آدم وقتی جوان است به خودش میگوید که تحمل خیلی چیزها را ندارد ؛ اگر ازدواجت به اندازه کافی پرشور و هیجان نباشد ، اگر زندگی با طرف مقابلت طبق انتظاراتت پیش نمیرود ، خُب ولش میکنی و میروی یکی دیگر پیدا میکنی ...
اما بعد که سِنَت بالا میرود ، فکر شروع دوباره ... وای خیلی وحشتناک است! من فکر میکنم ترجیح میدهم تحمل کنم تا این که بخواهم خانواده را از هم بپاشم ، شاید آدم یاد میگیرد که کنار بیاید ..
آرامجای .
چه فایده ای دارد که آدم بخواهد دائم رنج و اندوهش را بازنگری کند؟ مثل این است که یکسره با یک زخم ور ب
کاش در سکوت حلِ مشکل میکردیم،
همانگونه که در سکوت اشک میریزیم :)
_برشیازکتابتکثیرتاسفانگیزپدربزرگ
نوشتۀنادرابراهیمی
-كَيفَ اُرسلُ لَكَ دقاتِ قَلبي حَتّيٰ تصدقُ ،
اِنّي لا اَبرَعُ في نسیانِكْ ؟
×چگونه ضربانِ قلبم را برایِ تو بفرستم ، تا باور
کنی من فراموش کردنت را بلد نیستم . . ؟