هدایت شده از مالک رجبی دارابی
حضرت شروع کردند این کلمات را ... چند جملهای را نقل میکند که حضرت صورتشان را گذاشتند روی صورت علی اکبر و این کلمات را بنا کردند گفتن.
قالَ الرّاوی. راوی نقل میکند؛ کسی که این قضایا را از نزدیک به چشم خودش دیده است و نقل کرده است میگوید که، وَ قالَ الرّاوی فَخَرَجَ زَینَبُ بِنتَ عَلیٍ عَلیهِ السلام. میگوید یک وقت دیدیم زینب از خیمهها خارج شد. فَنادی یا حَبیباه! یابنَ اخاه! صدایش بلند شد: ای عزیز من! ای برادر زاده من! وَ جائَت فَأَکَّبَت عَلَیهِ. آمد خودش را انداخت روی پیکر بی جان علی اکبر. فَجاءَ الحُسَینُ عَلیهِ السَّلامُ فَأَخَذَها وَ رَدَّها اِلی النِّساء. حضرت آمدند بازوی خواهرشان را گرفتند، او را از روی جسد علی اکبر بلند کردند فرستادند پیش زنها؛ مناسب نبود توی میدان جنگ. ثُمَّ جَعَلَ اَهلِ بَیتِهِ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِم یَخرُجُ الرَّجُلُ مِنهُم بَعدَ الرَّجُل. آنوقت دنباله این قضیه را نقل میکند. البته اگر این عبارات را بخواهیم بخوانیم، واقعاً دل انسان آب میشود از شنیدن این کلمات.
من یک مطلبی به ذهنم رسید از این عبارت ابن طاووس که میگوید: فَأَکَّبَت عَلَیهِ. یعنی زینب که آمد - آنی که در این جمله ابن طاووس هست که از روایاتی حتماً اخبار صحیحی نقل کردهاند- امام حسین را نمیگوید خودش را انداخت روی بدن علی اکبر؛ امام حسین فقط صورتش را گذاشت روی صورت جوانش. اما آنی که خودش را انداخت روی بدن علی اکبر از روی بیتابی، او حضرت زینب کبراست.
من به نظرم رسید که خب، این زینب بزرگوار، این عمه سادات، این عقیله بنی هاشم، دو تا جوان خودش هم توی کربلا شهید شدند. دو پسر خودش، دو تا علی اکبر خودش هم شهید شدند؛ یکی عون و یکی محمد. بنده در هیچ کتابی، در هیچ مقتلی ندیدم که وقتی پسرهای زینب کبرا به شهادت رسیدند، زینب کبرا عکس العمل نشان داده باشد مثل اینکه فریادی کشیده باشد، صدایی بلند کرده باشد، گریه بلندی کرده باشد یا خودش را روی بدن اینها انداخته باشد.
این مادرهای شهدای زمان ما حقیقتاً نسخه زینب را دارند عمل میکنند و پیاده میکنند. بنده ندیدم یا کمتر دیدم مادری را، مادر دو شهید، مادر یک شهید، مادر سه شهید که وقتی انسان او را میبیند، احساس ضعف و عجز در او بکند. مادرها واقعاً شیرزنانی هستند که انسان میبیند این زینب کبرا نسخه اصلی این رفتار مادران شهدای ماست.
دو پسر جوانش عون و محمد شهید شدند، حضرت - حضرت زینب سلام الله علیها- عکس العملی نشان ندادند، اما دو جای دیگر - غیر از مورد پسران خودش- دارد که خودش را انداخت روی جسد شهید. یکی همین جاست که آمد بالای سر علی اکبر و بی اختیار خودش را انداخت روی بدن علی اکبر. یکی هم عصر عاشوراست [گریه آقا] ، آن وقتی که خودش را انداخت روی بدن برادرش حسین [گریه آقا]. صدایش بلند شد: یا رسول الله! هذا حسینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماء. یعنی ای پیغمبر خدا! این حسین توست، این عزیز توست، این پاره تن توست.... چه مصیبتهایی را تحمل کردند. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
پروردگارا! تو را به حسین و زینب «علیهما السلام» قسم میدهیم ما را جزو دوستان و یاران و دنباله روان آنها قرار بده.
پروردگارا! حیات ما و زندگی ما را زندگی امام حسین قرار بده.
این روضه را حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای رهبر عزیز انقلاب در محرم سال 1374 در نماز جمعه تهران ایراد کرده اند.
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب هشتم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۷ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 #رایحه_رفتارها_و_حرفها
💠 حرفها و رفتارها #عطر و رایحه دارند و تا مدتها روی جان و تن مینشینند.
💠 زن و شوهرها مواظب باشید با کسانی معاشرت کنید که عطر رفتار و حرفهایشان، روحتان را بدبو نکند. کسانی که به همسر خود احترام نمیگذارند، همیشه #نق میزنند و یا #بدگویی همسر میکنند و سیستم آنها فاز #منفی دادن است از این قبیل هستند.
💠 در مواجهه با این افراد، فضا را با حرفهایی که #عطر دعوت به صبوری، خوشبینی، سازگاری و #مدارا دارد پر کنید.
💠 حتما پس از جدا شدن از چنین انسانهایی، نقاط #مثبت همسر و زندگیتان را در ذهن خود پرورش دهید و روحیه #شکرگزاری را در خود تقویت کنید تا رایحه متعفّنِ حرفهایی که شنیدید شما را #آزار ندهد.
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۹ )
شب نهم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
متن روضه و مقتل مصيبت حضرت ابوالفضل العباس (ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين وصلّي الله علي جميع الأنبياء والمرسلين وصلّ علي محمّد وآله الطاهرين، ولعن علي اعدائهم .
از سنگين ترين و سخت ترين مصائب کربلا، شهادت وجود مبارک قمر بني هاشم(ع) است. شخصيت و عظمت و شهادت او را کتاب شريف ارشاد، بحار، فرصان الإيجا، پيشواي شهيدان، مقتل مقرّم، معال بستين، کبريت احمر بيرجندي، اعيان الشيعه و منتهي الآمال و مقتل ابومخنف و منتخب تريهي نقل کردند.
اميرالمؤمنين به برادرشان عقيل که آگاه به انساب عرب بود فرمود: (اُريدُ مِنکَ أن تَختِبَ لي إمرَآةً مِن ذَوِ البُيوتِ وَ الحَسبِ وَ النَّسَبِ وَ الشُّجاعَة) علاقه دارم زني را براي من خواستگاري کني، خانواده دار، داراي حسب و نسب و شجاعت، (لِکَي اُسيبَ مِنها وُلدا) فرزنداني از او براي من به عمل بيايد، (يَکونُ شجاعاً أضُدا) که شجاع و قوي باشند، (يَنصُرَ وَلَديَ الحُسَين) که فرزندم حسين را ياري کنند. (لِيُواصيهِ لِنَفسِهِ في طَفِّ کَربلا) که عقيل حضرت فاطمۀ کلاويّه ملقب به امّ البنين را براي حضرت خواستگاري کردند. چهار پسر براي اميرالمؤمنين آورد. قمر بني هاشم، عبدالله، جعفر، عثمان. کتاب هايي که ذکر کردم، بعضي هايشان نوشته اند وقتي قمر بني هاشم، ديدند اکثر ياران شهيد شده اند، به برادرشان فرمودند:
(يا بَني اُمِّي) فرزندان مادرم، (تُقَدِّموا) جلو بيفتيد، که من شما را ببينم که براي خدا و پيغمبرشان خيرخواهي کرديد. شما که فرزندي نداريد، خيلي جوانيد، (تُقَدِّموا بِنَفسي أنتُم) بشتابيد جان من فداي شما باد. (فَحاموا دن سَيِّدَکُم حَتِّ تَموتوا دونَه) از آقاي خودتان دفاع کنيد تا جايي که در پيش روي او شهيد شويد. همه با کمال ميل رفتند و شهيد شدند. دربارۀ مقام عباس نوشته اند: (کانَ فاضِلاً عالِماً عابِداً زاهِداً فَقيهاً تَقيّاً) او فاضل بود، عالم بود، بندۀ واقعي خدا بود، اهل زهد بود، دين شناس بود و پرهيزگار. از القاب او قمر بني هاشم است، که نوشته اند به خاطر چهرۀ نوراني او، معنويتي از سه خورشيدي چون اميرالمؤمنين و حسن و حسين داشت، به او مي گويند قمر بني هاشم. باب الحوائج، از القاب اوست، چون هر مشکلي داري به او متوسل مي شود، مشکلش آسان مي شود، اگر بنا باشد آسان شود. شهيد، عبد صالح، سقّا، مستجار، قاعد الجيش، حامي، معصر و ذيقم، از القاب اوست.
صدوق در کتاب خصال از زين العابدين(ع) نقل مي کند که فرمود: (رَحِمَ الله أمّيَ العَبّاس فَلَقَد آثَرَ وَ عَدلا وَ فَداه أخاهُ بِنَفسِک) خدا عمويم عباس را رحمت کند که ايثار کرد، جنگ نماياني کرد، خودش را فداي برادرش کرد. (حَتِّ قُطِعَت يَداه) تا دو دستش از بدن جدا شد. (فَعَدَّلَ اللهُ عَزَّ وَ جَل مِنهُما جَناحَين) خدا به جاي آن دو دست جدا، دو پر به عمويم مي دهد که در قيامت، (يَتيرُ بِهِما مَعَ المَلائِکةِ فِي الجَنَّة) با فرشتگان در بهشت پرواز مي کند. و حضرت فرمود: (إنَّ لِلعَبّاس عِندَ اللهِ مَنزلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهدا يَومَ القيامَة) مقامي پيش خدا براي عباس هست که همه ي شهدا روز قيامت به آن مقام غبطه مي خورند. امام صادق مي فرمايد: (کانَ عَمُّنا عَبّاس نافِذَ البَصيرَة سَلبَ الإيمان جاهَدَ أخيهِ الحُسين وَ أبلا بَلاءَ الحَسَنا وَ مذا شَهيدا) عمويم عباس بصيرت نافذي داشت، ايمان استوار و قوي داشت، کنار برادرش جهاد کرد، جنگ نيکويي با دشمن کرد و شهيد از دنيا رفت.
به خاطر اين همه عظمت بود که ارشاد مفيد صفحه ي هشتاد و هشت مي گويد: عصر تاسوعا وقتي عمر سعد دستور حمله داد، حضرت کنار خيمه سر به زانو داشت، خواب بود که زينب کبري صيحه زد و نزد برادر آمد، عرض کرد: حسين جان صداي دشمن را نمي شنوي، نزديک شدند. امام سر برداشت و گفت: خواهر، الان پيامبر را در خواب ديدم، به من گفت نزد ما مي آيي. زينب به صورت خودش زد و ناله کرد. حضرت فرمود: خواهر ساکت باش، ناله نکن. قمر بني هاشم گفت: برادر لشکر دشمن به سوي شما مي آيند. حضرت برخاست و فرمود: (عَبّاس بِنَفسي أنتَ يا أخي) فداي تو شود جان من اي برادر، برو به سوي آن ها، اگر شود آن ها را برگردان تا فردا صبح، چرا که امشب را زنده بمانيم، (لَعَلَّنا نُصَلِّ لِرَبِّنا اللَيلَة وَ نَدعوهُ وَ نَستَغفِرُه) امشب را با نماز براي پروردگارمان و دعا و استغفار به پايان ببريم. (فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد اُحِبُّ الصَّلوةَ لَه) خدا مي داند که من عاشق نماز براي او هستم و عاشق تلاوت کتابش هستم و عاشق دعا و استغفار هستم. منظور از اين که امام فرمود: (بِنَفسي أنتَ) من فداي تو شوم عباس، عظمت عباس درک مي شود.
دايي حضرت قمر بني هاشم که از حاشيه نشينان بارگاه دشمن بود به خيال اين که به خواهرزاده هايش خوش خدمتي کند، امان نامه برايشان گرفت و با پيکي به کربلا فرستاد. قمر بني هاشم به پيک فرمود: برو به او بگو امان خدا براي ما بهتر است و شمر وقتي پشت خيمه آمد
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
قمر بني هاشم و برادرهايش را صدا زد، حضرت جواب نداد، برادرانش هم جواب ندادند. امام حسين فرمود: عباس جان هر چند هم فاسق است، او را بي جواب نگذار. بيرون آمدند گفتند: چه مي خواهي؟ گفت: همگي شما در امان هستيد و کسي با شما کار ندارد. هر چهار نفر گفتند خدا تو را و امان تو را لعنت کند، آيا ما امان داشته باشيم و پسر رسول خدا امان نداشته باشد؟ بحار جلد چهل و پنج و ديگر کتاب هايي که ذکر کردم، نوشته اند: وقتي غربت و تنهايي برادر را ديد، پيش حضرت آمد گفت: (هَلّي مِن رُخصَة) به من اجازه مي دهيد به ميدان بروم؟ (فَبَکي الحُسَين بُکاءً شَديدا) امام حسين گريه ي سختي کردند.
(ثُمَّ قالَ يا أخي أنتَ صاحِبُ لِوايي) برادر، تو صاحب پرچم مني، اگر تو بروي شيرازۀ کار از هم مي پاشد، جمع ما متفرق مي شود، عمارت زندگي ما خراب مي شود. (يَعولُ جَمعُنا إلي الشِّطاط، عِمارَتُنا تَنبَعُ إلَي الخَراب) بعد فرمود: عباسم، (فَطلُب لَهؤلاءِ الأطفال قَليلاً مِنَ الماء) کمي آب براي اين بچه ها بياور. قمر بني هاشم آمدند مقابل لشکر، لشکر را موعظه کردند، از عذاب خدا ترساندند. سودي نکرد به مردم. (فَرَجَعَ إلي أخيه) برگشتند به طرف حضرت حسين. (فَسَمَعَ الأطفال يُنادون العَطَش العَطَش) شنيدند اين بچه ها دارند فرياد مي زنند: العَطَش، العَطَش. سوار يک مرکب شد، نيزه اي به دست گرفت، مشک به دوش برداشت، حمله کرد به دشمن، هشتاد نفر را کشت، تا خودش را به آب رساند. اين جا نهايت مواسات را به خرج داد. نهايت جوانمردي را نشان داد. (فَلَمّا أرادَ أن يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الماء) مي خواست کفي از آب را بخورد. (ذَکَرَ عَطَشَ الحُسين وَ أهلِ بَيتِه) به عطش ابي عبدالله و اهل بيتش توجه کرد، (وَ قال وَ اللهِ لا أشرِبُهُ) به خدا سوگند نمي خورم، (وَ أخِ الحُسين وَ عَيالِهِ وَ أطفالِهِ عَطاشا) برادرم حسين و زن و بچه اش و اطفالش تشنه باشند، (لا کانَ ذلِکَ أبدا) ابداً چنين چيزي ممکن نيست که من لب به آب بزنم. مشک را پر کرد، روي شانه ي راست انداخت، به سوي خيمه حرکت کرد. ولي از هر طرف او را احاطه کردند و از همه طرف به او تيراندازي شروع شد. نوشتند: در حدّي که زره او مانند خارپشت پر از تير شده بود.
زين ابن ورقاع و حکيم ابن تفير کمين کردند و از پشت يک درخت خرما، دست راستش را قطع کردند. به سرعت شمشيرش را داد به دست چپ، بند مشک را به شانۀ چپ انداخت و فرياد زد: (وَ اللهِ إن قَطَعتُموا يَميني إنّي اُحامي أبداً عَن ديني، وَ أن إمام الصّادِقِ اليَقيني نَجعِل نَبّيٍ طاهِرِ الأميني) به همين حال به جنگ ادامه داد تا ناتوان شد. نوفل ازرقي و حکيم ابن تفير کمين کردند و دست چپش را هم قطع کردند. که فرياد زد: (يا نَفس لاتَخشيَ مِنَ الکُفّاري وَ أبشَري بِرَحمَةِ الجَبّاري) تو داري در راه حسين کشته مي شوي، من تو را به رحمت خدا بشارت مي دهم، هيچ واهمه نداشته باش. ولي در عين حال شاد بود. خوشحال بود که آب دارد و مي تواند به خيمه ها برساند، ناراحت دو دستش نبود. ولي نوشته اند: در اين حال تيري به مشک خورد، همۀ آب ها ريخت، در جا تير ديگري هم به سينۀ او زدند، عمودي از آهن به فرقش زدند که ديگر طاقت سواري نداشت. از بالاي اسب روي زمين افتاد. (صاحَ إلي أخيهِ الحُسين أدرِکني) اولين باري بود که حضرت را به عنوان برادر خطاب قرار داد. امام به سرعت آمد و او را با دست بريده و فرق شکافته و بدن قطعه قطعه ديد، فرياد زد: (ألانَ إن کَسَرَ) برادر کمرم شکست (وَ غَلَّت حيلَتي) چاره ام کم شد.
