🌹خوابی که شهید جنابان دید -جنگ تازه شروع شده بود و محمد ابراهیم هر روز از من و پدرش می خواست که اجازه رفتنش را بدهیم.    نمی دانم چرا دلم راضی نمی شد. اصلاً نمی توانستم به او بگویم که از ته دل راضی ام که برود. می دانستم تا رضایت مرا جلب نکند راهی نمی شود. این اوضاع تا وقتی که خوابش را برای من تعریف کرد ادامه داشت خواب محمد ابراهیم تأثیر زیادی رویم گذاشت احساس کردم که این پسر امانتی است که خدا به ما داده و خودش هروقت که بخواهد او را بازمی گرداند. آن روز آمد پیش من و گفت که خواب دیده می خواهد به همراه دوستش محمدعلی امینی به آسمان پرواز کند اما پنج رشته نخ که به پنجه هایش بسته شده مانع پروازش می شود بالاخره موفق می شود چهار رشته از نخ هارا پاره کند اما یک رشته دیگر او را محکم نگه داشته، بعد به من گفت: «مادرجان من احساس می کنم آن یک رشته شما هستی که اگر رضایت بدهی من بروم آن یک رشته هم از پای من باز می شود.» با لبخند به صورتش نگاه کردم گفتم:«پسرم راضی ام به رضای خدا». راوی: مادر شهید @defaemoghadaseqom

🌹🌹🌹🌹🌹 🌹شناسایی معبر عشق عملیات کربلای یک (قلاویزان /مهران) راوی:حاج محمود پاک نژاد واحد اطلاعات عملیات لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام ✅کانال دفاع مقدس/قم را همراهی کنید @defaemoghadasqom👈در تلگرام در سروش👇 sapp.ir/defaemoghadaseqom در ایتا👇 @defaemoghadaseqom

🌹🌹🌹🌹🌹 🌹شناسایی معبر عشق عملیات کربلای یک (قلاویزان/مهران) راوی :حاج محمود پاک نژاد واحد اطلاعات لشکر 17 علی بن ابیطالب ع 👈قسمت اول @defaemoghadaseqom شناسایی منطقه طول کشیده و راهکار مناسبی پیدا نشده بود. استقرار دشمن بر بالای ارتفاعات، آنان را بر دشت مهران مسلط کرده بود. جستجوی را ه کارهای دشوار و عملیات شناسایی از روبرو، می توانست با تلفات زیادی همراه باشد. گرو ههای شناسایی گاه هفت تا هشت ساعت در راه بودند و اگر گردا نهامی خواستند چنین مسیری را در شب عملیات طی کنند، پانزده تا شانزده ساعت زمان می برد تا از نقطه رهایی به پای کار برسند. تلاش برای یافتن راهکار مناسب همچنان ادامه داشت. 🌹یک شب من و ملامحمدی از یک مسیر رفتیم. به شیاری رسیدیم که باید بالا می رفتیم. خیلی خسته بودم. به ملامحمدی گفتم: «من اینجا میخوابم. تو برو بالا، ببین چه خبره. » او رفت بالای شیار و من خوابیدم. وقتی برگشت و بیدارم کرد، پرسیدم: «چه خبر؟ » گفت: «آنجا صخر هایی است که نمی شود رفت. » گفتم: «حالا تو استراحت کن. من می روم. » وقتی رفتم بالا، به سمت چپ نگاه کردم، دیدم یک راه باریک، پل مانند، از پایین به سمت ارتفاع وجود دارد که انسان می تواند با اتکای به آن، از ارتفاع بالا رود. به سمت راست نگاه کردم. سنگری را مشاهده کردم.رفتم نزدیک سنگر. دو تا سنگ داخل سنگر انداختم، ببینم کسی عکس العمل نشان می دهد یا نه. دیدم خبری نشد. داخل سنگر رفتم کسی داخل آن نبود. سنگر متروکه ای بود که کانالی در کنار آن قرار داشت. وارد کانال شده و جلو رفتم. یک عراقی از کنارم رد شد، ولی متوجه من نشد یا باورش نمی شد که من ایرانی هستم. او به سمت دستشویی رفت. 👈 وقتی از آن عراقی مطمئن شدم، به حرکت ادامه دادم. به یک سنگر تجمعی رسیدم؛ همگی خواب بودند. یک فانوس روشن و یک کلمن آب هم آنجا بود. تشنه بودم. کلمن آب را برداشتم و سر کشیدم و گذاشتم سر جایش و بازگشتم. وقتی پایین آمدم، ملامحمدی گفت: «چرا دیر کردی؟ نگران شدم. » گفتم: «خبری نبود. همانجا چرت زدم. » وقایع را به او نگفتم تا به مسیرهایی که تا کنون می آمده ، ادامه دهد و اگر اسیر شد، این موضوع را نداند تا این راهکار محفوظ باشد. اما از اینکه مسیر خوبی پیدا کرده بودم، خیلی خوشحال شدم، چون که پشت دشمن سر درآورده ام 👈برگشتیم به یکی از سنگرهای گردان حضرت رسول ص برادرم مسئول دسته یکی از گروهان ها بود. خوابیدیم. ✅ادامه دارد @defaemoghadaseqom

🌹🌹🌹🌹🌹 🌹شناسایی معبر عشق عملیات کربلای یک (قلاویزان /مهران) راوی:حاج محمود پاک نژاد واحد اطلاعات عملیات لشکر 17 علی بن ابیطالب ع 👈قسمت دوم @defaemoghadaseqom صبح، بیدارم کردند گفتند: «برادر اخلاقی فرمانده تیپ 1دنبال شما آمده. » گفت: «چه خبر؟ » گفتم: «حاجی، نون مان تو روغنه، آن هم چه روغنی؛ روغن کرمانشاهی. » باخوشحالی از ماشین پیاده شد و من را بوسید. گفتم: «وقتی خدا این منطقه را آفرید، این یک تکه را هم برای ما آفرید. » حا ج حمد فتوحی جانشین فرماندهی لشکر هم به ما اضافه شد ، وقتی گزارش مرا شنید، شک کرد. گفت: «احتمالاً اشتباه می کنی. حتماً سنگرهای خودمان بوده. » من هم که دیدم اینطوری است، بقیه گزارشم را نگفتم؛ ماجرای کانال و کلمن و آب خوردن را نگفتم. همینطور وقتی که به فرمانده لشکر، حاج غلامرضا جعفری،شروع کردم به گزارش دادن، دیدم او هم شک کرد، گفت: «غیرقابل تصور است. » گفتم: «حاضرم حتی روز در آن سنگر متروکه بمانم. » لذا همان شب ( ٣١ خرداد 13٦٥ )به دستور فرمانده لشکر، برادران عباس حسینی، ناصر حمز ه ای، فیروز حسینی، صائب، سیدجواد موسوی و یک نفر دیگر از بچه های واحد اطلاعات، رفتیم به همان شیار. من و ناصر حمز ه ای و صائب، پیش از روشنایی صبح، به همان سنگر متروکه رفتیم. یک گونی به سرمان کشیدیم که ما آ نها را ببینیم، ولی آ نها متوجه ما نشوند. در تمام طول روز منطقه را زیر نظر داشتیم و رفت و آمد آ نها را مشاهده می کردیم، تا غروب ( ١ تیر 13٦٥ ) آنجا ماندیم. هوا که تاریک شد، برگشتیم. فرمانده لشکر در ابتدای راه، منتظر بازگشت ما بود. وی با ابراز خوشحالی گفت: «مرا هم ببرید تا خودم هم موقعیت آنجا را ببینم. » گفتم: «شما، آقای اخلاقی فرمانده تیپ یا هر کس دیگری را که بخواهید، می بریم. » شب بعد (٢ تیر 13٦٥ )براداران جعفری، اخلاقی، نوری، شهامی، تجویدی و چند نفر دیگر را بردم و همه جا را به آ نها نشان دادم. فرمانده لشکر با دیدن موقعیت یادشده، ضمن پیش فرضهای خود برای مانور دو گردان، هما نجا خط حد گردا نهای مورد نظر را مشخص کرد و فرماندهانی را که همراه مان بودند، توجیح کرد. به آ نها گفتم: «تشنه نیستید؟ » گفتند: «چرا. » گفتم: «میروم برایتان آب بیاورم. » گفتند: «از کجا؟ » گفتم: «از داخل سنگر عراقی ها. » برادر اخلاقی به فرمانده لشکر گفت: «حاجی جلوی او را بگیر؛ آب نخواستیم. تحمل می کنیم، مبادا دشمن بفهمد. حیف است که به خاطر تشنگی مان، این را هکار لو برود. » به مقر لشکر بازگشتیم @defaemoghadaseqom

