animation.gif
621.9K
🌹 @ArBaoGif
چه ســـنگ را به کــوزه بزنی
چه کــوزه را به ســنگ
شکست با کـــوزه است....
دلـــها
خــيلي زودتر از
حــرفها میشکنند
مراقب گـــفتارمان باشیم...👌
animation.gif
4.63M
🌹 @ArBaoGif
تسبیحی بافته ام
نه ازسنگ ؛
نه ازچوب و نه ازمروارید
تک به تک مهربانی هایتان
را به نخ کشیدم
تا برای شادی هایتان
آرزو کنم
دوستان گلم
آرامش سهم دلهای پاکتان ❤️
animation.gif
10.35M
🌹 @ArBaoGif
چهارشنبه تون بی نظیر
سبدسبدگل مهرتقدیم
وجودتون 🌸🍃
یه دنیا عشق و وفا
نثارقلـب پرمهرتون
دعای خیربدرقه راهتون
و لبخند و شادی
هدیه رخسارتون🌸🍃
animation.gif
1.09M
🌹 @ArBaoGif
الهی
که امروزتون
پر از
شادی و
آرامش باشه 🌸
animation.gif
3.02M
🌹 @ArBaoGif
چهارشنبه تون گلباران
از خدا میخوام
روزتون بدون غم
روزگارتون بدون مشکل
لحظه هاتون بدون دلتنگی
عمرتون بدون مریضی
و زندگیتون بدون
حسرت باشه
روزتون زیبا و پراز انرژی مثبت 💐
animation.gif
6.38M
🌹 @ArBaoGif
در این عصر زیبا
بهترین آرزویی
که میتونم براتون
داشته باشم اینه که
خدا انقدر عاشقانه نگاهتون
کنه که حس کنین
مهم ترین و خوشبخت ترین
موجود کائنات هستین.
عصرتون بخیر 🍹
🌹 @ArBaoGif
🔘 داستان کوتاه
سنجش ایمان
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
animation.gif
280.3K
🌹 @ArBaoG8f
آنقدر داغ برسرمان آوار شده
که زاریهایمان باهم تداخل پیدا میکند!
آی روزگار!
کمی فرصت تنفس هم بده
شانه های ماراچقدر توانادیده ای
بی انصاف؟
#نرگس_صرافیان_طوفان
سنندج تسلیت
ایرانم تسلیت
animation.gif
1.86M
🌹 @ArBaoGif
مهم نیسـت
آن بیرون چه خبر است
دشمنند یا دوست
مهـربان یا نامهربان
من به گشوده شدن
تمام گرهها ایمـان دارم
چون کارم را به خدا میسپارم
animation.gif
537.3K
🌹 @ArBaoGif
دعایت میکنم هر شب
به عطر میخک و مریم
الـهی در دلـت هرگز
نباشد غصه و ماتم
شبتون پر از آرامش🌹
animation.gif
4.25M
🌹 @ArBaoGif
مهربــانــا
بــرای قلبـِ مجنونــم
بخوان یک آیه از عشقت
ســـراسر ســوره ی مِهری
ڪہ نــازل گشتــه ای بــر دل ،،،
بـا توکل به اسم اعظمت روزمان
را آغاز میکنیم.. الهی به امید تو
animation.gif
5.37M
﷽
سلام
روزتون پراز خیروبرکت 💐
امروز پنجشنبه
٢١ تیـر ١٣٩٧ ه. ش
٢٨ شوال ١٤٣٩ ه.ق
١٢ جولای ٢٠١٨ ميلادى
🌹 @ArBaoGif
animation.gif
820.7K
🌹 @ArBaoGif
ذکر روز پنجشنبه ۱۰۰ مرتبه
🌸 لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
المَلکُ الحقُّ المُبین 🌸
نیست خدایی جز الله
فرمانروای حق و آشکار
این ذکر موجب
رزق و روزی می شود
animation.gif
2.08M
🌹 @ArBaoGif
بر چهره ی
زیبای محمد صلوات
بر گنبد
خضرای محمد صلوات
سر تا به قدم آینه او زهراست
تقدیم به زهرای محمد صلوات
🌸 اللهم صل علی محمد
و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
animation.gif
412.1K
🌹 @ArBaoGif
سلام اگر با لبخند
همراه باشد،
حکم شاخه گلی،
پراز احساس را دارد،
که به قلب التیام میبخشد
روز شما پراز احساس
آسمون دلتون رنگی
زندگیتون سبز، صبحتون زیبا 🌸
animation.gif
826.3K
🌹 @ArBaoGif
سلام
صبح بخیر
پنجشنبه تون
پراز عشق وامید
وسرشار از اتفاقهای عالی
امیدوارم
زندگی به کامتون
وخوشبختی
سرنوشتتون
و سایه عشق مهمان
همیشگی دلتون باشه 🌺
animation.gif
2.25M
🌹 @ArBaoGif
بیدارشدن امروزت رو شوخی نگیر
بهش عادت کردی؟
ولی ممکن بود هرگز بیدار نشی....
