eitaa logo
آن سوی مرگ
105.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2هزار ویدیو
1 فایل
🌱یاد مرگ و باور به معاد، زندگی را متحول، سرشار از لذت و آرامش و استقامت می‌کند. مدتی با ما همراه باشید کاملا متوجه خواهید شد. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا با این همه گناه می‌تونم یار امام زمان (عج) باشم؟! 🎙@ansuiemarg_ir
🌷🌱🌷 روز جمعه است صلواتی هدیه کنیم برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان(عج) 😊 .
💠راه رسیدن‌به امام زمان(عج) چیست؟ ✍ از محضر علامه طباطبایی سؤال شد که: راه رسیدن به امام زمان (عج) چیست؟ ایشان در پاسخ فرمودند: امام زمان (عج) خودشان فرمودند: 🔹 شما خوب باشید، ما خودمان شما را پیدا می کنیم. 📚 کتاب در مسیر بندگی @ansuiemarg_ir
🔴 🔹پشت صحنه عجیب توبه مرد جوان! مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزاردهنده ای از دهان هر کدامشان خارج میشد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آنها چه می گویند. _چه می گفتند؟ به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او کند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت: "میخواهی توبه و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است و... مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت: "خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف میدهم ته دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (.....) ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی در آمدند و رفته رفته محو شدند... 📚 کتاب آن سوی مرگ@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۱۷۵ قرآن کریم 🌷 ➥ @ansuiemarg_ir
🔵 محاسبه عمل در هر كجا ✍ حضرت لقمان در ضمن وصاياى خود به فرزندش چنين مى فرمايد: فرزندم! هر گاه به مقدار وزن يك دانه خردل هم كار نيك يا بدى انجام دهى، خواه در آسمان هاى بلند و خواه در قعر زمين و يا در شكاف كوه‌ها و سنگ‌ها باشد، خداوند در روز قيامت آن عمل را در برابر تو حاضر كرده و پاداش نيك و بد كارت را خواهد داد. 📚 کتاب معاد، استاد قرائتی@ansuiemarg_ir
🌷 امام صادق عليه السلام: ✍ يكى از محبـوب ترين كار ها نزد خداوند عزّوجلّ كردن مؤمن است: برطرف كردن گرسنگى‌اش، يا زدودن اندوهش، يا پرداختن قرضش. 📚 ميزان الحكمه جلد2 ص435 ➥ @ansuiemarg_ir
🔴 🔹بازگشت از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم! ✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد. روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام. دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد! مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند. یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم. احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و... به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد! بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۱۷۶ قرآن کریم 🌷 ➥ @ansuiemarg_ir
💐 به امام صادق عليه السلام گفتند: كار خود رابه چه اساسى‌استوار ساخته‌اى؟ فرمود: بر چهار بنيان: 🔸 [اول] دانستم كه عمل مرا كسى ديگر انجام نمى دهد پس تلاش نمودم 🔸 [دوم] دانستم كه خداى بر من آگاه است پس حيا كردم. 🔸 [سوم] دانستم كه روزى مرا ديگرى نمى خورد پس آرام گرفتم 🔸 [چهارم] دانستم كه پايان كار من مرگ است پس براى آن آماده شدم. 📚 بحارالانوار جلد78 صفحه228 ➥ @ansuiemarg_ir