گریه کردی پسرم 🎙حاج مهدی رسولی

. روضه مادر همه جوره انرژی بخش هست... خدایا شکرت بابت اینکه ما نوکر آفریده شدیم کاش مارو هم بپذیرند.... کاش ما مثل فزه ، مُحرم منزل مولا و مادر می شدیم🖤 .

. یکی از گوشه های خونمون که جز علاقه مندی هام هست به شدت... من تنها عکسی که چندین سال هست جز الویت های منزلمون بوده همین عکس هست... دو تا عشق در یک قاب... حضرت سلطان و علمدار.... دلم خیلی برای امام رضا جانم که مادری ترین هستند تنگ شده😭 #چهارشنبه_امام_رضایی .

من آشنام امام رضا...

. چند روز پیش علیرضا جانم گفت : مامان دلم خیلی برای امام رضا ع تنگ شده و یه محبتی تو قلبم هست که نمیدونم چی هست ولی قلبم کشش خاصی داره... من فقط نگاهش کردم و با کلماتش عشق می کردم... گفتم مادر جان ماهم مثل توییم و دلتنگ... چند شب پیش گفتم علیرضا جانم چند روز دیگه تولدته.... هدیه چی باشه حالت خوب میشه... شروع کرد گفتن اینکه من چیزی نیاز ندارم... پدرشونم متوجه سناریو من نشد... گفتم دلم می‌خواهد بدونم چی حالت خوب میکنه؟ چه هدیه ای دوست داری؟ سکوت کرد... گفتم یادته بهم گفتی دلت برا امام رضا جانمون تنگ شده... مامانم چشماش برق زد... همسر جان سکوتش طولانی تر... گفتم احتمالا مثل سال های قبل قراره تو آغوش امام رضا بزرگتر بشی 😭 کلمات خودش ردیف شد... دیدم هیچ جوابی نداد سرش بلند کرد و صورتش خیس بود.. چشماش پر از اشک🖤🥺 زیباتر از این نیست که در بغل امام مهربان بزرگ تر شوی و قد بکشی و با بوسه بر آستان امام مهربان لذت این دنیای فانی ببری... #چهارشنبه_امام_رضایی #فاطمیه #حال_خوب .

. وقتی بیای سمت محل کار و اتفاقات عجیب بیفته ...وقتی شهر بوی مادر بگیره ، تو بارونی روانه محل کار بشی... امروز یه دسته گل نرگس برداشتم و اومدم سمت محل کار.. نزدیک محل کار ایستادم از این زاویه عکس بگیرم یکی از خانم ها گفت وااای چقدر گل های زیبایی... و صحبت و گپ و گفت و قابلی نداره... البته متفاوت در ظاهر... گفتم خبر دارید یه مادری این روزا حالش بده 🥺 گفت من می شناسم... گفتم می‌شناسید ک گفتم... آب دهانش قوررت داد .‌. گفت دلشوره گرفتم... گفتم تازه اگه مادر خودت باشه چی🥺 گفت وااای توروخدا نگین... مگه شما من میشناسین گفتم نمیشناسم اما مادرمون حالش این روزااااا خیلی بده.... گفتم شاید حواست نیست ک اینجوری اومدی بیرون با لاک و لباس این رنگی و... بلافاصله گفتم مادرمون حضرت زهرا س منظورمه... یک لحظه چشماش پر از اشک شد و محکم بغلم کرد و گفت من عاشق مادرم اما خیلی تو زندگیم مسئله هست... گفتم به خودشون پناه ببر.. گفت امروز از خونه زدم بیرون و کفتم میرم هر کاری بشه میکنم ولی دیگه بر نمی گردم... گفتم برو خونه و از مادر مدد بگیر .... گویا خیلی دوستت دارند که باهم هم کلام شدیم و باید بری تو آغوش خودشون... گفت اسمتون چیه؟ گفتم زهره سادات تا داشت میگفت چه جوری برگردم.... گوشیش زنگ خورد من صدای مردی میشندیم زد زیر گریه.. گفتم من دیرم شده و دارم یخ میزنم 😉 برو خونه... به من زنگ بزن ... و زنگ زد با هق هق از خونه... مادر مگه میشه مادری نکنه... https://eitaa.com/joinchat/2781479527Cee5ed93391 .

دیدی بی بال و پرم... پرم شدی..... مادر ، مادری می کند فقط پناه ببریم🖤 شرح حال امروز ماست...

امشب،دلتنگی هامون رو گره بزنیم به دلِ شکسـ💔ـــته ی مادر سادات...

اگه امشب نشده هیات برید توی خونه مداحی و روضه پخش کنید 🥲 کوچکترین توجهات ما رو بهش توجه دارن

🎧شور احساسی🖤 می‌ رسه تو خونه یه صدای ناله ...💔 🎤 کربلایی‌ حسین طاهری ✥⃝┅═◈✧❁❀❤️‍🔥❀❁✧◈═┅✥⃝

مرا در عالم ذر #حضرت_زهرا سوا کرده.... امشب تلاش کن برای اشک ریختن.. امشب تلاش کن برای مشکی پوشاندن به اهل خانواده.. امشب تلاش کن برای یه روضه خانگی ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم..... .