امروز غُر نزن
شاکر باش 🌸
animation.gif
308.1K
🌹 @ArBaoGif
باز پنج شنبه آمد
روز دلتنگی
روز خاطرات
روز اشک و حسرت
روز بی قراری
روز جای خالی مسافران بهشتی
روز خواندن فاتحه وصلوات
الهی روحشان شاد
و یادشان همیشه گرامی باد🌸
animation.gif
416.5K
🌹 @ArBaoGif
خدایا🙏
آخرهفته دوستانم را
شاد و شیرین
بدون غم
بدون مشکل
بدون دردسر
بدون گرفتاری
بدون دلتنگی و
بدون بی پولی بگردان🌷
animation.gif
257.2K
animation.gif
1.6M
🌹 @ArBaoGif
دخـــــتر ...
لبخندِ زیبای خداست ..
به اهالی زمین ...
و مگر میشود.. لبخند خداوند
زیبا و شوق انگیز نباشد
پیشاپیش
روز دختران سرزمینمان مبارک💐
animation.gif
1.69M
🌹 @ArBaoGif
آن دوره که
سقف خانه ها چوبی بود
دلها همه
غرق شادی و خوبی بود
حالا که نمای
خانه ها سنگ شده
دلها همه با نما همآهنگ شده...
animation.gif
4.77M
🌹 @ArBaoGif
الهی
امروزت ز غم دور
دلت از حسرت هر بیش و کم دور
خــدا یارت
نڪَهدارت، به هرجــا
از اقبالت، دوچشم پر ز غم دور
نصیبت حال
خوب و روزت زیبا
لبت از ناله های دم به دم دو
روزتون پراز آرامش 🌹
animation.gif
757.9K
🌹 @ArBaoGif
جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم
"روحشان قرین رحمت الهی باد "
animation.gif
6.29M
🌹 @ArBaoGif
🌸سبد گلی
🌺به نام محبت و
🌸ازجنس آرامش
🌺که هر گلش سلامـی
🌸برای سلامتی شماست
🌺با بوی خوش زندگی
🌸آخر هفته تون زیبا و بینظیر
animation.gif
4.85M
🌹 @ArBaoGif
🌺آخر هفته تون عالی
🌺الهی
🌺آرامش باشه
🌺شادی باشه
🌺کارخوب باشه
🌺خوشبختی باشه
🌺سلامتی باشه
🌺خداباشه و شما
🌺واین همه خوبی برای شما
🌺روزتـون زیبـا و در پنـاه خـدا 💐
animation.gif
9.1M
🌹 @ArBaoGif
عصرتون قشنگ
آرامش در
ثانیہ ثانیہ زندگی را
برایتان آرزو میڪنم
شـاد باشیـد
و شـادى را به
عزیزانتون هدیہ ڪنید
عصـــر زیبـــاتون بخیـر
آخر هفته خوبی داشته باشید🌸
🌹 @ArBaoGif
🔴توبه نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
animation.gif
4.2M
🌹 @ArBaoGif
زندگی ما آدم ها
حکایت یخ فروشی است
که از او پرسیدند
فروختی ؟
گفت : نخریدند، ولی تمام شد
مواظب باش
نشود نخرند ولی تمام بشود...