🌹لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام در آزادسازی دوباره ی مهران 👈قسمت اول ابلاغ ماموریت @defaemoghadaseqom با آغاز هجوم سراسری ارتش عراق، مهران پس از ٤٨ ساعت مقاومت، در ٢ مهر ١٣٥٩ به اشغال عراقی ها درآمد، ولی در مرداد ١٣٦٢ در عملیات والفجر ٣ آزاد شد. سپس بار دیگر، در دوران راهبرد دفاع متحرک ارتش عراق، در ٢٧ اردیبهشت ١٣٦٥ ، مهران برای بار دوم به دست ارتش عراق افتاد و در تیر ١٣٦٥ در عملیات کربلای ١ دوباره به مام میهن بازگردانده شد. 5 خرداد ١٣٦٥ به لشکر ١٧ مأموریت داده شد تا برای آزادسازی مهر آماده شود. واحد اطلاعات لشکر در 8 خرداد ١٣٦٥ ، در حوالی منطقه ی مهران، استقرار یافت. ١٣ خرداد ١٣٦٥ ، با تشکیل هفت گروه، شناسایی را آغاز کرد. ابتدا دو دیدگاه در منطقه های چکه موسی و دارخرما احداث کردند. چند روز بعد، دو دیدگاه جدید روی ارتفاع ٢٦٥ و دیدگاه دیگری هم روی ارتفاع ٢٠٨ برپا کردند تا اطلاعات لازم را از فعالیت دشمن جمع آوری کنند. دشمن هشتصد نهصد متر مانده به پوزه ی ارتفاع آب زیادی، لب پرتگاه، دوازده سنگر احداث کرده و با حفر کانال، آن سنگرها را با هم مرتبط و به جاده ی عقبه وصل کرده بود. نیروهای دشمن با خودرو در پای کانال پیاده شده و از طریق کانال ها بین سنگرها توزیع می شدند. استعداد دشمن ٣٥ نفر برآورد می شد. دشمن با سیم خاردار در یک کیلومتری خود و با به کارگیری یک قبضه خمپاره، دوشکا، تک لول و سنگر نگهبانی خط دفاعی اش را تقویت کرده بود. ✍ادامه دارد @defaemoghadaseqom

🌹لشکر 17 علی بن ابی طالی علیه السلام در ازاد سازی دو باره مهران 👈قسمت دوم طرح مانور @defaemoghadaseqom لشکر ١٧ عملیات خود را در دو محور طرح ریزی کرد: گردان علی بن ابی طالب ع مأموریت داشت تا با عبور از را ه کار لشکر ٢٥ کربلا به پوزه ی ارتفاع آبزیادی و یالهای آن هجوم برده و با پا کسازی مقر دشمن، با گردا نهای همجوار الحاق نماید؛ گردا نهای امام سجاد(ع )و حضرت رسول (ع) نیز از را ه کار مشهور به راه پله، دشمن را دور بزند و از پشت به مواضع دشمن حمله کند. این گردا نها موظف بودند هر کدام با دو گروهان مانوری و یک گروهان احتیاط وارد عمل شوند. ضمن اینکه لشکر ١٧ ، گردان ولی ع را در احتیاط لشکر و گردان قمر بنی هاشم ع را برای استقرار در خط پدافند پس از عملیات در نظر گرفته بود. همچنین به واحد مهندسی لشکر مأموریت داده بود تا روی پوزه ی آ بزیادی، ارتفا عات ٢٤٩ و ٢٤٤ ، خاکریزهای عصاشکل احداث کند تا اگر مشکلی در حین عملیات پیش آمد، نیروهای خودی آسیب کمتری ببینند. واحدهای زرهی لشکر با یازده دستگاه تانک و چهار نفربر، توپخانه با یک آتشبار ١٢٢ و یک آتشبار ١٣٠ میلیمتری که با آتشبارهای ١٠٥ و155 قرارگاه نجف تقویت شده بود و واحد ادوات با هشت قبضه خمپار ه انداز ١٢٠ ، هشت قبضه خمپار هانداز ٨١ و ٨٢ ، چهار قبضه مینی کاتیوشا و دو قبضه تفنگ ١٠٦ ، عملیات را پشتیبانی می کردند. ✍ادامه دارد @defaemoghadaseqom