(وَ نَقطَعَ رَجائي) اميدم بريد، (وَ شَمُطَ بي عَدوّي) حالا ديگر دشمن مرا زخم زبان مي زند، (وَ الکَمَهُ قاتِلي) غصۀ تو تا غروب امشب، اگر اين مردم مرا به شهادت نرسانند، مرا مي کشد. لشکر با آمدم امام پا به فرار گذاشتند. امام فرياد زد: (أينَ تَفرّون) کجا فرار مي کنيد؟ (وَ قَد قَتَلتُم أخي) شما که برادر مرا کشتيد، (أينَ تَفرّون) کجا فرار مي کنيد شما که نيروي مرا در هم شکستيد؟ چون بدن عباس را قطعه قطعه کرده بودند، نتوانست بدن را حرکت دهد. از آن طرف نوشتند: ديگر سوار بر مرکب نشد، انگار طاقت نداشت، عنان مرکب را به دست گرفت، به سوي خيمه ها حرکت کرد، وقتي زنان و دختران ديدند دارد مي آيد، از همه زودتر سکينه به جانب ابي عبدالله آمد، عنان اسب پدر را گرفت، گفت: (أبَتا هَلَ لکَ عِلمٌ بِعَمّي العَبّاس) از عمويم عباس خبر داري؟ او به من وعده ي آب داد، عادتش هم خلف وعده نبود، پدر آيا خود او آب خورد؟ امام با شنيدن سخنان سکينه گريه کرد، فرمود: دخترم عباس را کشتند.
وقتي زينب خبر قتل برادر را شنيد فرياد زد: (وا أخاه، وا عَبّاسا، وا غِلَّتُ ناصِرا، وا ضَيعَتاهُ مِن بَعدِک) واي برادرم، واي عباسم، واي از کمي يار، واي از تلف شدن بعد از تو. در بعضي کتاب ها دارد: کنار بدن وقتي نشست، (أخَذَ الحُسين رَأسَه) سرش را به دامن گرفت. (وَ وَضَعَهُ في حِجرِه) آن فرق شکافته را روي دامن گذاشت و خون
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
از دو چشم عباس پاک کرد. نفسي مانده بود براي قمر بني هاشم که همان نفس را هم خرج گريه کرد. امام حسين فرمود: (ما يُبکيک) چرا گريه مي کني؟ براي چه گريه مي کني؟ عرض کرد: (يا أخي يا نورَ عَيني وَ کيفَ لا أبکي) برادرم، نور چشمم، چرا گريه نکنم؟ (وَ مِثلکَ الان جِئتَني وَ أخَذتَ رَأسي عَنِ التُّراب) تو آمدي الان سر مرا از روي خاک برداشتي، (فَبَعدَ ساعَةٍ مَن يَرفَعُ رَأسَک) اما ساعت ديگر که خودت شهيد مي شوي، چه کسي سر تو را از روي خاک بر مي دارد و چه کسي خاک از صورت مبارک تو پاک مي کند. گفت و به شرف شهادت نائل شد.
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب نهم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۸ شهریور ۹۸ . التماس دعا
آرامش
از دو چشم عباس پاک کرد. نفسي مانده بود براي قمر بني هاشم که همان نفس را هم خرج گريه کرد. امام حسين ف
از اساتید معظم جهت طولانی شدن متن مصیبت ابوالفضل العباس پوزش می طلبم در واقع با دو الی سه دقیقه میشه مطالعه نمود اما نمایش متن طولانی دیده میشه خدا قبول فرماید
هدایت شده از طب سنتی ایرانی
↫✳️ نقش #گريه در آرامش روانی
🔸وقتى اندوه به نهايت برسد، انسان ديگر نمى تواند گريه كند، چنان كه در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام آمده است :
إذا تَناهَى الغَمُّ انقَطَعَ الدَّمعُ .
هر گاه غم به اوج رسد ، اشك قطع مى شود .
بر اين اساس ، پيش از اين كه آن اندوه به اين مرحله خطرناك برسد ، بايد با گريه درمانى از شدّت آن كاسته گردد . كلينى رحمه الله از منصور صيقل ، نقل مى كند كه از اندوه شديدى كه بر اثر مرگ فرزندم به من دست داد و مى ترسيدم در اثر آن، عقلم را از دست بدهم ، به امام صادق عليه السلام شكايت بردم . فرمود :
إذا أصابَكَ مِن هذا شَى ءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنكَ .
هر گاه چنين حالتى به تو دست داد ، اشك بريز ؛ زيرا اين كار، تو را آرام مى كند.
🌹گریه درمان افسردگی و جلوگیری کننده از خودکشی احتمالیست.
🌸 مرکز #طب_جامع اسلامی و سنتی🌸
@Tebtabrizian
#طب_تبریزیان
💠💠💠
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۱۰ )
شب دهم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
نقل هست روزی که وارد کربلا شدند، بنا شد خیمه ها را بزنند. درخواست حضرت زینب(سلام الله علیها) این بود که خیمه مرا بالای بلندی بزنید. حضرت خیمه ها را بر خلاف رسم خیمه ها را در گودی زدند، ولی خیمه حضرت زینب(سلام الله علیها) را روی بلندی زدند. روز عاشورا دائم میدان را می دید. لذا شنیدید وقتی امام حسین(علیه السلام) بر بالین حضرت علی اکبر(علیه السلام) آمد، وقتی آن صحنه سنگین پیش آمد، یک دفعه دیدند یک بانوی بلند بالایی از خیمه ها بیرون آمد و هی فریاد می زند: «یا اخیا، و ابن اخیا». وقتی حضرت سید الشهدا(علیه السلام) به میدان رفت. هی می آمد بیرون را نگاه می کرد و دوباره برمی گشت به خیمه. یک لحظه دیگر صدای امام حسین(علیه السلام) را نشنید؛ آمد بالای بلندی نگاه کرد و دید واویلاست. حضرت در گودی قتلگاه روی زمین افتاده و مجروح شده است. حضرت در محاصره تیرها بود.
نقل است با هر نفسی که می کشید، خون از زره حضرت بیرون می زد. دشمن حضرت را محاصره کرده بود. دید همه دارند به امام حسین(علیه السلام) حمله می کنند. آن هایی که اسلحه ندارند، دامن ها را پر از سنگ کردند و امام حسین(علیه السلام) را سنگ باران می کنند. این مصیبت های عظیم با حضرت زینب(سلام الله علیها) چه می کند؟ در گودی قتلگاه آمد و موانع را کنار زد و نمی دانم چه دید که با تعجب صدا زد: «انت اخی؟ أ أنت ابن والدتی»؟ دید بدن سر ندارد. یک عضو سالم در بدن نمانده است. نقل است سی صد جراحت بر این اندام وارد شده بود. غیر از اینکه این بدن زیر سم اسب ها رفته بود؛ حتی لباس کهنه را غارت کردند. سپس حضرت زینب(سلام الله علیها) روضه خواند. ابتدا برای اینکه گلایه از خدا نشده باشد، کفران و ناسپاسی نباشد، دست ها را زیر بدن برد. این بدن پاره پاره را روی دست گرفت و عرض کرد: خدایا این قلیل قربانی را از آل رسول بپذیر؛ سپس یک گفت وگو با رسول خدا دارد: «يا محمداه! صلى عليك ملائكة السماء هذا الحسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا».[1]
این کشته فتاده به هامون حسین توس این صید دست و پا زده در خون حسین توست این کشتی شکسته به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)! این همان حسینی است که جایش روی دوش شما بود؛ این همان حسینی است که او را در آغوش می گرفتی؛ این همان عزیزی است که جایش روی سینه تو بود. او را غرق در بوسه می کردی. حالا ببین یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)! یک عضو سالم برایش باقی نگذاشتند. بدنش غرق در خون است. یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ببین لباس هایش را غارت کردند. یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله سلّم) ببین دارند دختران تو را به اسارت می برند. سپس یک روضه برای امام حسین(علیه السلام) خواند. یک طوری روضه خواند که حتی حیوانات هم گریه کردند. اشک از چشم شترها جاری شد. «بأبي من لاغائب فيرتجى ، ولاجريح فيداوى ! بأبي من نفسي له الفداء! بأبي المهموم حتّى قضى ! بأبي العطشان حتّى مضى ».[2]
ای به فدای آن آقایی که جراحت هایش، زخم هایی که بر بدنش وارد شده، التیام پذیر نیست؛ به فدای آن آقایی که سفرش برگشت ندارد؛ به فدای آن عزیزی که وقت رفتن تا دم آخر لبانش تشنه بود؛ به فدای عزیزی که تا آخرین لحظات غصه ها روی دلش سنگینی می کرد. آن قدر گریه کرد، آن قدر در گودی قتلگاه برای امام حسین(علیه السلام) روضه خواند که دیدند حضرت سکینه(سلام الله علیها) صدا می زند: «بابا پاشو ببین دارند عمه ام را می زنند».
چون چاره نیست، می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارم
از روضه خوانی حضرت حجت الاسلام حاج آقا میر باقری استفاده شده است.
حجةالاسلام و المسلمین میرباقری
[1]. اللهوف، سیدبن طاووس، ص130، المسلك الثاني في وصف حال القتال و...، ص85.
[2]. مع الركب الحسينى، محمدجعفرطبسی، ج 5، ص68، الأجساد الطاهرة ...، ص6
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب دهم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۹ شهریور ۹۸ . التماس دعا
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
🏴 اعمال روز عاشورا
۱- خواندن #زیارت_عاشورا
۲-سعى کنند در نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و یکدیگر را تعزیت گویند در مصیبت آن جناب و بگویند
اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ
بزرگ گرداند خدا پاداش ما و شما را در سوگواریمان براى حسین علیه السلام
وَجَعَلَنا وَاِیاکمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ
و قرار دهد خداوند ما و شما را از خون خواهانش به همراه ولیش امام مهدى از خاندان محمد علیهم السلام
۳-شایسته است در این روز مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند
۴-خواندن هزار مرتبه توحید در این روز فضیلت دارد و روایت شده که خداوند رحمان نظر رحمت بسوى او کند .
۵-خواندن دعای عشرات
۶- اگر کسى در این روز نزد قبر امام حسین علیه السلام باشد و مردم را آب دهد مثل کسى باشد که لشکر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در کربلا حاضر شده باشد .
۷-شایسته است که شیعیان در این روز امساک کنند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کنند و در آخر روز بعد از عصر افطار کنند به غذایى که اهل مصیبت مى خورند مثل خرما و نان و امثال آنها نه مثل غذاهاى لذیذه
و آنکه جامه هاى پاکیزه بپوشند و بندها را بگشایند و آستین ها را بالا کنند به هیئت صاحبان مصیبت و علاّمه مجلسى در زادالمعاد فرموده و بهتر آنست که روز نهم و دهم را روزه ندارند زیرا که بنى امیه این دو روز را براى بَرکت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مى داشتند و احادیث جعلی بسیار در فضیلت این دو روز و روزه آنها بر حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله وارد کرده اند و از اهل بیت عَلیهمُ السلام در مذمّت روزه این دو روز خصوصا روز عاشورا وارد شده است و ایضا بنى امیه علیهم اللَّعْنَةُ از براى برکت آذوقه سال را در روز عاشورا در خانه ذخیره مى کرده اند .
۸-در آن روز آذوقه در خانه ذخیره نکند و نخندد و مشغول لهو و لعب نگردد .
۹-هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت کند و بگوید اَلّلهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَینِ علیه السلام
۱۰-شایسته است که شیعیان در این روز خود را مشغول کار های دنیا نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند و در آخر روز عاشورا سزاوار است یادآوری از حال حرم امام حسین علیه السلام و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت در کربلا اسیر دشمنان و مشغول به حزن و گریه بودند و مصیبت هایی که بر آن ها گذشت که در خاطر هیچ آفریده ای خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد
منبع؛ مفاتیح الجنان
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل اگر نذر حسین است، خریدن دارد
اشک اگر مال حسین است،خریدن دارد
همه عالم و آدم به فدایت ارباب
غم ارباب به دلها چه کشیدن دارد
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
شهادت غریبانه امام حسین(ع) و یاران با وفایشان تسلیت باد
با عشق حسین هر که سر و کار ندارد
خشکیده نهالیست، پر و بال ندارد
ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم
آتش به محبان حسین کار ندارد
صبح روز عاشورا بخیر
باب الحوائج یعنی💚
کورترین گره ها را
بدون دست بازکردن
دو دست بریده اش کافیست
برای گرفتن دست تمام عالمیان
▪️یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ
اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ
▪️ای برطرف کننده غم و اندوه از روی حسين
بحق برادرت حسين، اندوه و مشکل من را برطرف کن
شمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور.....
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل
حال ما هم بشود؟؟؟!!!!!
مایی که گاه خودمان را
ارزانتر از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم......
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
کربلا به رفتن نیست...
به شدن است!..
که اگر به رفتن بود!
شمر هم کربلایی است❕
عظمت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام
در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام از آنجا عبور میكرد.
🔹مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی علیهالسلام میرود، او را مسخره میكرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیهالسلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت!
🔹مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی كرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میكند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟!
🔹آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمیتوانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی كه او میكند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میكرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیهالسلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد كار خوبی نكرد كه اینها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
🔹آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم.
🔹او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچكس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیهالسلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد.
🔰 آیت الله بهجت، رحمت واسعه، ص٢٧٢
حرمله؛
پدر را بزنم یا پسر . . .؟
گفت . . .
پسر را بزن ،
پدر خودش می افتد . . .
یاحسین
#امام_حسين(ع):
إنّ أجْوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن لا يَرجو.
بخشنده ترين مردم، كسى است كه به آن كه به او چشم اميد نبسته بخشش كند.
كشف الغمّة: 2/242
امام رضا علیه السلام
هرکه روز عاشورا، روز سوگواری و اندوه و گریهاش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می دهد.
بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۸۴
شهادت سیدالشهدا، امام حسین علیه السلام تسلیت باد
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره ای از نحوۀ حاجت خواستن یک کارگر ساده از حضرت امام رضا علیه السلام با بردن نام قمر بنی هاشم و گرفتن حاجات خود👇
نزدیک به ده سال پیش در مشهد مقدس و مقابل پنجره فولاد همراه با برخی بستگان خود ایستاده بودم و ضمن دعا و درخواست از محضر حضرت، توجهم به حاجتمندانی جلب شده بود که با ریسمان و زنجیر، خود را به پنجره فولاد بسته بودند تا بلکه مورد عنایت حضرت واقع شوند.
در همین حال، فردی با لباس کارگری و بسیار ساده و افتاده حال ، که مرا به یاد شهید برونسی رحمت الله علیه می انداخت کنار من قرار گرفت و شروع کرد به حاجت خواستن از امام رئوف به نحوی که گویا امام را می بیند!
جالب آنکه هر حاجتی را هم فقط یک بار ذکر می کرد و بعد از هر حاجت دستی تکان می داد و می گفت «درست شد ، داده شد»!
من و برخی بستگان تصور کردیم این هم مثل خودمان کم دارد! و گرفتاریها به وی زیادی فشار آورده و برای خود خیالبافی می کند!
اهمیتی نمی دادیم تا اینکه برگشت رو به من کرد و با اشاره به آن بندگان خدا که خود را به پنجره فولاد بسته بودند گفت : « این کارها را نیاز نداره ! بگیر و برو دیگه»!
من ندانستم جوابش را چه بدم ، تا اینکه خودش ادامه داد: « آقا داره می بینه دیگه ! خب بگیرن و برن دیگه ! »
خب البته اصل حرفش که درست بود ولی این حرف مال امثال ماها نیست و خیلی بعید به نظر می رسید که این کارگر ساده و احیانا بی سواد در آن حد و اندازه ای باشد که وقتی حاجتی می خواهد بگوید و بگیرد و برود!
به هر حال نمی خواستم بهش بی اعتنائی کرده باشم بنابر این سخنش را تأیید کردم و گفتم: بله خب، حضرت که مرده و زنده نداره؛ انشاء الله نظر خواهند کرد.
گفت : «همینطوره ، من هر چی میخوام میام یک بار میگم و از حضرت میگیرم و میرم والسلام »!
یکی از بستگانم که کنارم ایستاده بود از سخنان او که بسیار ساده انگارانه به نظر می رسید خنده اش گرفته بود و جلوی خنده اش را می گرفت و می گفت چی میگه این؟ یه چیزی بهش بده برود!
برای اینکه من هم حرفی زده باشم و ادای آدم حسابی ها را درآورده باشم بهش گفتم : یه دعائی هم بکن ما آدم بشیم! گفت : خب باید خودت بخواهی! کاری نداره، بیا از حضرت بخواه دیگه!
بعد ادامه داد :« من هر صبح میرم کارگری تا بعد از ظهر برای اینکه یک لقمۀ حلال بیارم خانه؛ از سر کار هم که میام اول میرم هیأت، یک یا ابالفضل می کشم و یک سینه ای هم میزنم ، بعد میام اینجا یک سلامی به آقا امام رضا علیه السلام میدم و اگر حاجتی هم داشته باشم میگیرم و میرم خدارا شکر همه چیز هم بهم داده دیگه چی میخوام؟»
از سادگی و صفائی که در کلامش بود بعید ندانستم ادعایش از روی صداقت باشد بنا بر این از فرصت استفاده کرده و سه حاجت را مطرح کردم و ازش خواستم از امام رضا بخواهد.
یکی از آن حوائج شفای مریضی بود که همه از درمانش نا امید شده بودند و انتظار مرگش را می کشیدند.
حاجت دوم و سوم هم مثل حاجت اول تقریبا صعب الوصول بود به طوری که سالها آرزوی تحققش را داشتیم.
آن بندۀ خدا با تعجب به من گفت : خب خودت از حضرت بخواه دیگه! کاری نداره که! بعد گفت : ببین اینطوری ؛ سرش را کج کرد و دستها را به طرف ضریح حضرت گرفت و گفت: «آقا به جان جوادالائمه ات ، به آقا قمر بنی هاشم که از علقمه نا امید بر گشت ما را نا امید نکن »!
بعد رو کرد به من و گفت : بفرما درست شد، داد دیگه!
هر چند در دلم می گفتم خدا شفایت بدهد! ولی دلیلی هم نمی دیدم که تکذیبش کنم!
به هر حال با همان سادگی و افتادگی ، از ما خدا حافظی کرد و رفت و ما آمدیم قم و با کمال تعجب شنیدیم آن مریض بدحال که دیگر خون بالا می آورد و منتظر بودیم کی وفاتش را اعلام می کنند به طور معجزه آسائی شفا یافته! به یک هفته نرسید که آن دو حاجت مهم دیگر هم که چندین سال برای تحققشان انتظار می کشیدیم روا شد!
نکته ای که در دعای آن بندۀ خدا بود قسم دادن امام رضا علیه السلام به این نحو بود که :« آقا قسمتان میدهم به قمر بنی هاشم که نا امید از علقمه برگشت ما را نا امید نکن »!
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
🔴 #گلایه_از_خانواده_همسر
💠 اگر گاهی همسرتان از رفتار یا کلام مادر یا پدرتان و یا هر یک از اعضای خانوادهتان #گلایه کرد سریع گارد متعصبانه نگیرید!
💠 حتی اگر حق با او نیست برای اینکه آبی بر #آتش دعوا بریزید بگویید حق با شماست منم بودم ناراحت میشدم.
💠 با این روش هم جلوی #مشاجره را میگیرید و هم همسرتان انرژی خود را صرف #گارد گرفتن با شما نمیکند.
💠 و نیز شما را فردی منصف و منطقی تلقی میکند و #محبوب او میشوید.
💠 در فرصتی مناسب درباره #گلایه او با منطق و به قصد نزدیک کردن دل همسرتان با طرف مقابل #صحبت کنید.
🔴 #تکنیک_زیبانگری
💠 موقعی که ابن زیاد به حضرت #زینب سلاماللهعلیها طعنه زد که دیدی خدا با برادرت چه کرد فرمود: مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا؛ من چیزی جز #زیبایی ندیدم.
💠 زیبانگری به #مشکلات از اسباب تحمّل آنهاست. یکی از مصادیق زیبانگری، زیبانگاه کردن به اطرافیان از جمله #همسر است.
💠 همسر ما نیز انسانی است که ممکن است #عاقبت به خیر شده امّا من عاقبتم به خیر نشود. شاید در نسل همسرم، سرباز امام زمان عج یا یکی از اولیای خدا وجود داشته باشد. شاید او روزی به #شهادت برسد، شاید در نزد خدا جایگاه والایی دارد که من مطلّع نیستم، شاید او روزی توبهی حقیقی کند و #رحمت خاص خدا شامل او شود و دهها شایدی که دور از ذهن نیست چرا که انسان، صاحب اختیار است و ممکن است مانند برخی از شهدای #کربلا در لحظهی آخر عمر، از گمراهی نجات پیدا کرده و به اوج سعادت برسد.
💠 با این نگاه، کینهها، نفرتها و ناراحتیهای ما #تعدیل شده و عامل خوبی برای ایجاد ارتباط صمیمانه و گرم با همسر میشود.
🔴 #عذرخواهی_کتبی
💠 برخی همسران برای عذرخواهی #خجالت میکشند و یا #غرورشان مانع عذرخواهی زبانی میشود.
💠 یکی از راههای #درمان این نقیصه این است که عذرخواهی خود را روی #کاغذ نوشته و یا #پیامکی انجام دهید.
💠 برای هر مشکلی فکر و ابتکار به خرج دهید و برای حل آن #تمرین نمایید. نه اینکه بیخیال آن شوید.
💠 ابتکار و تمرین شما به چشم #همسرتان میآید و درکتان خواهد کرد.
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
#حتما_بخونید_و_از_دستش_ندید
#فوق_العاده
حكايت جالب و شنيدني عرب سني
يكى از علماى منبرى تعريف مي كرد كه در دهه محرم در منزل يك آقايي كه اصالتا عرب بود و مجلس روضه و عزا داري گرفته بود من براي خواندن روضه رفتم .
باني مجلس به من گفت درسته كه دهه محرم است ولي من مي خواهم چهار يا پنج روز روضه حضرت زهرا(س) بخواني.
به باني گفتم كه الان دهه محرم هست روضه حضرت زهرا(س) براي ايام فاطميه هستش الان بايد عزاداري امام حسين(ع) انجام بشه باني مجلس خواهش كرد تو روضه حضرت زهرا(س) بخون و خيلي اصرار كرد.
آن عالم تعريف ميكنه كه چند شب آخر دهه محرم را روضه حضرت زهرا(س) خواندم و روز آخر باني مجلس يك سفره و نذري بر پا كرد و من هم حضور داشتم، از باني مجلس پرسيدم شما چرا اينقدر اصرار داشتي كه روضه حضرت زهرا(س) خوانده بشه .؟
باني مجلس گفت: حقيقتش من اصالتا اماراتي هستم زندگي بسيار مرفهي در دبي داشتم، خدا به من يك دختر زيبا و دوست داشتني داده بود اين بچه رو خيلي دوست داشتم طوري كه من هر روز كه سر كار مي رفتم طي كار حداقل روزي سه بار دلم براي بچه تنگ مي شد و خونه زنگ مي زدم و حالش رو از مادرش مي پرسيدم.
يكي از روزها مادرش با ناراحتي و اضطراب زنگ زد و گفت اگر مي خواهي بچه ات رو ببيي زود بيا حالش بده .!
مي گفت من نفهميدم خودم رو چه جوري به خونه رسوندم، فقط ديدم بچه يك سكه قورت داده رفته تو ريه اش در حال خفگي هستش!!
به زور نفس مي كشيد، سريع بردمش تو بيمارستان، به من گفتن ما كاري از دستمون بر نمي ياد. چون بيمارستانش مجهز نبود، گفتند ببرش فرانسه.
ايشون مي گفت من تمكن مالي داشتم يك هواپيماي اختصاصي اجاره كردم بردمش بيمارستان فرانسه، دكترهاي بيمارستان بعد از معاينه در اتاق عمل گفتند اگر دخترت از زير عمل سالم بيرون بياد احتمال زياد تارهاي صوتي رو از دست مي دهد بعيد است بتواند صحبت بكند چون زمان زيادي گذشته است.
بنده خدا مي گفت بعد از شنيدن صحبت دكتر من دست و پام شل شد عرق سرد رو بدنم نشست رفتم يك گوشه اي افتادم، در همين اوضاع و احوال يك دفعه حالم منقلب شد و بلند شدم به نيت حضرت محمد(ص) طرف مدينه يك طرفي رو حدسي انتخاب كردم به حضرت محمد(ص) گفتم: يا رسول خدا شما يك دختر داشتي من هم يك دختر، شما دخترت رو خيلي دوست داشتي من هم دخترم رو خيلي دوست دارم .
يا رسول الله قسم مي خورم اگر دخترم رو نجات بدي من شيعه فاطمه(س) مي شم.
سني بودم قسم خوردم اگر دخترم نجات پيدا كنه شيعه بشم.
تو همين حال بودم كه ديدم متخصص بيمارستان فرانسه با يك شور و هيجان اومد به من گفت آقا معجزه شد سكه براحتي از ريه دخترتون در آمد مسيح دخترتون رو نجات داد.!
من ديگه چيزي به او نگفتم كه كسي او را نجات داد كه مسيح بايد بياد در خونش گدايي .
تو دلم گفتم حضرت زهرا(س) نجاتش داده به او چيزي نگفتم .
به من گفتن دخترت بهوش اومد بيا ملاقاتش، تا من دخترم رو ديدم دخترم زد زير گريه، من رو بغل كرد من ازش دلجويي كردم گفتم ناراحت نباش چيزي نيست تمام شد .
دخترم گفت بابا من خانمي رو تو خواب ديدم كه زد پشتم كه سكه اينطوري اومد بيرون، به من گفت: به بابات سلام برسون بگو من همونيم كه رسول خدا اونو خيلي دوست داشت.😭
❣يا فاطمه زهرا(س)❣
❣دست من و عنايت و لطف و عطاي فاطمه
❣ جرم من و شفاعت روز جزاي فاطمه
❣دل به ولاش داده ام كه تا به كجا برد مرا
❣يا به زمين زند مرا يا به سما برد مرا.
🔴 #خانمها_بدانند
💠 به شوهران خود پیشنهاد #نذری بدهید. با اینکار هم به یکدیگر در #پیشرفت معنوی کمک کردهاید و نیز #برکت بسیار عجیبی از لحاظ #مادی ومعنوی در زندگیتان نازل میشود. از طرفی ائمه علیهم السلام #عنایت ویژهای به حل مشکلات شما خواهند کرد.
💠 وعده خدا در #قرآن است که هرگز به نیکی نمیرسید مگر از اموالی که علاقهمند آنهایید در راه خدا #انفاق کنید
#بزرگترین_خطر_امروز_چیست⁉️
♦️ #امام_حسین❤️ در روز #عاشورا وقتی دید کلام حقش در دل سخت تر از سنگ کوفیان اثر نمیکند علت عدم پذیرش حق را لقمه های حرامی شمرد که شکم های کوفیان از آن پر شده بود.
❗️ نکند ما نیز اسیر مال حرام بانک های ربوی شده ایم و شکم هایمان از ربا پر شده و فریاد مراجع در قلب ما اثر نمیگذارد
🌹اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌹:
💥نسیم بهشت💥
⚫چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟!
🌺حدود هشتاد سال پیش
یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
✔آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان
دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
🍂نقل می کند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
☘حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
🌺بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
🌺گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
🌺گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
🌺آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
🌺گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
🌺گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
🔆گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
🌺گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
🔥اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
🌸نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
⚘آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان عج بوده اند)
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
با ارسال مطالب درثواب انها سهیم باشید 🌹
دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری