eitaa logo
حقایق
370 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
92 فایل
مسابقات فرهنگی و مناسبتی ارسال شبهات وشرکت در چالش ها و مسابقات کانال @shahadat_313 *عزیزان فعلا تبادل نداریم*
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر زمستان رفت و بهار آمد و شما نیامدید ... ترسم چو باز گردی از دست رفته باشم... السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ
5️⃣روز تا میلاد مولای مهربان، امام زمان علیه السلام باقی مانده است... 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات ‏ 💫عنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ‏ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مَنْ أَقَرَّ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ آبَائِي وَ وُلْدِي وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ مِنْ وُلْدِي كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً ص فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَنِ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكَ قَالَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ...» 🔆ابن أبى يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه به ائمّه از پدران و فرزندانم اقرار كند امّا مهدى از فرزندانم را انكار نمايد مانند كسى است كه به جميع‏ انبياء اقرار كند امّا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را انكار نمايد، گفتم: سرورم! مهدى از فرزندان شما كيست؟ فرمود: پنجمين امام از فرزندان امام هفتم كه شخص او از ديدگان مردم نهان شود و نام بردنش روا نباشد. 📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص411
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزشمار نیمه شعبان 5 روز مانده تا میلاد امام زمان علیه السلام
" قسمت نهم " 《 ادامه شب قبل 》 میرقاسم ، هیچ وقت به خاطر درد گریه نمی کرد . می دانستم مشکل دیگری دارد . کنارش روی تخت نشستم و پرسیدم ؛ 《 تعریف کن ، ببینم ! اوضاع و احوال چطور است ؟》 آروم بود . با دستی که سرم به وصل بود ، صورتش را پاک کرد و گفت ؛ 《 خیلی سخت می گذره ، پرستارها اصلاً رعایت مسائل شرعی رو نمی کنن . واقعاً دارم عذاب می کشم . چند بار دعوا کردم ، چند روز اعتصاب کردم . این ها همهمش بهم قرص خواب آور تزریق میکنن که بخوابم و کاری به کارشان نداشته باشم ...》 دوباره اشک روی صورتش سُر خورد و رفت لای موهایش ، دستش را در دست گرفتم و گفتم ؛ 《 نگران نباش ! درستش می کنم .》 پیشانیش را بوسیدم از روی تخت بلند شدم و گفتم ؛ 《 الآن بر می گردم 》 از اتاق بیرون رفتم و از پرستاری خواستم اجازه بدهد تا با پزشکش صحبت کنم . پرستار ، یکی از اتاق ها را نشان داد و گفت ؛ 《 دکتر توی آن اتاق دارد مریض ویزیت می کند . بیرون آمد ، می توانید باهاش صحبت کنید . 》 تشکر کردم و پشت در منتظر ماندم . وقتی دکتر بیرون آمد ، صدایش کردم و گفتم ؛ 《 من برادر میرقاسم میر حسینی هستم . شما عملش کردید . می خواستم در موردش با شما صحبت کنم .》 دکتر ، همان طور که داشت در پرونده مریض چیزی یادداشت می کرد ، گفت ؛ 《 بفرمایید گوش میدهم 》 گفتم ؛ 《 میر قاسم اصلاً از وضعیت مراقبتش راضی نیست . ظاهراً به او مقدار زیادی داروی خواب آور تزریق کرده اند .》 