💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۶۵ 🎬
حالم خیلی بد بود,نمیدانم به خاطر وضعیت خاصم بود یااینکه حرفهایی که شنیده وصحنه هایی که دیده بودم,علت این بدحالیم بود.
به خانه که رسیدم ,خودم راانداختم روی مبل وزار زدم,علی دست پاچه ,لیوان شربت عسل برام درست کرد تابخورم ,اما میل به هیچی نداشتم.
علی:سلما چرا اینقد ناراحتی؟؟ببین بچه ها ی مبارز فلسطینی برای شنیدن صداتون از میکروفن تا داخل اورشلیم دنبالتون بودندوصداتون را داشتندووقتی که متوجه شدند,ماشین اسکورت اسراییلی داخل اورشلیم توقف کردوماشین شما به کوره راهی خارج شهر رفت ,از ترس اینکه لو نروند ,تعقیبتان نکردند ودیگه صداتون رانداشتند اما سیستم رد یاب کار میکرد والانم داره محل موردنظر رانشان میده,ببینم توساعت را اونجا جاگذاشتی؟؟
اصلا اونجا چه خبر بود؟چرا گریه میکنی,سلما؟؟جون به لبم کردی بانو....جان علی زبان بازکن....
عقده ی دلم ترکید وشروع کردم به گفتن,از بچه های بیگناه,از جنایتی که قرار بود اتفاق بیافتد ,از زهرا وصورت زیبا ودل مهربانش گفتم.....
ناگاه علی مثل اسپند روی اتش از جا پرید ,یک دستش را به کمر زد ویه دستش هم روی سرش گذاشت ومشغول قدم زدن شد.
خوب میدونستم وقتی علی,خیلی ناراحته ومیخوادتصمیم بزرگی بگیره ,این حالت میشه.
علی:این کار دیگه عمق پستی وشیطان صفتی هست,اینا دست ابلیس هم از پشت بستند,اخه چرا؟؟وروکرد به من وگفت:سلما,یه چیزی بخور وراحت بخواب,من میرم تا بیرون باید کاری انجام بدهم,سعی میکنم ,زود برگردم,در خانه را به روی هیچ کس بازنکن,گوشی موبایلت هم خاموش کن چون نمیخوام درنبود من انورخبیث زنگ بزنه وتومجبوربشی جواب بدی,باید خودم باشم ببینم چی به چیه....
روکردم به علی وگفتم:علی ,تورا خدا یه فکری به حال بچه ها کنید...
علی برگشت طرفم یه بوسه به سرم زد وگفت:مطمین باش سلما...اگه خدابخوادو شده جان خودم را فداکنم,نمیذارم کوچکترین خراشی به بدن بچه ها بیافته ,توکار بزرگی کردی,کشف این قتلگاه دروسط,بیابان کارخیلی بزرگیه,امیدوارم ما هم بتونیم یه خدمتی انجام بدیم.
علی را از زیر قران رد کردم,علی که رفت,گوشیم راخاموش کردم به قران پناه بردم تا شاید هرم اتش درونم را با خواندن ایات نورانی قران,التیام ببخشم.
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۶۶ 🎬
چشم که باز کردم ,خودم را سرسجاده دیدم ,انگار وقت نماز صبح بود ,بلند شدم,وضوگرفتم وبه نماز ایستادم.
راز ونیاز با معبود,نبودن علی را ازیادم برد,نذزکردم برای موفقیت علی ودوستانش ختم صلوات بردارم.
همینطور که چادرنمازم را تا میکردم شروع به صلوات فرستادن کردم.
صبح به ظهر رسید وظهر به شب رسید وختم صلوات من هم تمام شد وخبری از علی نشد که نشد,خیلی نگران بودم,چندبار میخواستم گوشی را روشن کنم وبه علی زنگ بزنم,اما هربار تاکید علی مبنی بر روشن نکردن گوشی جلوی چشمام میامدومنصرف میشدم....
خدایا چه کنم؟؟چقدر زمان دیرمیگذرد....
علی کجایی ای تمام وجودم؟واقعا خانه درنبود علی به قبرستانی متروک میماند,علی وجودش سرزندگی ومهربانی وطراوت بود.
ضعف شدید بربدنم مستولی شده بود,باخودم گفتم حالا من ناراحتم گناه این بچه درونم چیست؟بلندشدم تا چیزی برای خوردن بیاورم که ناگاه با صدای زنگ خانه ,درجای خودم میخکوب شدم.
این دیگه کیست؟تواین دوسالی که تل اویو بودیم با احدالناسی حشرونشر نداشتیم ,نه کسی مارا میشناخت ونه من کسی رامیشناختم,هرکس که پشت دربود انگار دست بردار نبود.
رفتم سمت در هال ودر راقفل کردم که از پشت پرده با دیدن صحنه ی روبه رویم برخودم لرزیدم....
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نوبسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۶۷ 🎬
یک مرد که از لباسش مشخص بود از نظامیان اسراییلی,است از دیوار خانه بالا امد ودر حیاط راباز کرد وچند نفردیگه وارد شدند,فوری خودم را به اتاق خواب رساندم واسلحه ی کمری را که علی بهم داده بود تا برای مواقع اضطراری استفاده کنم زیر لباسم پنهان کردم که صدای در هال بلند شد.
خودم رابه در رساندم,بازش کردم وطوری که انگار از خواب بیدار شدم باتعجب گفتم:ببخشید شما؟؟مگه در حیاط باز بود؟شما به چه جراتی وارد خانه ی من شدید؟؟
یکیشان که به نظرمیامد بربقیه ارجحیت دارد جلو امد وگفت:ببخشید خانم هانیه الکمال؟
من:بله امرتان؟
نظامی:ما قصد جسارت نداشتیم اما دکتر انور امر کردند شما را پیش ایشان ببریم وتاکید کردند اگر درخانه را بازنکردید ,از نبود شما درخانه مطمین شویم وگرنه ما قصد بدی نداشتیم.
وقتی لحن کلام نظامیه راشنیدم ,کمی خیالم راحت شد ,اما احساس درونم خبراز خطری بزرگ وقریب الوقوع میداد.
پس روکردم به مردنظامی وگفتم:شما بیرون بیاستید تا من اماده شوم وباشما بیایم.
همه شان از خانه بیرون رفتند,به سرعت گوشی راروشن کردم,هرچه زنگ میزدم علی در دسترس نبود ,پس برایش پیغام گذاشتم وتوضیح دادم چه شده وکجا رفته ام وبرای اطمینان بیشتر هم روی کاغذی یادداشتی نوشتم وگذاشتم روی میز جلوی تلویزیون,تا به محض امدن ببیند.
ساعتم را به زهرا داده بودم,پس گردنبند رابه گردنم بستم ویه چاقوی کوچلو اما تیز ,ضامن دار داخل جیب پیراهنم گذاشتم واسلحه کمری را مسلح واماده ,داخل جورابم پنهان کردم,چون حسم بهم میگفت خطری تهدیدم میکند واز وضعیت خانه انور هم مطلع بودم,یک ماده ی خمیری مانند نرمی راکه علی قبلا عملکردش رابرایم شرح داده بود کف دستم پنهان کردم ,که هنگام ورود به خانه به قفل در ورودی خانه انور بزنم تا از بسته شدن کاملش جلوگیری کنم واگر احیانا خطری تهدیدم کرد,از باز بودن در خانه مطمین باشم.
زیر لب بسم الله گفتم وباخواندن آیت الکرسی ,سوار ماشین نظامیان شدم.
جلوی خانه انور پیاده شدم,یکی از نظامیان تا جلوی در بدرقه ام کرد ودرهمین حین باانور تلفنی صحبت میکرد واصرار داشت که بمانند اما مثل اینکه انور مرخصشان کرده بود.
خیلی ارام ومعمولی لنگ در را گرفتم ,که انگار میخواهم از نظامیان خداحافظی کنم,وخیلی نرم,کف دستم راکه ماده ی خمیرمانند بود روی قفل وسوراخ کلید در فشاردادم,وعادی برگشتم وبا سربازان اسراییلی خداحافظی کردم ,در را پشت سرم بستم وکاملا مطمین شدم ,زبانه در جا نرفت.
دوباره بسم الله ای گفتم ووارد خانه شدم.
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۶۸ 🎬
انور داخل هال نبود,چند دقیقه ای که گذشت صدای در هال که روبه حیاط بزرگ وازمایشگاه مجهزش باز میشد امد وسرتاس انور پدیدارشد.
من:سلام استاد...
انور:کجایی هانیه الکمال,چرا گوشیت خاموشه وبا لحنی که احساس کردم حاکی از متلک است ادامه داد:نمیگی این پدر پیرت برای تو واون نوه های عزیزش ,دلتنگ میشه ودرحینی که خنده جنون امیزی میکرد اشاره به درحیاط کرد وگفت ,بیا بریم ازمایشگاه,کار اصلی ما اونجاست....
از لحن کلامش متوجه شدم از چیزی عصبانی ست وخطر بیخ گوشم است ,باخودمذفکر میکردم این چی چی میگفت نوه هایم؟؟؟
,اما با طمانینه پشت سرش حرکت کردم وگفتم:یه کم خسته بودم,گوشی را خاموش کرده بودم وخواب بودم.
انور:پس اون شوهر دلقکت کجا بود؟؟
ازاین طرز,حرف زدن انور جاخوردم واصلا تحمل نداشتم کسی به علی من ,توهین کند,همینطور که وارد ازمایشگاه میشدم ,گفتم:وای استاد شوهرمن ماهه,راجب علی اینجور نگین....
وای, من چی گفتم؟!!خدای من اشتباه کردم....هارون نه علی ....
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۶۹ 🎬
انور سریع برگشت طرفم,انگار منتظر همچین آتویی از طرف من بود...پس درسته...اسمش علی هست درجلد هارون....
با تحکم اشاره کرد تا روی صندلی بنشینم وخودشم روی صندلی روبروم نشست وگفت:ببین هانیه الکمال قلابی که نمیدونم اسمت چی چی هست,اگه ما یهودیها دست توجادوگری وارتباط بااجنه داریم,گویا شما که فکرمیکنم مسلمان باشید جادوی قویتری دارید,طوری من,اسحاق انور این مغزمتفکر اسراییل را همون لحظه اول دیدار جادو کردید که اون لحظه هیچ خواسته ای نداشتم جز اینکه تو درکنارم باشی....
