eitaa logo
آن سوی مرگ
107.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ماجرای عنایت امیرالمومنین به شاهزاده هندی 🌱 🔸مرحوم محدث نوری در کتاب دارالاسلام نقل می‌کند: در اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود که به عنوان آدم زاهد و عابد میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش می‌شدند و او آنها را موعظه میکرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان به نجف آمده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن می گذاشت. برایش پیش آمد و میخواست جعبه جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. با خود گفت امین ترین فرد همین عطار زاهدی است که مورد مردم است. 🔸با کمال خاطر، جعبه جواهر را به او سپرد و رفت چند روز بعد وقتی برگشت و از او جعبه را خواست عطار با خونسردی منکر شد و گفت: اصلاً من تو را نمی‌شناسم!! هندی بیچاره شد. به حرم مطهر رفت و با گریه گفت آقا من از شهر و دیار خودم آمده ام و مجاور حرم شما شدم. تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد و زاهد سپردم و اکنون یک دینار آن را هم به من نمیدهد. من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما، حال از شما پولم را میخواهم شاهزاده پس از و زاری خوابش برد در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه شهر بیرون برو اول کسی که دیدی، جعبه ات را از او بخواه. 🔸او بیرون رفت فکر کرد پادشاهی یا صاحب منصبی را خواهد دید اما با تعجب اول کسی که دید پیرمردی هیزم شکن بود که برای آوردن هیزم به می رفت. پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم و از او جعبه خود را بخواهم اما گفت دستور داده اند ناچار نزد پیرمرد رفت و ماجرای خود را از اول برای او تعریف کرد فکری کرد و گفت بیا برویم مقابل مغازه همان شخص ساعتی بعد قبل از اینکه عطار موعظات خود را شروع کند پیرمرد آمد و گفت: اجازه بده من امروز مردم را کنم عطار پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت آی مردم من فلانی هستم و کارم هیزم شکنی است. ای مردم من از حق الناس شديداً میترسم. به همین جهت در میان مردم خیلی دقت میکنم قصه ای دارم که برای شما می گویم. 🔸سالها پیش به خاطر مالی از یک همسایه یهودی صد دینار قرض گرفتم و قرار شد طی مدت ۲۰ روز یعنی هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم پنجاه دینار آن را در طی ده روز و روزی پنج تحویل دادم. روز یازدهم سراغش رفتم دیدم مغازه اش بسته است. چند روز رفتم اما نبود. گفتند به فلان محله در بغداد رفته و شده مدتی گذشت و او را ندیدم من هم با خودم گفتم اگر آمد قرضم را میدهم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و زمان بررسی اعمال است. مردم برای حاضر می‌شدند. من هم رفتم اعمال من بررسی شد. حسابم خوب بود و گفتند بهشتی هستم. ملائک به من گفتند که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم وارد پل که شدم دیدم خیلی ترسناک است. وحشت سرتاپای مرا گرفته بود شعله ها از زیر صراط بالا میزد ترسان و لرزان حرکت کردم مدتی که راه رفتم ناگهان دیدم از میان جهنم یک آتش بیرون پرید و روی پل صراط و سر راه من ایستاد. خوب که نگاه کردم او را شناختم همان مرد یهودی طلبکار بود جلو آمد و گفت پنجاه دینار از تو دارم بده تا بگذارم بروی. با ترس و ناراحتی گفتم من آمدم تو نبودی گفت به تو آدرس مرا دادند و چرا نیاوردی؟! التماس کردم گفت نمی شود تا طلبم را ندهی حق نداری. من گریه ام گرفت و گفتم اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم هرکاری میخواهی بکن. مرد یهودی گفت من سر انگشتم را به سینه تو می چسبانم بعد میتوانی بروی. ناچار شدم سینه ام را باز کردم او سر انگشت خود را روی سینه من‌گذاشت. سوختم و از سوزش آن از خواب‌پریدم دیدم سینه ام زخم شده. 🔸 هیزم فروش با گریه فریاد زد ای مردم سالها از آن ماجرا میگذرد. مدتهاست که مداوا میکنم و هنوز زخم سینه ام خوب نشده. آنگاه سینه خود را باز کرد و به نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. مرد عطار که خیلی منقلب شده بود شاهزاده هندی را داخل مغازه برد و جعبه جواهر را تحویل داد و عذرخواهی کرد.🌱 📘کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۵۸ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت دوم 🔻میبینم خویشان و دوستان را که به خانه هایشان می‌روند حتی زن و بچه خودم که شب و روز در صدد آنها بودم. و از بی‌وفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد. 🔻با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر در بالا سر جنازه نشستم، کم کم دیدم قبر می‌لرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک میریزد بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد انگار جانوری آنجا را می‌خواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا شد دیدم دو نفر با چهره هایی وحشتناک و مهیب داخل قبر شدند. 🔻مثل دیو های قوی هیکل و از دهان و دو سوراخ بینی هایشان دود و شعله بیرون میزد و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود در دست داشتند و به صدای رعد آسا که گویا و را به لرزه آورده رو به جنازه گفتند... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این همه رحمت چطور می‌تونیم برای غیر خدا کار کنیم؟! 🎥 @ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 امام حسین علیه السلام: هرگاه دو نفر قهر باشند، آنکه برای آشتی پیش قدم شود زودتر از دیگری وارد بهشت می‌شود. 📚 محجةالبیضاء، ج۴، ص۲۲۸ ➥@ansuiemarg_ir
🔥 زن آتشین! 🔰 داستان شیخ رجبعلی خیاط ره و زن بی حجاب فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند یکی از دوستان پدرم نقل میکرد: یک روز با جناب شیخ به جایی می‌رفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می‌کند! از ذهنم گذشت که شیخ به ما می‌گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند نگاهی به من کرد و فرمود: تو هم می‌خواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین... نگاه کردم دیدم همینطور از بدن آن زن مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت می‌کند. شیخ رجبعلی فرمود این زن راه می‌رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه میرود و مردم را همینطور با خودش به آتش جهنم می برد. 📚 کتاب بوستان حجاب، ص۱۰ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قطره‌ای از دریای نور... 🔸يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ 🔹ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است! 🔻سوره فاطر ، آیه۱۵ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دنیا و آخرت می‌خواهی؟! بسم‌الله! 🎙مقام معظم رهبری ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت سوم 🔻 آن دو ملک به صدای آسا که گویا زمین و آسمان را به لرزه آورده از جنازه پرسیدند: مَن ربک؟ (خدای تو کیست؟) و من از ترس و نه دل داشتم و نه زبان و فکر کردم که جنازه بی روح جواب اینها را نخواهد داد و الآن با این گرزها خواهند زد و قبر پر از آتش شود پس بهتر این است که من گویم. 🔻در دل متوسل شدم به علی‌ ابن‌ ابیطالب علیه‌السلام، چون او را بخوبی میشناسم او دادرس درماندگان است. به مجرد این ، قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوتم طولانی شده بود آن دو ملک، عصبانی تر سؤال نمودند که خدا و معبود تو کیست؟ مثل اول نترسیدم و به صدای جواب گفتم که معبود من خدای یگانه بی همتاست. پس سؤال کردند: من نبیک (یعنی پیغمبر تو کیست؟) 🔻و در این هنگام تپش من کمتر و زبانم بازتر و صدایم کلفت تر گردیده جواب دادم پیغمبرم رسول خدا محمد بن عبدالله صلى الله علیه و اله است. آن دو ملک نیز غضبشان بالکل رفت و صورتشان گردید و از من هم آن ترس و وحشت نیز رفت پس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله، جواب دادم من قرآن کریم و قبله ام کعبه است و ائمه را با حسب و نسب برایشان نام بردم. 🔻بعد از آن شنیدم که گفتند «نم نومة العروس» (مثل عروس در حجله بخواب) و رفتند و من با همان حال وخیم به رفتم و از آن اضطراب راحت شدم. پس از برهه ای که به حال آمدم و چشم باز نمودم خود را در مفروشی دیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 امیر مؤمنان علی علیه السلام : قلب‌ها سخت و قسیّ نمی‌شود مگر به‌خاطر کثرت گناه 📚بحارالانوار ج۶ ص۷۳ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ چگونه برای گناه بزرگ غیبت، طلب حلالیت کنیم؟! 🎙حجت‌الاسلام حسینی قمی ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت چهارم 🔻چشم باز نمودم و خود را در مفروشی دیدم و جوان خوشرو و خوشبویی را دیدم که سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است و من برای برخاستم و به آن جوان سلام نمودم و او هم تبسمی نموده و جواب سلام داده و با من مهربانی نمود و گفت: بنشین که من نه پیغمبرم نه امام و نه ملک، بلکه حبیب و تو هستم. 🔻پرسیدم شما که هستید و اسمتان چیست؟ گفت: «اسمم است یعنی راهنما. من همان رشته محبت تو به اهل بیت پیغمبر هستم و از تو هیچ جدایی ندارم مگر این که تو خود را با هوس و از من دور کنی. سازگاری من با تو، و بود و نبود من به دست و تو بوده، در صورت معصیت از تو گریخته‌ام و پس از توبه با تو همنشین بوده‌ام و از این جهت گفتم در مسافرت این از تو جدایی ندارم مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیه خودت بوده. و من همان خدا که به تو سپرده شده هستم، قرآن پر است از قصه های من است ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و با من اظهار ناشناسایی می نمایید. من الان میروم و تو باید کمی استراحت کنی، خداحافظ.» 🔻تنها که ماندم به فکر احوال خود و حرف های هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً رفتار های آدمی در دنیا خوابی است که دیده شده و حالا که و هوشیار شده‌ایم تعبیر آن خواب است که ظاهر می‌شود و هرکس به اندازه‌ی کم گذاشتن در دنیا افسوس و می‌خورد. ولی پشیمانی حالا سودی ندارد و در توبه بسته شده. در این اندیشه و غم و اندوه دوباره خوابم برد... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
🔴 خوشحالی اموات! ما نمی‌میریم روح ما زنده است وقتی شما سر قبر پدرتان می روید او آگاه می شود و دعایتان می کند. آنقدر خوشحال می شود که سر قبرش رفته اید. از آمدن یک مهمان خوب که به خانه تان می آید چطور خوشحال میشوید؟ میت وقتی سرقبرش میروی این طور خوشحال میشه
آیت الله مجتهدی ره

@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 قطره‌ای از دریای نور... 🔸ٱللَّهُ يَبْسُطُ ٱلرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦ وَيَقْدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم 🔹خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد فراخ می‌گرداند و (یا) برایش تنگ می‌دارد. بی گمان خدا به همه چیز داناست ✍سوره عنکبوت ، آیه۶۲ ➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 هر کجا باشید، مرگ، شما را در می‌یابد؛ هرچند در برج های محکم و استوار باشید! 🔹سوره نساء، آیه۷۸ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای عجیب مرد خلافکاری که امام حسین علیه السلام را دید! 🔹زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت پنجم 🔻چیزی نگذشت که نمودم دو نفر، یکی خوش‌ صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشسته‌اند و دارند مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و بعضی از اعضا را از قبیل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو می‌کشند و با هم صحبت می‌کنند پس از آن در طومار ثبت می‌کنند و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت بودم. 🔻از جدیت آنها در ، فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت می‌کنند و آن خوش صورت، من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمی‌گذارد بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر اینکه کرده‌ام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را نماید و من از این جهت او را دوست داشتم. 🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسه‌ای آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهره‌ای که داشت پیچیدند! کم کم آن تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان‌ هایم همگی خرد شد و در هم شکست و من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمی‌فهمیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
💢حسرت بزرگ! 🔻استادم سید علی قاضی را در خواب دیدم ... به او گفتم چه چیزی حسرت شما در دنیاست که انجام نداده اید؟ ایشان فرمودند حسرت میخورم که چرا در دنیا فقط روزی یک مرتبه زیارت عاشورا میخواندم. وحشتناک ترین لحظه زمانی است که انسان را در سرازیری قبر میگذارند... ✍آیت الله بهجت ره ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۵۹ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 خدایا کمال جدایی از مخلوقات را برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن 🔸مناجات شعبانیه ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 قطره‌ای از دریای نور... 🔸...وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ 🔹هیچ کس نمی‌داند که فردا چه به دست می آورد و هیچ کس نمی‌داند که در کدام سرزمین می‌میرد. فقط خدا آگاه و با خبر است. ✍سوره لقمان، آیه۳۴ موسسه پیامبر مهر و رحمت(ص) ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت ششم 🔻پس از مدتی به آمدم و دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته، گفتم: «هادی ببخش حالی ندارم که برخیزم و در این بی ادبی معذورم، تمام شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌آید و صدایم ضعیف شده است.» اشکم نیز جاری بود و از جدایی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🔻هادی برای دلداری من گفت: «این خطرات در منزل اول گیر همه است، هر چه بود گذشت و امید است بعد از این چنین چیزی پیش نیاید. این عالم از ناحیه خود شماست و این قفسه که تو را در آن گذاشتند ترکیبی از اخلاق بد انسان است که روح انسان را در جهان مادی فرا گرفته، و در این جهان به صورت قفسه ظاهر شده و ممکن است که هزار بخورد چون اصل خوی‌های زشت سه تاست؛ حرص و غرور و حسادت که اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دومی شیطان را مردود ساخت و سومی قابیل را به جهنم برد اما این سه هزاران شاخ و برگ پیدا می‌کند که مقدارش در هر کسی متفاوت است.» 🔻هادی در بین این گفتار خود دست به اعضای من می‌کشید و دردها دفع میشد و از مهربانی های او تازه‌ای می‌گرفتم. صورت و اعضایم از کثافات و کدورت، پاک شده بود و داشت و فهمیدم که آن فشار یک نوع تطهیری است برای شخص که پلیدی ها با آن گرفته شود. 🔻از هادی پرسیدم این آویزان به گردنم چیست؟ گفت نامه عمل تو است که در آخر کار و روز باید حساب خرج و دخل تو تصفیه شود و در این عالم به آن نیازی نیست... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
🌹رضایت خداوند 🔻هر حقی که بر گردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این‌ها همه مال حضرت احدیت است و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است. ✍آیت الله سید علی قاضی ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۶۰ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 نبی رحمت صلی الله علیه و آله: خدا به صورت و اموال شما نگاه نمی‌کند، بلکه به دل‌ها و اعمال شما می‌نگرد. 📚 الامالی ، ج۱ ، ص۵۳۶ ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ خطای فرد را به کل نسبت ندهیم! 🎙استاد قرائتی ➥@ansuiemarg_ir
revayati-ajeeb-az-rabete-aadamhaye-mokhles-ba-khoda-dar-ghiyamat-medium.mp3
4.37M
🔻پرونده های سفید قیامت، که نه خوبی در آن ثبت شده نه بدی! 🎙استاد پناهیان @ansuiemarg_ir