eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
502 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
33.2هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ی شب میهمان این ی برادر جوان عراقی بنام ( حسین)در شهر فوئود بودیم. خیلی مودب و متواضع بود ی بچه کوچیک هم بنام علی داشتن😘
اینم 👆 علی کوچولو با نمک😍😂
حاج محمد و حاج علی اکبر ساعت ۱ صبح راهی شدن منم ساعت ۸ صبح با پای مجروح دوچرخه برداشتم که بیام سر خیابون ماشین بگیرم تا ناصریه خودم برسونم حسین عراقی هم دنبال اومد تا کم کم کنه دوچرخه رو تو ماشین بزاریم. سر خیابون ی همسایه هاشو که جوانی حدود ۲۵ ساله خوش تیپ با عینک دودی دیدیم سلام علیکی باهم کردن منم باهاش ی سلام علیکی کردم . حسین ازش پرسید کجا میری گفت ناصریه . گفت این دوست ایرانی منم میخاد بره ناصریه پاهاش زخم شده اگه ممکنه همراهیش کنه اونم خیلی با شوق که باشه حتما 👌و نگرانش نباش من هرکاری از دستم بر بیاد براش میکنم . خلاصه بعداز چند ماشین که توقف نکردن ی ون توقف کرد قبول منو با دوچرخه ببره ( اون جون میتونست با هر ماشینی بره سواری مینی بوس و... ولی بخاطر من سوار نمیشد .
جوان چی به راننده ون گفت که اونو راضیش کرد تا مارو ببره ! چرا که نصف دوچرخه من رو صندلی بود نصفش صندوق . و چرخ عقبش از ماشین بیرون بود .( راننده هم واقعاً لطف کرد چراکه دوچرخه ی من تا حدی صندلی ماشینش کثیف میکرد و هم امکان خراب شدن صندلی رو هم داشت و هم جای ۳ تا مسافر دیگه رو میگرفت منهم خیلی خوشحال شدم چونکه ی همراه پیدا کرده بودم که هوامو داشت . وسط راه من دست کردم تو کیفی که به گردنم بود و پول درآوردم که کرایه رو بدم جوان عراقی نگذاشت . گفت نه کرایه شما با منع گفتم نه پول دارم همینکه شما کمکم کردی ماشین گرفتی و کمک کردی دوچرخه تو ماشین گذاشتی کافیه🙏 بلخره نگذاشت که پول بدهم😔 پیش خودم گفتم موقع پیاده شدن شهر ناصریه راننده که بیاد
دوچرخه پائین بزاره کرایه بهش میدم . تو مسیر دوباره بهش گوشزد کردم که من می‌خوام شهرک کهرباییه ( آدرس منزل ابوسجاد) پیاده بشم.سرش به علامت متوجه شدم معمولی تکان داد. مسافران ماشین من بودم ی آقای جلو پیش راننده و ی خانم ۴۰ ساله و اون جوانی خوش تیپی که از اول بامن سوار شد و می‌ گفت کرایه بامن😊. خانمه🧕 بهش می‌اومد فرهنگی یا استاد دانشگاه 👩‍🎓 باشه. ی کیف و ی مجله📙 که شعر در دستش داشت مطالعه میکرد. به راننده گفت من متوجه شدم این آقای ایرانی کجا میخواد بره 🎯. ی گوشه از مجله رو پاره کرد آدرس روش نوشت📋🖊 و بمن داد . و عربی بهم گفت هرجا این آدرس رو نشون بدی راحت راهنمای ات میکنند 👍.. ادامه..
به میدون بزرگی رسید از چند طرف جاده جدا میشد خانم عرب که انگار از راننده هم بهتر شهر بلد بود ( شهر ناصریه ی شهر بزرگی بود ). گفت توقف من بلافاصله از آدرسی که خانم نوشته بود با موبایلم عکس گرفتم که اگه تو حین دوچرخه سواری گم کردم آدرس تو موبایلم داشته باشم . ماشین وایساده راننده پیاده شد منم پیاده شدم و اون جوان خوش تیپه عراقی هم پیاده شد.( انگار یجایی مثل مدخل شهر کاشون بود😁) باهم دوچرخه گذاشتیم زمین و من ۲۵۰۰۰ دینار معادل( ۶۰۰هزار تومان به راننده دادم) راننده قبول نمی‌کرد گفت حساب شده اون چونو نشون داد گفت ایشون حساب کرده
هر کاری کردم اون جوان هم پول نگرفت فرمود ، که تو زوار امام حسین علیه سلام هستی و زوار هم‌ میهنان منه😢 خیلی بهم لطف کرد . همدیگر رو در آغوش گرفتیم 😘 و چند دفعه ازش تشکر کردم🙏😘 چند دفعه بهم گفت هر وقت رفتی زیارت علی ابن موسی الرضا علیه السلام برام زیارت و دعا کن🤲 منم جاتون خالی حرم حضرت معصومه علیه السلام و حرم حضرت سلطانعلی علیه السلام دعا گوی همه ی خادمین زوار اربعینی بخصوص کسانیکه بهم التماس دعا گفتن ویا لطف بزرگی بهم کردن دعاگویشان بودم و هسثم 🤲 شماهم لطفاً دعا گویشان باشید 🙏💐
تنها بودم به هرجایی که باصفا و جالب بود می‌رسیدم عکس میگرفتم
به هرکه برگه آدرسی رو که حاجیه عرب نوشته بود. نشون میدادم قشنگ 😆میفهمید که کجا می‌خوام برم و درست راهنمایم میکردن👍
این دست خطه حاج خانم عراقیه💐 از خطش پیداست استادی معلمی چیزی بوده😍
زمانیکه رسیدم👆 منزل ابو سجاد . (قبلش رو‌ تو‌سفر اربعین که عراق بودم روایت کرده ام. ) چنانچه خواستید ببینید باید به کانال انجمن حدود یکماه پیش مراجعه کنید