〖سفـࢪهآسمانے!〗
✳️منتظران ظهور #وقایع_آخرالزمان 🌸قسمت سیزدهم 🔴 دین سفیانی؟ 👈 نسبت به دین سفیانی چند مدل روایت به
✳️منتظران ظهور
#وقایع_آخرالزمان
🌸قسمت چهاردهم
🛡سفیانی از کجا قیام میکند؟
❄️ امام سجاد علیه السلام فرمودند:
سپس سفیانی ملعون از وادی یابِس قیام میکند.
[وادی یابس یعنی#سرزمینی_خشک | در شام]
📗 کتاب غیبت، طوسی، ح۴۳۷
☑️ نکته:
منظور از شام، تنها کشور سوریه فعلی نیست، بلکه شام قدیم بسیار پهناورتر از سوریه فعلی بوده!
در جلد اول کتاب "معجم البلدان" آمده که این کشور «پنج منطقه» را در بر میگرفته که عبارتند از:
دمشق، حمص، قنّسرین، فلسطین و اردن.
بنابراین سفیانی از هر یک از این مناطق خروج کند، خروج از شام بر آن صدق میکند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⭕️ آغاز حرکت خونبار سفیانی
📰 در روایات متعددی به کشتار شیعیان توسط او اشاره شده!
امام باقر علیه السلام فرمودند: «خشم و کینه او تنها متوجه شیعیان بوده و تنها بر کشتن آنها حریص است...»
سفیانی برای کشتار شیعیان و پیشگیری از نشر فرهنگ شیعی قیام خود را آغاز میکند؛
به عراق که از مراکز مهم شیعه و در آینده مرکز حکومت جهانی امام مهدی است حمله میکند!
🗞 امام باقر علیه السلام فرمودند:
سفیانی سپاهی ۷۰ هزار نفری را به سوی کوفه میفرستد...
در این حال [که لشکر سفیانی در حال قتل و غارت کوفیان است] پرچم هایی از خراسان حرکت میکنند و به سرعت منازل را میگذرانند،
در میان ایشان برخی از اصحاب قائم علیه السلام نیز حضور دارند.
📗الغیبه، نعمانی، باب۱۸، ح۳
📗الغیبه، نعمانی، باب۱۴، ح۶۷
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib
〖سفـࢪهآسمانے!〗
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ 🤲اللهم ..وَ ثَبِّتْنِي عَلَى طَاعَةِ وَلِيِّ أَمْرِكَ الَّذِي سَتَرْتَهُ عَنْ خَلْقِ
══🌸💎❀💎🌸══════ ✾ ✾ ✾
🤲اللهم...فَصَبِّرْنِي عَلَى ذَلِكَ(الغیبه الامام الامهدي(عج)) حَتَّى لاَ أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ
🔹پس اى خدا مرا صبر و شكيبايى ده (در امر غيبت امام مهدی(عج)) كه آنچه را تو تأخيرش خواهى من تعجيل آن نخواهم و آنچه تو تعجيل آن خواهى من تأخيرش نطلبم
🤲O Allah...then give me patience(for the occultation of Imam Mahdi(a.s)) so that I don’t make haste in what You have delayed or that I be inclined to the delay of that which You want to hasten!
📚دعاء «زمن الغیبة»، الصحیفه المهدیه
#صبح_مهدوی
#دعاى_زمن_الغيبة
#_دعاهای_مهدوی
══🌸💎❀💎🌸══════ ✾ ✾ ✾
@emamgharib
4_5798431850779117184.mp3
5.58M
◀ در هر شرایطی هستید
صاحب این عالم را صدا بزنید...
🎤 #استاد_معاونیان
🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸
@emamgharib
#دعای_فرج🌼
بہ صفایٺ قسم گل نرگس
جز تو هر گل ڪه دیده ام خار اسٺ
روشنے بخش دیده ام مهدے(عج)
بے تو عالم بہ چشم من تار اسٺ
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
همه با هم رأس ساعت ۲۲ زمزمه میکنیم دعای الهی عظم البلا به نیت تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام ان شاءالله
@emamgharib
🌸سلام
🍀صبحتون معطربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص)
به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله💖
السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا💚
السلام علیک یا بقیه الله❤️
جمیعاورحمت الله🌻
@emamgharib
❤️ #سلام_مولای_مهربانم
تو آن گل خوشبو هستی
که عطر دل نوازت،
هستی را پر می کند..
و به مشام ما،تنها،
رایحه ای ازتو رسیده!
لحظه لحظه ام مالامال
از عشق توست..
#صبحت_بخیر_آقا❤️
@emamgharib
✳️منتظران ظهور
#یـــاصــاحـــــــب_الـــــزمــــــانــــــ💕
😔گفتم که از فراغت عمريست بي قرارم
👌گفت از فراق ياران من نيز بي قرارم
😔گفتم به جز شما من فرياد رس ندارم
👌گفتا به غير شيعه من نيز کس ندارم
😔گفتم که ياوررانت مظلوم هر ديارند
👌گفتا مرا ببينند مظلوم روزگارم
😔گفتم که شيعيانت در رنج و در عذابند
👌گفتا به حال ايشان هر لحظه اشکبارم
😔گفتم که شيعيانت جمعند به ياري تو
👌گفتا که من شب و روز در انتظار يارم
😔گفتم به شيعيانت آيا پيام داري
👌گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم
😔گفتم که اي امامم از ما چرا نهاني
👌گفتا به چشم محرم همواره آشکارم
😔گفتم به چشم انوار آيا که پا گذاري
👌گفتا که شستشو ده شايدکه پا گذارم
⚜اللهم عجل لولیک الفرج⚜
#شعر_و_دلنوشته_مهدوی
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib
💠جوانی از امام رضا (علیه السلام) سوال کرد:
آیا شما نمیتوانید گناه کنید یا نمیخواهید؟
🌸حضرت اشاره به چاه فاضلاب کرد
و از آن جوان پرسیدند:
آیا وقتی گرسنه میشوی حاضری
از این نجاستها میل کنی؟!
جوان گفت: هرگز هرگز !!
🌸امام فرمودند:
گناه مانند آن نجاست است
اگر بر نجس بودن گناه علم پیدا کنیم
هرگزخودمان سمتِگناه نمیرویم و
نیازی نیست کسی مانع ما شود.
@emamgharib
✳️منتظران ظهور
🛑سه دقیقه در قیامت(قسمت ۴)
🌸خداروشکر تا اینجا استقبال از این داستان به حدی بوده که فکرش رو هم نمیکردیم...
✨لازم به ذکره که بگم داستان اصلی کامل تر از این چیزیه که نوشته میشه،ما روزمرگی های داستان رو خلاصه کردیم و به جاش قسمتهایی که راوی داستان وارد عالم قیامت میشه رو بدون کم و کاست مینویسیم چون میدونیم برای همه جذاب و جالبه.
📝اما ادامه ماجرا:
🔍فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است.
🔮مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم و گفتم:
من آرزوی شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟!
✅اما اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم.
دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم.
🍀 بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظهای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم.
💥 زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم.
🔰آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود.
♦️در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم.
چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم
🔅 در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم.
🔥به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود.
حرارتش را از دور احساس میکردم.
🔺️به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم.
✨ به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب داد.
منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد.
♻️ آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند.
اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت:
کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است.
🔰 چقدر این جمله آشنا بود.در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا"
♦️نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم:
☘بالای سمت چپ صفحه اول
با خط درشت نوشته شده بود:
۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز
🔆از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است.
شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید.
⚠️در ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است، اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
🌸 قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود:
از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و...
♦️پرسیدم: اینها چیست؟
گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده ای. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده است.
🔰 قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،برای همین وارد بقیه اعمال می شویم.
❤️ یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نماز های پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز های پنجگانه میباشد.
☘من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم.کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود.
❎اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا میشد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم.
🌿 وقتی آن ملک؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیه السلام فرمودند:
🌼 اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود...
🌾خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی!
💥هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند.
ادامه دارد..
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib
13.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #تصویری
اینگونه می توانی با امام زمان عج برادر شوی
سخنران استاد ارجمند امینی خواه
@emamgharib
✳️منتظران ظهور
#تشرفات
📚 داستان واقعی
خانم مؤمن و پرهیزکاری بود، به کسالتی مبتلا شده بود که به توصیه پزشک باید چند روزی را در بیمارستان می ماند،
آنجا در بیمارستان همچنان که بستری بود با مولایش صحبت می کرد، درد و دل می کرد، با همان زبان مادری از حضرت میخواست برای یکبار هم که شده به عیادتش بروند...
زمان ترخیصش فرا رسید، به او پزشک معالجش گفت چند روزی هم در منزل استراحت کن و فعالیتی انجام نده تا بهبودی کامل، او اما دلش شکسته بود،
شکسته بود که چندین شب مولایش را صدا زده بود و پیغامی از طرف امام زمانش نیامده بود، به خانه اش رسید و طبق دستور پزشک استراحت می کرد...
دلتنگی روزهای قبل هنوز در دلش بود، در همان حال و هوای امام زمان، ناگهان دید جوان زیبارو و با ابهتی را در کنارش، شناخت مولا را، حضرت به گرمی و ملایمت با او سخن می گفتند، فرمودند :
«مارا ببخشید، نتوانستیم در روزهای بستری شدنتان به دیدارتان بیائیم»...
از عذرخواهی مولا کمی خجالت زده شد، آمد حرف حضرت را قطع کند که آخر آقا جان این چه حرفی است...
که مولا ادامه دادند: «محیط بیمارستان مناسب حضور ما نبود و نیامدیم، اینجا آمدیم به عیادت شما...
قربانشان رَوَم مولا آنقدر تواضع دارند که انگار نه انگار حیاتِ همه ی ما به وجود مبارکشان بستگی دارد، مهربانی را از جدّ بزرگوارشان پیامبر رحمت به ارث بردند،
آقا منزل خانم متدین را مناسب دیده و به عیادت بانوی پرهیزکار تشریف برده بودند، کاش ای کاش خانه های ما هم آنچنان باشد که امام زمانمان رغبت کنند شبی را به خادمی شان بگذرانیم
شنیده ام که نظر میکنی بحال ضعیفان
تَبم گرفت و دلم خوش در انتظار عیادت
📚ملاقات با امام زمان عج
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib