هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت ۱۶)
🔵ذوب شدن گناه
همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر شدن گناه را به نیک گفتم.
نیک خندید و گفت: گناه حق دارد ناراحت شود چون هیکل او پیش از این در دنیا، بزرگ و عجیب بود که البته سختیهایی که در دنیا دیدی و صبر کردی زجری که هنگام مرگ کشیدی از قد و قواره او کاست.
✨هر چند یادآوری بلاها و سختیهای دنیا برایم طاقت فرسا بود اما از آنجا که از قدرت گناهم کاسته بود راضی و خوشحال بودم.
🔵نور ایمان
✅رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
♨️با دلهره و اضطراب خود را به نیک رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست برخوردیم، راه عبورمان بسته است،
🌼 نیک همانطور که میرفت گفت: ناراحت نباش و با من بیا، در قسمتهایی از این کوه غارهای کوتاه و یا درازی وجود دارد که باید از یکی از آنها عبور کنیم تا به قدرت ایمان خود پی ببری.
🍀با تعجب پرسیدم: قدرت ایمان؟! گفت: آری. گفتم: چگونه؟
گفت: بدان که در روز قیامت، هر کس به اندازه ایمانش سعادتمند میشود و در اینجا ذرهای از سنجش قدرت ایمان رخ میدهد که در هر صورت دیدنی است نه گفتنی.
💥چیزی نگذشت که غاری تنگ و تاریک و بی روزنه پدیدار گشت، چون وارد غار شدیم از تاریکی🌑 بیش از حد آن به وحشت افتادم.
پس از چند قدم از حرکت ایستادم و به نیک گفتم :راه رفتن در این تاریکی، وحشت آور و غیرممکن است.
⚡️ به راستی اگر گناه در این تاریکی به سراغم آید و مرا از پا درآورد چه؟
🌹 نیک نزدیکتر آمد و گفت: از آمدن گناه آسوده خاطر باش زیرا ضربهای که بر او فرود آوردم باعث شد به این زودیها به ما نرسد به خصوص که هر لحظه ضعیفتر نیز میشود.
🍂از اینکه برای مدتی از شر گناه راحت شدیم خوشحال بودم اما فکر تاریکی مسیر دوباره مرا به خود آورد به همین جهت از نیک پرسیدم: در این تاریکی چگونه پیش خواهیم رفت؟
🌺نیک گفت: اکنون به واسطه قدرت ایمانت نوری پدیدار خواهد شد که چراغ راهمان میباشد.
🍃 چندی نگذشت که از صورت نیک نوری درخشید که تا شعاع چند متری را روشن میکرد.
🌾با خوشحالی تمام همگام با نیک حرکت را آغاز کردم. گاه به گودالهای عمیقی میرسیدم که تنها در پرتو نور ایمانم میتوانستم از کنار آنها به سلامت بگذرم.
🔵التماس کنندگان
🔺هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما ميخواستند که نور ايمان را به طرف آنها هم بگيريم تا در پرتو نور ما حرکت کنند.
♦️نيک همانطور که جلو ميرفت مرا صدا زد و گفت: گوش به حرفشان نده، اينها باقي مانده منافقين و کافران هستند که تا اينجا پيش آمدهاند اما دريغ از يک نور ضعيف که بتوانند در پرتو آن حرکت کنند
و سرانجام نيز در يکي از همين چاههاي وحشتناک غار سقوط خواهند کرد.
🔘چون با اصرار آنها روبرو شديم نيک ايستاد و خطاب به آنها گفت: اگر محتاج نور ايمانيد برگرديد به دنيا و از آنجا بياوريد.
🔷يکي از آن ميان رو به من کرد و گفت: هان اي بنده خدا! مگر ما با هم در يک دين نبوديم، مگر ما و شما روزه نميگرفتيم و نماز نميخوانديم؟
♻️ چرا حالا ما را به بازگشتن به آن سراي جواب ميدهيد که ميداني امکانش نيست؟!
🔆 در حالي که از خشم دندانهايم را به هم مي ساييدم، پاسخ دادم: بله با ما بوديد اما براي ريشه کن کردن دين ما و نه ياري آن، همواره براي ضربه زدن به دين و آيين اسلام در کمين نشسته بوديد و اکنون دريافتيد که از فريب خوردگان بودهايد...
✍ادامه دارد...
⭐️🌺⭐️🌺⭐️🌺⭐️🌺⭐️🌺
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
#نیایش_صبحگاهی
✨پروردگارا...
بهار آمده و سال، نو شده است.
دلهای ما اما خسته و خزاندیده است.
بهار، رمزی از حضور توست.
در دل های مجروح ما جوانه بزن
و در ما سبز شو.
در ما گُل کُن و شکوفه بزن.
در ما قد بکش و سایه بگستران.
بهار، بوسههای زندگیبخش توست
که بر پیشانی دل مینشیند.
ما را ببوس.
همچنانکه شاخههای جوان درختان را میبوسی.
در ما بدَم، همچنانکه در هوای اینروزها دمیدهای.
دلتنگی، درد مهیبی است، دلتنگیهایمان را بنواز.
و یاریمان کن تا حرمت عشق را پاس داریم
و مهربانی را از یاد نبریم.
آمین
#صدیق_قطبی
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
سلام بهار من ، مهدی جان
🌸🌸🌸🌸🌸
زمستان رفت . نوروز رسید . هفت سین ها گشوده شد . بر بازوی خشک درختان ، هزار الماس شکوفه رویید . چلچله ها بازگشتند ...
اما در کنجِ خاموش قلب من ، جای خورشید هنوز خالی است ...
🌸🌸🌸🌸
بهار ، شکوهِ معطرِ لبخند توست در قاب چشمانِ بیفروغ من ...
بیا تا زنده ام بهار را بر جانم بنشان ...
@emamgharib
هدایت شده از
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_بسیار_مهم
🔴🎥تنها راه باقیمانده برا نجات از سختی ها و بلایا
☑️راه دومی هم نیست
خاطرت جمع
#سیل
#زلزله
#بلا
#ظهور_امام_زمان_عج
@emamgharib
هدایت شده از
🔹پنجشنبهای دیگر...
به یاد همه آنهایی که دیروز بودند
و امروز نیستند،
آنها که پارسال با بوسه بر دستانشان
عید را تبریک گفتیم و
امروز با بوسه بر مزارشان یادشان ميكنيم🌸🙏
🔹فاتحهای هم بخونیم برای هموطنانی که
تو سیل اخیر جونشون رو از دست دادن،
عزیرانی که هفته پیش کنار خونوادههاشون
سال جدید رو جشن گرفتن
و امروز هم آغوشِ خاک سردن
@emamgharib
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
#ادامه_داستان_توبه_نصوح
#قسمت_پایانی
🍃مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم. پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
نصوح گفت: درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…
✅از این داستان نتیجه میگیریم که خداوند در تمام لحظات، منتظر بازگشت و توبه واقعی(نصوح) ما بندگان هست!
✨إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين✨
"قطعاً خداوند توبه کنندگان و پاک کنندگان روح را دوست می دارد!"
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه