eitaa logo
آن سوی مرگ
106.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 رسول گرامی صلی الله علیه و آله: 🌱 صبر سه گونه است؛ 1⃣ پس کسی که در مصیبت صبر کند تا به زیبایی، عزایش را بگذراند، خدا برایش سیصد درجه مقرر دارد که مابین درجه‌ای تا دیگری چون فاصله زمین تا آسمان باشد. 2⃣ و کسی که بر اطاعت خدا صبر کند خدایش ششصد درجه دهد که فاصله درجه‌ای تا دیگری مثل فاصله درون زمین تا عرش باشد! 3⃣ و کسی که در مقابل معصیت صبر و مقاومت ورزد، خدایش نهصد درجه دهد که فاصله درجه‌ای تا دیگری مثل فاصله قعر زمین تا پایان عرش باشد. 📚اصول‌کافی ، باب‌الصبر ، ح۱۵ ➥@ansuiemarg_ir
🔴 ماجرای عنایت امیرالمومنین به شاهزاده هندی (بسیار زیبا)🌱 در نجف اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود که به عنوان آدم زاهد و عابد میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش جمع می‌شدند و او آنها را موعظه میکرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان به نجف آمده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن می گذاشت. سفری برایش پیش آمد و میخواست جعبه جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. با خود گفت امین ترین فرد همین عطار زاهدی است که مورد اعتماد مردم است. با کمال اطمینان خاطر، جعبه جواهر را به او سپرد و رفت چند روز بعد وقتی برگشت و از او جعبه را خواست عطار با خونسردی منکر شد و گفت: اصلاً من تو را نمی‌شناسم!! شاهزاده هندی بیچاره شد. به حرم مطهر رفت و با گریه گفت آقا من از شهر و دیار خودم آمده ام و مجاور حرم شما شدم. تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و اکنون یک دینار آن را هم به من نمی‌دهد. من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما، حال از شما پولم را میخواهم شاهزاده پس از گریه و زاری خوابش برد در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه شهر بیرون برو اول کسی که دیدی، جعبه ات را از او بخواه. او خوشحال بیرون رفت. فکر کرد پادشاهی یا صاحب منصبی را خواهد دید اما با تعجب اول کسی که دید پیرمردی هیزم شکن بود که برای آوردن هیزم به صحرا می رفت. پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم و از او جعبه خود را بخواهم اما گفت دستور داده اند. ناچار نزد پیرمرد رفت و ماجرای خود را از اول برای او تعریف کرد. هیزم‌شکن فکری کرد و گفت بیا برویم مقابل مغازه همان شخص. ساعتی بعد قبل از اینکه عطار موعظات خود را شروع کند پیرمرد آمد و گفت: اجازه بده من امروز مردم را نصیحت کنم، عطار پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: آی مردم من فلانی هستم و کارم هیزم شکنی است. ای مردم من از حق الناس شديداً میترسم. به همین جهت در زندگی میان مردم خیلی دقت میکنم. قصه ای دارم که برای شما می گویم: سالها پیش به خاطر مشکلات مالی از یک همسایه یهودی صد دینار قرض گرفتم و قرار شد طی مدت ۲۰ روز یعنی هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم. پنجاه دینار آن را در طی ده روز و روزی پنج دینار تحویل دادم. روز یازدهم سراغش رفتم دیدم مغازه اش بسته است. چند روز رفتم اما نبود. گفتند به فلان محله در بغداد رفته و ساکن شده. مدتی گذشت و او را ندیدم من هم با خودم گفتم اگر آمد قرضم را میدهم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و زمان بررسی اعمال است. مردم برای حسابرسی حاضر می‌شدند. من هم رفتم اعمال من بررسی شد. حسابم خوب بود و گفتند بهشتی هستم. ملائک به من گفتند که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم. وارد پل صراط که شدم دیدم خیلی ترسناک است. وحشت سرتاپای مرا گرفته بود، شعله ها از زیر صراط بالا میزد، ترسان و لرزان حرکت کردم. مدتی که راه رفتم ناگهان دیدم از میان جهنم یک شعله آتش بیرون پرید و روی پل صراط و سر راه من ایستاد. خوب که نگاه کردم او را شناختم؛ همان مرد یهودی طلبکار بود. جلو آمد و گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم بده تا بگذارم بروی. با ترس و ناراحتی گفتم من آمدم تو نبودی! گفت: به تو آدرس مرا دادند و چرا نیاوردی؟! التماس کردم گفت نمی شود تا طلبم را ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم، هرکاری میخواهی بکن. مرد یهودی گفت: من سر انگشتم را به سینه تو می چسبانم بعد میتوانی بروی. ناچار راضی شدم، سینه ام را باز کردم او سر انگشت خود را روی سینه من‌گذاشت. سوختم و از سوزش آن از خواب‌پریدم دیدم سینه ام زخم شده. پیرمرد هیزم فروش با گریه فریاد زد: ای مردم سالها از آن ماجرا میگذرد. مدتهاست که مداوا میکنم و هنوز زخم سینه ام خوب نشده. آنگاه سینه خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. مرد عطار که خیلی منقلب شده بود شاهزاده هندی را داخل مغازه برد و جعبه جواهر را تحویل داد و عذرخواهی کرد.🌱 📘کتاب بازگشت (در کتاب دارالاسلام) ➥@ansuiemarg_ir
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فشار قبر از چه زمانی بعد از مرگ شروع می‌شود؟! 🎙استاد محمدی ➥@ansuiemarg_ir
🔹انس با قرآن دل های ما را با معارف قرآن آشناتر خواهد کرد. قرآن کتاب حکمت است، کتاب علم است، کتاب حیات است. (مقام معظم رهبری) 🔸صفحه ۵۲۵ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
⭕️ بزرگتر از مصیبت فرزند! 🌱 از امام رضا علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت است که امام صادق علیه السلام مردی را دید، بر مرگ فرزند خویش سخت می نالید. 🍃 فرمود: ای فلان، برای مصیبت کوچک اینگونه ناله داری، در حالی که از مصیبت بزرگ غافل مانده ای و اگر آن راهی که پسرت رفته، تو آماده و مستعد طی کردن آن باشی، هیچوقت اینگونه ناله نمی کنی، 🔻پس مصیبت آماده نبودن تو برای مرگ بزرگتر از مصیبت فرزندت خواهد بود. 📙عيون‌ اخبار الرضا، جلد۲، ص۵ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 قبر شکافته ای که با یکی از خوبان سخن گفت!! 🎙استاد عالی ➥@ansuiemarg_ir
⚠️ دو علت فشار قبر مومن! پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله: 🍁فشار قبر براى مؤمن از دو جهت است؛ 1⃣ يا براى كفاره و از بين بردن گناهان او است، 2⃣ يا براى نعمت هايى كه در دنيا ضايع كرده و توجه به آن ها نداشته است. 📙بحارالانوار ، ج۶ ، ص۲۲۱ ➥@ansuiemarg_ir
📿 مردی که با ذکر صلوات ارث مخفی پدرش را پیدا کرد و از فقر نجات یافت!! 🔸تسبیح را در دستش گرفته بود و پشت سر هم صلوات می‌فرستاد: اللهم صل على محمد و آل محمد. دوستش که مدتها از او بی خبر بود به دیدنش آمده و از دیدن این صحنه و مداومت او بر صلوات بسیار تعجب کرد و گفت: چرا اینقدر صلوات میفرستی؟ - مگر بد است؟ - نه، اتفاقاً خوب است اما چه خبر است هر چیز حد و اندازه دارد. خسته نمی شوی؟ اگر من باشم خسته می‌شوم - نه من خسته نمی‌شوم با خود عهد کرده ام که زیاد صلوات بفرستم زیرا نتیجه ها گرفته ام. - چه نتیجه ای؟ 🔸مرد صلوات گو حکایت خود را چنین تعریف کرد: مدتی پیش فقر و نداری و مشکلات زندگی به حدی فشار آورده بود که نمی دانستم چه کنم به کجا پناه ببرم و از چه کسی قرض بگیرم. از آن همه پول و ثروتی که پدر خدا بیامرزم داشت اثری نبود. هیچ کس خبر نداشت کجا پنهانشان کرده! هرچه جستجو کردم اثری از آنها نبود. زیر کدام سنگ و پای کدام درخت معلوم نبود. کم مانده بود تک تک آجرهای خانه را بکنم. به دنبال راه علاج می‌گشتم تا این که فکری به خاطرم رسید. به حضور امام جواد (ع) رفتم و گفتم: ای بزرگوار پدرم آدم پولداری بود و مال و ثروت زیادی از خود باقی گذاشت اما جای آن را نمی دانم. - مگر هنگام مردن وصیت نکرده بود؟ - او صحیح و سالم بود و سابقه بیماری نداشت و ناگهان فوت کرد. این بود که فرصت نکرد وصیت نماید. - خدا رحمتش کند چند وقت است که فوت کرده؟ - هفته بعد چهلمین روز درگذشت اوست. شما را به خدا کمکم کنید من از دوستداران شما هستم. دعا کنید تا با پیدا شدن محل این ارث هنگفت مشکل من حل شود. امام فرمود: امشب که نماز عشا را خواندی و خواستی بخوابی بر جدم و خاندانش زیاد صلوات بفرست. آن گاه پدرت را در خواب میبینی و او از محل پولها آگاهت می کند. 🔸آن شب بعد از نماز عشا شروع به فرستادن صلوات کردم حتی در رختخواب آن قدر صلوات فرستادم تا خوابم برد. در خواب پدرم را دیدم و او محل پولها را گفت و از من خواست که بعد از یافتن آنها را نزد امام جواد (ع) ببرم. صبح که از خواب برخاستم مدتی هاج و واج بودم اما با یادآوری خواب شب گذشته به جست و جو پرداختم و همان گونه که گفته بود عمل کردم و پولها را یافتم و نزد امام جواد (ع) بردم و امام آنها را به من بازگرداند. خدا را شکر میکنم که محمد (ص) و فرزندانش را برگزید و آنها را چنین گرامی داشته که به واسطه آنان مردم از بدبختی و گرفتاری نجات پیدا می کنند.🌷 📘کتاب نسیمی از ملکوت ➥@ansuiemarg_ir
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 سرّ از بین نرفتن و نپوسیدن بعضی از بدن ها درون قبر حتی بعد از سال های بسیار زیاد!! 🎙استاد عالی ➥@ansuiemarg_ir
💞چگونه در قیامت با اهل بیت علیهم السلام محشور شویم؟! 🌹نزد امام باقر (علیه‎السلام) حاضر بودم که ناگاه شخصی که از خراسان پیاده برای ملاقات آن حضرت سفر کرده بود وارد شد، دو پای خود را که ترکیدگی و شکاف برداشته بود برای نشان دادن بیرون آورد و عرض کرد: به خدا قسم چیزی جز محبت شما اهل بیت مرا به این کار وانداشت، و دوستی شما باعث شد که این راه طولانی را پیاده بپیمایم. امام باقر(علیه‎السلام) فرمود: "به خدا قسم اگر سنگی ما را بدارد خداوند تبارک و تعالی او را با ما گرداند، و آیا دین چیزی جز محبت است؟" 📚تفسیر العیّاشی ➥@ansuiemarg_ir
🔹انس با قرآن دل های ما را با معارف قرآن آشناتر خواهد کرد. قرآن کتاب حکمت است، کتاب علم است، کتاب حیات است. (مقام معظم رهبری) 🔸صفحه ۵۲۵ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir