فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدی هات رو بسوزون استاد پناهیان دردودل با خدا
17.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از آفت های مذهبیها و متدینها👆
این کلیپ رو ببین.
خودت رومحک بزن.
ببین آیا این آفت در شما هم وجود داره یا نه!
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز | قسمت آخر
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | مبارکه انشاءالله
تلفن رو قطع کردم و از شدت شادی رفتم سجده .. خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید میکنه ..
اما در اوج شادی … یهو دلم گرفت!!
گوشی توی دستم بود و میخواستم زنگ بزنم ایران .. ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد و اشک بی اختیار از چشمهام پایین اومد …
وقتی مریم عروس شد … و با چشمهای پر اشک گفت : با اجازه پدرم … بله …
هیچ صدای جواب و اجازهای از طرف پدر نیومد .. هر دومون گریه کردیم .. از داغ سکوت پدر …
از اون به بعد هر وقت شهید گمنام میآوردن و ما میرفتیم بالای سر تابوتها .. روی تک تک شون دست میکشیدم و میگفتم :
- بابا کی برمیگردی؟ …
توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد میذاره ..
تو که نیستی تا دستم رو بگیری …
تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زبونت بشنوم .. حداقل قبل عروسیم برگرد .. حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ..
هیچی نمیخوام، فقط برگرد …
گوشی توی دستم، ساعتها، فقط گریه میکردم .. بالاخره زنگ زدم .. بعد از سلام و احوال پرسی، ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ..
اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت ..
اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم، حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه میکنه …
بالاخره سکوت رو شکست :
- زمانی که علی شهید شد و تو تب سنگینی کردی، من سپردمت به علی .. همه چیزت رو !!
تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی …
بغض دوباره راه گلوش رو بست …
- حدود ۱۰ شب پیش علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد .. گفت به زینبم بگو :
من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم .. توکل بر خدا .. مبارکه …🌸🌷
گریه امان هر دومون رو برید …
- زینبم!! نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست .. جواب همونه که پدرت گفت :
مبارکه ان شاء الله ..
دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم .. اشک مثل سیل از چشمم پایین میاومد … تمام پهنای صورتم اشک بود!!
همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم .. فکر کنم من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت، عروس و داماد هر دو گریه میکردن …
توی اولین فرصت، اومدیم ایران …
پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن … مراسم سادهای که ماه عسلش سفر ۱۰ روزه مشهد، و یک هفتهای جنوب بود …
هیچ وقت به کسی نگفته بودم .. اما همیشه دلم میخواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه …
توی فَکّه، تازه فهمیدم چقدر زیبا داشت ندیده .. رنگ پدرم رو به خودش میگرفت …
#پایان .!!
@anvar_elahi
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
هدایت شده از آرامش زندگــی مـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌روایت امام باقر (علیهالسلام) در مورد انقلاب اسلامی ایران و اتصالش به ظهور امام زمان (عج).
حجت الاسلام عالی
آرامش زندگی من👇
🆔 @Calmness
هدایت شده از آرامش زندگــی مـن
1_886273688.mp3
6.2M
یاابنالحَسن..🌿'°
بیا ای عزیزِ دل فاطمه
روزخمِ دلِ شیعه مرهم بزار😔💔
#غروب_جمعه
آرامش زندگی من👇
🆔 @Calmness
🎆✨🌙--------------------🌟
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
@anvar_elahi
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✨
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد...🌸🍃
@anvar_elahi