eitaa logo
آرامش
83 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
38 فایل
با سلام و ارادت خدمت اعضا محترم مخصوصا اساتید معظم و معزز کانال آرامش در خدمت شماست. احکام ، اخلاق ، مطالب مربوط به آرامش تقدیم می شود. ارادتمند شما مالک رجبی دارابی لینک آرامش https://eitaa.com/joinchat/1860763669C17664b1fee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دنیا ۷ رو دارد: 🌺 خوشی و سرور 🌸 ناخوشی و اندوه 🌺 عافیت وتندرستی 🌸 موفقیت وکامیابی 🌺 بخشش وآمرزش 🌸 احترام ومحبت 🌺 چشم پوشی و نادیده گرفتن بدی ها 🌸 از خدای مهربان میخواهم 🌺اوّلی را نصیب شما کند، 🌸و دوّمی را از شما دور کند، 🌺و با سوّمی شما را بپوشاند، 🌸و چهارمی را در مسیرتان قرار بدهد، 🌺و پنجمی را از فضل کرمش به شما ببخشد، 🌸و اما ششمی از طرف من تقدیم به شما، 🌺و هفتمی را هم از شما درخواست دارم ➣ ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌
شبهای دلتنگی ( ۳۲ ) سومین شب ماه صفر روضه در خانه ( روضه سخنان کوبنده حضرت زینب (س) در مجلس یزید در شام سوریه فعلی ) السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و معدن الرحمه و خُزّان العلم حضرت زینب (س) و اسرا را با دست‌های بسته وارد کاخ یزید کردند. یزید همه بزرگان را جمع کرده بود و سفرایی از کشور های مختلف هم بودند. یزید سخنانی گفت و این ملعون ادامه داد پس از آنکه یزید چوب به لب و دندان حسین علیه السلام زد و اشعار کفر آمیزی خواند، و حضرت زینب (س) پس از او سخنانی گفتند که فضا کاملا مغلوبه شد و افکار جمع متوجه سخنان و حق بودن ایشان شد. زینب سلام الله علیها با قلبی محزون، دلی مجروح، چشمی اشکبار و کوله باری از خاطرات دردناک و مصائب کشنده ،درحالی‌که در محاصره دشمنان و بدخواهان قرارگرفته است ، سخن آغاز می‌کند.آن حضرت  بدون اینکه اعتنایی به هیبت و پادشاهی یزید داشته باشد و یا توجهی به شکوه و سلطنتش نماید درحالی‌که جبروت پادشاهی و پیروزی خیالی او را به سخره می‌گیرد و در مرحله نخست ریشه افکار فاسد او را مورد هدف قرار می‌دهد.  سخنانش دمشق را به‌شدت منقلب کرد. او نگذاشت یزید شهد پیروزی را بچشد . چنان سخن می‌گوید که شنونده او را حاکم و مسلط و یزید را محکوم و اسیر می بیند، باسخنان زینب (س) غرور یزید بر باد رفت. زینب (س) یزید را آن قدر پست به حساب آورد که فرمود: «حتی شایسته سرزنش نیستی!» این سخنان بر خردمندی و نیرومندی روح او دلالت دارد. زینب (س) شادی یزید را در کام او از زهر تلخ‌تر کرد. به مردم شام فهماند که اسلام پیش از آنکه حکومت باشد، دین است و همه در برابر این دین مسئولند و کسی که بر مسند جدّ او تکیه زده، قاتل نوه رسول خداست.  مردم شام فهمیدند که این زنان و کودکان  که به اسیری به دمشق آورده‌ شده اند، خاندان پیامبر آنان است. خاندان کسیکه یزید به نام جانشینی او بر آنان و دیگر مسلمانان حکومت می‌کند این زینبست دختر امیربیان جهان خلقت علی که اینچنین کاخ یزید را درهم میکوبد و ستونهای حکومت فرزند نحس هند جگرخواررا تکه تکه میکند و سخنانش پردهای جهل و تجاهل را پاره میکند و قلبها را از نور حقایق به اوج انفجار میرساند اینست اوج اقتدار و قدرت و علم و سخنوری در کلام زینب دختر علی ابن ابی طالب . یزید ملعون با چوب‌دستی به دندان جگرگوشه پیامبر می‌زنی و جای کشتگانت را در بدر خالی می‌کنی که «کاش بودند و مرا می‌ستودند؟!» آنچه را که کردی، خرد می‌شماری و خود را بی‌گناه می‌پنداری؟ چرا شاد نباشی که دل ما را رنجاندی؛ و آن چه ریختی خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان «رسول ربِّ العالمین» وى گويد: به خدا قسم هر كس كه در مجلس حضور داشت بگريست، و يزيد ساكت بود. زنى از بنى هاشم كه در كاخ يزيد بود شروع به نوحه نمود . گريه از همگان به بانگ برخاست.راوى گويد بزم شراب و چوب جفا ولب حسین   یارب از این مشاهده زهرا چه می کند فریاد زدسکینه و گفتا که عمه جان  بنگر یزید با سر بابا چه می کند مزن  ظالم   حسین   مادر   ندارد غریب است  وکسی بر سر ندارد تنش  در  قتله  گه  افتاد  پر خون  دگر انگشت  و انگشتر  ندارد مزن   چوب  جفا  ای  بی  مروت  دگر  این  تشنه لب  اکبر  ندارد الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا استفاده شده از لهوف سیدبن طاووس ، منتهی الامال شیخ عباس قمی ، سوگنامه آل محمد آیت الله محمدی اشتهاردی ، آیت الله نظری منفرد ، مقتل دکتر رفیعی و گریزهای مداحی محمد هادی میهن دوست و در کربلا چه گذشت از محمد باقر کمره ایی ( نفس المهموم ) حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی اول مهر ۹۹
زیارت نامه بی بی سه ساله اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْری اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِی الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ، وَعَلَی الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. التماس دعا
شبهای دلتنگی ( ۳۳ ) چهارمین شب صفر روضه در خانه ( روضه ذکر مصیبت حضرت رقیه‌علیهاالسلام ) السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین به بازار عمل با دست خالي من و مهر تو يا مولي الموالي بدم اما شما را دوست دارم همين باشد مدال افتخارم اگر باشد گناه عالمينم چه غم دارم كه غمخوار حسينم ... ایام شهادت دردانه امام حسین علیه السلام است برویم در خانه ناز دانه وسه ساله اباعبدالله علیه‌السلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده می‌آیند از این دختر سه چهار ساله درمان می‌گیرند نذر می‌کنند. السلام علیک ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها دلخورم از شام آهم را تماشا کرده اند چشمه ی چشمِ مرا از گریه دریا کرده اند جان عالمی به قربانت یا اباعبدالله، ما همه امید و انتظار داریم به دیدن ما هم بیایی. از ما هم دستگیری بکنی. مثل افرادی که یک عمری برای امام حسین گریه کردند و اشک ریختند . یک سری خرابه شام بزنیم. به ناز دانه اباعبدالله سری بزنیم.  یا اباعبدالله شما اگر با پا نتوانستید به زیارت فرزند سه ساله‌ای که نیمه‌های شب گریان بود و بهانه شما را می‌گرفت بیایید ولی با سر آمدید. اما یک وقت دیدند یک تشت و طبقی را جلوی کودک گذاشتند. نیمۀ شب شده و خوابِ پریشان دارم  همره خون به لبم، ذکرِ پدر جان دارم داغِ پی در پی و اندوهِ فراوان دارم خواب دیدم که سری را روی دامان دارم  دیدم آن سر،سر باباست خدا رحم کند  غرق خون غنچۀ لب هاست خدا رحم کند شام هرچند پر از سایۀ اهریمن بود تا که از خواب پریدم همه جا روشن بود سَرِ نورانیِ بابا به رویِ دامن بود  چشم هایِ پدرم خیره به چَشمِ من بود صدا زد عمه جان من که از شما غذا نخواستم. بی بی‌ گفت: عمه‌جان آن مقصود و گم شده شما در میان تشت است. رو پوش را کنار زد.  کدام فرزند طاقت دارد سر پدر را به این حالت ببیند. با دست‌های کوچک سر پدر را به سینه چسباند. بابا‌جان بعد از تو چه قدر به ما تازیانه زدند. چقدر روی خار مغیلان ما را دواندند. باباجان بعد از این برای ما چه کسی سرپرست باشد؟ باباجان کدام ظالمی رگ‌های گردنت را بریده؟ باباجان کدام ظالمی محاسنت را از خون سرت خضاب کرده؟ بلبل حسین روضه می‌خواند و اهل‌بیت یک پارچه عزاداری و گریه می‌کردند.  اما یک وقت دیدند دیگر بلبل حسین آرام و خاموش شد. سر یک طرف و بی‌بی رقیه یک طرف افتاد. گفتند: حتماً خوابش برده است. دیگر بابا را فراموش می‌کند. امام وقتی نزدیک آمدند دیدند از فراغ پدر جان داده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18). التماس دعا حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی دوم مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
🔴 : 💠 بدترین مردم کسى است که بر خانواده‌اش باشد. گفتند اى رسول خدا! سخت‌گیرى بر خانواده چگونه است؟ فرمودند: مرد وقتى وارد خانه شود، همسرش از او و فرزندان از او گریزان شده، فرار کنند و چون بیرون رود همسرش گردد و خانواده‌اش با یکدیگر انس گیرند. 📙مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۸، ص 🆔
شبهای دلتنگی ( ۳۴) پنجمین شب ماه صفر روضه در خانه (بمناسبت امشب شب شهادت دختر سه ساله امام حسینه می‌خواهیم به‌سراغ این باب‌الحوائجی برویم که به‌ظاهر کوچک است، امّا گره‌های بزرگی را باز می‌کند ) التماس دعا شهدا ، اموات بهرمند بشوند . اول سلام به سرور سالار شهیدان و یارانش. سلام ما به حسین و به کربلای حسین سلام ما به علمدار باوفای حسین سلام ما به سلامی که عصر عاشورا نموده بر بدن غوطه ور به خون زهرا سلام ما به جبین شکسته زینب سلام ما به نماز نشسته زینب سلام ما به بدن های مانده در صحرا سلام ما به ملاقات زینب و زهرا سلام ما به لب چوب خیزران خورده به آن خرابه نشینی که نیمه شب مرده سلام ما به تنوری که اشک زهرا ریخت به اشک بچه یتیمی که در سحرها ریخت سلام ما به فرات به موج سوزانش سلام ما به ابوالفضل و چشم گریانش حالا برویم درِ خانه دختر سه ساله امام حسین... یزید، خاندان امام‌حسین(علیه السلام) را در محله‌ای در شام به نام خرابه جای داد. روایت از امام‌زین‌العابدین(علیه السلام) است که حضرت فرمودند: آنجا هیچ سقف و سایبانی نداشت؛ روزها ما از شدّت آفتاب ناراحت بودیم و شب‌ها از سرما. در دل شب صدای کودکی سکوت شب را می‌شکند. حالا این بی‌بی‌ها و بچّه‌ها خواب هستند. دائم می‌گوید: «أینَ أبِیَ الحُسَین رَأیتُه السَّاعَهَ فِی المَنَام»؛ پدرم حسین کجا است؟ من الآن او را در خواب دیدم… این بی‌بی‌ها و بچّه‌ها از خواب بیدار شدند؛ صدای ضجّه از اینجا بلند شد. سید رضا موئید در غالب اشعار زبانحال حضرت رقیه را اینچنین میسراید من این ویرانه را از اشک دریا می کنم امشب  ز دریا گوهر مقصود پیدا می کنم امشب  سحرگاهان که در خواب است چشم زاده سفیان   به زاری سر به سوی حق تعالی می کنم امشب ندارم تاب هجران پدر زین بیشتر برجان  زحق دیدار رویش را تمنّا می کنم امشب  ز دشمن هرچه دیدم من نگفتم تاکنون با کس  ولی نزد پدر راز دل افشا می کنم امشب  همان درِّ یتیم زاده زهرا حسینم من  که همچون گنج در ویرانه مأوا می کنم امشب  رقیّه، آخرین قربانی شاه شهیدانم  که خود طومارمرگ خویش امضا می کنم امشب  تأسّی کرده ام در کودکی بر مادرم زهرا  که با رخسار نیلی، ترک دنیا می کنم امشب  منم دُخت حسین و قبله حاجات اهل دل  همه درد "مؤید" را مداوا می کنم امشب خبر به آن خبیث یعنی یزید، رسید. گفت چه خبر است؟ گفتند: حسین دختر کوچکی دارد که از خواب بیدار شده و بهانۀ پدرش را گرفته است. با دیدن حالت او اهل خرابه هم به گریه افتاده‌اند. این خبیث دستور داد و گفت: سر حسین را در ظرفی بگذارید و برای این بچّه ببرید… خیلی خباثت کرد. سر را در طشتی قرار دادند، پوششی رویش کشیدند و آوردند، گذاشتند مقابل این بچّه. او اوّل این پوشش را برداشت. نگاهی کرد و با تعجّب گفت: «مَا هَذَا الرَّأسُ؟»؛ این سر چه کسی است؟ «قَالُوا لَهَا رَأسُ أبِیکَ»؛ گفتند: این سر پدر تو است. می‌نویسد: «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَهً مِنَ التَّشتِ»؛ دستان کوچکش را آورد و این سر را بلند کرد، امّا مراقب است که از دستش نیفتد… «حَاضِنَهً» یعنی سر را در آغوش گرفته و به خودش چسبانده است. اینکه می‌گویند «حضانت»، یعنی زیر پوشش گرفتن؛ چه‌بسا این سر را به سینه‌اش چسبانده بود. شروع کرد با سر صحبت کردن؛ اوّلین سؤالش این بود: «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی خَضَّبَکَ بِدِمَائِکَ»؛ ای پدر! چه کسی سرت را به خونت آغشته کرده است؟ سؤال دوم: «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ»؛ بابا! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟… «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18). حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی سوم مهر ۹۹ https://t.me/Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📖🕋📖🕋📖 🕋📖🕋📖 📖🕋📖 🕋📖 📖 📖✨ختم زیارتنامه و صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام به مناسبت هفتم صفر، شهادت این امام بزرگوار در کانال برگزار میشود ❇️به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف هدیه به این امام حسن مجتبی علیه السلام و بر آورده شدن حاجات افراد شرکت کننده 🙏 ❇️ فرصت اعلام و خواندن تا فردا شب، روزشهادت ۴ / ۷ / ۱۳۹۹ 📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊 🌸تقاضا میشود تعداد زیارت و صلوات خاصه در خواستی خود را که میخوانید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا تعداد ختم دسته جمعی خدمت شما اعلام شود و در حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود 🌹 زیارت و صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام در زیر ⬇️⬇️⬇️ 🌺✨زیارتنامه_امام_حسن_مجتبی_علیه_ال بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمین🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّء🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّه🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىّ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمین🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىّ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىّ🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه🌹ُ 🌸✨صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام 💔اللّهُمَّ صَلِّ عَلی الحَسَنِ بْنِ 💔سَیِّدِالنَّبِیِّینَ وَوَصِیِّ أَمِیرِالمُؤْمِنِینَ 💔السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ رَسُولِ الله 💔السَّلامُ عَلَیْکَ یابْنَ سَیِّدِ الوَصِیِّیَنَ، 💔أَشْهَدُ أَنَّکَ یابْنَ أَمِیرِ المُؤْمِنِینَ 💔أَمِینُ الله وَابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ 💔مَظْلُوماًوَمَضْیَت شَهِیداً،وَأَشْهَدُأَنَّکَ 💔الإمام الزَّکِیُّ الهادِی المَهْدِیُّ، 💔اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَبَلِّغْ رُوحَهُ 💔وَجَسَدَهُ عَنِّی فِی هذِهِ السَّاعَةِ 💔أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
شبهای دلتنگی ( ۳۵ ) ششمین شب ماه صفر روضه در خانه ( بمناسبت ۷ ماه صفر و ایام شهادت امام دوم امام حسن مجتبی علیه السلام روضه این امام همام را میخوانیم) التماس دعا یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه افتاده بود روی زمین خواهرش رسید ام المصائب آمد و بالا سرش رسید سر را به روی دامن زهرائی اش نهاد یک کاسه آب دست امام غریب داد سر خود سرش که چادر مادر نکرده است کم مادری برای برادر نکرده است بانوی روضه ها سخنش را شروع کرد واویلتا حسن حسنش را شروع کرد بر روی خاک سر نگذاری سرم فدات بال و پرت شکسته و بال و پرم فدات پا بر زمین نکش جگرم تیر می کشد پشت و پناه من کمرم تیر می کشد دق می کنم که سرفه امانت بریده است درد جگر به سینه و پهلو رسیده است امام حسن (ع) دو بار جان داد. جان دادن برای امام حسن (ع) آسان بود ؛ چرا که یک بار دیگر هم جان داده بود . آن هنگامی که همراه مادر در کوچه های تنگ بنی هاشم عبور میکرد . از این طرف که میرفتند ؛ دستان امام حسن در دستان مادر بود اما وقتی از آن کوچه برمیگشتند دیگر دستان مادر دردستان امام حسن (ع) بود . امام حسن (ع) شده بود عصای دست مادر . به زبان حال میگفت :مادر جان ! بیا زودتر برگردیم . مادر جان هنوز که عده کشی نکردند بیا برگردیم . مادر !کجا میروی ؟ راه خانه از آن طرف نیست . مادر نکند چشمانت تار می بیند ؟ مادر ! چند لحظه صبر کن گوشواره های خونیت را بردارم . مادرجان ! صبرکن . مگر نمیگویی حرفی به بابایم نزن ؟ مگر نمیگویی نباید علی (ع) ازاین جریان چیزی بفهمد ؟ پس صبرکن تا چادر خاکی ات را بتکانم . مادر جان ! جان بابا اگر قدم میرسید حتما خودم را سپر میکردم تا ضربه ی سیلی به شما نخورد . ✅ : جنازه ی امام حسن (ع) را تیرباران کردند,اما بین تیر و بدن امام (ع) تابوت واسطه بود . بمیرم برای آن مظلومه ای که بین درو دیوار قرار گرفت ؛ اما بین میخ در و سینه اش هیچ واسطه ای نبود. ✅ : خانوم زینب دو جا طشت دید، دو جا گریه کرد جیگرش آتیش گرفت؛ یه جا پاره های جیگر امام حسن تو طشت ریخت... لایوم کیومک یا اباعبدالله... یه جا تو مجلس نامحرما سر حسین... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » اللهم عجل لولیک الفرج حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی چهارم مهر ۹۹