🌹لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام در آزاد سازی دوباره مهران 👈قسمت سوم @defaemoghadaseqom شرح عملیات گردان های حضرت رسول و امام سجاد که در شیار آب زیادی پشت سر دشمن مستقر شده بودند، پس از نماز مغرب، فاصله ی یک کیلومتر ونیم محل استقرار تا عقبه ی دشمن را پیمودند و ساعت ٢١:٠٠ ، در فاصله ی دویست متری دشمن مستقر شدند. ساعت ٢١:٤٥ ، در حالی که رزمندگان به آرامی به دشمن نزدیک می شدند، پای رزمنده ای به تله ی منور خورد، دشمن هوشیار شد و پیش از اعلام رمز عملیات، ناخواسته درگیری آغاز شد. اما هدایت مدبرانه ی فرماندهان گردان ها موجب شد تا رزمندگان به سرعت تیربارهای دشمن را خاموش کرده و با هم الحاق کنند. سپس با آغاز پاک سازی از بالا به سمت پایین جاده، دشمنِ در حال فرار را تعقیب کنند. دشمن که از پشت سر مورد حمله قرار گرفته بود، از یک طرف با میدان مین و از طرف دیگر با رزمنده ها روبه رو شده بود. تعدادی کشته و تعدادی اسیر شدند. تا ساعت ٠٣:٠٠ ،با پاک سازی میدان مین و موانع دشمن، جاده باز شود و تدارک نیروهای در خط و تخلیه ی مجروحان و شهدا آسان شود. پیش از پاک سازی جاده، فرمانده لشکر همراه تعدادی از نیروهای عملیاتی، برای بررسی میدان نبرد و هدایت عملیات از نزدیک، عازم منطقه ی نبرد شده بود. در محور دیگر، گردان علی بن ابی طالب)ع( نبرد در یال راست و چپ قله ی آب زیادی را آغاز کرد. ساعت ٠٢:٥٦ ، گردان علی بن ابی طالب توانست پس از طی سه کیلومتر درون شیارها، با دشمن درگیر شد، آنان را شکست داد و در جناح راست با لشکر ٢٥ کربلا الحاق کرد. در ساعت ٠٤:٠٠ توانست در جناح چپ، ضمن پاک سازی مقر دشمن، با گردان امام سجاد الحاق کند. به این ترتیب، مأموریت لشکر ١٧ با موفقیت چشمگیری تحقق یافت. در حالی که قرارگاه نجف در نظر داشت تا همچنان از لشکر ١٧ در آفند استفاده کند، اما لشکر ١٧ که پس از نبرد سنگین والفجر ٨، روزهای دشواری را می گذراند و با کمتر از پنج گردان در عملیات کربای ١ حضور یافته بود، توان آفندی اش بسیار کاهش یافته بود. فرمانده اش در اثر جراحت در مرحله ی اول عملیات، به پشت جبهه منتقل شد و آماده عملیات آفندی نبود. از این رو، آرایش پدافندی گرفت و در خط پدافندی مستقر شد. در حین نبرد، فرمانده گردان،یعقوب صیدی و فرمانده گروهانش،ابوالفضل د ه کهنه شهید شدند. سپس مهدی صباغ به فرماندهی گردان علی بن ابیطالب ع منصوب شد @defaemoghadaseqom

🌹دو فرمانده دلاور از راست حاج عباس تجویدی فرمانده شجاع گردان حضرت رسول و حاج ابوالفضل شهامی فرمانده دلاور گردان امام سجاد ع در لشکر 17 علی بن ابی طالب ع در عملیات کربلای یک آزاد سازی مهران 1365 👈 دو رزمنده پیشکسوت و جانباز که همچنان در خدمت انقلاب اسلامی و دفاع از دستاورد های خون همرزمان خود روزگار می گذرانند 👈کانال دفاع مقدس برای این دو عزیز آرزوی سلامتی و موفقیت دارد @defaemoghadaseqom

🌹فرمانده گردان شهید عملیات کربلای 1 🌹شهید یعقوب علی صیدی یعقوب علی دوران کودکی اش را در روستای عقیل آباد گذراند. او فروردین1360به عضویت سپاه درآمد تا بیشتر به میهن اسلامی خود خدمت کند. در طول خدمت در سپاه، تا زمان شهادت، مسئولیت های مهمی را بر عهده گرفت؛ از گشت و بازرسی شهری آغاز شد و تا فرماندهی گردان پیش رفت. در عملیات های طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر ١، ٣ و... حضور داشت و پس از عملیات خیبر به عنوان جانشین فرمانده گردان علی بن ابی طالب ع در جزیره مجنون نیروهایش را هدایت می کرد. سرانجام در 10 تیر ١٣٦٥، در عملیات پیروزمندانه ی کربلای 1، در حالی که فرماندهی گردان علی بن ابی طالب ع از لشکر 17 علی بن ابی طالب ع را بر عهده داشت، در منطقه مهران به ضیافت حق تعالی شتافت و شهد شیرین شهادت را نوشید @defaemoghadaseqom

🌹🌹🌹🌹 خیلی مهم 👇👇 🌹دفاع همچنان باقی است . 🌹چرا رویکرد و موضوع کانال تغییر کرد با تشکر و قدردانی از اعتماد و حسن انتخاب مخاطبین محترم و درک متقابل حساسیت های بعضی از مخاطبین عزیز به موضوعات ، اخبار و تحلیل های سیاسی در پاسخ به سوال و ابهام تعدادی از مخاطبین که چرا موضوع کانال از سیاسی به دفاع مقدس تغییر پیدا کرد توضیح مختصری تقدیم می شود . 1_ با رصد روزانه فضای مجازی با کانال ها ، گروه ها و سایت های متنوع و زیادی با رویکرد اخبار و تحلیل سیاسی روبرو می شوید که بعضا با محتوای مشابه و تکراری در حال فعالیت هستند و نیاز مخاطب علاقه مند را اشباع می کند . 2_در فضای تولید و انتشار محتوا در شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها به دلایل مختلف به دفاع مقدس کمتر پرداخته شده است گرچه موضوعات دفاع مقدس گنج تمام نشدنی است و نسل ها می توانند و باید از این گنج بهره ببرند . 3_ در سال های اخیر بخصوص از زمان به میدان آمدن رزمندگان و شهدای مدافع حرم و باز جلوه گری ارزش ها و نماد های دفاع مقدس مانند شهید و شهادت ، مقاومت ، سبک زندگی جهادی و عاشورایی و ،،،، نفوذی ها ، منافقین و دشمن پر رنگ تر از قبل نسبت به تهاجم به فرهنگ دفاع مقدس و بخصوص سبک زندگی با القاء شبهات گوناگون و زیر سوال بردن تاکتیک و تکنیک عملیات ها و اتهام زنی به فرماندهان و شهدای شاخص سعی در حذف کتاب دفاع مقدس و فرهنگ نابش از اذهان تاریخی مردم ، نخبگان و مسئولین کرده اند و بنا بر فرمایش مقام معظم رهبری قصد تغییر جای جلاد و شهید را دارند گرچه تیرشان به خطا خواهد رفت ، 4_کانال دفاع مقدس قم با نگرانی اینکه رشادت ها ، ایثارگری ها ، شجاعت ها ، از خودگذشتگی ها و سبک زندگی رزمندگان ، شهدا ، خانوادها و عموم مردم بخصوص قمی ها ورزمندگانش و شهدایش و یگان رزمش در حال حذف از اذهان تاریخی نخبگان ، مدیران و نسل جوان است و مهم تر اینکه نفوذی ها و دشمنان با استفاده از چند رسانه ها در فضای واقعی و مجازی ضمن جایگزین کردن سبک زندگی الوده به مظاهر شیطانی و قهرمان سازی قصد تحریف و انحراف در بهترین و افتخار آمیز ترین مقطع تاریخی ایران اسلامی را دارند ، لذا با درک این خطر بزرگ وارد فضا و محتوای نورانی، پاک ، درس آموز و معطر به عطر شهیدان شد تا بتواند به قدر سهم خود از گنجینه های با ارزش بدور از گزند های بدخواهان حفظ و به نسل های جوان تر تحویل دهد ، 5_ امر مهم ترویج و استخراج گنج دفاع مقدس در فضای مجازی بدون شک بدون عنایت و کمک شما مخاطبین عزیز عملی نمی شود ، لذا لطف کنید ضمن ارسال نظرات و مستندات و خاطرات مربوط به دفاع مقدس ، شهدا و سبک زندگی ما را در معرفی کانال به دوستان و نسل جوان کمک فرمایید باتشکر ✍کانال دفاع مقدس /قم @defaemoghadaseqom

پخش مستند "یک عکس، یک دنیا خاطره" گردهمایی رزمندگان فاتح لشکر 17 درمنطقه بازسازی شده عملیات کربلای(فتح مهران) یک ،رودخانه گاوی ساعت 17 از سیمای مرکز قم شبکه نور @defaemoghadaseqom

سالروز جنایت آمریکا /12 تیر 1367 🌹روایتی دلخراش از پیکرهای شهدای هواپیمای ایرباس 👈راوی : کارمند پیشکسوت از نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران برادر محمد استاد اسماعیلی در لینک زیر بخوانید 👇👇 http://qomefarda.ir/20812 @defaemoghadaseqom

🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌹 زندگی به سبک شهدا 🌷 سردار شهید مهدی زین‌الدین(فرمانده‌ی لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب "علیه‌السلام") 🎁 خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. 🌹 من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. ♦️ لباس‌ها ر ا که دید، گفت: «تو این شرایط جنگی وابسته‌م می‌کنین به دنیا. » ❤️ گفتم: «آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماهم سربزنی؟» ✅ بالاخره پوشید. ❗️ وقتی آمد، دوباره همان لباس‌های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. 🌷 خودش گفت: «یکی از بچه‌های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت.» 📚📚 منبع: کتاب یادگاران، ج۱۰، کتاب شهید زین الدین، ص۴۷. 🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 #صلوات #دفاع_مقدس #یاد_شهدا #زندگی_به_سبک_شهدا #سردار_شهید_مهدی_زین‌الدی 🌷نثار روح مطهر سردار شهید "مهدی زین‌الدین" صلوات🌷 @mabar17 @defaemoghadaseqom

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀🥀🥀🥀 🌺شهدا با اهل بیت علیهم اسلام ارتباط دارند ☘بعد از جنگ در حال تفحص در منطقه کردستان عراق بودیم، که به طرز غیر عادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف وصیت نامه قرار داشت که کاملا سالم و این چیز عجیبی بود. در وصیت نامه نوشته بود: من سید حسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند... پدر و مادر عزیزم من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه م هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت جنازه من پیدا می‌شود. و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم دلداری بدهید به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت می کنیم بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. ✍🏻 راوی :حاج حسین کاجی 📚 خاطرات ماندگار ص١٩٢ تا ١٩۵ 🇮🇷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم @defaemoghadaseqom

🌹بوی پیراهن یوسف قم می آید! در کوچه پس کوچه‌های قدیمی شهر قم، در محله "آذر"، همانجایی که بوی انقلاب می‌دهد، 38سال پیش جوانی رعنا رخت دفاع از مرز و بوم میهن را بست و راهی شد؛ اما سفرش بی‌بازگشت بود و هنوز هم محله‌های شهر چشم انتظار بازگشت "تقی رستگار مقدم"، یار جاویدالاثر متوسلیان هستند. مادر و پدری که داغدار شهادت محسن و بی‌خبر از تقی بودند؛ شب را به سختی به روز و روز را به غم به شب می‌رساندند. پنج سال پیش بود که مادر چشم انتظاری فرزندش را برای همیشه در قلب غم دیده خود به خاک سپرد تا دیدار باشد برای قیامت؛ پدر شهید محسن و جاویدالاثر تقی رستگار مقدم نیز سالهاست برای همیشه از میان ما رفته این روزها اخبار غیر رسمی از بازگشت یوسف گم گشته قمی ها خبر می دهد 🔹طبق خبرهای رسیده، بالاخره انتظارها به سر رسید و بعد از ۳۸ سال پیکر مطهر شهید والامقام حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او شهیدان سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت! @defaemoghadaseqom

