چو بستی در بروی من به کوی صبر ؛ رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم !
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو؟
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم !
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم !