✳️منتظران ظهور
🔵روز مباهله و معنای مباهله چیست؟(بخونید قشنگه)
✳️مسيحيان نجران، پس از گفتوگوي بسيار پيامبر با ايشان گفته بودند: «گفتو گوهاي شما ما را قانع نميكند. راه اين است كه در وقت معيني با يكديگر مباهله نمائيم و بر دروغگو نفرين بفرستيم، و از خدا بخواهيم دروغگو را هلاك و نابود كند.»
♦️در اين هنگام بود كه حضرت جبرئیل نازل گرديد، آيه مباهله را آورد و پيامبر را مأمور كرد تا با كساني كه با او مجادله ميكنند و حق را نميپذيرند به مباهله برخيزد:
✨«پس هركه بعد از رسيدن به علم با تو محاجه كرد…
پس بگو بياييد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا خوانيم، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خداوند را بر دروغگويان قرار دهيم.»✨
🌿چنين بود كه دو طرف مذاكرهكننده رضايت دادند كه بحث و گفتوگو را پايان دهند و قرار بر اين شد كه فرداي آن روز براي اثبات حقانيت خود با يكديگر مباهله نمايند و از خداوند بخواهد كه دروغگويان را عذابي🔥 نازل كند و به كيفر برساند.
🔆اكنون بيست و چهارم ذي الحجه است و روز مباهله فرا رسيده است. پيامبر اسلام فاطمه و علی،حسن و حسين علیه السلام را فراخوانده و آنان را در زير عباي خويش گردآورده،
💥در همين لحظه فرشته وحي آيه تطهير را بر او نازل ميكند كه:
✨«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» «خداوند اراده كرد كه پليدي را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسيار پاك بدارد.»✨
✳️و چنين بود كه وقت مباهله فرا رسيد. قبلاً پيامبر و هيئت نمايندگي «نجران»، توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه اي خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا انجام بگيرد.
🌸 پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود، فقط همین چهار نفر را برگزيده است كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند.
🌺زيرا در ميان تمام مسلمانان، نفوسي پاك تر، و ايماني استوارتر از ايمان اين چهار تن، وجود ندارد.
🌷پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پيش از ورود به ميدان «مباهله»، به همراهان خود گفت: من هر وقت كه دعا كردم، شما دعاي مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.
🔴سران هيئت نمايندگي نجران گمان ميكردند كه محمد (صلی الله علیه و آله) با افسران و سربازان خود به ميدان مباهله بیاید ،
🔶وقتی صحنه آمدن بي پيرايه پيامبر به صحنه مباهله را ديدند، همگي با بهت و حيرت به چهره يكديگر نگاه كردند و انگشت تعجب به دندان گرفتند.
💠آنان دريافتند كه پيامبر، به دعوت و دعاي خود اعتقاد راسخ دارد والّا يك فرد مردد، عزيزان وجگرگوشه های خود را در معرض بلاي آسماني و عذاب الهي قرار نميدهد.
🔰اسقف نجران گفت: من چهرههايي را ميبينم كه هر گاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهي بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاي بكند، فوراً كنده ميشود.
🔴 بنابراين، هرگز صحيح نيست ما با اين افراد بافضيلت، مباهله نمائيم.
🔴و چنين بود كه هيئت نصرانيان نجران درخواست مباهله را پس گرفتند و از پيامبر خواستند تا تحت حاكميت حكومت اسلام درآيند.
🌺از اين روي روز بيست و چهارم ذي الحجه، در تقويم ديني اسلام، روزي با اهميت شد و مهر تأييدي ديگر بر حقانيت خاندان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و اسلام راستين گرديد.
http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6
#فوروارد_یادت_نشه
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷
📘منابع:
۱. جعفر سبحاني، فروغ ابديت.
۲. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان.
۳. علامه طباطبايي، تفسير الميزان.
با سلام خدمت دوستان عزیز این روز عزیز را به همه دوستان گرامی تبریک و تهنیت عرض میکنم .
چون در این روز حدیث کساء از زبان مطهر حضرت زهرا سلام الله نقل شده و آیه تطهیر هم در این روز نازل شده
بخاطر همین بر آن شدیم که تا سه روز حدیث کساء را در کانال به نیت فرج مهدی فاطمه زهرا سلام الله بزاریم و هرکدام از دوستان حاجت مهمی دارند میتوانند از امروز نیت کنند و حدیث کساء را بخوانند و حاجت بگیرند یا حتی میتوانندچله حدیث کساء را بردارند .
پس امیدوارم همگی بحق پنج تن آل عبا
حاجت روا شوید.
4_6010333713118790588.wma
5.83M
✳️حدیث کساء
🎤حاج آقا سماواتی
http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6
#فوروارد_یادت_نشه
✳️منتظران ظهور
💠 داستان بسیاااار زیبای "مقبل کاشانی"💠
مقبل کاشانی، شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن یک عده از افراد بر میگردن کاشان یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن.
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری، از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده؛ دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت با خودش میگفت همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه در گلپایگان ماند تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ...
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید، مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد؛ خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن ...
مقبل میگه: با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند.
یکی گفت: درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) و خدیجه کبری(سلام الله علیها ) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند؛ چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت.
پرسیدم: توکیستی؟
گفت : من از فرشتگان حافّین هستم، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم.
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود، از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم.
گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (علیه السلام )آمده اند.
مقبل میگه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود: بروید به محتشم بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند، که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود، برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود: ای محتشم امشب شب عاشوراست، از آن اشعار جانسوزت بخوان
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
اینجا بود که، صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد ...
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود: ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند.
سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که، گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود: باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده
محتشم در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت، فریاد کنان صدا زد یا رسول الله(ص):
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند و ملائکه محتشم را ساکت میکردند، محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) عبای خود را بر دوش محتشم انداخت ...
مقبل میگوید؛ من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان.
هر چه انتظار کشیدم نفرمود، مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند: ای مقبل، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود: به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
مقبل گوید؛ رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم، مقام محتشم از من خیلی بالاتر است.
شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم، حوریه ای آمد و گفت: مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد.
مقبل گوید؛ از منبر فرود آمدم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) صله چیزی به من عطا نفرمود، ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد: ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد.
مقبل گوید؛ در این حال از خواب بیدار شدم.
فردای آن روزقافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند ...
📚وقایع الایام 58
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6
#فوروارد_یادت_نشه
دستهای مادرم را دوست دارم
چه وقتی دعایم می کند
و چه وقتی ذکر می گوید
و نذری را هم میزند
دستهای مادرم یعنی
خدا همین نزدیکی هاست...
مادرم تمام زندگیم❤️
@emamgharib