراه با داغ عزیزانمان که پس از خلق حماسه های کم نظیر و مقاومت و انهدام دشمن متجاوز ، لب تشنه به شهادت رسیدند، و خودمان هم با لبهای تشنه و خسته و مجروح پیش خود آرزو میکردیم که ای کاش ما هم شهید شده بودیم حتی با لب عطشان ولی سرنوشت ما را به اسارت نگرفته بود.... خیلی سخت و طولانی برما گذشت آن اولین غروب اسارت و فکر آن چند نفر دیگر که برای کمک و نجات آقای پرنیان خو مثل سیدکاظم با من مانده بودند و در اثر محاصره و تیراندازی های دشمن پراکنده شده بودند و از سرنوشت آنها خبر نداشتم بشدت آزارم میداد و حالا دیگر نمی دانیم چه سرنوشت دردناک تری در انتظار ماست و این تازه آغاز ماجرا بود و ما که اسارت برایمان معنی نداشت چون اسیر کسی است که تسلیم بی چون و چرای دشمن باشد و خود را به دشمن ببازد ولی اغلب اسرای ایرانی که در مکتب اباعبدالله الحسین ع و حضرت سجاد ع و زینب کبری س درس آزادگی را عملا خوانده بودند هیچگاه زیر بار دشمن نرفتند و دشمن نتوانست اراده خودرا به آنها تحمیل کند و جمهوری اسلامی کوچکی را با مبارزات خونبار خود در اسارت بوجود آوردند که دشمنان همیشه میگفتند در واقع ما اسیر شما هستیم نه شما اسیرما، همانطور که وقتی ما به اسارت رفتیم سیدکاظم ابطحی این دلاور با ایمان و بسیجی اهل شهرستان نی ریز فارس که همراه من بود با آن حال و روز مجروحیت و غرق خون شجاعانه در مقابل دشمن ندای الموت لصدام سر می‌داد آنهم در چنگ دشمن !!! ( امان از دل زینب) کمی از غروب گذشته بود که مجددا یک ماشین ایفای عراقی آمد و عده ای مسلح از آن پیاده شدند و افسری هم که با آنان بود دستور داد ما را سوار ایفا کنند که آمدند وما راحرکت دادند بسوی ماشین و یکی از عراقی ها به سید کاظم کمک کرد که سوار ماشین شود و دیگری که دیدم همان مترجم است آمد سراغ من برای کمک کردن و سوارشدن من چون دست‌های مارا از پشت بسته بودند ، در همین حال اتفاق عجیبی افتاد که هیچوقت از خاطرم نرفته و آن هم اینکه مترجم عراقی همانطور که در حال کمک کردن به من برای رفتن به سمت ماشین و سوار شدن بودیم ناگهان سرش را نزدیک گوش من گذاشت و گفت عبدالخالق اسم من کاظم است و من هم شیعه هستم و از اهالی بصره و قسم خورد و گفت به قرآن مجید خیلی دلم میخواهد کاری کنم و کمک کنم فرار کنید یا نجات پیدا کنید اماوضعیت اینجا را که خودت می‌بینی و اینهمه سرباز و افسر و سریع گفت اگر بفهمند کاری میخواهم بکنم و کمک کنم به فرار شما خانواده ام را نابود میکنند و ... گفتم ممنونم ولی هیچ اقدامی نکن و فقط بگو کجا دارند مارا میبرند که در این هنگام آن افسر مسئول انتقال ما با فریاد گفت که سریعتر و سرعه و .... که مترجم هم همانطور که مرا کمک کرد که بالای ماشین بروم گفت خدا به فریادتان برسد و آنجا قتلگاه اسرا و جهنم است.!!! دلم برایش سوخت و از معرفت و مرامش لذت بردم و اینجا برایم روشن شد که نیروهایی هم در ارتش دشمن هستند که علیرغم میل باطنی خود و با زور دیکتاتوری مثل صدام در جنگ با ایر
ان شرکت دارند مخصوصاً شیعیان که اغلب جنوب عراق زندگی میکردند و..پیش خودم گفتم واقعا اگر مسلمانان و قوای اسلام باهم متحد و در یک صف واحد قرار داشتند چه ابر قدرتی در جهان می‌شدیم و در مقابل دشمنان اصلی و واقعی اسلام و استکبار است چه دست بالایی داشتیم و... افسوس که دست پلید و توطئه انگلیس و... مسلمانان را در مقابل هم قرار داده و ... پس از سوار شدن به ماشین چند نفر از نگهبانان مسلح هم همراهمان برای محافظت آمدند و افسر آنها هم جلو ماشین سوار شد و حرکت کردیم به مقصدی نامعلوم و بقول مترجم جهنم و قتلگاه اسرا ، و هنوز نگاه و ذهنم مشغول حرفهای آن مترجم شیعه عراقی بود ، به هرحال از نظر جهات اصلی ماشین بطرف بصره حرکت کرد و باورش برایم سخت بود که الان دیگر در جاده اصلی بصره در حال حرکت هستیم چون یادم افتاد به عملیات های مختلف مثل بدر، خیبر، کربلای پنج و هشت و... که تمامی عمده عملیات‌های ذکر شده برای رسیدن به همین جاده و برای محاصره و فتح بصره بود و حالا داریم در همان جاده بطرف بصره می‌رویم اما افسوس. اسیر و با دستهای بسته و... پس از طی مسافتی و در مسیر که می‌رفتیم نگهبانان عراقی می گفتند اینجا که میرویم مرگتان حتمی است و کلی با این کلمات و حرفها روی اعصابمان بودند .. بالاخره نزدیک بصره به پادگان و مقری رسیدیم که به محض توقف ماشین جلو دژبانی پادگان سر و صدای زیادی بلند شد و نگهبانان ما هم مشخص بود بسیار هراسان و مضطرب شدند و تفنگهایشان را هم به روی ما نشانه گرفتند ، فریادهای خشن و بلندشان زیاد بود که انگار گروهی از سگان وحشی در حال پارس کردن هستند و وقتی آمدند ماشین و وضعیت مارا چک کنند مثل سگ هار و گرگ وحشی به نگهبانان و ما نگاه میکردند و افسر مامور انتقال ما توضیح میداد برایشان که اینها اسرای جدید هستندو... کمی بعد دژبانها اجازه دادند به طرف داخل آن مقر حرکت کنیم و ماشین حرکت کرد، از بالا دیدم که پناه بخدا انگار مکانی هست که به شکل تارهای عنکبوت و تمام طول و عرض و چهار طرف آن با سیم های خاردار در اشکال مختلف مهندسی و ابعاد زیاد محصور شده و این تازه اولین رده حفاظتی بود که داشتیم با کنترل زیاد توسط حراست آنجا از آن عبور میکردیم ،کمی بعد مجددا جلو درب حفاظتی دوم متوقف شدیم و باز هم عده ای با همان شیوه و سر و صداهای نکره و خشن و فریادهای بلند آمدند و چک کردند و مدارک افسر عراقی را بررسی و با نگاه خشن به ما و نگهبان های داخل ماشین با توهین و... دستور به ادامه مسیر دادند ،خلاصه از چندین رده حفاظتی به همین شیوه عبور کردیم و هر چه به رده های بعدی حفاظتی و مخصوصا رده آخر نزدیکتر می‌شدیم خشن تر و بدتر از رده های قبلی رفتار میکردند و معلوم بود واقعا اینجا با تمامی جاهای قبلی که تجربه کرده بودیم متفاوت است و جوی امنیتی حاکم است ، پس از عبور از رده آخری وارد محوطه ای شدیم که چراغها و پروژکتور های زیادی آنرا روشن کرده بود و پر از نیروهای مخصوص عراقی بود و دور محوطه را هم سیم توری بلندی کشیده بودند که قابل عبور نبود . وقتی ماشین به گوشه ای هدایت شد و متوقف شد سر و صدای عجیبی همراه با آه و ناله بگوشمان رسید که انگار اسرای ایرانی هستند که قبل از ما به این مکان منتقل شده بودند و معلوم بود دارند شکنجه میشوند و... در همین حال که ماشین متوقف شد ناگهان عده زیادی از نیروهای ویژه حفاظتی به سمت ماشین ما آمدند و با سر و صدای زیاد دستور دادند ما را پیاده کنند و در همین حال دیدم نگهبان های بالای ماشین که تا اینجا با ما و محافظ بودند ناگهان مثل یزید و شمر شدند و از ترس آن مسئولین حفاظتی حال سکته پیدا کرده بودند و انگار روش جاری آنها این بود که اسرا را از همان بالای ماشین و با مشت و لگد به پایین پرتاب کنند و معلوم بود که اینجا محل و مقر استخبارات (اطلاعات و امنیت عراق ) و بازداشتگاه اسرای ایرانی است و حتی سایر نیروهای عراقی هم از اینگونه سازمانهای مخوف وحشت داشتند ، ما را از جا بلند کردند و به لبه ماشین آیفا آوردند و از همانجا و از پشت سر مارا با دستهای بسته و با لگدهای محکم به پایین پرت کردند و اینگونه مارا بدرقه و تحویل نیروهای استخبارات دادند ، محکم به زمین افتادیم و نگران سید کاظم مجروح بودم و گفتم بلند شو که تورا می کشند و تا اینجا این حرفها تکراری ترین حرف من به سیدکاظم ابطحی بود و... چه استقبال پرشوری از ما کردند وچشمتان روز بد نبیند که دیدم نیروهای ویژه و قوی هیکل عراقی و استخباراتی در دو ردیف طولانی به موازات و روبروی هم ایستاده اند و چند نفر آمدند و با چوب و کابل و... به جانمان افتادند و مارا هدایت کردند به سمت همان نیروهائی که در دو ردیف و بصورت راهروی طولانی روبروی هم و هر کدام با کمی فاصله قرار گرفته بودند و انگار این مراسم جزئی لاینفک از استقبال از اسرای ایرانی بود و بعدا هم به هر مکان جدید الورودی منتقل میشدیم با همین روش استقبال و
مراسم (کابل زنون) شروع می‌شد!! و بدین صورت به اسرا خوش آمد گویی میکردند، با ورود به این راهرو مرگبار همگی این دژخیمان از دو طرف شروع کردند با تمام قدرت و با کابلهایی به اندازه یک متر و قطر دو یا سه انگشت که توپر و سنگین بود و با چوب و میله آهنی به جان ما افتادند... و باید اجباراً از میان آنها تا انتهای این راهرو مرگبار که اسرا بعداً نام آنرا تونل وحشت گذاشتند عبور میکردیم و فریاد یا حسین و یا زهرا و آه و ناله جانسوز اسرای مظلوم فضا را پر میکرد ، و در آخر که تمام می‌شد واقعا بدنها تکه تکه و بشدت غرق خون و بدتر از تیرو ترکش مجروح میشدیم و انگار کمر و سرتاپایمان را چاک چاک کرده بودند و چه سوزش وحشتناکی داشت جای جای ضربات کابلها و... حالا تصور کنید بین اسرای مظلوم مجروحان بدحال، مریضها ، پیران و نوجوانان چه حالی داشتند و چطور زیر آن شکنجه ها قرار میگرفتند که فقط و فقط آن شکنجه ها و دردها و رنجها را خدا داند و بس ، و از آن شکنجه ها بدتر صدای ناله های مختلفی بود که از فاصله ای نه چندان دور از ما بگوش می رسید و معلوم بود که چه شام غریبانی دارند اسرا و بطرز فجیعی دارند بازجویی و شکنجه میشوند ، واقعا شام غریبان و قتلگاهی بود آنجا و اصلا انگار هیچکدام از این نیروهای شکنجه گر چیزی بنام رحم و مروت و قلب و انسانیت نداشتند و بسیار کینه ای و عقده ای و وحشیانه اسرا را شکنجه میکردند و به قیافه هایشان که نگاه میکردی انگار که با قاتل پدرشان روبرو شده اند و بعدا فهمیدیم اینها از تکریتی ها و وابسته به صدام بودند که هرکدام دو یا چند نفر از بستگانشان را در جنگ با ما از دست داده بودند و بخون ما و شیعیان تشنه بودند، پس از مراسم کابل زنون و عبور مرگبار از تونل وحشت ، مارا با سیلی و لگد و توهین و ناسزا به گوشه ای بردند که تعدادی از اسرا آنجا بودند و با فاصله از آنها ما را روی زمین نشاندند طوری که صورت همدیگر را نبینیم، در این لحظات داشتیم از تشنگی و عطش و گرمای شدید و شرجی میمردیم و برایمان بیشتر ثابت کردند که مصائب اسرای کربلا واقعیت داشته و داستان نیست و اینها که مارا اینگونه شکنجه میکنند از همان نسل شمر و یزید هستند که سیلی به صورت حضرت رقیه سلام الله علیه آن جگرگوشه سه ساله امام حسین ع زدند و تازیانه به آنها زدند و آب را از انها دریغ کردند، و بیاد کلام دایی شهیدم یعنی شهید محمد جعفر گلستان افتادم که قبل از شهادتش و در وصیتنامه اش نوشته بود ما میرویم تا به حضرتش عرض کنیم که ما نیز شاهد ظلم و جور یزیدیان زمان خود بودیم و... ،همانطور که نشسته بودیم و از درد بخود پیچیده بودیم دو نفر از افسران استخباراتی بالای سرمان آمدند و به فارسی گفتند خودتان را آنطور که بوده اید و مسئولیت داشته اید معرفی کنید و اگر نگویید و بعد مشخص شود زنده زنده شما را میسوزانیم و نامردها تا توانستند به فارسی فحش های رکیک به ما دادند که حتی در ایران هم بعضی از این فحش هارا نشنیده بودیم ، یکی از آنها به من پیله کرد و گفت تو حتما فرمانده تیپ یا حداقل فرمانده گردان هستی و خودت با زبان خودت اعتراف کن و گرنه فلان و... چند بار هم مارا بصورت نشسته زیر مشت و لگد گرفتند که به زخمها و دردها قبلی مان افزوده شد ، تنها چیزی که از این محل مشاهده و منعکس میشد شکنجه بود و کابل و چوب و سیلی و مشت و لگد و فحش و ناسزا و فریادها و ناله های اسرا زیر شکنجه ، و در واقع همان حرف مترجم بصره ای که در قرارگاه سپاه سوم به من گفت درست بود (جهنم و قتلگاه اسرا ) پس از حدود یک ساعتی که بدین منوال می گذشت آمدند و انگار نوبت من شده بود و بردند برای بازجویی و آنجا عده ای افسران استخباراتی با پوشه ها و دفاتر و برگه های مخصوصی ایستاده بودند و عده ای هم با کابل و ابزار شکنجه، مرا روی یک چهار پایه نشاندند و دو افسر با فریاد و خشونت و با تسلط به زبان فارسی شروع کردند به سوالات و فریاد میزدند که فقط و فقط به سوالی که پرسیده میشود با دقت جواب بده ،مثلا سوال کردند نام و نام خانوادگی؟و چه گرفتاری برایم درست شده بود چون بخاطر نامم که عبدالخالق بود اذیت شدم و این مسئله در جاهای دیگر و مراحل مختلف اسارت هم باعث دردسر برایم شد و کلی کتک خوردم و می گفتند تو حتما عرب هستی و از نیروهای اطلاعات هستی و...یکی از سوالات دیگر هم که قبلا ژنرال خلیل الدوری از ما پرسیده بود اینجا تکرار شد ... ( امان از دل زینب) *ادامه دارد .
.... در طول ۳۲ سال رهبری حکیمانه ولی فقیه در هر جلسه با اقشار مختلف، کتیبه حسینیه امام خمینی رحمه الله دقیقا متناسب با جایگاه و وظیفه و خطورات ملاقات کنندگان انتخاب شده است.... در دیدار سران نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران جمله ای از نامه ۵۳_عهدنامه مالک اشتر _نصب شده بود. إنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بِالْحَزْمِ 🔹گاهی دشمن نزدیک می شود تا غافلگیر کند⬅️ پس دوراندیش باش. ما به عنوان خادم ناچیز نهج البلاغه و مروج ناتوان گفتمان انقلاب اسلامی در طول دوره غم انگیز مذاکرات برجامی، در محافل گوناگون این بند را به عنوان مهمترین مستند رهبر عزیزمان در اعلان سوءظن به طرف مذاکره کننده و اعتقاد به بی فایده بودن برجام ، متذکر شدیم ولی گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است کاش منتظران گلابی های برجام یک بار هم محض رضای خدا این بند و مطالب مرتبط به ماجرای حکمیت را میخواندند و می فهمیدند و باور می کردند تا امروز در نظرها به ابوموسی اشعری های زمان ، تشبیه نگردند. @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣ 🔴 سلبریتی های بیسواد فاسد ریکی جرویس، کمدین انگلیسی - آمریکایی، مجری اصلی برنامه جوایز گلدن گلوب (سال ۲۰۲۰) خطاب به سلبریتی ها می‌گوید: "شما بازیگران برای هر که بخواهد بازی می کنید؛ حتی اگر داعش هم شبکه پخش مستمر راه بیندازد و به شما پیشنهاد بازی بدهد پیشنهادش را قبول می کنید. پس وقتی می‌آیید روی سن تا جایزه بگیرید بی‌خود درباره چیزهای مهم سخنرانی نکنید. شما در مورد هیچ چیزی صلاحیت سخنرانی ندارید؛ شما حتی به اندازه یک بچه محصل هم سواد ندارید؛ پس لطفاً بیایید بالا؛ جایزه‌ تان را بگیرید، از مدیر برنامتون، از مامی، از ددی و از خدا تشکر کنید؛ بعد هم گورتان را گم کنید و بروید سرجاتون بتمرگید.!" آیا مجری اختتامیه جشنواره فجر امسال می تواند چنین سخنانی خطاب به سلبریتی های بی سواد و پرمدعای ایرانی بزند؟ ✅ آن هایی که در و دیوار جشنواره‌ شان را از جشنواره‌های خارجی کپی می‌کنند، این یکی را هم کپی کنند دیگر... @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 راه حل نهایی برای رسیدن به استقلال در بیان امام خمینی(ره) اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میگویند چرا حضرت آقا به اندازه امام خمینی (ره) قاطعیت ندارد!! 🎙 پاسخ میدهد @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشی متفاوت از قهرمان واقعی فیلم شیار ۱۴۳ 🔹مادر شهید جعفر رضایی برای شنیدن خبری از فرزندش ۱۶ سال رادیو به کمر بست، اما زمانی از فرزندش خبردار شد که به شهادت رسیده بود.🌷❤️ @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آتش به اختیارسربازان ولایت: نظر احمدی نژاد درمورد شهدای مدافع حرم چیست ایشان مدعی است ما نباید باداعش میجنگیدیم اشتباه کردیم چه فایده داشته که همه باهم جنگ کنند ایشان مدعی هستند بین شهدا وداعش هیچ فرقی ندارد عربستان وایران یک تفکر و یک روش دارند اشتباه است ما دائم از مظلومان شیعیان جهان حمایت میکنیم این کلیپ دقیق نگاه کنید شاید بعضی حامیان فرقه بهاری مکتب ایرانی خدازده منحرف شده ازاسلام بیدار شدند به نظر احمدی نژاد شهید سلیمانی سردار دلها اشتباه کرده رفته سرباز ولایت شده باداعش جنگ کرده 🧐🧐🤨🤨🤨🤨🤨🤨👆 ‼️ ‼️ 👆 👆 👆 👆 👆 *📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست به جمع مابپیوندید 👇 🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد عملیات غرور آفرین والفجر هشت با ذکر صلوات یادی کنیم ازشهدا ❤️🌷 @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🌷بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم🌷🇮🇷 سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات 🥀🍃اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🍃🥀 🗓امروز سه شنبه صد مرتبه یا ارحم الراحمین 🌷دهه مبارک فجر انقلاب اسلامیمبارک باد🌷 🇮🇷 شکسته شدن حکومت نظامی توسط فرمان ۱۳۵۷ ه ش🇮🇷 ☀️۲۱ بهمن ۱۳۹۹ 🌙۲۶ جمادی الثانی ۱۴۴۲ 🎄۹ فوریه ۲۰۲۱ صبح سه شنبه همه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷 @anjomaneravian
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود زراره مي گويد به عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟ حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 📚 اصول کافي،ج1،ص337 💎 دعای غریق 💎 ♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷 @anjomaneravian
﷽ 💐 جواب بدیها را چگونه بدهیم؟💐 🌹 وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ 🌻و پاسخ هر بدى، بدى است همانند آن. 🌻پس كسى كه عفو كند و اصلاح نماید اجر و پاداش او با خداست، بدرستی که او ستمكاران را دوست ندارد. (شوری ۴) ☀️سلام دوستان عزیز، در پاسخ به بدی هایی که میبینیم چند کار میتوان کرد: ۱- تلافی بدی با بدی در همان حد ۲- تلافی بدی با بدی با شدت بیشتر ۳- گذشت و بخشش (عفو) ۴- گذشت و بخشش و تلاش در جهت اصلاح روابط (عفو و اصلاح ) به و هریک بیاندیشیم. @anjomaneravian
✨امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: 🔹جَاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک با خویش مبارزه کن؛ همانگونه که با دشمنت مبارزه می کنی. 📚من لایحضر؛4:410 @anjomaneravian
حوادث فضاحت‌بار اخیر آمریکا، مسایل کوچکی نیستند و نباید درچارچوب افول یک رییس جمهور ناباب ارزیابی شوند بلکه این قضایا آبرو، قدرت و انتظام اجتماعی است.۹۹/۱۱/۱۹ @anjomaneravian
🔹حاج قاسم میخواست سوار ماشین بشه که یکی از خانوم ها نوزادشو به سردار سلیمانی داد و ازش خواهش کرد تا به گوششون اذان بگه. حاجی همین طور که داشت اذان می گفت دست شو جلو صورت نوزاد گرفت تا نور خورشید اذیتش نکنه سردار حواسش به همه چی و همه کس بود. @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨درخواست مردم عراق از آیت‌الله رئیسی (حفظه‌الله) برای گرفتن انتقام شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس @anjomaneravian
شهید همت: سختی‌ها را تحمل کنید... ان شاء اللّه این با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی (عج) اتصال پیدا میکند و تحقق این آرزو، چندان دور نیست. 🗓 ۲۶ مهر ۱۳۶۲ - قلّاجه - اردوگاه تاکتیکی شهید بروجردی (به روایت همت، ص۸۰۹) @anjomaneravian
------------"بسمه‌تعالی"------------ [ *از بوبیان تا بصره* ] - *ناگفته‌هایی از عملیات بیت‌المقدس هفت* - *راوی و نویسنده : عبدالخالق فرهادی‌پور* - *قسمت دهم* *"مرثیه اسارت"* ( شام غریبان اسارت در بصره) « شوک ناگهانی از دیدن عقرب سیاه » در ادامه بازجویی در بازداشتگاه استخبارات بصره ، افسران اطلاعاتی عراق در حال بازجویی از من با اعمال شاقه بودند و سوال کردند که لشکر شما چقدر نیرو داشت ؟ و من هم دقیقا پاسخی مشابه که در قرارگاه سپاه سوم و به ژنرال خلیل الدوری داده بودم به آنها دادم و گفتم پنجاه هزار نفر !!! ولی واکنش این افسران خبره و خونخوار استخبارات بسیار متفاوت بود با واکنش ژنرال خلیل الدوری ،! ناگهان انگار برق سه فاز به افسر سوال کننده وصل کرده باشند با چشمانی از حدقه درآمده و با صدا و فریاد بلند داد زد که چقدر ؟؟؟ پنجاه هزار نفر؟؟!!! و تا توانست فحش و ناسزا گفت و بلافاصله کلمه ای دستوری و با زبان عربی به آن مامور میرغضب و شمر و ابن ملجمی که پشت سر من ایستاده بود و او را نمی دیدم گفت که ناگهان یک ضربه کابل که خدا شاهد است انگار ضربه شمشیر و احساس کردم نصف شدم و برای یک لحظه انگار از دنیا رفتم، از شدت سنگینی ضربه کابل و درد از روی چهار پایه به زمین افتادم و نفسم بند آمده بود و مثل مار دور خودم می‌پیچیدم و توان نفس کشیدن نداشتم دیگر، بعد دیدم یک کماندوی عراقی قوی هیکل با سیبیل بلند و سیاه چرده کابلی در دست دارد و کابل به آن بزرگی و با آن حالت که نوک آن مثل چماقی گره زده بودند و داخل کابل مسی و یکی از سنگین ترین کابلها و مخصوص بازجویی بود دیدن آن کابل خودش شکنجه بود چه رسد که با آن کابل ما را بزنند ، بدتر از آن اینکه چون هیکلم ورزشی بود متاسفانه سهم بیشتری از ضربات کابل و مشت و لگد و... از سفره صدامیان نصیب امثال من می‌شد و... آمدند و با وحشیگری بیشتر و با نواختن سیلی بصورتم دوباره روی همان چهارپایه نشاندند که واقعا از فرط خستگی و درد و تشنگی و خونریزی و.. نای نشستن و ادامه بازجویی نداشتم ، سوالات را ادامه دادند ،افسر عراقی با حالتی برافروخته و خشن به من گفت که چطور یک لشکر پنجاه هزار نیرو دارد ؟ و سازمان و استعداد لشکرها و تیپ و گردان‌های مارا بطور دقیق و عجیبی تشریح کردکه البته تخصص نیروهای اطلاعات نظامی همین است ، من هم برای توجیه پاسخی که داده بودم گفتم که نیروهای زیادی اعزام شده اند و تعدادشان بنظرم اینقدر می آمد و سوالات دیگر هم که نمیخواستم جواب بدهم میگفتم من سرباز و راننده تریلی بودم و نمیدانم اینها که میگویید چیست ؟ که مجددا ضربات کابل بر بدنم فرود می آمد و به بهانه اینکه از پاسخ درست طفره میروم و می گفتند تو فرمانده هستی و.... ( لازم است یک توضیح مختصر در مورد اثر ضربه کابل به بدن را خدمتتان عرض کنم، به تعبیر یکی از آزادگان تهرانی وقتی کابل سنگین با سرعت و قدرت به پشت کمر آدم میخورد اولش آدم ناخواسته مثل صندلی جک دار ناگهان پایین میرود و بعد سنگینی ضربه نفس آدم را قطع می‌کند و برای مدتی نفس بالا نمی آید، مرحله آخر که از همه دردناکتر است و بتدریج بیشتر می‌شود سوزش پوست در محل فرود آمدن ضربات کابل است که پوست باد میکند و کنده میشود و کبود میشود و...) سوالات دیگری هم این بود که اهداف عملیات بیت‌المقدس هفت چه بوده ؟ قصد ایران بعد از عملیات بیت‌المقدس هفت چیست؟ و کجا می‌خواهد مجدداً عملیات انجام دهد؟ رفسنجانی چه برنامه‌ای دارد برای ادامه جنگ؟ و... یکی از سوالات که در لابه‌لای سوالات سخت از من زیاد پرسیده می‌شد این بود که ورزشکار هستی؟ رشته ورزشی؟ و... که پیش خودم گفتم اگر بگویم مثلاً رزمی کار هستم یا رشته های ورزشی خاص احتمالا باید در آینده نزدیک مربی ورزشی آنها بشوم اگر زنده بمانم و... !! که در جواب معمولاً میگفتم چون راننده تریلی هستم و بار جابجا میکنم و... بدنم ورزشی شده و جاهایی هم که مثل همین بازجویی احساس میکردم قبول نمیکنند جواب دادم در کنار رانندگی و جابجایی بار و.. گاهی اوقات هم با هالتر و دمبل و وسایل وزنه برداری بدنسازی مختصری انجام میدادم ، خلاصه به هر مصیبتی بود مرحله اول بازجویی از من ظاهرا تمام شد و با چشمان و دستان بسته مرا و البته بهتر بگویم جنازه خونین مرا بجای اول که نشسته بودیم برگرداندند ، همینطور و به همین شکل هم دیگر اسرا که حالا هنوز نمی دانیم چند نفر هستند و از کدام یگانها هستند برای بازجویی و بدور از چشم همدیگر میبردند و صدای ناله های اسرا زیر شکنجه بدون وقفه فضا را پرکرده بود، و وای به حال و روز اسرایی که هنگام شکنجه همراه با ناله، ندای یا حسین و یا زهرا و... سر میدادند !! بسیار عصبانی و خونخوارتر میشدند و تا مرز شهادت اورا وحشیانه تر می‌زدند ، و ضمنا اگر هم کسی زیر ضربات کابل و ... ناله نمیکرد او را بیشتر و خشن تر می‌زدند !! کمی گذشت