یه روز گوشی و تمام فکر و خیالم و میذارم خونه و پناه میبرم به یه کلبه چوبی میون نم بارون و بوی هیزما توی جنگل تا میتونم از عطر نسکافه و صدای بارون استفاده میکنم و برای چند ساعتم که شده به هیچی فکر نمیکنم :))
- یه دیالوگی بود تو فیلم گناه اصلی که میگفت :
« من کنار تو، یه آدم دیگهام؛ آدمی شبیهتر به خودم. »
و آدمیزاد، چقدر عمرشو تلف میکنه تا بفهمه همین کافیه که یکیو پیدا کنه تا کنارش، نزدیکترین نسخه به خودش باشه.
تو فرهنگ ِ ژاپنی كلمهای هست به اسم يوگن « Yugen » كه
معنيش احساس زيبايی رازآلوده. مثل احساست وقتی به آسمون نگاه ميكنی و يهو ماه از پشت ابر بیرون میاد. يا پرسه زدن تو جنگل،
درست مثل وقتی که یه نفرو دوست داری اما نمیدونی چرا آنقدر برات جذابه..
يوگن تعريف زنده بودن روحه :))
اونجا که نزار قبانی میگه :
| اگر برای تو خیری داشت میماند، اگر دوست دارت بود حرف میزد و اگر مشتاق دیدنت بود میآمد. |
دقیقا همینجاش یه جواب بزرگ برای نصف سوالامونه !