🔴 💠 وقتی به صحبت‌ها و گلایه‌های همسرتان می‌دهید به منظور آنکه نشان دهید به حرف‌های او گوش می‌دهید گاهی بگویید: چه‌جالب، آها، خوب، اِ و ... 💠 ارتباط کلامی با این و نیز ارتباط با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد. 💠 اگر خوب و با توجه به صحبت‌های همسرتان گوش ندهید برداشت او این خواهد بود که او را نکرده‌اید و همین خود عامل گلایه و جدید خواهد شد. 🆔
شبهای دلتنگی ( ۳۶ ) هفتمین شب ماه صفر روضه در خانه ( بمناسبت امشب هفتم ماه صفر و ایام شهادت امام دوم امام حسن مجتبی علیه السلام روضه این امام همام را میخوانیم) التماس دعا یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه چشم اهل دل از گریه خونبار است حضرت مهدی امشب عزادار است خاک غم شب بر فرق عالم شد . سینه شیعه دریای ماتم شد غریب کوچه‌ها شدن با من غریب کربلا شدن با تو دیدن مادر روی خاک با من شهید سر جدا شدن با تو استاد خطیب شهیر مرحوم کافی می گوید بارها امام حسن(ع) را زهر دادند. هر دفعه می آمد به حرم پیغمبر(ص) متوسل می شد و خدا شفایش می داد. معاویه به تنگ آمد.به پادشاه روم نوشت: من یک دشمن سرسخت دارم. چند مرتبه تا حالا زهرش دادم،ولی کارگر نشده،می خواهم او را از پا در بیاورم. یک زهری برایم آماده کن تا از زندگی قطع امید کند و کشته شود. پادشاه روم زهری آماده کرد. و برای معاویه فرستاد. و پیغام داد: مبادا!این زهر را به یک خدا پرست و مومن و مسلمانی بدهی. معاویه با چند واسطه با زن امام حسن (ع) جعده تماس گرفت و این زن خبیثه و ملعونه را فریب داد. معاویه صد هزار درهم پول برای جعده فرستاد و پیغام داد: فقط این زهر را به شوهرت بده تا بخورد.ممکن است به من بگویی پول به من دادی اما شوهرم را از من گرفتی چه کنم؟ تو شوهرت را بکش من تو را برای پسرم،یزید می گیرم. این زن فریب خورد.آی بمیرم، امام حسن (ع) روزه بود. هوا بسیار گرم بود. این زن نا نجیب یک ظرف شیر مخلوط با عسل که در آن زهر ریخته بود برای آقا آورد. آقا تشنه اش بود،تا این شربت از گلوی آقا پایین رفت اثر زهر را احساس کرد. شاید داد زده و ناله می کرده است: آه جگرم!آه جگرم! ای وای چرا به امام حسن (ع) میگویند :غریب مدینه ؟ یک وجه میتواند این باشد که قبر شریف آن حضرت در بقیع ؛ گنبد و بارگاه و ظاهری ندارد . یا بگویم وجه غربت آن حضرت این است که سرداران لشکر امام حسن به او خیانت کردند و حتی دوستانش به او گفتند : یا مذل المومنین ؛ ای کسی که ذلیل کننده ی مومنان هستی ؛ اینها همه درست است اما یک وجه هم این است که امام حسن تنها پسری بود که در آن کوچه همراه مادرش ،حضرت زهرا (س) حاضر بود تنها فرزندی بود که دید مادرش در آن کوچه سیلی خورد و نقش زمین شد . بعد آن جریان هم نمیتوانست به کسی حرفی بزند . همه ی این ها بغض شده بود . باید هم بعدها به صورت پاره های جگر درون طشت بریزد . از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد و آن طشت را از خون جگر باغ و لاله کرد خونی که خورده بود همه عمر از گلو ریخت دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد بگوئیم ای کریم اهل البیت هر چند دشمن خانگی داشتی و به شما زهر خوارانیده و ایام سختی را گذرانیدی.. اما امام سجاد(ع) فرمودند: لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ(ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً؛ هیچ روزی مانند روز [شهادت] حسین(ع) نیست که سی‌هزار نفر علیه او جمع شدند و همه گمان می‌کردند از این امت هستند و همه می‌خواستند با ریختن خـون او به خدا نزدیک شوند در حالی که حسین(ع) آنها را نصیحت می‌کرد، اما تاثیری نداشت تا اینکه او را از روی سرکشی و ظلـم و دشمنی کشتند. [امالی شیخ صدوق، صفحه ۴۶۳‏] «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18). اللهم عجل لولیک الفرج حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی پنجم مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
شبهای دلتنگی ( ۳۷ ) هشتمین شب ماه صفر روضه در خانه (روضه طفلان مسلم بن عقیل علیه السلام ) السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید  اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دو بزرگوار می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد  داده بود اما دوتا بچه های مسلم  را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت.  اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مُفَتِّشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه  در خانه شریح بوده اند وبه اقا  زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت.  وقتی  خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله  دم در زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامیِشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!… پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مَشکَش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام  اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید. حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۶ مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
شبهای دلتنگی ( ۳۷ ) ادامه ذکر مصیبت طفلان مسلم علیهم السلام این زن به بچه ها غذا داد. شب شد بچه ها را در اتاق دیگری خواباند. در را هم روی بچه ها بست. نصف شب دامادش (و به نقلی پسرش ) حارث آمد. زن گفت: مرد! تا حالا کجا بودی؟ گفت: صبح به عبیدالله خبر دادند که زندان بان، بچه های مسلم را آزاد کرده است. عبیدالله گفته: هر کس این دو بچه را پیدا کند دوهزار درهم به او جایزه می دهم. من از صبح تا حالا خودم و اسبم را در این بیابانها هلاک کردم، دنبال این دوتا بچه گشتم به خدا قسم اگر آنها را پیدا کنم قطعه قطعه شان می کنم. حارث خوابید. یک ساعت خوابش برد. یک وقت دید از داخل آن اتاق صدای گریه بچه ها بلند شد. یکی از بچه ها خوابی دیده بود. بلند شد و برادرش را بیدار کرد. صدا زد: برادر! به نظرم امشب شب آخر عمرمان است. یا الله! حارث از خواب بیدار شد. گفت: صدای گریه بچه از داخل خانه ما می آید؟ زن گفت: شاید برای همسایه ها باشد. گفت: نه از خانه ماست. بلند شد یکی یکی در اتاقها را باز کرد تا به اتاق بچه ها رسید. این دو تا آقازاده را دید که دست به گردن هم انداخته اند و دارند گریه می کنند. این نانجیب گفت: « من أنتما» شما کیستید؟ گفتند: درامانیم؟ گفت: آری. گفتند: بچه های مسلم هستیم. بمیرم این نانجیب آن قدر سیلی به صورت بچه ها زد. یتیمی درد بی درمان یتیمی یتیمی خواری دوران یتیمی الهی طفل بی بابا نباشد اگر باشد در این دنیا نباشد گیسوهای این دو بچه را به هم بست. صبح زود بلند شد. غلام و پسرش را برداشت وبه همراه بچه ها کنار فرات آمد تا سرشان را جدا کند. محمد و ابراهیم گفتند: ای حارث! پس به ما مهلت بده تا چند رکعت نماز بخوانیم. مهلتشان داد آنها هم چهار رکعت نماز خواندند دستهایشان را طرف آسمان بلند کردند و گفتند: « ای خدا! بین ما و بین او به حق قضاوت کن!» الله! الله!  ای آسمان چرا خراب نشدی؟ نه غلام حارث و نه پسرش هیچ کدام حاضر نشدند این دو بچه را بکشند. این نانجیب خودش سر از بدن آنها جدا کرد. این بچه ها این قدر پاهایشان را به زمین کشیدند تا از دنیا رفتند. سرها را میان یک ظرف گذاشت و به مجلس عبیدالله آورد. جمعیتی نشسته اند. یک دفع سرها را جلوی امیر انداخت. امیر گفت: اینها چیست؟ نانجیب گفت: بچه ها مسلم را  خواستی من هم سرهایشان را آوردم. گفت: نانجیب گفتم بچه ها را پیدا کن! نگفتم سرهایشان را بیاور. عبیدالله با آن قساوت قلبش ناراحت شد. گفت: آیا کسی هست این مرد را گردن بزند؟ یک مرد شامی گفت: بله من حاضرم. این مرد، حارث را همانجا برد و در محل قتل طفلان مسلم سر از بدنش جدا کرد. دیدی که خون نا حق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند اللهم صل علی محمد وآل محمد، أللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله... اللهم عجل لولیک الفرج منبع : از بیانات مرحوم استاد ارجمند دانشمند بزرگ اسلام خطیب مشهور حاج آقا کافی که از نوارش ۳۴ سال قبل گوش کردم و در دفتر یاداشتم نوشتم . و از مقاتل آیه الله نظری منفرد ، و خطیب محترم سید حسین مومنی و دیگر مقاتل مورد تحقیق اینجانب قرار گرفت حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۶ مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
❌ شبهه جوان‌هایی که تو جنگ شهید شده بودند تو رژیم شاه تربیت شدند، جوان‌های حالا چی؟ اهل فلان و فلان... ✅ پاسخ 🔹 نادرشاه در یکی از جنگ‌ها دید پیرمردی با رشادت و شجاعت زیادی می‌جنگد، او را صدا زد و گفت: زمانی که افغان‌ها به ایران حمله کردند جوان‌هایی مثل تو اصفهان نبودند که جلوی آنها بایستند؟ پیرمرد گفت: ما بودیم، اما فرماندهی مانند نادرشاه نبود! بله! این نفس امام راحل بود که نه فقط جوانان بلکه تمام ایران را احیاء کرد وگرنه قبل از انقلاب به مردم ما «نمیتوانیم» القاء می‌شد. اگر استدلال شبهه ناک فوق صحیح باشد، پس رشادت‌های امیرالمومنین، حمزه، سعد و... در جنگ‌های صدر اسلام هم حاصل تربیت دوران جاهلیت بوده است!! نخیر این پیامبر بود که آنها را با ایمان، شهادت و زندگی جاوید اخروی آشنا کرد. این از جوان‌های صدر انقلاب، اما جوان‌های امروز هم اگر از آن جوان‌ها رشیدتر و مقاوم تر نباشند، کمتر نیستند. امروز حججی ها، احمدی روشن ها و... در شرایطی که الگو و اسطوره‌ی ایمان و ایثار شدند که شور و هیجان ابتدای انقلاب هم در کار نیست. 🔹امروز میدان‌های جهاد و خودسازی چنان پیچیده شده که حفظ ایمان و اعتقادات دختران و پسران ایرانی در این بمباران فکری و فرهنگی که در فضای مجازی و رسانه‌ای بیداد می‌کند، کمتر از معجزه نیست. ــــــــــــــــ هستیم 🌷هفته دفاع مقدس گرامی باد
آیا میدانستید؟؟؟ 1. کفشهای شما اولین چیزی است که افراد ، ناخودآگاه به آن توجه می کنند ، پس کفش خوب بپوش. 2. اگر بیش از 11 ساعت در روز بنشینید ، پنجاه درصد شانس وجود دارد که شما در ظرف سه سال آینده فوت کنید. 3. 6 نفر در دنیا هستند که درست مثل شما هستند . 9 در صد شانس وجود دارد که شما در طول عمرتان با یکی از آنها ملاقات کنی. 4. خوابیدن بدون بالش از درد پشت میکاهد و ستون فقرات شما را قویتر می کند. 5. قد شخص با پدر و وزن افراد با مادرشان معین میگردد. 6. اگر قسمتی از بدنتان خواب رفت میتوانی تقریبا همیشه با تکان دادن سرت بیدارش کنی. 7. سه چیز است که انسان نمیتواند در توجه به آنها مقاومت کند: غذا ، آدمهای جّذاب و خطر. 8. افراد راست دست تمایل جویدن غذا با طرف راست شان دارند. 9. گذاشتن یک تی بگ در کفش و یا ساک محتوای وسائل ورزشی باعث جذب بوهای نامطبوع میگردد. 10. مطابق گفته آلبرت انیشتن اگر زنبور عسل از کره زمین ناپدید می شد انسانها در ظرف 4 سال می مردند. 11. انواع سیب در دنیا باندازه ایست که اگر هر روز یک نوع از آن را بخورید 20 سال طول می کشد تا همه آنها را امتحان کرده باشید. 12. شما میتوانید بدون غذا دو هفته جان سالم بدر برید,ولی بدون خواب 11 روز. 13. افرادی که زیاد میخندند سالم تر از آن هائی هستند که نمی خندند. 14. تنبلی و عدم فعالیت به اندازه کشیدن سیگار افراد را میکشد. 15. ظرفیت مخ بشر برای ذخیره اطلاعات 5 برابر ويکى پدیا جا دارد. 16. مخ ما به اندازه یک لامپ ده وات انرژی مصرف می کند. 17. بدن ما در نیم ساعت باندازه جوش آوردن 1.5 لیتر آب انرژی تولید میکند. 18. تخمک بزرگترین و نطفه کوچکترین سلول است. 19. اسید معده به اندازه ای قویست که میتواند یک تیغ ژیلت را آب کند. 20. نهايتاً ده تا 30 دقیقه پیاده روی و خنده در روز ، ضد افسردگی است. 21. هر روز ده دقیقه بشین و سکوت کن. 22. وقتی صبح از خواب بیدار میشوی برای منظور و مقصودت از خداوند راهنمائی بخواه. 23. بیشتر از غذاهای درختی استفاده کن تا از غذاهای کارخانه ای. 24. چای سبز با آب فراوان بنوشید و بلوبرى ، بروکلی و مغر بادام بخورید. (بلوبرى ، نوعی توت از خانواده توت فرنگی است که به شکل انگور یاقوتی ولی آبی رنگ است ) 25. سعی کن هر روز حد اقل سه نفر را بخندانى 26. انرژی گران بهایت را صرف حرفهای خاله زنک بازی نکن. مسائل گذشته و افکار منفی و چیزهائی که در کنترلت نیستند را دور بریز و انرژیت را بطور مثبت برای زمان حال صرف کن. 27. صبحانه را شاهانه و نهار را مثل شاه زاده و شام را مثل دانشجو با کردیت کارت بی محل بخور (بشرط اینکه بیماری قند نداشته باشی.) 28. زندگی منصفانه نیست؛ولی هنوز خوبه. 29. زندگی کوتاه و با ارزش تر از آنست که از کسی متنفر باشی. برای همه چیز ببخششان. 30. خود را خیلی جدی و مهم نگیر ، دیگری هم شما را جدى نمی گیرد. 31. شما نباید در همه بحث ها ببری ، با تضاد داشتن توافق کن. 32. دلخوری و رنجش از گذشته را کنار بگذار تا زمان حالتان را خراب نکند. 33. زندگی خودت را با دیگران مقایسه نکن ، شما نمیدانی مراحل زندگی آنها چگونه بوده. 34. هیچکس بجز خودت مسئول خوشی و خوشبختی شما نیست. 35. هر مصیبتی را با این کلمات محدود ومحاصره اش کن : آیا در پنج سال دیگر این موضوع هنوز اهمیت دارد؟ 36. به مستمندان کمک کن. دست و دل باز و دهنده باش نه گیرنده. 37. اينكه دیگران در باره تو چه چيزى فکر میکنند به شما مربوط نیست. 38. زمان همه چیز را التیام می بخشد. 39. هر چقدر كه موقعیت خوب یا بد باشد ، عوض میشود. 40. کار شما در موقع بیماری از شما مراقبت نمیکند .دوستان مراقبت میکنند. با آنان درتماس باش. 41. حسادت و حسرت خوردن وقت تلف کردن است.شما هم اکنون تمام مایحتاج خود را داری . 42. هرشب قبل از رفتن به رختخواب خداوند را نیایش کن و سپاسگزار باش از آنچه که امروز بانجام رساندی. 43. بخاطر داشته باش شما خوش بخت تر از آنی هستی که فشار روحی داشته باشی. این را برای *دوستانتان* بفرستيدتا کمک کنيد که آنها هم زندگی خوش و سالم تری را داشته باشند
شبهای دلتنگی ( ۳۸ ) نهمین شب ماه صفر المظفر روضه در خانه ( روضه گفتگوی نافع بن هِلال با امام حسین علیه السلام و در نهایت روضه شهادت نافع ) قسمت اول السلام علیک یا اباعبدالله الحسین «السّلام علی نافع بن هلال البجلی المرادی» در نیمه شب عاشورا، ابا عبدالله الحسین (علیه‌السّلام) از خیمه خارج شد تا به بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف بپردازد. در این هنگام نافع امام (علیه‌السّلام) را دید و آهسته امام (علیه‌السّلام) به دنبال ایشان به راه افتاد. امام (علیه‌السّلام) متوجه حضور نافع شدند پس از او پرسیدند: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: «ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)! خروج شما از خیمه‌گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت‌ انداخته است.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این تپه‌ها و بلندی‌ها و پستی‌ها بازدید کنم.» پس از انجام بازرسی، حضرت (علیه‌السّلام) به سوی خیمه برگشتند. ایشان در حالی که دست نافع را گرفته بود به او فرمود: «آیا نمی‌خواهی در این شب تار از بین دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدم‌های امام (علیه‌السّلام)‌ انداخت، و در حالی که بر آن بوسه می‌زد گفت: «انّ سیفی بالفٍ و فرسی مثله، فوالله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلا عن فریٍ و جریٍ؛ شمشیری دارم که به هزار درهم می‌ارزد و اسبی دارم که به همین‌اندازه می‌ارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی‌شوم.» پس از آن گفتگو امام (علیه‌السّلام) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار خیمه به انتظار امام (علیه‌السّلام) نشسته بود. در این هنگام نافع شنید که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیهم) به امام (علیه‌السّلام) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند»؛ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «و الله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس یستانسون بالمنیّة دونی، استیناس الطّفل الی محالب امّه؛ به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» نافع با شنیدن این سخن گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان گفت و گوی امام (علیه‌السّلام) و خواهرش را برای او بازگفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام (علیه‌السّلام) نبودم، همین حالا با این شمشیرم به سپاه دشمن حمله‌ور می‌شدم» نافع به حبیب گفت: «من نزد خواهرشان بوده‌ام! گمان می‌کنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم. آیا می‌توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آن‌ها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟» «حبیب» از جای برخاست و فرمود: «ای یاران مردانگی! ‌ای شیران! چون شیران شرزه از خیمه‌گاهتان به در آیید»؛ سپس به بنی‌هاشم گفت: «به خیمه‌های خویش باز گردید (امیدوارم که) چشمانتان بیدار مباد»، بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آن‌چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین (علیه‌السّلام) نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‌کردیم تا که جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب از خداوند بر آنان طلب خیر کرد و گفت همراه من بیایید تا که نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده سازیم. او به راه افتاد و یاران، از پی‌اش به راه افتادند. حبیب به نزدیک حرم اهل بیت (علیه‌السّلام) رسیده و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند»، در این هنگام زن‌های حرم از خیمه‌هایشان گریان خارج شدند و گفتند: «ای پاکان! از دختران رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نوامیس امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) حمایت کنید»، در آن حال همه منقلب و گریان شده بودند. ادامه دارد حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۷ مهر ۹۹
قسمت دوم شبهای دلتنگی ( ۳۸ ) نهمین شب ماه صفر المظفر روضه در خانه ( روضه گفتگوی نافع بن هِلال با امام حسین علیه السلام و در نهایت روضه شهادت نافع ادامه روضه نافع نافع با شنیدن این سخن گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان گفت و گوی امام (علیه‌السّلام) و خواهرش را برای او بازگفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام (علیه‌السّلام) نبودم، همین حالا با این شمشیرم به سپاه دشمن حمله‌ور می‌شدم» نافع به حبیب گفت: «من نزد خواهرشان بوده‌ام! گمان می‌کنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم. آیا می‌توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آن‌ها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟» «حبیب» از جای برخاست و فرمود: «ای یاران مردانگی! ‌ای شیران! چون شیران شرزه از خیمه‌گاهتان به در آیید»؛ سپس به بنی‌هاشم گفت: «به خیمه‌های خویش باز گردید (امیدوارم که) چشمانتان بیدار مباد»، بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آن‌چه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین (علیه‌السّلام) نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‌کردیم تا که جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب از خداوند بر آنان طلب خیر کرد و گفت همراه من بیایید تا که نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده سازیم. او به راه افتاد و یاران، از پی‌اش به راه افتادند. حبیب به نزدیک حرم اهل بیت (علیه‌السّلام) رسیده و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند»، در این هنگام زن‌های حرم از خیمه‌هایشان گریان خارج شدند و گفتند: «ای پاکان! از دختران رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نوامیس امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) حمایت کنید»، در آن حال همه منقلب و گریان شده بودند. ابو مخنف نقل کرد هِلال جَمَلی، نام خود را بر روی تیرهایش نوشته بود و با همان نشان ها، آنها را پرتاب می کرد و می گفت: من، جَمَلی ام. بر دین علی ام. آن گاه، دوازده تن از یاران عمر بن سعد را افزون بر زخمی ها، از پای در آورد. آن قدر به او ضربه زدند تا بازوهایش شکست و اسیر شد. شمر بن ذی الجوشن، به همراه یارانش، او را گرفت و به سوی عمر بن سعد بُرد. عمر بن سعد به او گفت: وای بر تو، ای نافع! چه چیز، تو را وادار کرد که این کار را با خود بکنی؟ نافع گفت: پروردگارم می داند که مقصودم، چه بوده است. آن گاه، در حالی که خون وی بر محاسنش جاری بود، می گفت: به خدا سوگند، دوازده تن از شما را، افزون بر زخمی ها، کشته ام و خود را بر تلاشم، سرزنش نمی کنم؛ و اگر برایم دست و بازو مانده بود، نمی توانستید اسیرم کنید. شمر به او گفت: او را بُکش خدا، کارت را به سامان کند! عمر گفت: تو او را آورده ای. اگر می خواهی، او را بکش. شمر هم شمشیرش را بر کشید. نافع به او گفت: بدان که به خدا سوگند، اگر از مسلمانان بودی، بر تو گران می آمد که خدا را با ریختن خون های ما، دیدار کنی. پس ستایش، خدایی را که مرگ ما را به دست بدترینِ آفریدگانش قرار داد! سپس شمر، او را کشت. اگر نافع بن هِلال محاسنش به خون سر خضاب شد در این کار به مولایش حسین اقتدا کرد امام حسین هنگامی که تیر به قلب مبارکش خورد ، محاسنش را به خون خضاب کرد « فَوَضَعَ یَدَه تَحْتَ الجُرحِ فَلمّا اِمْتَلاَ لَطَخَ بِها رَأسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ قالَ هٰکِذا اَکُوُنُ حَتّی اَلْقیٰ جَدّی رَسُولُ اللهِ » دست خود را زیر زخم سینه مبارکش گذاشت و هنگامی که دستش پر از خون شد ، به و محاسنش مالید فرمود : این گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات کنم و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون منابع : بحار ، ابصارالعین فی انصارالحسین ، مقتل آیت الله نظری منفرد و حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۷ مهر ۹۹
🔴 💠 رسول اكرم (ص) به تعدادي از كودكان نگاه کرد، سپس فرمود: واي بر فرزندان آخر‌الزمان از پدرانشان. عرض شد يا رسول الله از پدران مشرك آن‌ها؟ فرمود: نه بلكه از پدران مسلمانشان كه هيچ چيز از فرائض مذهبي را به آنان نمي‌آموزند و اگر خود فرزندان پاره‌اي از را فرا گيرند آن‌ها را باز مي‌دارند و تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان ناچيزي از دنيا بدست آورند، من از اين قبيل پدران بري هستم و آنان نيز از من بيزارند. ⏺ مستدرك الوسائل، ج ۲، ص ۶۲۵
🔴 💠 سیستم ساعت به این شکل است که دو ظرف شیشه‌ای متصل به یکدیگر به نوبت شن‌های ظرف دیگر است و وقتی شنها و بار ظرف بالا خالی شد شیفتشان عوض شده و دیگری به زیر بار ظرف بالایی می‌دهد. در واقع مکمّل یکدیگر هستند و تا وقتی مسئولیت خود را به نوبت انجام دهند به ساعت شنی می‌دهند. 💠 یکی از اصول مهم در زندگی مشترک این است که زن و شوهر مثل یک ساعت شنی بارِ مشکلات و سختیها را از دوش همسر خود بردارند و پذیرای احساسات و یکدیگر باشند. 💠 زن یا مرد در مواقعی نیاز به کمک جسمی، و یا فکری همسر پیدا می‌کنند و مشکلات و گرفتاریهای زندگی، آنها را خسته و کلافه می‌کند در اینگونه مواقع باید مثل سیستم ساعت شنی، برای یکدیگر بگذاریم و شانه به زیر بار مشکلات همسر بدهیم و مانند ساعت شنی که به نوبت ظرفیت خود را در اختیار ظرف دیگر قرار می‌دهد بالای خود را در اختیار همسر قرار دهیم تا ذهن او را از افکار آشفته و پریشان کرده و با دیدن پشتیبانی و حمایت ما به آرامش، آسودگی خاطر و روانی برسد.
🔴 💠 پذیرش یکی از راهکارهای پایداری بنیان خانواده است. 💠 شما می‌توانید با گوش دادن به صحبتهای همسرتان او را کنید و با اشتباه خود و گفتن جمله ""ببخشید"" بار دیگر را به زندگیتان هدیه دهید. 💠 معنای پذیرش اشتباه این است که شما خواهان ادامه با همسرتان هستید و برای حل مشکل، فرد و بدون تعصب می‌باشید. 💠 علاوه بر اینکه پا گذاشتن روی هوای نفس و کوتاه آمدن، پرشی به سمت آسمانِ و عزّت است.
🔴 💠 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 💠 با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد.
💠﷽💠 🔴 💠 روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شاهد پاک کردن توسط امام علی و خدمت ایشان در منزل بودند، سپس به ایشان فرمودند: 💠 یا علی! هیچ مردی نیست که در خانه کمک همسرش کند مگر به اندازه هر مویی که در بدن اوست یک سال را که روزها روزه و شبها نماز شب بخواند خداوند به او عطا می‌کند. 💠 و ثواب صبر انبیاء که داوود و یعقوب و عیسی باشد به او داده می‌شود. 💠 و نام او در دفتر شهدا ثبت می‌شود و در هر روز و شبی ثواب هزار برای او ثبت می‌شود. 💠 به ازای هر ثواب حج و عمره مقبوله به او می‌دهند. 💠 خداوند به عدد که در بدن اوست شهری در بهشت به او عطا می‌کند. 💠 یاعلی! یک ساعت خدمت به همسر بهتر است از: 🌷هزار سال عبادت 🌷هزار حج 🌷هزار عمره 🌷هزار مرتبه جهاد در رکاب پیامبران اولوالعزم 🌷هزار نمازجمعه 🌷هزار عیادت مریض 🌷هزار تشییع جنازه 🌷هزار دینار صدقه 🌷سیرکردن هزار گرسنه 🌷آزادی هزار بنده 🌷پوشانیدن هزار برهنه 🌷خریدن هزار اسیر و آزاد کردن آنها 🌷صدقه هزار شتر 🌷قرائت تورات،انجیل،زبور و قرآن 💠 یاعلی! خدمت به عیال درخانه گناهان کبیره و خاموشی غضب خداست 💠 یاعلی! خدمت عیال نمی‌کند مگر صدّیق یا یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او کنار گذاشته است. مستدرک الوسائل ج۱۳، ص۴۸
🔴 💠 گاه اطرافیان و یا خانواده شما از همسرتان کرده و یا گلایه‌ای را مطرح می‌کنند. 💠 در این مواقع باید با حفظ و احترام نسبت به فرد گلایه کننده، نیّت خیر همسرتان و یا توجیه‌هایی که باعث کم شدن اطرافیان نسبت به همسرتان می‌شود ابراز کرده و حافظ و اسرار او باشید! 💠 از طرفی تا می‌توانید گلایه‌ خانواده خود را به همسرتان نرسانید چرا که زمینه‌ساز ، فتنه، بدبینی و سردی روابط می‌گردد! 💠 به تدریج باید با رفتار و گفتار خود دلهای دو طرف را به هم کنید. 💠 در مواقعی که گلایه‌ی آنها اساسی و بزرگ است حتما به خانواده مراجعه نمایید!
شبهای دلتنگی ( ۳۹ ) دهمین شب ماه صفر روضه در خانه ( روضه پنج تن آل عبا ) ای شهید کربــــــلایم السلام          خــــــــــــامس آل عبایم السلام کربلا دانی کــه زندانی شدم           کـــــربلا دیدی که مهمانی شدم کربلا داغ بـــــــرادر بر دلم           ساربان آهــسته ران این محملم کربلا دیدی حسینم کُشته شد        نوجوانانش بــه خون آغشته شد کربلا ماه بنی هاشم چه شد؟          یادرگار مجتبـــی قاسم چه شد؟ آمـــــــدم بهرت عزا داری کنم       در جوارت گریه و زاری کنم ای برادر کو سرت کو پیکرت     ای بـــــــرادر کو علی اکبرت ای بــــــــرادر ای شهید کربلا     ای بخــــــوان آغشتۀ دشت بلا قصه ی تشییع جنازه ی پنج تن آل عباخیلی عجیب و غریبانه است . همه ی مردم معمولا وقتی از دنیا میروند خیلی با عزت و احترام تشییع میشوند .دوستان و آشنایان هم جمع میشوند و به بازماندگان تسلیت میگویند …پنج تن آل عبا سروران همه ی عالمند اما ببینید چطور تشییع شده اند . جنازه مطهر رسول خدا (ص) سه روز بر روی زمین ماند .عده ای از مردم بی اعتنا از مساله در سقیفه جمع شده بودند و بر سر تصاحب قدرت با یکدیگر میجنگیدند این از وضع تشییع رسول خدا . حضرت زهرا(س) هم فرمود : علی جان مرا شب غسل بده و شب کفن کن . نمی خواهم آنهایی که در حق من ظلم کرده اند در تشییع جنازه ام شرکت کنند . امیرالمومنین بدن فاطمه اش را در نهایت غربت و مظلومیت تشییع کرد . همچنین چند نفر از خواص جنازه امیرالمومنین را مثل حضرت زهرا مخفیانه و غریبانه دفن کردند و تا صد سال بعد که حضرت امام صادق (ع) مرقد آن حضرت را معرفی کرد مردم آن حرم شریف را نمیدانستند . شاید بپرسید چرا دیگر بدن امیرالمومنین را مخفیانه و شبانه دفن کردند ؟ من میگویم : به همان دلیل که این خاندان جنازه ی امام حسن (ع) را روز برداشتند که ای کاش او را هم شبانه دفن میکردندچون این نامردمان روزگار بجای احترام و تکریم و تشییع ، جسارت و بی احترامی کردند و به جای گلباران تابوت را تیر باران کردند . اما من بمیرم برای آن امامی که کارش به تابوت و کفن و دفن نرسید . لگد کوب سُمِّ اسبان شد و سه روز زیر آفتاب سوزان عراق باقی ماند . این بنده ی خدا و عاشق بی چون حسین توست قلبش دریده و غرق دریای خون حسین توست سردار سر به نیزه و رَأسَش به دِیْرِ تنور زخم های قلب او شده از تن برون حسین توست «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18). اللهم عجل لولیک الفرج حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۸ مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
🔴 💠 گاهی مرد باید ساعتی با تمام، همسرش را هنگام ، کار در آشپزخانه و یا بچّه‌داری زیر بگیرد تا ببیند چه ریزه‌کاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل می‌شود. 💠 این کار می‌تواند در از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز او کمک شایانی به مرد کند. 💠 لذا در از او اعلام کنید که گاهی با ، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه می‌شوم که واقعاً زیادی در منزل می‌کشی. 💠 این روش، زن را بسیار کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه می‌دهد. 🆔
شبهای دلتنگی ( ۴۰ ) یازدهمین شب ماه صفر روضه در خانه ( روضه امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ) از امام شافعی که از بزرگان عامه است نقل شده که او میگفت قبر موسی بن جعفر(ع) اکسیر تجربه شده ای است». هم چنین حسن بن ابراهیم، شیخ حنابله می گوید: «هیچ امری بر من دشوار نشد جز آن که قصد قبر موسی بن جعفر را می نمودم و به او توسل می کردم و خداوند متعال آنچه دوست داشتم را برای من تسهیل می نمود». خطیب بغدادی: هیچ مشکلی برای من پیش نیامد که با زیارت موسی بن جعفر حل نشود... دلها را پرواز بدهیم به کاظمین، حرم موسی بن جعفر(ع) همه باهم زمزمه داشته باشیم التماس دعا اموات ، شهدا و امام الشهداء را یاد کنیم « السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ. » چراغهایتان را خاموش کنید. چرا؟ برای اینکه در سلامی که به موسی بن جعفر(ع) می کنید، می گویید: سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان، درآن سیاه چالها جایش دادند. « السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازه المنادی علیها بذل الأستخفاف.» فرهاد میرزا یکی از شاهزاده های قاجار است. دانشمند بوده است. آدم بافضیلتی بوده است. کتاب هایی نوشته است. یک کتابش "غمغام زخار" است. مقتل امام حسین علیه السلام است. فرهاد میرزا خیلی عاشق امام هفتم علیه السلام بوده است. این صحنی که الان هست؛ فرهاد میرزا درست کرده است. خیلی عشق عجیبی به اهل بیت علیهم السلام خصوصاً به امام هفتم علیه السلام داشت. وصیت کرد که بعد از مردن جنازه من را ببرید در کاظمین نزدیک قبر امام هفتم علیه السلام دفن کنید. گفت: من چون پسر سلطان هستم. معمولاً خیلی با عظمت تشییع جنازه می کنند. گفت: من را کنار جسر ( پل ) بغداد ببرید، آنجا می خواهم به شما بگویم که چقدر به امام هفتم علیه السلام جسارت شده است. از آنجا به بعد شما کنار بروید. چهار تا کارگر و حمال ببینید، جنازه من را چهار نفری ببرند و شما هم برای امام هفتم علیه السلام اشک بریزید. گفت: طبق وصیت عمل کردند چهار تا کارگر که آمدن جنازه را بردارند. همه هم گریه و ناله می کنند. اما یک وقت دیدن خادم های حرم امام هفتم علیه السلام به سر و سینه زنان آمدند. گفتند: ما چند نفرمان امام موسی بن جعفر علیه السلام را در خواب دیدیم. فرمودند: یک دوستی از دوستان من از دنیا رفته است. وصیت کرده که جنازه اش را مثل جنازه من بردارند. من راضی نیستم؛ به دوست من جسارت بشود. شما بروید؛ با احترام بیاورید. مردم هم آمدن به سر و سینه زنان جنازه را تشییع کردند. جان عالمی به قربانت یا امام هفتم علیه السلام در آن گوشه زندان نمی دانم هفت سال چهارده سال چه قدر گذشت اونقدر شکنجه دادن در یک زندان نمور و تاریک. در مقاتل نوشته اند که پاهای آقا را در غل و زنجیر بسته بودند. این استخوان های ساق پای مبارکشان ساییده شده بود. من نمی دانم آقا را چقدر شکنجه دادند؛ که لحن مناجات آقا عوض شد. صدا زد: ای خدایی که بچه ای را از رحم مادر نجات می دهی. ای خدایی که درخت را گیاه را از آب و گل بیرون می آوری. ای خدایی که روح را از قفس تن خلاص می کنی. «خلصنی من سجن هارون» خدا دیگر موسی بن جعفر علیه السلام را از زندان هارون نجات بده. من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم امام هفتم، باب الحوائج است. یک وقت ببینند یک جنازه ای را غریبانه چهار حمال گرفتند. یکی صدا می زند این امام رافضی ها است. اما سلیمان بن ابی جعفر خبر دار شد؛ غلام هایش را فرستاد بدن آقا را با احترام غسل دادند، کفن کردند. در قبرستان قریش، دفن کردند. اما دل ها بسوزد؛ برای جد غربش حسین علیه السلام سه روز بدن آقا روی زمین به این هم اکتفا نکردن بدن آقا را زیر سم اسب ها … «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» آخرین آیه از سوره شعراء از منابع ذیل استفاده شده بحار الانوار ، انوار البهیه ، منتهی الامال ، سیره پیشوایان مهدی پیشوایی ، و از مقاتل آیت الله نظری منفرد ، استاد فرحزاد ، دکتر رفیعی ، عیون الاخبار الرضا ، اعلام الهدایه ، اعلام الهدی ، تاریخ بغدادی ، و...ــ حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی ۹ مهر ۹۹ @Moje_ahkam_malek_rajabi_darabi
*واگويه ‌چیست*؟! ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ " ﻭﺍﮔﻮیه" ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ. ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎ ﺍﺛﺮﺍﺕ عمیقی ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺩ ﮔﻮینده ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ MIT آمریکا مطاﻟﻌﺎﺗﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﻘﻂ یک ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮیید :" ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍنم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻡ " ﺑﺎید یک ﻧﻔﺮ ﺩیگر ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮیدﮐﻪ" ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍنید ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهید " ﺗﺎ ﺍﺛﺮ ﻫﻤﺎﻥ یک ﺩﻓﻌﻪ ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﺪ ! ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎشید." ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﻼﻡ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ‌ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻼﻡ ﺩیگرﺍﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗویترﺍﺳت *نکته_های_کوتاه* ‌" آموختم " تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. " آموختم " گاهی از زیاد نزدیک شدن، فراموش می شوی. " آموختم " تا با کفش کسی راه نرفتم، راه رفتنش را قضاوت نکنم. " آموختم " گاهی برای بودن، باید محو شد. " آموختم " دوستِ خوب پادشاهِ بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند. " آموختم " از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنند، ولی زیاد که باشم حیفم میکنند. " آموختم " برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم. سلا صبح بخیر وشادی✋🏻☺️
✍امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام: ✅چهار چيز برای چهار مقصد ديگر آفريده شده اند : ❶ مال برای خرج کردن در احتياجات زندگی نه برای نگهداری ❷ علم برای عمل کردن به آن نه جدال و کشمکش و بحث ❸ انسان برای بندگی و اطاعت از خدا نه خوشگذرانی و معصيت ❹ دنيا برای جمع آوری توشه آخرت نه غفلت از آخرت و آباد ساختن دنيا 📚منبع : نصايح صفحه ۱۷۹ 🆔
🌷🌷🌷 🔻نام قدیم شهر خود را بدانید. نام جدید نام قدیم 🔹۱- ايذه ⬅️ مالمیر 🔹۲- ميانه ⬅️ ميانج 🔹۳- انزلے ⬅️ پهلوی 🔹۴- فردوس ⬅️ تون 🔹۵- مشهد ⬅️ سناباد 🔹۶- سبزوار ⬅️ بِیهَق 🔹۷- اهر ⬅️ ارسباران 🔹۸- بهشهر ⬅️ اشرف 🔹۹- آبادان ⬅️ عبادان 🔹۱۰- اهواز ⬅️ ناصریه 🔹۱۱- شهرضا ⬅️ قمشه 🔹۱۲- كاشمر ⬅️ ترشيز 🔹۱۳- هويزه ⬅️ حويزه 🔹۱۴- سمنان ⬅️ قومس 🔹۱۵- زاهدان ⬅️ دزداب 🔹۱۶- هشترود ⬅️ آذران 🔹۱۷- پیرانشهر⬅️ خانا 🔹۱۸- خدابنده ⬅️ قيدار 🔹۱۹- آمل ⬅️ آمارد 🔹۲۰- ارومیه ⬅️ رضائیه 🔹۲۱- شهركرد ⬅️ دهكرد 🔹۲۲- گرگان ⬅️ اِسترآباد 🔹۲۳- سلماس ⬅️ دیلمقان 🔹۲۴- ايرانشهر ⬅️ پهره 🔹۲۵- همدان ⬅️️️ هگمتانه 🔹۲۶- شادگان ⬅️ فلاحیه 🔹۲۷- تنكابن ⬅️ شهسوار 🔹۲۸- زابل ⬅️ نیمروز 🔹۲۹- قائم شهر⬅️ شاهی 🔹۳۰- خرمشهر ⬅️ محمره 🔹۳۱- اصفهان ⬅️ سپاهان 🔹۳۲- پاوه ⬅️ اورامانات 🔹۳۳- لنجان ⬅️ زرين شهر 🔹۳۴- بابلسر ⬅️ مشهد سر 🔹۳۵- رامسر ⬅️ سخت سر 🔹۳۶- مهران ⬅️ منصور آباد 🔹۳۷- كرمانشاه⬅️ کامبادن 🔹۳۸- جيرفت ⬅️ سبزواران 🔹۳۹-سوسنگرد⬅️ خفاجیه 🔹۴۰-بندرعباس⬅️ گمبرون 🔹۴۱- دامغان ⬅️ صد دروازه 🔹۴۲-بندرتركمن⬅️ بندرشاه 🔹۴۳- انديمشک⬅️ صالح آباد 🔹۴۴- سارے ⬅️ طوسان سياه 🔹۴۵- بندرامام ⬅️ بندرشاهپور 🔹۴۶- اراڪ ⬅️ سلطان آباد 🔹۴۷- زنجان ⬅️ خمسه 🔹۴۸- کرمان ⬅️ بردشیر 🔹۴۹- اردبیل ⬅️ فیروزگرد 🔹۵۰- ایلام ⬅️ انزان 🔹۵۱- یزد ⬅️ ایساتیس 🔹۵۲- یاسوج ⬅️ تلِّ خسرو 🔹۵۳- نیشابور ⬅️ شادیاخ 🔹۵۴- گرگان ⬅️ هیرکانیا 🔹۵۵- قزوین ⬅️ کژین 🔹۵۶- مراغه ⬅️ افرازه رود 🔹۵۷- سنندج ⬅️ سنه 🔹۵۸- بجنورد ⬅️ چرمغان 🔹۵۹- بوشهر ⬅️ لیان 🔹۶۰- شوشتر ⬅️ ششدر 🔹۶۱- رشت ⬅️ بیه پَس 🔹۶۲- رے ⬅️ رِقا 🔹۶۳- تبریز ⬅️ داوریژ 🔹۶۴- خرم آباد ⬅️ شاپورخواست 🔹۶۵- بیرجند ⬅️ قهستان 🔹۶۶- بروجرد ⬅️ وروگرد 🔹۶۷- نور ⬅️ سولده 🔹۶۸- نقده ⬅️ سولدوز 🔹۶۹- اسفراین ⬅️ میان آباد 🔹۷۰- آذرشهر ⬅️ دهخوارقان 🔹۷۱- کرج ⬅️ کوهرج 🔹۷۲- شیراز ⬅️ شهر راز 🔹۷۳- بیجار ⬅️ گروس 🔹۷۴- ملایر ⬅️ دولت آباد 🔹۷۵- لاهیجان ⬅️ ریه 🔹۷۶- قوچان ⬅️ خبوشان 🔹۷۷- بهبهان ⬅️ ارّجان 🔹۷۶- شهریار ⬅️ علیشاه حوض 🔹۷۷- دزفول ⬅️ دژپل 🔹۷۸- کاشان ⬅️ کاه فشان 🔹۷۹خمینے شهر⬅️ همایونشهر 🔹۸۰- اسلامشهر ⬅️ شادشهر 🔹۸۱- تاکستان ⬅️ سیادهن 🔹۸۲- جوین ⬅️ کَوَیان 🔹۸۳- آباده ⬅️ آوادیجه 🔹۸۴- ساوه ⬅️ ساوگان 🔹۸۵- ماهشهر ⬅️ معچول 🔹۸۶- جغتاے ⬅️ قارزی 🔹۸۷- خوے ⬅️ آراتتا 🔹۸۸- سیرجان ⬅️ سمنگان 🔹۸۹- بجستان ⬅️ بَغستان 🔹۹۰- داراب ⬅️ دارابگرد 🔹۹۱- درگز ⬅️ ابیورد 🔹۹۲- ورامین ⬅️ وارنا 🔹۹۳- مهاباد ⬅️ ساوجبلاغ 🔹۹۴- سقز ⬅️ اسکاکیت 🔹۹۵- چناران ⬅️ رادکان 🔹۹۶- تایباد ⬅️ طیبات 🔹۹۷- گناباد ⬅️ جنابذ 🔹۹۸- گنبدکاووس ⬅️ جرجان 🔹۹۹- رفسنجان ⬅️ اناس 🔹۱۰۰- شاهرود ⬅️ حنچره 🔹۱۰۱- مرودشت ⬅️ استخر 🔹۱۰۲- جهرم ⬅️ گاهرم 🔹۱۰۳-تربت حیدریه⬅️ زاوه 🔹۱۰۴- مریوان ⬅️ میرانشاه 🔹۱۰۵- میاندوآب ⬅️ قوشاچای 🔹۱۰۶- مرند ⬅️ مارات 🔹۱۰۷- بم ⬅️ کجاران 🔹۱۰۸- دورود ⬅️ بین النهرین 🔹۱۰۹- فسا ⬅️ پسه 🔹۱۱۰- برازجان ⬅️ تااوکه 🔹۱۱۱- بانه ⬅️ به روژه 🔹۱۱۲- چابهار ⬅️ تیس 🔹۱۱۳-مسجدسلیمان⬅️ پارسوماش 🔹۱۱۴- تربت جام ⬅️ بوزجان 🔹۱۱۵- ابهر ⬅️ اوهر 🔹۱۱۶- کازرون ⬅️ گازران 🔹۱۱۷- دوگنبدان ⬅️ گنبدملغان 🔹۱۱۸- اسلام آبادغرب⬅️ شاباد 🔹۱۱۹- پارس آباد ⬅️ پارساآباد 🔹۱۲۰- الیگودرز ⬅️ آل گودرز 🔹۱۲۱- کوهدشت ⬅️ کوزشت 🔹۱۲۲- میبد ⬅️ میبدار 🔹۱۲۳- شیروان ⬅️ انوشیروان 🔹۱۲۴- بناب ⬅️ بین ائو 🔹۱۲۵- شوش ⬅️ سوزیانا 🔹۱۲۶- قروه ⬅️ اسفندآ 🌷🌷🌷۱۲۷ مازندران ....طبرستان
باسلام واحترام: 🌾🌷👇🏻🌹🌿🎋 ۳۵- نصیحت ازیکی ازعلما هركدام را آهسته بخوانيد و در مورد آن تدبر كنيد و قول دهيد آن را عملی ميكنيد بعد بعدی را بخوانيد ٪ ۱ 💚 روزت را با نماز صبح و با اذکار صبح شروع کن تا کامیابی و موفقیت را بدست آوری . ۲ 💚 همیشه استغفار بخوان تا شیطان بگونه ای از تو ناامید شود که به سر حد خودکشی برسد ! ۳ 💚 دعا را قطع نکن چون آن طناب نجات است . ۴💚 همیشه به یاد داشته باش که فرشتگان صحبتهای تو را می نویسند ۵ 💚 همیشه خوش بین باش اگر چه در ته بادهای تند و طوفانها باشی زیبایی انگشتان با شمردن تسبیح با آنهاست ! ۶ 💚 وقتی غمها و اندوهها بر تو هجوم آوردن کلمه لا اله الا الله را بخوان ۷ 💚 بوسیله پولهایت دعای فقرا و محبت مساکین را بخر ۸ 💚 سجده طولانی با خشوع ، بسیار بهتر است از قصر پر از گل ۹ 💚 قبل از اینکه سخنی را از دهانت بیرون کنی در مورد آن فکر کن چون بسیاری از سخنان کشنده اند ۱۰ 💚 از دعای مظلوم و اشک محرومان بر حذر باش ۱۱ 💚 قبل از خواندن کتب و مجله ها و روزنامه ها ، قرآن بخوان ۱۳ 💚 سبب استقامت خانواده ات باش ۱۳ 💚 با نفست در طاعت خدا جهاد کن چون نفس انسان را به کار بد بسیار امر میکند . ۱۴ 💚 دستان مادر و پدرت را ببوس تا بوسیله آن بهشت و رضامندی خدا را بدست آوری ۱۵ 💚 لباسهای کهنه و قدیمی تو نزد فقراء نو و جدید هستن ۱۶ 💚 خشمگین نباش چون زندگی از آنچه تو فکر میکنی کوتاهتر است . ۱۷ 💚 با تو ثروتمندترین ثروتمندان و قوتریترین قدرتمندان است و او کسی نیست جز الله جل جلاله ۱۸ 💚 راه اجابت دعا را بوسیله گناه مبند ۱۹ 💚 نماز بهترین چیزی است که ترا بر مصیبتها و سختیها کمک میکند ۲۰ 💚 از گمانهای بد بپرهیز هم خودت راحت میشوی و هم دیگران از دست تو راحت میشوند ۲۱💚 سبب تمام غمها رو گردانی از خدا است لذا به خدا روکن ۲۲ 💚 نمازی بخوان که با تو در قبر بیاید ۲۳ 💚 وقتی که شنیدی کسی غیبت میکند به او بگو از خدا بترس ۲۴ 💚 بر خواندن سوره ملک مداومت کن چون آن نجات دهنده از عذاب قبر است . ۲۵ 💚 محروم واقعی کسی است که از نمازخاشعانه و چشمان گریان محروم باشد ۲۶ 💚 مومنان بی خبر را اذیت نکن ( یعنی هیچکس را ناگهانی نترسان و اذیت نکن اگر چه به شوخی باشد) ۲۷ 💚 تمام محبتت را با ( مردم ) فقط بخاطر خدا و پیامبرش کن ۲۸ 💚 از کسی که غیبت ترا کرده گذشت کن ، چون او نیکیهایش را به تو اهدا کرده ۲۹ 💚 نماز و تلاوت و ذکر گردن بندهایی درخشان بر سینه توأند . ۳۰ 💚 هرکس گرمای جهنم را به یاد آورد بر دواعی و اسباب گناه صبر میکند ۳۱ 💚 تا زمانیکه شب روشن میشود درها هم میروند مشکلات و سختیها هم بر طرف میشوند . ۳۲ 💚 بحثها و سخنهای بیهوده را ترک کن چون تو کارهای مانده ای به مانند کوه داری ! ۳۳ 💚 با خشوع نماز بخوان چون تمام آنچه که منتظر تواند ( اعم از کار و افراد ) شان و مقام او از نماز پایین تر است . ۳۴ 💚 قرآن را بالا سرت قرار بده خواندن یک آیه از قرآن از دنیا و هر چه در آن است ارزشش بالاتر است . ۳۵ 💚 زندگی زیبا است و زیباتر از آن تو با ایمانت هستی . 🤲🏼التماس دعا 🌹🙏🍃🌹🙏🌹
.این دو متن کوتاه ارزش صد بار خوندن داره! ۱- از دیگران شکایت نمیکنم بلکه خودم را تغییر میدهم، چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست. ۲- مبارزه انسان را داغ میکند و تجربه انسان را پخته میکند! هرداغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى ديگر خام نميشود درود بامدادتون نیک❤️❤️