باهر حرف انور پشتم یخ میکرد,پس هوییت ما لو رفته بود,خدای من, علی.....نکنه علی را گرفتند.....همینجور که توافکار خودم غوطه ور بودم ,نا گهان با صدای فریاد انور به خود امدم:ای دخترک بی شرم من تورا مثل دختر خودم میدانستم,میخواستم تمام دنیا رابه پات بریزم,یادته چندماه پیش یه ماده بهت تزریق کردم وگفتم بسیار مفیده برای بدنت؟
یاد اون روز افتادم,درست میگفت دوماه پیش بود...اروم سرم راتکان دادم.
انور ادامه داد:ارزوها برات داشتم,چون میدانستم درسن باروری هستی,دارویی بهت تزریق کردم که در زایمان اول صاحب حداقل شش بچه بشی,بله یک شش قلوی ناز وملوس,من بادیدن نوه های رنگ ووارنگ خوشحال میشدم وتوهم با زیاد کردن جمعیت اسراییل ,خدمتی ارزنده میکردی به این قوم برگزیده که یکی از,اهداف بزرگش,افزایش جمعیت با رشد بالا برای خودش وکاهش جمعیت برای مسلمانان بود....
اما تواونی نبودی که من فکر میکردم....
من اشتباه میکردم,اما حالا وقت برای جبران اشتباهم هست...
میدانستم که از استرس رنگم مثل گچ سفید شده...
انور فریاد زد:نترس دخترک مسلمان...نمیکشمت,میخوام موش ازمایشگاهی خودم بشی وزجر کشت کنم....ودوباره خنده ای از,سرجنون سرداد...
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
🔴 جملاتی ناب و حکیمانه !!
اگر کشتی را در آب ببینی طبيعي است، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. تو در قلب دنیا باش ولی دنیا در قلب تو نباشد
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀اگر چیزی از دست دادی که انتظارش را نداشتی، خداوند چیزی به تو خواهد داد که توقع به دست آوردنش را نداشتی.
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
خوشبین و امیدوار باش وقتی کارهایت گره می خورد، زیرا خداوند دو بار قسم یاد کرده که به دنبال هر سختی آسانی است
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀زندگی از مرگ پرسید :
چرا من نزد انسان ها محبوب هستم ولی از تو نفرت دارند؟
مرگ جواب داد :
برای اینکه تو دروغی زیبا و من حقیقتی دردناک هستم
▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁
🥀 اگر معتقد بودی که بعد از هر شقاوتی سعادت و بعد از هر اشکی لبخند خواهد بود عبادت بزرگی را ادا کرده ای که همان، گمان نیکو به خداوند است.
▁▂▃▄🦋🦋🦋 ▅▄▃▂▁
🥀اگر آدرس رزق و روزیت را نمی دانی .... نترس... چون او آدرس تو را می داند... اگر تو به او نرسیدی ... حتما او به تو خواهد رسید.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀اگر بدی را با بدی پاسخ دهیم ... کی بدی پایان خواهد یافت؟
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀 به خاطر نعمت و دارایی به هیچ کس حسادت نکن زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را از او ستانده است .... اندوهگین نباش اگر مصیبتی به تو رسید زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را به تو خواهد داد"
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
هر سقوطی پایان نیست ... سقوط و نزول باران، زیباترین آغاز است.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀حکیمی می گوید :
من از اینکه بدون کفش راه می رفتم می گریستم ... اما وقتی مردی بدون پا دیدم، از گریستن دست کشیدم .... در هر وضعیتی، شاکر خداوندشدم.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀 اگر با پولت صدقه نمی دهی
با لب و دندانت صدقه بده
"سخن خوب ونیکو بگو"
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
از کارهای عجیب و غریب انسان است که از شنیدن نصیحت متنفر است ولی به رسوایی و بدیها گوش می دهد...
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🥀سعی کن مردم در تو فقط سعادت و خوشبختی سراغ داشته باشند و از تو فقط لبخند ببینند.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🤔🤔👍🏼💐🥂💖💐👌
*هیچکس از آخرین خداحافظی باخبر نیست ...
قدر یکدیگر را بدانیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ تا حالا این حس رو تجربه کردی؟
#استوری
@ansaroshohada_banovan
⚜| #باز_باران
✨| #جز_خوانی_قرآن
همراه با سخنرانی
💠 سخنرانان :
🎤 سرکار خانم رفیعی
🎤 سرکار خانم طایفی
🎤 سرکار خانم خاتم الحسینی
🎤 سرکار خانم مازارچی(خواهر استادمازارجی)
🎤 سرکار خانم باقی زاده
🎤 سرکار خانم دکتر مازارچی
💛 ویژه خواهران
💚 در ماه مبارک رمضان
⏰| زمان : هرروز از ساعت 11 صبح
🏢| مکان : خیابان انقلاب، کوچه شهید پرنیان، مجتمع فرهنگی کربلا
➖➖➖➖➖
@ansaroshohada_banovan🧚♂
‼️محو کردن لکه های پوست با کِرِم
🔷س 5565: آیا محو کردن لکهای پوست با کرمهای آرایشی و حضور با این حد از آرایش در جایی که نامحرم حضور دارد اشکال دارد؟
✅ج: اگر صرفاً لکهای صورت را برطرف کند یا کرمی زده و صورتش کمی شفاف شده است یا مثلاً کرم ضدآفتاب یا سفیدکننده زده اما در حدی نیست که بگویند آرایش کرده است، پوشاندنش از نگاه نامحرم واجب نیست اما اگر بیش از این مقدار است که میگویند آرایش کرده ولو آرایش کم باشد باید از نگاه نامحرم بپوشاند
@ansaroshohada_banovan🦋
تدابیر طب سنتی در ماه مبارک رمضان
👈1-کسانی که با گرفتن روزه دچار معده درد می شوند موقع سحر مقداری ترنجبین و خاکشیر مخلوط کنند و بخورند و موقع افطار یک لیوان عرق نعناع با نبات یا عسل میل کنند
👈2-سعی کنید یک ساعت بعد از سحری بخوابید و بلافاصله بعد از خوردن سحری نخوابید
👈3-دیابتی ها اصولا مشکلی برای روزه داری ندارند ولی کسانی که مشکل کلیوی دارند با مجوز پزشک روزه بگیرند
👈4-سعی کنید حتما در وعده سحری از خورشت استفاده کنید مثل خورشت کدو و یا خورشت الو یا خورشت بامیه
👈5-در وعده سحری به هیچ وجه ماهی نخورید
👈6-اگر می خواهید دهانتان کمتر طی روزه داری بو بگیرد دهان خود را بعد از مسواک موقع سحر دهان خودرا با اب ونمک بشویید
👈7-در وعده افطار سعی کنید افطار را با خرما و یک استکان گلاب گرم شده باز کنید
👈8-برای افراد لاغر وعده سحری واجب هست و باید حتما خورده شود
👈9-نان و پنیر و سبزی در راس افطار نباشد برای معده مضر است بهتر است افطار را با سوپ یا فرنی گرم یا حلوای ارد گندم بخورید
👈10-سعی کنید از زولبیا بامیه که از شیرینی جات مصنوعی درست شده اند استفاده نکنید
👈11-افراد روزه داری که کلیه اشان زمینه سنگ سازی دارد باید موقع سحر یک استکان عرق خارشتر بخورند
👈12-در وعده سحری به هیچ وجه ماست نخورید
👈13-سعی کنید حداقل در این ماه از روغن کنجد و زیتون استفاده کنید.
آب گرم موقع افطار:
۱ ) کبد را شستشو می دهد
۲) دهان را خوشبو می سازد
۳) دندانها را محکم میکند
۴) باعث تقویت چشم میگردد
۵) معده را شستشو میدهد
۶) آرام کننده رگهای به هیجان آمده است
۷) صفرا را می برد
۸) بلغم را برطرف می کند
۹) حرارت معده را فرو می نشاند
۰۱) دردسر را آرامش می بخشد.
این رو به همه روزه داران که دوستشون دارید بفرستید.
پیشاپیش ماه رمضان مبارک
.
@ansaroshohada_banovan💜
#سوژهسخنطنز😅
-زیر این خط فقر دیگه جا نداره....
- لطفاسریعتر یه خط فقر دیگه تاسیس کنید
-ڪه ما بریم زیر اون😌😂😁
#لبخنـــــد😌
-درویشی تهی دست از کنار باغ مرد ثروتمندی به نام شاه ڪریم عبور میکرد .
- چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد.
-شاه کریم دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند و پرسید:
- این اشاره های تو برای چه بود ؟ -درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم
اما خدابه تو چقدر ثروت داده!!!اما به من هیچ داده !!؟
-شاه کریم در حال ریختن چایی از سماور گرانبهایش بود که به یادگار از مادرش داشت و بسیار دوستش داشت
-گفت چه میخواهی؟
- درویش گفت : همین سماور ، مرا بس است!
-چند روز بعد درویش سماور را به بازار برد و فروخت .
-خریدار کسی نبود جز کسی که می خواست نزد شاه کریم رفته و تحفه برایش ببرد!
- پس چون سماور عتیقه را شناخت.. جیب درویش پر از سکه کرد و سماور نزد کریم خان برد!
- درویش بی خبر از اینڪه سماور به صاحبش بازگشته، برای تشکر نزد خان رفت.
-ناگه چشمش به سماور افتاد و با تعجب گفت:
- نه من کریمم!! نه تو!!
-کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و سماور تو هم سر جایش هست!!
-فالذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت لهم مغفرة ورزق کریم.
-«آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و روزی پر ارزشی برای آنها است»
📒سوره حج. آیه۵۰
برگرفته از کانال 👈 @lobkhand
—————————————————
@ansaroshohada_banovan🧡
امروز آخرین پنجشنبه ماه شعبان است توفیق خواندن این نماز را از دست ندهیم...
📿 نماز بسیار پرفضیلت پنجشنبه های ماه شعبان :
در روایت آمده در هر پنج شنبه ماه شعبان دو رکعت نماز خوانده شود ، در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد مرتبه #صلوات بفرستد.
✅ فضایل و ثواب نماز :
هر حاجتی دارد از امر دنیا و آخرت برآورده می کند.از مولای ما علی بن ابی طالب(علیه السلام ) روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: زینت داده می شود آسمان ها در هر پنج شنبه از ماه شعبان، پس عرض می کنند ملائکه خدای ما بیامرزد روزه داران این روز را،و اجابت کند دعای آنهارا، پس کسی که در این روز دو رکعت نماز، در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و سوره توحید را صد مرتبه بخواند و بعد از سلام صد مرتبه #صلوات برمحمد و آل او بفرستد،خدا هر حاجتی که دارد از امر دنیا و آخرت برآورده می کند،و کسی که یک روز در آن روزه بگیرد خدا بدن اورا بر آتش حرام می کند.«امیرالمومنین می فرماید:»شاخه های نیکی دراین ماه نماز،روزه و... است.
➖ این نماز که حدود نیم ساعت زمان میبرد در برآورده شدن حوائج بسیار موثر است و خوشا به احوال کسانی که این نماز را با حاجت فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بخوانند.
📚 مفاتیح الجنان/ اعمال ماه شعبان
#آیت_الله_حائری_شیرازی :
درملاقات با خداوند، باید بتوان سر را بالا گرفت.
انسان زمانی که با خداوند ملاقات می کند، باید بتواند سرش را بالا کند، خیلی از بزرگان آرزو داشتند در راه اسلام یک سیلی بخورند اما این توفیق نصیبشان نشد! پدر بنده همیشه ناراحت بود که چرا ما یک سیلی، یا فحش در راه اسلام نخوردهایم!
🌱 بیانات آیت الله حائری شیرازی در عیادت از طلبهۍ ناهی از منکر، #شهید_علی_خلیلی
(۱۳۹۲/۱۲/۷)
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@ansaroshohada_banovan
با سلام
دیدار مردمی مدیر کل دادگستری استان یزد و جمعی از معاونین و قضات دادگستری با اهالی محل جهت آگاه سازی و مشاوره حقوقی.
یکشنبه 14 فروردین از ساعت 18 تا اذان مغرب
خ انقلاب، کوچه شهید پرنیان، مجتمع فرهنگی کربلا
جهت ثبت نام و اخذ نوبت لطفا نام و نام خانوادگی خود را به شماره 09130026110 پیامک کنید.
هیئت انصارالشهداء یزد
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 گزارش ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری: یکشنبه اول ماه رمضان خواهد بود
🔺️ بر اساس گزارش ستادهای استهلال و گروههای رصدی دفتر مقام معظم رهبری در سراسر کشور که به همراه تجهیزات رصدی در غروب امروز (جمعه) اقدام به استهلال کردند، رؤیت هلال ماه رمضان در غروب روز جمعه امکان پذیر نبوده است. بنابراین ماه شعبان ۳۰ روزه بوده و غرّه ماه رمضان ۱۴۴۳ روز یکشنبه ۱۴ فروردین ماه خواهد بود.
📝 گزارش استهلال ماه رمضان ۱۴۴۳:
https://khl.ink/f/49965
🍃 در روز 13 بدر هر کجا هستید ریشه این روز را تعریف کنید 😊👇
⛔️ماجرای کشتار ایرانیان توسط یهودیان در روز 13 بدر چیست؟
💥جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان
✅جشن «پوریم» یکی از سنتهای قدیمی قوم یهود است که پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل، رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. این به اصطلاح جشن که همزمان با سیزده فروردین برگزار میشود، در حقیقت جشن و پایکوبی بر خون دهها هزار نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه دو یهودی نفوذی در دربار #خشایارشاه، کشته شدند.
✅اگرچه تصور برخی بر آن است که این داستان، افسانهای بیش نیست، بعضی دیگر از مورخان نیز آن را واقعیتی انکارناپذیر قلمداد کرده و سند آن را برگزاری جشن «پوریم» توسط یهودیان میدانند. یهودیان (خصوصا صهیونیستها) به این ماجرا اعتقاد کامل دارند و هر ساله جشن پوریم را به عنوان ⚡️نماد کشتار ایرانیان ⚡️ با آداب عجیب و دور از دین و عقل، همچون خوردن مشروب تا جایی که دیگر توان تشخیص مطلبی را نداشته باشند، خوردن خون یا مایعات به رنگ آن و ... گرامی می دارند !!😪
اما ماجرا چیست؟
✅پس از استقرار یهودیان در ایران توسط #کوروش، یهودیان جهت کسب قدرت بتدریج در لایه های حکومتی #هخامنشیان نفوذ کردند.
در زمان خشایار شاه، یهودیان با فریب و نیرنگ، یک دختر یهودی به نام « اِستِر » را وارد حرم سرای شاه ایران می کنند.
در یکی از مراسم های شاهانه، خشایار شاه از همسر خود؛ ملکه #وشتی درخواست می کند که خود را بر حاضران عرضه کند. ملکه وشتی که بانوی عفیفی بود، از این کار اجتناب می کند و از دستور خشایارشاه برای نمایان کردن زیبایی هایش برای مهمانان شاه خودداری کرده و به دست جلاد شاه کشته می شود.
#استر از این موقعیت استفاده می کند و خواسته ی شاه را انجام می دهد. شاه سست عنصر نیز وقتی زیبایی او را میبیند، شیفته او شده و او را به عنوان #ملکه تمام ایرانیان برمی گزیند، بدون آنکه بداند او یهودی است و یا خواهرزاده و یا پسرعموی "#مردخای" رهبر مذهبی یهودیان ایران است.
#هامان، صدر اعظم خشایارشاه با درایت خود متوجه نفوذ یهودیان به دربار و توطئهچینیهای آنان میشود و باین دلیل مورد نفرت یهود قرار میگیرد. استر خشاریاشاه را با شراب بسیار مست میکند و در حال مستی در شب 13 فروردین از او حکمی میگیرد که اول، هامان اعدام شود، دوم، تمام قبایل منتسب به این فرد کشته شوند، سوم، یهودیان تا چند روز آزاد به انجام هر تعرضی در ایران هستند.
✅ یهودیان در روز 13 فروردین، قتل عام بزرگی را در ایران به راه میاندازند و 77 هزار ایرانی توسط یهودیان قتل عام می شوند. 15 قوم ایرانی در این روز از بین می رود. 😭😭
دیگر ایرانیان، برای در امان ماندن جان خود، به کوه، دشت و صحرا فرار میکنند تا از تیغ کین یهودیها در امان باشند.✔️
این اتفاق ناگوار در روز 13 فروردین رخ داده و شاید به همین دلیل از نظر ایرانیها، این روز نحس است و در تلاش برای از بین بردن نحسی آن هستند.
یهودیها در این روز، به معنای واقعی یک هولوکاست ایرانی را به نمایش گذاشتند.
✅قساوت و کینهتوزی یهودیان در این قتل عام بصراحت در کتاب استر (کتاب مقدی یهودیان) آمده:
«و یهودیان بر دشمنان خود پیروز شدند... همه مردم از یهودیان میترسیدند و جرأت نمیکردند در برابرشان بایستند. تمام حاکمان و استانداران، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای، به یهودیان کمک میکردند... به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند.... 10 پسر هامان بن همداتای، دشمن یهود، را کشتند... و [جسد] 10 پسر هامان را به دار آویختند... و سایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند... 75 هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند... در روز چهاردهم ماه آرامی یافتند و آن را روز بزم و شادمانی نگاه داشتند.»
✅ عمق خوشحالی یهودیان از این جنایات تا جایی است که هرساله یهودیان این روز را با عنوان #عید پوریم بخاطر کشتن ایرانیان جشن می گیرند و نفرت خودشان را از ایرانیان در این جشن نشان می دهند.
✅نکته جالب ماجرا اینست که یهودیان که 77 هزار ایرانی را طبق کتاب مقدس خودشان کشته اند، با #وقاحت تلاش می کنند خود را که دستشان آلوده به خون هزاران ایرانی است مظلوم جا بزنند. آنها چنین بیان می کنند که ایرانی ها قصد !! داشتند ما را بکشند!! وقاحت تا کجا؟؟ هزاران نفر را کشته اند و همچنان خود را که #ظالم ترین شقی ها هستند به جای #مظلوم ! جا می زنند!!
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
@ansaroshohada_banovan
از کانال روشنگری
https://eitaa.com/joinchat/1244856320Ccc8cd009b9
🔴 متن #کتاب_استر، کتاب مقدس #یهودیان، در صفحه 8 این کتاب به صراحت از قتل 75 هزار #ایرانی توسط #یهودیان در روز 13 فروردین سخن گفته شده👆
این کتاب صرفنظر از اعتبار تاریخی اش،از کتب مقدس یهودیان و باور راسخ آنهاست
جالب آنکه با وجود اعتقاد راسخ خود یهودیان به این کشتار، عده ای ایرانی ساده اندیش یا بی اطلاع از #تاریخ، منکر چنین واقعه تاریخی میشوند.. !!
#13بدر #خشایارشا #کوروش #آریایی #یهود #پوریم #قتل #کشتار #فلسطین #اسرائیل #صهیونیسم #هامان #خون #استر #مردخای #کتاب_استر #یهودی #هولوکاست #حافظه_شفاهی
👉 @roshangarii 🌹
~id➜|•@mola113•|↰_۲۰۲۲_۰۳_۳۰_۱۶_۱۰_۳۰_۶۹۱.mp3
9.5M
🔊مناجات
_ماهِشَعبانهَمتَمومشُد
مَنآدَمنَشُدَم..؛😭♥️•~
حاج مهدی رسولی
#مگهمیشهصدامونشنوۍ
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
@ansaroshohada_banovan
ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ شعبان و ورود به رمضان ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ و ورود به سعادت و خوشبختی ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ...
ﺍﻟﻬﯽ ﻧﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺼﯿﺮ ﮔﺮﺩﯾﻢ، ﺑﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩﯾﻢ.
ﺍﻟﻬﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﯾﻤﺎﻥ ﺑﺰﺩﺍﯼ، ﺯﺑﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ
ﺍﮔﺮ ﻧﻌﻤﺘﻤﺎﻥ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺷﺎﮐﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﻼ ﺍﻓﮑﻨﺪﯼ ﺻﺎﺑﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ ﺁﺯﻣﻮﺩﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﮐﻦ .
"ﺁﻣﯿﻦ یارب العالمین"
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙رحمت
🌕🌺🌙و برکت
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙عبادت
🌕🌺🌙خدا
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙آمرزش
🌕🌺🌙گناهان
🌕🌺🌙برشما
🌕🌺🌙دوستان
🌕🌺🌙عزیز
🌕🌺🌙مبارک
🌕🌺🌙بــــــاد
حلول ماه رمضان مبارک باد 🌸🌸
@ansaroshohada_banovan
هدایت شده از هیئت بانوان انصارالشهداء_یزد
⚜| #باز_باران
✨| #جز_خوانی_قرآن
همراه با سخنرانی
💠 سخنرانان :
🎤 سرکار خانم رفیعی
🎤 سرکار خانم طایفی
🎤 سرکار خانم خاتم الحسینی
🎤 سرکار خانم مازارچی(خواهر استادمازارجی)
🎤 سرکار خانم باقی زاده
🎤 سرکار خانم دکتر مازارچی
💛 ویژه خواهران
💚 در ماه مبارک رمضان
⏰| زمان : هرروز از ساعت 11 صبح
🏢| مکان : خیابان انقلاب، کوچه شهید پرنیان، مجتمع فرهنگی کربلا
➖➖➖➖➖
@ansaroshohada_banovan🧚♂
هیئت بانوان انصارالشهداء_یزد
⚜| #باز_باران ✨| #جز_خوانی_قرآن همراه با سخنرانی 💠 سخنرانان : 🎤 سرکار خانم رفیعی 🎤 سرکار خانم طا
سخنران امروز سرکارخانم خاتم الحسینی مدیر حوزه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) هستندـ
#عکسنوشته #آمرین
#آیات #قرآن
ای فرزند عزیزم،نماز را به پا دار و #امر_به_معروف_و_نهی_منکر کن و (از این کاراز مردم نادان نادان) هرآزار بینی صبر پیش گیر،که این نشانه ای ز عزم ثابت(مردم بلند همت) درامور عالم است.
(سوره لقمان ،آیه۷)
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@ansaroshohada_banovan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : روزی ات به تو خواهد رسید
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_فرحزاد
@ansaroshohada_banovan
برای حاشیهنشینان کار میکرد، اما خدا او را به متن جامعه آورد. این سنت خداست. راه در رو ندارد. کجا فرار میکنی ای شیخ؟! بایست! خدا را با تو کاریست که خلق باید بدانند. چیزی بین تو و اوست که بین تو و او نمیماند.
اخلاص، شاید قایمباشکبازی نیتها با مردم باشد، اما کار خدای مردم افشاگری مخلصان است. اگر خدا برای عاصیان ستارالعیوب است، برای خالصان رازدار نیست. و برای انتخاب شهید، خدا گل یا پوچ بازی نمیکند. مرگ تصادفی در کار و بار او نیست و شهادت، پادشاه مرگهاست که از سلسلهی اولیای الهی به عزیز دردانههای خدا به ارث میرسد. و ماه صیام، اتوبان چهارباندهی بندگان زرنگ خداست که در آن میتازند و از روزه به روزی میرسند. و حرم امام معصوم، نسخهی اورجینالیست که بهشت را از روی آن کپی کردهاند. و زیارت، فرصت سر از آب برآوردن و نفسچاقکردن شناگریست که باید عرض دنیا را شنا کند و دامن به آب نیالاید.
بایست ای شیخ مخلصِ روزهدارِ زائرِ شهید! خدا را با تو کاری هست...
#شهید_اصلانی
✍#زهرا_محسنی_فر
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت ۱۷۰ 🎬
انور همینطور که به طرف قفسه های ازمایشگاه میرفت گفت:وقتی صبح بهم خبردادند که بیمارستان صحرایی مورد حمله افراد ناشناسی,قرارگرفته وتمام بچه ها,یعنی گنجینه ی اسراییل را غارت کردند,اصلا فکر نمیکردم که کار تو باشه ,تا وقتی ساعت تورا,همون که توی بی شرف داخلش ردیاب کارگذاشته بودی رابا چشم خودم ندیدم باورم نشد که کار کار دخترمن است ومن ماردر استین پرورش دادم.
بااین حرف انور مطمین شدم که بچه ها به سلامت نجات پیدا کردند,لبخندی روی لبم نشست که با بطری ازمایشگاهی که انور به سمتم پرتاب کردوبه سرم برخورد کرد,متوجه انور شدم.
انور:اره بخند دخترک جاسوس,بخند که نوبت خنده من هم میرسه,ودوباره فریاد زد:من الاغ همون دفعه که تواورشلیم اون پسرک عماد را از دستم دراوردن واسیرم کردند وتوشدی زورو ونجاتم دادی باید بهت شک میکردم....وای که من,اسحاق انور با شصت سال سن از دخترکی عراقی رودستم خوردم....
اما این راز راهیچ جا برملا نمیکنم وخودم میدانم وتو,شیشه ی بسیارکوچکی را از یخچال ازمایشگاه دراورد وگفت:این را میبینی,یک ویروس جهش یافته است که به شدت مسری هست ,قراره روتو امتحانش کنم تا ببینم عوارض مخربش تا کجاها هست.....وخنده ی وحشتناکی کرد وادامه داد نترس موش کوچلوی من,الان باهات کار دارم,این ویروس را یک وقت دیگه روت امتحان میکنم...
کل تنم خیس از عرق شده بود,وزیرلبم زمزمه میکردم(یا صاحب الزمان,ادرکنی ولاتهلکنی)
انور از داخل یخچال ازمایشگاه دوتا حباب تزریقی بیرون اورد. اولی را بالا گرفت
وگفت:این رامیبینی ,تزریق یک بار ازاین ماده باعث عقیم شدن کامل فرد میشه وحباب دومی را بالا اورد وادامه داد واما اگر با این ماده مخلوط بشه,باعث مرگ جنین نه ماهه هم میشه,جنین چند روزه را طی چندثانیه نابود میکند.
خدای من این جانی میخواست اول حساب بچه,یابچه های من رابرسد وبعد.... باید کاری کنم,اما اگر کوچکترین حرکتی کنم ,انور را هوشیارمیکنم ومطمینا بااسلحه ی کمریش کارم راتمام میکند,پس نمیتوانم اسلحه ام را از جورابم دربیارم اما طبق شناختی که از انور داشتم ,اگر روی اعصابش راه میرفتم,تمرکزش را از بین میبردم واینجوری فلجش میکردم و نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد وحداقل برای خودم وقت میخریدم...شاید صدام را از میکروفن گردنبند میشنیدند شاید علی بیاد....با به یاد آوردن علی اشک از چشمام سرازیر شد,انور تا گریه ام را دید,در حالی که ماده ی حباب اولی را داخل سرنگ میکشید گفت:
چیه مارمولک ترسیدی؟گریه میکنی؟؟
من با جسارتی درصدام گفتم:ترس؟؟!!اونم از ابلیس شکم گنده ای مثل تو؟؟هی چی فکر کردی؟؟من شیعه ی مولا علی ع هستم همون که در خیبر ,قلعه ی یهودیها وصدالبته اجداد تورا با دستان نیرومندش از جا کند وتو که هستی؟تویی که سروسردار ومرادت شیطان است ,شما یک مشت غارتگر وظالمید که حتی سرزمینتان غصبی است,تو وامثال تو برای سلامتیتان ,احکام دین من را رعایت میکنید یعنی حتی ازخود دین درست وحسابی ندارید,شما یک قوم برگزیده خدانیستید,شما یک مشت انگل هستید که درکثافات خودتان میلولید,قوم برگزیده من هستم,شوهرم علی است ,قوم برگزیده شیعیان مولاعلی ع هستند که به زودی زود حجت زنده ی خدا,امام دوازدهم ما همان که شما سعی به دستگیریش دارید,می اید وریشه ی شما را از جا خواهد کند ومیشود انچه که باید بشود وبراستی زمین از آن صالحان است....
به خدا قسم به صدق حرفها ودرستی کلام من اطمینان دارید اما چاره ای جز جنگ ندارید اخر,شما حزب شیطانید وما حزب الله....
درست حدس زدم,انور با شنیدن رجز خوانی من ,خشکش زده بود,حباب دوم دست نخورده بود وسرنگ حاوی موادحباب اول در دستان لرزان انور بود.
ناگهان انور مثل گراز وحشی به سمتم حمله ور شد....
#ادامه_دارد ..
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇💜🖇💜
♥️🖇💜
💜
#پروانه ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت پایانی از فصل اول 🎬
انور به سمتم حمله ور شد,دریک چشم به هم زدن چاقوی ضامن دار را از جیبم دراوردم وهمزمان که چاقو را به شکم گنده انور فرو میکردم,سوزشی شدید در شانه ام حس کردم....
مرتیکه ی شیطان صفت سرنگ را به شانه ام فرو کرده بود وکل موادش راخالی کرد.
انور که از حمله ی من غافلگیرشده بود وصدالبته پشیمان که چرا بدن مراحین ورود بازرسی نکرده,درحالی که دستش روی شکمش بود ,عقب عقب رفت وکنار میز ازمایشگاه رسید ,کلیدی رافشار داد که صدای اژیر بلندی درفضا پیچید ,خم شدم اسلحه کمری را از جورابم دراورم که لوله ی,اسلحه ی انور را روبه من گرفته بود دیدم...
صدای سفیر گلوله یا گلوله هایی در فضا با صدای اژیر درهم امیخت ودیگر چیزی نفهمیدم....
وقتی چشمانم را باز کردم, خودم را زیرسقف چوبیی یافتم,با شتاب خواستم بلندشوم که سوزشی در بازو همراه دست مهربان علی ,مرا وادار کرد تا بخوابم....
کم کم ,همه چیز داشت یادم میامد...من ....انور...ازمایشگاه....علی....
عه علی که اینجاست..
میخواستم حرف بزنم,تمام توانم را جمع کردم وباصدای ضعیفی پرسیدم:علی,کجا بودی؟من کجام؟اینجا کجاست....
علی:من رفته بودم با مبارزین دیگه اون فرشته های کوچلو رانجات دهم,فرشته های کوچلو جاشون امنه وخدارا شکربه موقع به داد تو رسیدم,یه گلوله به بازوت اصابت کرد امانگران نباش ,خوب میشی,انور هم یک گلوله حرومش کردم والانم ما بیرون از خاک رژیم اشغالگر قدس هستیم...درروستایی نزدیک بیروت در لبنان....سلما نیروهای حاج قاسم ما رانجات دادند....اصلا من وتو جز نیروهای حاج قاسم بودیم....بالاخره باهمین نیروها قدس را فتح میکنیم شک نکن.....
خدا راشکر کردم که از دام عنکبوت رها شدم وبا تصویر زیبا ونورانی حاج قاسم که درخیالم شکل گرفت در حالی که باخودم میگفتم:((ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت,,همانا سست ترین خانه ها,خانه ی عنکبوت است)) دوباره چشمانم بهم امد وبخواب رفتم.....
.... ………پایان فصل اول……
با ما همراه باشید در فصل دوم پروانه ای در دام عنکبوت با عنوان(ازکرونا تا بهشت)
لازم به ذکراست,قهرمانهای فصل دوم رمان هم سلما وعلی و....هستند.
یاعلی
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─
💜
♥️🖇💜
💜🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