eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
500 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
32.3هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️دستـور داده بود تـعقیبـات نمـاز در حزب جمـهـوری اسـلامی ممـنـوع است! میگفت؛ الان بهترین تعقیبات کار کردنه؛ الان فرصت خدمته، ثوابش هم از همه چیز بیشتره... 💌
💠| یــادت باشد  همه چیز عادی بود. رفتارشان مثل همیشه گرم و با محبت بود. انگار نه انگار که صحبتی شده و من جواب رد دادم. روزهای سخت و پراسترس کنکور بالاخره تمام شد... دیدن نتیجه ی قبولی در دانشگاه می توانست خوشحال کننده ترین خبر برایم باشد با قبولی در دانشگاه علوم پزشکی قزوین نفس راحتی کشیدم. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم چون نتیجه ی یک سال تلاشم را گرفته بودم. پدر و مادرم هم خیلی خوشحال بودند. از اینکه توانسته بودم رو سفیدشان کنم، احساس خوبی داشتم. هنوز شیرینی قبولی دانشگاه را درست مزه مزه نکرده بودم که خواستگاری های با واسطه و بی واسطه شروع شد. به هیچ کدامشان نمی توانستم حتی فکر کنم.مادرم در کار من مانده بود، می پرسید : "چرا هیچ کدوم رو قبول نمی کنی؟ برای چی همه ی خواستگار ها رو رد می کنی؟" این بلاتکلیفی اذیتم می کرد. نمی دانستم باید چکار بکنم. بعد از اعلام نتایج کنکور، تازه فرصت کرده بودم اتاقم را مرتب کنم. کتاب های درسی را یک طرف چیدم. کتابخانه را که مرتب می کردم، چشمم به کتاب(نیمه ی پنهان ماه) افتاد؛ روایت زندگی شهید(محمد ابراهیم همت) از زبان همسر. خاطراتش همیشه برایم جالب و خواندنی بود؛ روایتی که از عشقی ماندگار بین سردار خیبر و همسرش خبر می داد. کتاب را که مرور می کردم. به خاطره ای رسیدم که همسر شهید نیت کرده بود چهل روز روزه بگیرد، به اهل بیت (علیه السلام) متوسل بشود و بعد از این چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد. خواندن این خاطره کلید گمشده ی سردرگمی های من در این چند هفته شد .... پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت می‌کنم . حساب و کتاب کردم،دیدم چهل روز روزه،آن هم با این گرمای تابستان خیلی زیاد است،حدس زدم احتمالاً همسر شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد! تصمیم گرفتم به جای روزه،چهل روز دعای توسل بخوانم به این نیت که《از این وضعیت خارج بشوم،هر چه که خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم بشود》. از همان روز نذرم را شروع کردم.هیچ کس از عهد من با خبر نبود؛ حتی مادرم. هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء دعای توسل می خواندم و امید وار بودم خود ائمه کمک حالم باشند ... •♡• •♡• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
💠| یــادت باشد  عکسشو بذار توی جیبت،شش دونگ حواستم جمع باشه که کسی عکس رو ندزده !"همین طوری شوخی می کردیم و می خندیدیم، ولی مطمئن بودم ننه ول کن معامله نیست و تا ما را به هم نرساند،آرام نمی گیرد. هنوز ننه از بالکن نرفته بود که پدرم با یک لیوان‌چای تازه دم به حیاط آمد .ننه گفت:" من که زورم به دخترت نمیرسه،خودت باهاش حرف بزن ببین می تونی راضیش کنی؟" پدر و مادرم با اینکه دوست داشتند حمید دامادشان شود،اما تصمیم گیری در این موضوع را به خودم سپرده بودند.پدرم لیوان چای را کنار گذاشت و گفت :"فرزانه!من تورو بزرگ کردم. روحیاتت رو می شناسم،می دونم با هر پسری نمی تونی زندگی کنی. حمید رو هم مثل کف دست می شناسم!هم خواهر زادمه،هم همکارم. چند ساله توی باشگاه باهم مربی گری می‌کنیم. به نظرم شما دوتا برای هم ساخته شدین،چرا ردش کردی؟"سعی کردم پدرم را قانع کنم. گفتم:" بحث من اصلا حمید آقا نیست. کلا برای ازدواج آمادگی ندارم؛چه با حمید آقا چه با هر کس دیگه.من هنوز نتونستم با مسئله‌ی زندگی مشترک کنار بیام.برای یه دختر دههٔ هفتادی هنوز خیلی زوده. اجازه بدین نتیجه کنکور مشخص بشه،بعد سر فرصت بشینیم صحبت کنیم ببینیم چکار میشه کرد." چند ماه بعد این ماجراها عمو نقی بیست و دوم خرداد از مکه برگشته بود. دعوتی داشتیم و به همه‌ی فامیل ولیمه داد. وقتی داشتم از پله های تالار بالا می رفتم. انگار در دلم رخت می شستند. اضطراب شدیدی داشتم. منتظر بودم به خاطر جواب منفی ای که داده بودم عمه یا دختر عمه هایم با من سرسنگین باشند ولی اصلا این طور نبود . •♡• •♡• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 دیدگاه شهید بهشتی برای مذاکره: اگر شهید بهشتی زنده بود اینگونه با دنیا تماس سیاسی میگرفت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود زراره مي گويد به عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟ حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 📚 اصول کافي،ج1،ص337 💎 دعای غریق 💎 ♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷 @anjomaneravian
🌴 آیه ۴ سوره مریم 🌴 🕋 وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا ⚡️ترجمه: و من هرگز در دعای تو، ای پروردگارم! محروم نبوده‌ام. 🔸 هرکس پیوسته دعا کند به عطای پروردگار میرسد. و شقاوت و بدبختی به او نمیرسد و هر آنچه که میخواهد به امر خدا برایش محقق میشود. 🔹 در سیره‌ی علما بارها این عبارت تکرار شده👇 (کان کثیر الدعاء) یعنی زیاد دعا میکرده این همان سر توفیق در زندگیشان بوده است 🔸 هیچکس نبوده که ملازمه‌ی دعا را کرده باشد و شکست خورده باشد و هیچکس نبوده که لذت مناجات را چشیده باشد و گمراه و بدبخت شده باشد 👈 پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: هیچ چیز نزد پروردگار به اندازه‌ی دعا بزرگ و دارای کرامت نیست. ☀️ @anjomaneravian
🍃حدیث روز 🛑 از رسول خدا پرسیدند: خدا چه کسی را بیشتر دوست دارد؟ فرمودند: آنکه نفع بیشتری به مردم برساند. @anjomaneravian
‌‌خاطرات دفاع مقدس ثروت ملی است. ‌‌ 🌹رهبر معظم انقلاب اسلامی: «این خاطرات،ثروت ملّی است؛متعلّق به آن شخص خاطره‌گو و راوی هم نیست، مال همه است؛باید بگویند،باید بنویسند.» ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ @anjomaneravian
﷽ شاه زنازاده است! 📌واکنش شهید بهشتی به شعار «شاه زنا زاده است» حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی رضا خان ازدواج کرده این شعار حرام است از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید❗️ 💠شهید بهشتی: حتی در جنگ با دشمن هم ازدروغ و تهمت وفریب ونیرنگ باید پرهیزکرد.  @anjomaneravian
✍دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی تهران بود به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت از او می‌پرسیدم: «سید محمد! تو که داری درس می‌خونی می‌خوای چه کاره بشی؟» می‌گفت: پاسدار... گفتم: آخه تو که الان هم پاسدار هستی.... جواب داد: «مامان! جمهوری اسلامی پاسدار بی‌سواد نمی‌خواد! به پاسدار باسواد احتیاج داره....» 🌷 @anjomaneravian
ترور یڪ ملـتــــ و ۷۲ تن از یارانش🕊️ 🌷شهید سید محمد حسینی بهشتی🌷 تاریخ تولد: ۲ / ۸ / ۱۳۰۷ تاریخ شهادت: ۷ / ۴ / ۱۳۶۰ محل تولد: اصفهان محل شهادت: تهران 🌹یک روزخانم ،یک روز بچه‌ها ،یک روز هم خودش ؛🌙 کارهای خونه تقسیم شده بود ، هرروز باید یکی ظرفها رومی‌شست.🍽️ می‌گفت زن وظیفه ای برای کار نداره،کار خونه زنانه و مردانه نداره.🌷شهیدبهشتی اغلب روزها غذایش نان وماست بود.🍃همسرش ←اونخستین رئیس قوه قضائیه بود، گفتم آقاازفروشگاه دادگستری یک لامپ بیاورید💡همان جاگفتند نه هرگز،خدا نکند من چنین کاری بکنم🥀شماشمع روشن کنید، بنشینید🕯️بهتر از این است که من مال دادگستری رابیاورم🥀ایشان ازحلال و حرام،ازدروغ وغیبت و .. اصلا یک سمبلی بودچه درجامعه،چه درخانه🌷کوچکترین چیزی ما از ایشان ندیدیم که باعث ناراحتی ما بشود🌙 راوی ←7 تیر ماه بود✨ جمله‌ای که من بعد از نشستن درجلسه،از بهشتی شنیدم این بودکه گفتند:«مابایدکاری کنیم که یک مهره آمریکا رئیس‌جمهور ما نباشد.»🍁 بعد از این جمله آنجامنفجر شد💥 کاراصلی بمب،به شهادت رساندن ایشان بود🥀بعدازانفجار،سقف پایین آمدو عده‌ای زیرسقف رفتند🥀سیدمحمدحسینی بهشتی سیاست‌مداروفقیه ایرانی💫و دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران درسال ۱۳۵۷،💫نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود،🌙بهشتی یک ملت بوداوباانفجار💥 و پَر پَرشدن ۷۲ نفر🥀به شهادت رسید.🕊️🕋 🌹🍃 🕊🕊 @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️به مناسبت هشتم تیر‌‏ سالروز بمباران شیمیایی سردشت و روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی
🔰 فراز《۹》 ◽️…فأوحي إلَيَّ : بسم اللّهِ الرحمانِ الرّحيمِ ، يا أيُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ إليكَ مِن رَبِّكَ - في عَليٍّ يَعني فِي الخِلافَةِ لِعَليِّ بن ابيطالِبٍ - و إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعصِمُكَ في النّاسِ . مَعاشِرَ النّاس ! ما قَصَرتُ في تَبليغِ ما أنزَلَ اللّهُ تَعالي إلَيَّ و أنا اُبَيِّنُ لَكُم سَبَبَ هذه الآيةِ : ... …پس آنگاه خداوند چنین وحے ام فرمود: به نام خداوند بخشنده مهربان ؛ اے پیغمبر ! آنچه از سوے پروردگارت دربارهء علے و جانشینے او بر تو فرو فرستادیم ، به مردم برسان ؛ و گر نه رسالت خداوندے را به انجام نرسانده اے , و او تو را از آسیب مردمان نگاه مےدارد …(مائده /٦٧) ؛ هان مردمان ! در تبلیغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهے نکرده ام و اکنون سبب نزول آیه را بیان مےکنم : 📢مبلغ غدیر باشیم… @anjomaneravian
💠| یــادت باشد  پنجم شهریور سال نود ؛ یک روزِ گرم و شیرین تابستانی، ساعت چهار بعد از ظهر،کم کم خنکای عصر هوای دم کرده را پس می‌زد از پنجره هم که به حیاط نگاه میکردی، می‌دیدی همهٔ گل ها و بوته های داخل باغچه دنبال سایه ای برای استراحت هستند. در حالی که هنوز خستگی یک سال درس خواندن برای کنکور در وجودم مانده بود. گاهی وقت ها چشم هایم را می‌بستم واز شهريور به مهرماه می‌رفتم.به پاییز؛به روزهایی که سر کلاس دانشگاه بنشینم و دوران دانشگاه را با همهٔ بالاو بلندی هایش تجربه کنم.دوباره چشم هایم را باز می‌کردم و خودم را در باغچه بین گل ها و درخت های وسط حیاط کوچکمان پیدا می‌کردم. با صدای برادرم علی که گفت: «آبجی! سبد رو بده» به خودم آمدم با کمک هم از درخت حیاطمان یک سبد از انجیرهای رسیده و خوش رنگ را چیدیم. چندتایی از انجیرها راشستم. داخل بشقاب گذاشتم وبرای پدرم بردم. بابا چند روزی مرخصی گرفته بود. وسط کاراته پایش در رفته بود، برای همین با عصا راه می‌رفت و نمی‌توانست سرکار برود. ننه هم چند روزی بود که پیش ما آمده بود. مشغول خوردن انجیرها بودیم که زنگ خانه به صدا در آمد. مادرم بعد از بازکردن در چادرش را برداشت وگفت: «آبجی آمنه با پسراش اومدن عیادت.» سریع داخل اتاقم رفتم. تمام سالی که برای کنکور درس می‌خواندم هر مهمانی می‌آمد، می‌دانست که من درس دارم واز اتاق بیرون نمی‌روم؛ ولی حالا کنکورم را داده بودم وبهانه ای نداشتم! مانتوی بلند و گشاد قهوه ای رنگ را پوشیدم، روسری گل‌دار قواره ای کرم رنگم را لبنانی سر کردم و به آشپزخانه رفتم. از صدای احوالپرسی ها متوجه شدم که عمه، حمید، حسن آقا و خانمش آمده اند، شوهر عمه همراهشان نبود؛ برای سرکشی باغشان به روستای «سنبل آباد الموت» رفته بود. روبه رو شدن با عمه و حمید در این شرایط برایم سخت بود، چه برسد به اینکه بخواهم برایشان چایی هم ببرم. چایی را که ریختم، فاطمه را صدا کردم وگفتم: «بی زحمت تو چای رو ببر تعارف کن» سینی چای را که برداشت، من هم دنبال آبجی بین مهمان ها رفتم وبعد از احوالپرسی کنار خانم حسن آقا نشستم. متوجه نگاه های خاص عمه و لبخندهای مادرم شده بودم.چند دقیقه ای بیشتر نتوانستم این فضا را تحمل کنم و خیلی زود به اتاقم رفتم. •♡• •♡• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | زخم‌های سردشت و سالها هم‌نشینی با تاول و خردل😔 🍃🌹🍃 🔻 سردشت نخستین شهر دنیا بود که بعد از جنگ جهانی اول و تصویب کنوانسیون‌ منع سلاح‌های شیمیایی مورد حمله شیمیایی قرار گرفت. 🔹 نکته قابل توجه آن که، برابر گزارش‌ها، بیش از ۴۰۰ شرکت تولیدکننده مواد شیمیایی از عراق برای تجهیز شیمیایی حمایت کردند که بیشترین آن‌ها از آلمان و انگلیس بودند.
🖤بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم🖤 سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات 🥀اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🥀 🗓ذکر امروز پنج‌شنبه صد مرتبه لا اله الا الله ملک الحق المبین 🏴شهادت امام جواد علیه‌السلام تسلیت باد ☀️۹ تیر ۱۴۰۱ 🌙۳۰ ذی‌القعده ۱۴۴۳ 🎄۳۰ ژوئن ۲۰۲۲ صبح پنج‌شنبه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷 @anjomaneravian
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود زراره مي گويد به عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟ حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 📚 اصول کافي،ج1،ص337 💎 دعای غریق 💎 ♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷 @anjomaneravian
رهبر انقلاب: دشمن در این ۴ دهه به ضعف‌ها و کمبودها امید بسته اما مکرر ناامید شده است. 🔹چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی دشمن ذوق می‌کرد. سر شوق می‌آمدند و امیدوار می‌شدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد؛ ولی ناامید شدند. 🔹 آن روز ناامید شدند، در این ۴ دهه هم مکرر این ناامیدی تکرار شده. دشمن در یک مقطعی به یک چیزی، به یک ضعفی، به یک کمبودی امید بسته در نظام جمهوری اسلامی و بعد ناامید شده؛ این بارها اتفاق افتاده، منتها مشکل دشمن این است که سرّ این ناامیدی را نمی‌تواند بفهمد، نمی‌تواند تشخیص بدهد. نمی‌تواند بفهمد علت چیست که جمهوری اسلامی هر دفعه از زیر بار این همه فشار می‌تواند بلند بشود بایستد، سینه سپر کند راه خودش را ادامه بدهد، این را نمی‌فهمد. 🔹نتوانستند اینها بفهمند که در عالم بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی یک و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آن‌ها قادر به فهم آن نیستند، آن‌ها است. @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سلبریتی‌ها چرا این فیلم رو نمیبرید کن نشون بدید ؟ ▪️سکانسی از فیلم " درخت گردو"که داستانی واقعی از قادر مولان‌پور یکی از اهالی سردشت است که فرزندان و همسرش را در فاجعه بمباران شیمیایی سردشت از دست می‌دهد.. @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه شهادت امام جواد علیه السلام از زبان حجة الاسلام والمسلمین عالی 🏴 حتماً ببینید/ مناظره ای که موجب شهادت امام جواد علیه السلام گردید. @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر نمادین امام جواد (علیه السلام) در کاظمین عراق با حضور گسترده مومنین عزادار شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد. .┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄ @anjomaneravian
🔰فراز《۱۰》 ◽️…إنَّ جَبرَئيلَ هَبَطَ إلَيَّ مِراراً ثَلاثاً يَامُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي - و هو السّلامُ - أن أقومَ في هذا المَشهَدِ فَاُعلِمَ كُلَّ أبيَضٍ و أسوَدٍ : أنَّ عَليَّ بنَ ابيطالِبٍ أخي و وصيي و خَليفَتي عَلي اُمَّتي و الإمامُ مِن بَعدي ، ألَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارونَ مِن موسي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي و هُو وَلِيِّكُم بَعدَ اللّهِ و رَسولِهِ ، و قَد أنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالي عَلَيَّ بِذلكَ آيَةً مِن كِتابِهِ هِيَ :"إنَّما وَليّكُمُ اللّهُ وَ رَسولُهُ وَ الّذينَ آمنوا الّذين يُقيمونَ الصَّلوةَ و يُؤتونَ الزَّكاةَ و هُم راكِعونَ" ، و عليُّ بنُ ابيطالِبٍ الّذي أقامَ الصَّلوةَ و آتي الزَّكاةَ و هو راكِعٌ يُريدُ اللّهَ عَزّوجلَّ في كُلِّ حالٍ .... …همانا جبرییل از سوے سلام , پروردگارم - که تنها او سلام است - سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانے آورد که در این مکان به پاخیزم ، و به هر سفید و سیاهے اعلام کنم که: ، برادر و وصے و جانشین من در میان امت و امام پس از من است ؛ همو که جایگاهش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسے است ، مگر اینکه پیامبرے پس از من نخواهد بود ؛ و او پس از خدا و رسول او ، صاحب اختیار شماست ؛ و خداوند تبارک و تعالے بر من نازل فرموده که: "همانا تنها ولے و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و مؤمنانے اند که نماز به پا مےدارند و در رکوع زکات مےپردازند …" (مائده/٥٥) و قطعاً علے بن ابیطالب نماز برپاداشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است… 📢مبلغ غدیر باشیم... @anjomaneravian
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• 💠| یــادت باشد  حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود. همان پسر عمه ای که با سعید آقا همیشه لباس یکسان می‌پوشید؛ بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی بلند با شماره های قرمز! موهایش را هم از ته می‌زد؛یک پسر بچه‌ی کچل فوق العاده شلوغ وبی نهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت. نمی‌گذاشت با پسرها قاطی بشوم. دعوا که می‌شد طرف من را می‌گرفت، مکبر مسجد بود وبا پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل میرفت. این ها چیزی بود که از حمید می‌دانستم. زیر آینه روبه روی پنجره ای که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم. حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد. هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم جلوی در را گرفتم وگفتم :«ما حرف خاصی نداریم. دوتا نامحرم که داخل اتاق در رو نمی‌بندن!» سرتا پای حمید را ورانداز کردم. شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛ آن هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود. بعداً متوجه شدم که تازه از مأموریت برگشته بود، برای همین محاسنش بلند بود. چهره اش زیاد مشخص نبود به جز چشم هایش که از آن ها نجابت می‌بارید. مانده بودیم کداممان باید شروع کند. نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بوداز این دست به آن دست با نمکدان بازی می‌کرد. من هم سرم پایین بود وچشم دوخته بودم به گره های فرش شش متری صورتی رنگی که وسط اتاق پهن بود؛خون به مغزم نمی‌رسید چند دقیقه ای سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا این که حمید اولین سوال را پرسید: «معیار شما برای ازدواج چیه؟» به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم. ولی آن لحظه واقعا جا خوردم. چیزی به ذهنم خطور نمی‌کرد. گفتم:«دوست دارم همسرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده، ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینه که خمس و زکاتمون بمونه. » گفت: "این که خیلی خوبه. من هم دوست دارم رعایت کنم." بعد پرسید: «شما با شغل من مشکلی نداری؟! من نظامیم، ممکنه بعضی روزها ماموریت داشته باشم. شب ها افسر نگهبان بایستم.بعضی شب ها ممکنه تنها بمونید.»جواب دادم:«با شغل شما هیچ مشکلی ندارم. خودم بچه پاسدارم. میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه. اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم.» بعد گفت: «حتما از حقوقم خبر دارین. دوست ندارم بعدا سر این چیزها به مشکل بخوریم.از حقوق ما چیزی زیادی در نمیاد.» گفتم: «برای من این چیزها مهم نیست من با همین حقوق بزرگ شدم. فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم.» همان جا یاد خاطره ای از شهید همت افتادم وادامه دادم: "من حاضرم حتی توی خونه ای باشم که دیوار کاهگلی داشته باشه، دیوار ها رو ملافه بزنیم ،ولی زندگی خوب و معنوی‌ای داشته باشیم ." •♡• •♡• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)