دکتر خندید و گفت ؛ 《 نه ، اینطور نیست . نگران نباشید . پرستارهای ما کارشان را خوب بلد هستند .》 _ ولی آقای دکتر ! به نظرم توی یک بیمارستان خصوصی ، بیشتر از این باید به بیمار توجه شود . نه اینکه به خاطر ساکت کردنش ، فقط خواب آور تزریق کنند ... دکتر به طرف اتاق دیگری راه افتاد و گفت ؛《 قبول کنید که برادر شما زیادی حساس است 》 _ خب هر کسی یک اعتقاداتی دارد . البته رفتار میرقاسم بر مبنای دستورات دین است . انصاف نیست که به خاطر مراعات زیاد میرقاسم ، برای اینکه ساکتش کنید به او دارو تزریق کنید . _ به هر حال ما کار دیگری از دستمان بر نمی‌آید این داروها هم برای راحتی خودش تزریق می‌شود . ببخشید ، من زیاد فرصت ندارم . این را گفت و وارد اتاق دیگری شد صحبت کردن با او هیچ فایده‌ای نداشت . باید فکر دیگری می‌کردم . با ستاد اعزام مجروحین در اهواز تماس گرفتم . گفتند صبح آمبولانسی در اختیار ما می‌گذارند تا میرقاسم را به کرمان منتقل کنیم .... 🍀🍀🍀🍀 ساعت یازده شب بود اما اتاق میرقاسم در کرمان از عیادت کنندگان خالی نمی شد . از صبح تا آن موقع ، استاندار و امام جمعه ، چند نفر از فرماندهان لشکر و تعداد زیادی از رزمندگان به دیدن میرقاسم آمده بودند . روی میز و تختش ، پر از میوه و کمپوت و گل بود ... به ساعت نگاه کردم . از میان جمعیت ، جلو رفتم و به چهره میرقاسم چشم دوختم . با اینکه خیلی خسته بود و درد داشت ، اما با لبخند و مهربانی جواب همه را می داد . یکی از جعبه های شیرینی را برداشتم و با همه تعارف کردم . ساعت را نشان دادم و به شوخی گفتم ؛ 《 احساس نمی کنید خیلی خواب تان می آید ؟ اگر به میرقاسم نگاه می کنید ، او خستگی را خسته کرده . من به خاطر خودتان می گویم . و گرنه میر قاسم سه شب دیگر هم بیدار باشد ، طوریش نمی شود !》 همه خندیدند و خدا رو شکر ، منظورم را متوجه شدند . یکی یکی صورت میر قاسم را بوسیدند ، خداحافظی کردند و رفتند ... اتاق که خالی شد ، کمپوت ها را در یخچال گذاشتم . پتو را روی میر قاسم صاف کردم . پیشانیش را بوسیدم و گفتم ؛ 《 بخواب که فردا مرخص می شوی !》 لبخند زد و گفت ؛ 《 هر چه خدا بخواهد . 》 چراغ را خاموش کردم ..... ادامه دارد ،،،،،،، https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
📣 * 📣مسابقه * سلام اعضای گل گروه🌸 اعیاد برشما مبارک 🎉 😍به مناسبت اعیاد شعبانیه😍 به عزیزانی که اسمشون 🌹🌹 (مهدی حسین عباس سجاد فاطمه نرگس ام البنین) باشه به قید قرعه به پنج نفر مبلغ بیست و پنج هزار تومن هدیه نقدی تعلق می گیره برای ارسال کپی مدارک (کارت ملی یا شناسنامه) بعد عضویت در کانال به ای دی @shahadat_313 مراجعه فرمایید مهلت ارسال تا شام ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اما به مناسبت اعیاد ماه شعبان کلی مسابقه و جایزه هم داریم🤩🎁 🎥 * مسابقه تهیه کلیپ و تهیه پادکست * ✅به این صورت که یکی از بزرگوارانی که ولادتشون هست رو انتخاب کنید. 🌼امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌼امام حسین(ع) 🌼امام سجاد (ع) 🌼حضرت ابوالفضل(ع) و باتصور اینکه شما در محضر ایشون هستین،جمله ای رو خدمتشون بگین و در آخر هم با امام زمان(عج) صحبت کنید... 📣 * مهلت ارسال تا ۶ فروردین ساعت ۱۲ شب * مسابقه ی بعدی ما انتشار بنر و بازدید بالاست برای دریافت بنر به ای دی @shahadat_313 پیام بدین بالاترین بازدید پنجاه هزار تومن هدیه نقدی دریافت می کنه مهلت بازدید بنر تا ۱۴ شعبان است https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c و اما مسابقه بعدی....😍 📚 * * دوستان عزیز ما یک کتابی رو به شما معرفی می‌کنیم و فایل پی دی اف اون رو برای شما ارسال میکنیم... ✨شما فرصت دارید تا کتاب رو کامل مطالعه کنید و به سئوالاتی که همراه فایل کتاب براتون ارسال میکنیم پاسخ بدهید و تا * 6 فروردین * برای ما ارسال کنید.✨ با مهلت 24ساعته توجه📣 توجه📣 دقت کنید که مهلت ارسال پاسخ ها تا * 6 فروردین ساعت 12 شب * است.😊 پس عجله کنید که کلی جوایز شگفت انگیز در انتظار شماست...😍😉 شرط برنده شدن جوایز عضویت در کانال است بنر 21 https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
در این روزها که دنیا غرق آشفتگی و سرگردانی است، 👌چقدر محتاج نام زیبای "مهدی علیه السلام" هستیم؛ تا آرامش و امیدواری خاک تشنه‌ی زمین را سیراب نماید و جوانه‌ی انتظارِ ظهورِ "منجی" به آن طراوت بخشد! 📆 راستی تا نیمه شعبان و مولود زیبایش چیزی نمانده! با تغییر عکس پروفایل خود به تصویر فوق از الان تا نیمه شعبان، یاد امام زمان علیه السلام را در فضای مجازی زنده تر نمایید.
از بچگی تا الآن هر وقت هر کاری خوبی را کردیم و انجام میدیم بهمون میگفتن ان شاء الله خیر ببینی... میگفتن خیر ببینی پسرم خیر ببینید دخترم خیر ببینی جوان وقتی صبح از خواب بیدار میشیم ، به یکدیگر میگوئیم : صبح به خیر در طول روز به یکدیگر میگوئیم : روز به خیر. شاید در طول روز ، این کلمه رو چند بار تکرار کنیم ، و برای یکدیگر طلب خیر کنیم. ولی واقعاً این خیری که همه در جستجوی او هستند، و از خدا میخواهند. چیست؟ قران کریم می‌فرماید : همه انسان‌ها شدیداً در پی خیر هستند. همه در جستجوی بهترین‌ها هستند. إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد. (عادیات/۸) انسان بسیار دوستدار خیر است. ولی هر کسی این خیر را در چیزی می‌بیند؟ یکی در خانه‌ی خوب یکی در ماشین خوب یکی در شغل خوب یکی در همسر و فرزندان خوب و هزاران چیز دیگر... ولی واقعاً این خیرِ راستین چیست؟ قرآن کریم می‌فرماید حضرت موسی وقتی خائف و ترسان از بین فرعونیان می‌گریخت ، این جمله رو زمزمه می‌کرد: ربِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر. (قصص/۲۴) پروردگارا. من به آنچه که تو از خیر بر من نازل کنی محتاجم... یعنی خدایا من نمیدانم خیر م در چیست. ولی اون بهترین رو که خیر من در آن است ، بر من نازل کن. خیلی از ماها ، این آیه رو در قنوت نمازهایمان میخوانیم ، و مدام از خدا طلب خیر می‌کنیم. خیر ی که حتّی نمیدونیم چی هست. فقط همین قدر میدونیم که اون چیزی که مردم فکر می‌کنند ، نیست... خُب حالا: میخواهید بدانید خیرِ واقعی تمام بشریت در چیست؟ یه آیه‌ در قرآن هست که بارها و بارها آنرا دیده ایم و خوانده ایم و شنیده ایم ، ولی متاسفانه به راحتی از کنارش عبور کردیم. و اصلا به آن توجه نکردیم. خدا به صراحت این خیر را در قرآنش به همگان معرفی کرده است: که میفرماید بقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. بقية الله همان خیرِ شماست. اگر از اهل ایمان باشید. این خیر که همه دنبالش هستند ، چیزی نیست جز بقیه‌الله. جز پدر مهربانم. جز آقا و مولایم صاحب الامرامام‌ زمانم(عج) اون خیری که همه رهایش کردند ، و آنرا به بهای اندکی فروختند. خیرِ واقعی یعنی اهلبیت. در زیارت ‌جامعه‌ کبیره خطاب به اهلبیت میگوئیم : انْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اوَّلَهُ، وَ اصْلَهُ وَ فَرْعَهُ، وَ مَعْدِنَهُ وَ مَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ. هر جا صحبت از خیر باشد، شما اهلبیت اوّل و آخر و اصل و فرع و معدن و جایگاه آن خیر هستید. أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ الفرج جزاکم الله خیرا🙏🙏🙏 التماس دعا
28.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعبانیه که خواندنش در ظهر های ماه شعبان سفارش شده به نیت فرج امام عصر ارواحنا فداه زمزمه شود https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگ گوشه ی ششم شدم❤️ کاش دلت برا من رو سیاه تنگ بشه😭 https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره 1 ⁉️چگونه با دعا برای فرج امام زمان علیه السلام برای خودِ دعا کننده فرج حاصل می شود؟ 1️⃣به برکت این دعا، به آرزوهای دنیایی و خواسته هایی که درراه آنها تلاش می کند خواهد رسید؛ زیرا این دعا وسیله هرگونه خیر و صلاح است. 2️⃣خداوند به برکت این دعا به جای امیدی که دارد، از او هم و غم را دور می سازد و حاجتش را بر می آورد، زیرا کمک به مظلوم سبب یاری خداوند به کمک کننده است. 💫خداوند صبر و استقامت در محنتها و سختیها را به او عنایت فرماید و دشواریها را براو آسان سازد. ۳۱۶ https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
🔆زیاد شدن نعمت: 1️⃣وجود امام زمان علیه السلام نعمت است. 📚در غایت المرام ص 259 از دو تفسیر عیاشی و قمی از امیر مومنان علیه السلام آمده که درباره آیه هشتم سوره تکاثر ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ فرمود: ما نعیم هستیم. ❗️نعیم سیب وگلابی و خانه و مرکب نیست؛ خداوند به بندگانش بوجود ما عنایت فرمود، و به ما آنان را به اسلام هدایت کرد و آنها را برادر ساخت پس از آنکه دشمن بودند و خداوند ازحق نعمتی که بر مردم عنایت فرموده- وآن پیامبر و خاندان اوست- ازآنان سوال می نماید. 2️⃣ شکر نعمت واجب است: «... وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» 114 نحل 3️⃣شکر نعمت مایه افزونی آن است: سوره ابراهیم آیه 7: «...لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» شکر یعنی احسان کردن در مقابل احسان و یکی از اقسام شکر، شکر به زبان و بازگو نمودن نعمت و دعا برای بقاء آن است. ۳۱۶ https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
🔆اظهار محبت باطنی: 🌳محبت بسان درخت پر برگ و باریست که بر شاخه هایش گلهای رنگارنگ نشسته، همانطور که نمی توان درخت را از بروز دادن گلهایش منع کرد، 🍁صاحب محبت را نشاید از ظهور آثار آن مانع شد. هرچه درخت بیشتر رشد کند و پرورش یابد گلها و شکوفه هایش فزونتر شود و هرچه محبت و دوستی نیرومند تر گردد، آثار و نشانه های آن بیشتر می شود. 🌈از دلایل فضیلت اظهار محبت به زبان، روایاتی است که در آداب معاشرت با برادران دینی وارد شده. امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر کسی را دوست داشتی او را ازاین امر مطلع ساز که دوستی بین شما را محکمتر می گرداند. 📚کافی ج 2 ص 644 🌸اهتمام ورزیدن به دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام اظهار محبت نسبت به آن جناب است، و سبب می شود که آن حضرت نیز نسبت به دعا کننده دوستی بیشتری پیدا کنند، بلکه موجب محبت پدران بزرگوارشان هم می شود؛ چون دعا کردن برای امام عصرعلیه السلام ابراز دوستی نسبت به تمام این خاندانست.؛ لذا مایه جلب عنایت و محبت آنان می گردد. ۳۱۶ https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 خواهي که ببيني رخ پيغمبر را 🌺🍃🌺🍃 بنگر رخ زيباي علي اکبر را 🌺🍃🌺🍃 در منطق و خلق و خوي او مي بيني 🌺🍃🌺🍃 با ديده ي جان محمدي ديگر را 🌺🍃🌺🍃 🌺ميلاد شبيه ترين آينه ي پيغمبري مبارک باد🌺
✨🌸✨ مژده اے دل ڪه مسیحا پسرے آمــده استــــــ بــهر اربابــــــ، چــه قرص قَمرے آمــده است اِن یَڪادستــــــ بــه لبهاے ملائڪــ، بــه فَلڪــــ اَلعجبــــــ، مــاه تر از مَــه، بشرے آمده استــــــ ✨میــلاد حضرتــــــ علے اڪبر (علیه السلام) و روز جــوان بــر همگــان مبارڪــــ ✨
سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند. من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند. خدا کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست. در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. 📆 تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۰۱/۰۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" قسمت دهم " 《 ادامه شب قبل 》 آمبولانس به طرف زابل می رفت . کنار میرقاسم نشسته بودم تا اگر کاری داشت ، بتوانم انجام دهم . ماشین در دست انداز کوچکی افتاد . میرقاسم چشم هایش را روی هم فشار داد و لب گزید . می‌دانستند که درد زیادی را تحمل می کند وگرنه میرقاسم کسی نبود که دردهایش را به راحتی بروز دهد . خدا خدا میکردم چاله‌های جاده کمتر باشد تا هر بار به این شدت ، درد به او هجوم نیاورد ... به راننده گفتم ؛ 《 اخوی ، چاله ها را نشمار ! نا سلامتی مجروح داریم . 》 میرقاسم ابرو در هم کشید و گفت ؛《 این چه حرفی است که میزنی ! دست این بنده خدا که نیست .》 راننده کمی جلوتر توقف کرد . از ماشین پیاده شدم . در بیابان ، دنبال چیزی میگشت . به طرفش رفتم . سنگ بزرگی برداشت . پرسیدم ؛ 《 این را برای چه میخواهی ؟ 》 در حالی که هِن و هِن می کرد سنگ را به طرف آمبولانس برد و در ماشین گذاشت . گفت ؛ 《 یک کم ماشین را سنگین کنیم بلکه توی دست انداز کمتر بالا پایین بپرد . شماهم بگرد و سنگ پیدا کن ..》 یک هفته‌ای از آمدن مان به زابل می گذشت . میرقاسم خواسته بود که کتاب‌های درسی مربوط به رشته اش را تهیه کنم تا بتواند برای کنکور آماده شود . وقتی معلم خصوصی اش از خانه بیرون رفت ، من را صدا زد و گفت ؛ 《 کمک کن لباس‌هایم را عوض کنم ، الان بچه ها می آیند دنبالم . 》 چون نمی توانست از جا بلند شود ، گفته بود برایش معلم خصوصی بگیریم تا بتواند در این مدت درس بخواند . پرسیدم ؛ 《 با این حال و روز کجا می خواهی بروی ؟ تو حتی نمی توانی درست بنشینی . برای چه اینقدر به خودت فشار می آوری ! یکم استراحت کن . واقعاً لازم است الان درس بخوانی ؟ تو که همه‌اش جبهه‌ای . کی می خواهی بروی دانشگاه ؟ 》 خندید و گفت ؛ 《 اولاً اگر قرار است جنگ تا ابد ادامه داشته باشد ؟ ثانیاً کی گفته هرکس می رود جبهه ، باید بیسواد باشد ؟ نمی‌خواهم وقتم هدر برود . دکتر گفته دو سه ماه باید نصف بدنم تو گچ باشد ، توقع داری همه این مدت بیفتم کنج خانه و در و دیوار را نگاه کنم ؟ میدانی توی این مدت چقدر می توانم درس بخوانم ! درضمن سیستان به آدمهای تحصیل کرده احتیاج دارد . فقر و کم آبی را فقط با درس خواندن و خدمت می شود حل کرد . 》 _ فایده ندارد . حرف توی گوش تو فرو نمی رود . _ زود باش ، الان بچه ها می رسند . چند دقیقه بعد ، دوستانش با آمبولانس جلوی در خانه بودند . کمک کردیم و میرقاسم را با برانکارد ، به داخل آمبولانس بردیم . گفتم ؛ 《من هم با شما می آیم .》 گفت ؛ 《برای چی ؟ بچه ها هستند ...》 _ با این وضعیت چطور می‌خواهی سخنرانی کنی ؟ لبخندی زد و گفت ؛ 《 خودت می گویی سخنرانی . فوتبال که نمی خواهم بازی کنم که به پاهایم احتیاج داشته باشم . می خواهم حرف بزنم که خدا را شکر ، فعلاً زبانم کار میکند ...》 آمبولانس ، مقابل در مدرسه‌ی توقف کرد . با برانکارد ، میرقاسم را پیاده کردیم و وارد مدرسه شدیم . صف دانش آموزان مرتب و منظم بود و ناظم داشت صحبت می کرد . وقتی ما را دید ، گفت ؛ 《 امروز مهمان عزیزی داریم . برادر میرحسینی از فرماندهان بزرگ سرزمین سیستان در لشکر ۴۱ ثارالله که امروز ، با اینکه ناخوش هستند ، قبول زحمت کردند و تشریف آوردند اینجا . همه با یک صلوات ، پای صحبت ایشان مینشینیم ! 》 صدای صلوات در فضای مدرسه پیچید ... میرقاسم را همان طور که خوابیده بود ، با برانکارد جلو بردیم . بچه ها ، نگاه های سرشار از تعجب شان را به ما دوخته بودند . احتمالاً داشتند دنبال یک فرمانده تنومند و هیکلی می گشتند ؛ چون شروع کردند به پچ پچ و در گوشی حرف زدن ... برانکارد را روی زمین گذاشتیم . میرقاسم خودش را کمی بالا کشید و وزنش را انداخت روی یکی از دست هایش . میکروفن را برایش نگه داشتم . بسم الله گفت و شروع کرد به صحبت ؛ 《 در قرآن آمده ؛ خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد و بر دشمن غلبه داد ، با آن که ضعیف بودید . پس راه خداپرستی و تقوا را در پیش گیرید ، باشد که شکر نعمت های او را به جا آورید . اگر شما در جهاد ، صبر و مقاومت پیشه کنید و پیوسته پرهیزکار باشید ، چون کافران بر سر شما شتابان و خشمگین آیند ، خداوند برای نصرت شما ، پنج هزار فرشته را با پرچمی که مخصوص سپاه اسلام است ، به مدد میفرستد . خداوند آن فرشتگان را نفرستاد مگر این که به شما مژده فتح و پیروزی دهند و دل شما را به نصرت خداوند قوی سازند ، فتح و پیروزی را نصیب شما گردانند و یاوری نیست مگر از جانب خدای توانا .. 》 آن قدر با شور و حرارت صحبت می کرد و از عمق جان فریاد می کشید که کوچک ترین صدایی از صف ها شنیده نمی شد ؛ 《 هیچ چیز تازه ای در جنگ ما نیست . فقط ماییم که سبک و سنگین می شویم . خداوند می گوید شما در جنگ بدر ضعیف بودید و ما به شما پیروزی دادیم . حالا به ازای این که فتح حاصل شد ، تقوا پیشه کنید و از
خدا بترسید . حالا همان صحنه ها تکرار شده و ما فقط نظاره گر دوباره آن هستیم .》 میرقاسم از جبهه ها گفت ؛ از عملیات ، از شب های حمله و از دوستانش که آخرین لحظات زندگی شان را دیده بود .... بچه ها با شور و حرارت فریاد می زدند ؛ 《 می جنگیم ، می میریم ، ذلت نمی پذیدیم ...》 صف ها به هم خورد و دانش آموزان از عمق جان فریاد می کشیدند ... روز بعد ، از مدرسه تماس گرفتند و گفتند بچه ها برای اعزام به جبهه ثبت نام کرده اند و کلاس ها خالی شده است .... ادامه دارد ،،،،،،، https://eitaa.com/joinchat/154927142C0314aaa68c