eitaa logo
🕊انصار المهدی (عج)🏴
5.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
840 ویدیو
47 فایل
(❁﷽❁) السَّلَامُ‌عَلَیڪیَْا‌اَبَاصَالِح‌َالمَهدے براۍ مهدی«عج»خودٺ را بساز و مهیا کن، #ظهور_بسیار_نزدیک_است... کانال رسمی مداح اهل بیت استاد بزرگوار سرکار" خانم نراقیان" ❗️((رئیس شورای هیات مذهبی استان آ.شرقی))❗️
مشاهده در ایتا
دانلود
این عادت دیرینه ات بوده است هرگاه که خوشحالت کردم ازمن روی گردانندی وهروقت سختی به تو رسید از من نا امید شدی﴿۸۳﴾اسرأ۞
[🌿💚] - - حس‌خوب‌یعنی‌بدونی‌وقتی‌صداش‌ میزنی⇜الهی؟ زود‌برمیگرده‌بهت‌میگه: جانم؟(: اِلٰهی‌مآقَطَعتُ‌رَجائِی‌مِنڪَ... هـرگـز رشتھ‌؎امیـدازتـوقطـع‌نمی‌شـود •• خـودت‌پشتـم‌بـآش من‌ڪھ‌جـزتـوڪسی‌رونـدآرم(:♥️ - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول وقت سفارش شهدا داشت با آبِ قمقه‌اش مي‌گرفت براي نماز صبح گفتم: «بي‌تجربه‌اي ، لازم مي‌شه... شايد يكي دو روز بي‌آب باشيم.» گفت: «لازمم نمي‌شه » عمليات كه تمام شد دیدم شده آخه مسافر بود...😔😭 🍃🌹 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا
❤️ با عشق حسین هر ڪه سر و ڪار ندارد خشڪیده نهالیست ، پـر و بـال ندارد ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم آتش بہ‌ محبان ڪار ندارد 💚 💔 🌙 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تـو انتـھـاۍ غمـۍ از ڪجـا شـرو؏ ڪنـم... 🖤 https://eitaa.com/ansarolmahdi_59 ┄┅═✧❁✧═┅┄
تا جایی که یادمه این روایت جذاب را از مجلسی شنیدم که گفتند: یه روز امام باقر در مسیری عبور میکردند. ناگهان دیدن یه دختر بچه از خونش دوید بیرون و در حالی که اشک و گریه و جیغ میکشید از خونشون داشت فرار میکرد
امام باقر خیلی متاثر میشن و با حالت ناراحتی و بغض، وقتی میبینند دخترک داره گریه میکنه و داره فرار میکنه، آغوششون را باز میکنن! اون دخترک هم که هیچ جا امن تر از بغل گرم و مهربون امام باقر نمیبینه، مستقیم به آغوش امام باقر میان و حضرت را محکم محکم در بغل میگیره و گریه میکنه
دخترک به خونه رفت. حضرت حال عجیبی داشتند. اون مرد از حضرت پرسید: آقا قربون شما برم! چرا حالاتتون با هر روز متفاوته؟ حضرت جواب دادند: به خاطر چهار چیز: 1. چون دخترت داشت فرار میکرد... در حالی که میدونست باباش دنبالشه ... نه خولی😭😭😭😭
یهو میبینن یه مرد خشمناک از خونه اون دختر بیرون میاد و به طرف امام باقر میاد. امام را میشناسه و کلی احترام میکنه و شان امام را حفظ میکنه. گویا از شیعیان بوده. حضرت ازش سوال میپرسه: این دختر کیه؟ اون مرد میگه: دختر خودمه یا بن رسول الله حضرت میگن: چرا داشت گریه میکرد و فرار میکرد؟ اون مرد با خجالت گفت: وقتی خواب بودم اذیتم کرد و منم عصبانی شدم و دویدم دنبالش که بزنمش که یهو از خونه فرار کرد حضرت ابتدا دخترک را به در منزل میبرن و آروم در گوش اون دختر میگن: آروم باش دخترم! این باباته! کاریت نداره! راستی اسمت چیه؟ دخترک یه چیزی گفت که حضرت دیگه تحمل نکردن و زدند زیر گریه! دخترک با گریه گفت: اسمم فاطمه است!
2. تا بغل باز کردم دوید و اومد بغلم چون میدونست کاریش ندارم و چشمم دنبال گوشوارش نیست 😭😭😭😭