۲۰ فروردین روز ملی #فناوری_هسته_ای روز غرور و افتخار ملت ایران گرامی باد..🌷 پاسدار خون شهدای هستہ ای هستیم و تا آخر ایستاده ایم.. iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#چادرانھ 💙 °•✿بَستِـہ امـ عَـهد ڪه در راھِ شَهیــدآن باشـَم چٰآدُرِ مـشکے مَنـ رنگِ شهــادٺ دارَد🌿 #مدافع_حجاب🦋 📿 اللهم عجّل لِولیکَ الفَرج والعافِیهَ و العاقِبَهَ وَالنَصر.✨✨✨ ۳۱۳✨ 🇮🇷@Khoday_khob_ebrahim.💖 🍃🌼🍃🌸🍃🌹🍃🌼🍃🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

✍مرحوم آیت الله مجتهدی می فرمایند: زنبور روی گل می نشیند مگس این همه گل را رها کرده و روی زشتی می‌نشیند مثل زنبور باشید و خوبی های مردم را ببینید بعضی مثل مگس فقط دنبال عیب وبدی مردم می گردند! #کلام_بزرگان #تمثیلات -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™

فاصله گذاری اجتماعی فقط این😂 😁 @mezahotollab 😁

آقای مهربانم، به حال ما مستمندان ترحم نما.

🌹شهید شاهرخ ضرغام🌹 شاهرخ توی پاسگاه نشسته بود و پایش رو جلوی رییس پاسگاه روی میز گذاشته بود تا اینکه مادرش آمد شاهرخ سریع اَدب کرد و به سرکوفت های مادرش گوش داد . عاقبت به خیری و ازفرش به عرش رسیدن شاهرخ یک رمز داشت ، آن هم احترام به مادر بود ‌. شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆

🚨 داستان عجیب نجات جان آیت‌الله مرعشی توسط #امام_زمان_عج 💠 با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به #سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم. شمع نیم سوخته‌ای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که #خنجری در دست داشت. #عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود آن مرد عرب نعره زنان به سوی من حمله کرد شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند. در آن لحظه به #امام_زمان_عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان» یک‌وقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم. در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی.» یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یک‌باره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام. غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آن‌جا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بی‌هوش در کف سرداب افتاده بود. 📙کتاب تشرفات مرعشیه، حسین صبوری ✍ تخریب‌چی 🚨تخریب‌چی، کانال اخبار خاص 🆔 @takhribchi110 🆔 @takhribchi110

۲ داروی سنتی درمان #کرونا در مراحل کارآزمایی بالینی مدیرکل دفتر طب ایرانی وزارت بهداشت: 🔹 در حال حاضر دو دارو در حوزه طب سنتی در حوزه درمان کرونا، در حال طی کردن مراحل کارآزمایی بالینی قرار دارد. 🔹 تاکنون نتایج خوبی داشته است اما تا به قطعیت رسیدن موضوع صبر می‌کنیم و سپس اثربخشی این دارو از طریق مراجع قانونی مانند وزارت بهداشت به مردم اطلاع داده خواهد شد/ایسنا 🌐 @Sh_Khabar

♦️در عالم رازی هست.. 🔹گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین ‌تر است؛ و نگو شیرین ‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین ‌تر... 🔸در عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود؛ هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیرانندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند. 💠 حرم عشق كربلا ست و چگونه در بند خاك بماند آنكه پرواز آموخته ‌است و راه كربلا می‌شناسد؛ و چگونه از جان نگذرد آنكس كه می‌داند جان، بهای دیدار است؟ سر مبارك امام عشق بر بالای نی رمزی است بین خدا و عشاق، كه این است بهای دیدار... ♦️زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند كه در باغ نهاده باشند. پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های كوچك كه به كوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنكه پرنده‌ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد.. #سیدالشهدای_اهل_قلم #سالگرد_کوچ 🔰 @midanestidaya