عکس /ویژه /امروز 🌹نهر خین و اروند رود عملیات #کربلا_ 4 دقیقا جبهه ای که گردان های حضرت معصومه ع و امام حسین ع از لشکر 17 علی بن ابی طالب عمل کردند ، 🌹یاد و خاطره شهدای این عملیات به خصوص شهیدان حاج اکبر شیرازی و حجت الاسلام اکبر زاده که روی همین دژ به شهادت رسیدند گرامی باد @defaemoghadaseqom

🌹 فعالیت‌های جهادی شهید حاج احمد متوسلیان در یک نگاه @defaemoghadaseqom

⛔️چرا درد و بلا؟ چرا گرفتاری و بیماری؟ چرا کرونا؟ چرا فقر و گرانی؟ چرا ....؟ شاید بهتر باشد هر کدام از ما از خود بپرسیم: چرا گناه؟ چرا غفلت از خدا؟ چرا عمل نکردن به دستورات الهی؟ چرا دورویی و حرص و حسد؟ چرا کم فروشی و بی انصافی؟ چرا بی رحمی و احتکار؟ چرا بی تفاوتی نسبت به مسائل و مشکلات مردم و جامعه اسلامی؟ چرا بی حیایی و بی عفتی؟ چرا بی نمازی و کاهل نمازی؟ چرا بی احترامی به بزرگتر و به خصوص والدین؟ چرا بی توجهی به حقوق دیگران و به خصوص ضعیفان؟ چرا حیف و میل و دزدی از بیت المال؟ چرا عیش و نوش و هوسرانی و آلوده شدن به گناه و ...؟ چرا اعتماد به هر کس و ناکسی و بی اعتمادی به مومنین و توکل نکردن به خدای قادر متعال؟!! چرا اطاعت نکردن از ولی خدا؟ چرا فراموش کردن راه شهدا؟ و صدها چراهای دیگر که این روزها می توان با کمی دقت پاسخ آن را یافت و فرصت توبه و بازگشت به خدا را از دست نداد... تا خودمان اصلاح نشویم جامعه اصلاح نخواهد شد. هر کسی از خودش شروع کند و بعد خانواده و اهل و عیال و نزدیکانش تا امور ما اصلاح و بلاها و گرفتاری ها برطرف شود ان شاءالله 👈با غفلت و ادامه گناهان، فرصت کوتاه توبه را از دست ندهیم؟؟ در این فرصت عمر معرفت به دین و اعتقادات را عمیق و علم و بصیرت خود را بیشتر کنیم تا آرامش پیدا کنیم؟ ان شاءالله در این زمانه پربلا و پر خطر و فراغت اجباری، از قرآن و دعا و خواندن کتاب های خوب و موعظه غفلت نکنیم. @defaemoghadaseqom

🌹از دامن زن ، مرد به معراج می رود 🌹تعداد مادرانی که چند شهید تقدیم ایران کرده‌اند: دو شهید: ٨١٨٨ مادر سه شهید: ۶۳۱ مادر چهار شهید: ۸۲ مادر پنج شهید: ۲۱ مادر شش شهید: ۶ مادر هفت شهید : ١ مادر هشت شهید: ١ مادر نه شهید: ٢ مادر @defaemoghadaseqom

🎞 #موشن_گرافی 🗓 ۱۴ تیر ( ۱۳۶۱ ) 🌹سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان @defaemoghadaseqom

‏🌹🌹🌹🌹🌹 🥀 زندگی به سبک شهدا 🥀 شهید حسین کرمانی 🥀 ولادت : یکم شهریور 1343 🥀 شهادت : دهم تیر 1365 @defaemoghadaseqom

🌹زندگی به سبک شهدا .. شهید حسین کرمانی ... تولد : یکم شهریور 1343 شهادت : 1365/4/10 عملیاکربلای یک مزار : گلزار شهدای علی بن جعفر قم 🥀حسین از ابتدای انقلاب در خانه کمتر بود و بیشتر وقت خود را در بسیج می گذراند ،هر سه چهار روز یک بار به خانه می امد و عین حال خوش برخورد و خانواده دوست بود 🥀.مادرش می گوید : اگر روزی باز گردد به خاطر اسلام اجازه می دهم جگر گوشه ام بار دیگر به جبهه برود ، بچه ها امانت خدوند هستند و پدر و مادر نمی توانند مانعی در راه خدا باشند ... 🥀خواهرش می گوید : حسین زیر بار ازدواج نمی رفت ، پدرم به ایشان گفت : هیچ موقع نمی گویم به جبهه نرو ولی یک کاسبی راه بینداز ،زن هم بگیر . جبهه هم برو ... حسین گفت : تا زمانی که جنگ هست ، کار، و زن و زندگی من جبهه و جنگ است اگر جنگ تمام شد ، چشم 🥀همرزمش حاج تقی جعفری : در خط پدافندی جزیره مجنون رزمنده ها مجبور بودند در کانال های حفر شده باشند ، استراحت و نماز و صرف غذا ی آنها در همین کانال ها انجام می شد ، بیشتر از 24 تا 48 ساعت رزمنده ای در این کانال ها دوام نمی آورد ولی حسین بیش از یک هفته در کانال ماند ، زمانی که برگشت کمرش خم شده بود ، مدتی خمیده راه می رفت .. .در مراحل آخر عملیات رمضان با مشکل روبرو شدیم بعضی از رزمندگان به خاطر فشار زیاد د سختی های عملیات اعتراض می کردند ، ولی حسین گفت: باید صبر داشته باشیم باید ببینیم امام چه می گوید ، باید کاری کنیم تا امام خوشحال شود . 🥀همرزمش حاج محسن دل پاک می گوید : همسو کردن پیرمرد 70ساله تا نوجوان 13 ساله کار حسین بود ، حسین با شوخ طبعی روحیه رزمندگان را حفظ می کرد ،با همان امکانات کم فضای گرم و با نشاطی را به وجود می آورد و به هیچ کاری نه نمی گفت این امتیاز حسین بود ..حسین زینت محفل ما بود ، بعد از شهادتش اسم یکی از دسته های گردان را به نام شهید حسین کرمانی گذاشتیم تا ماندگار شود #پلاک_17 ✍کانال دفاع مقدس / قم @defaemoghadaseqom

🌹پیام شهدا از نگاه مقام معظم رهبری چیست؟ اگر وارد میدان مبارزه شویم باید بدانیم خدای متعال بیم و ترس و اندوه را از ما دور می کند... @defaemoghadaseqom

☘☘☘☘☘☘☘☘ 🌹به #سبک_زندگی_شهدا سرتیپ خلبان شهید غفور جدی داستان رشادت ها ، از خودگذشتی ها ، دین خواهی و وطن دوستی @defaemoghadaseqom

☘☘☘☘☘☘☘☘ 🌹به سبک زندگی شهدا سرتیپ خلبان شهید غفور جدی ✅قسمت اول 🌷شهر قهرمان پرور اردبیل یکی از روزهای سرد خود را سپری می کرد ولی خانواده جدی منتظر هدیه ای خداوندی بودند. 🌷مظفر پدر خانواده از افراد سرشناس اردبیل و فردی مومن و زحمتکش بود که بدلیل ارادت خاصی که به امام حسین (ع) داشت و یکی از بانیان عزاداری ایشان بود، در میان مردم محله خیرآباد فردی شناخته شده بود . انتطار پدر و مادر به سر آمد و در سال 1324 فرزند سوم خانواده به دنیا آمد. نام او را غفور نهادند پسری که سال ها پای در رکاب نبرد نهاد و جانانه بر دشمن بعثی تاخت . 🌷دوران کودکی و تحصیل غفور در اردبیل به پایان رسید و او تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به تهران سفر کند. آمدن به تهران همانا و سر درآوردن غفور از دانشکده نیروی هوایی همانا . به این شکل غفور جدی در سال 1346 برای طی دوره مقدماتی خلبانی وارد نیروی هوایی شد . آموزش های مقدماتی خیلی سریع آغاز شد و غفور که از هوش بالایی برخوردار بود به سرعت شروع به یادگیری فنون و زبان انگلیسی نمود دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دوسال به طول انجامید که در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه نمود و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به خارج به کشور آمریکا سفر نمود تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری نماید . 🌷با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز گردید به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزش های او در حال اتمام بود همگان را حیرت زده کرده بود. پروازهای غفور با مهارت مثال زدنی انجام می پذیرفت به شکلی که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی اگردید. ✅ادامه دارد @defaemoghadaseqom