وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
▪️خانواده محترم سرکارخانم شعبانپور: درگذشت مادرمهربان تان راازصمیم قلب تسلیت و تعزیت می گوییم و برای شادی روح این عزیزسفرکرده ، مادرمهربان تان، مغفرت و علو درجات را ازخداوندمتعال مسآلت داریم،
◾️خداوند به شماخواهرعزیزم خانم شعبانپورعزیزوخانواده محترم تان صبرجمیل واجرجزیل،راعنایت فرماید:
روحشان شادونام ویادشان گرامی باد
ازطرف خانواده غلام مولائی اردبیلی
هدایت شده از کانال مداحی و ذاکرین حسینی(ع)
4_6039422079210620090.mp3
2.61M
تنور خولی
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها
بانوای حاج نادر جوادی اردبیلی
آی تشنه قربانیم لایلای اوغول
🖼روزتان را اینگونه آغاز کنید🖼
♥️ بسم الله الرحمن الرحیم ♥️
بِسْمِ اللّهِ النُّور✨ِ
بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ✨
بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ ✨
بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور✨
ِبِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ✨
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّــورَ مِنَ النُّــــور✨
وَاَنْــزَلَ النُّــورَ عَــــــــلىَ الطُّـــورِ✨
فـــى كِـــــــــتابٍ مَسْـــــطُور✨
فـى رَقٍّ مَنْـــــــــشُورٍ✨
بِقَـــدَرٍ مَقْـــدُورٍ✨عَلىنَبِيمَحْبُورٍ✨
اَلْحَـمْدُ لِلّهِ الَّذى هُـوَ بِالْعِزِّ مَذْكُـــــورٌ ✨وَبِالْفَخْرِمَشْهُور✨وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُــــــــــــورٌ ✨
♥️وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين♥️
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️
♥️✨ هرڪس صبح ڪند و سه بار بگوید:
♥️✨«الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین، الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ»
♥️✨حق تعالے هفتاد بلا را از او دفع مےڪند✨
☘🌼 🌺 🌸☘
🍂آقا به جان حضرت زهرا ظهور کن
دنیای ظلمتِ همه را غرق نور کن....
🍂ما منتظر دیده به راه تو دوختیم
لطفی به مانما واز این ره عبور کن...
#سلامعزیززهرا
#امام_زمان♥
♻️ امروز دوشنبه
۲۶ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی
۱۴ جمادی الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری
ذکر مخصوص روز دوشنبه :
«یا قاضِیَ الحاجات» ۱۰۰ مرتبه
#وقت_سلام
✨ السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه.
#حدیث_روز
📣 امیرالمومنین عليه السلام: دل هاى پاك بندگان، نظرگاه هاى خداوند سبحان است. پس هر كه دلش را پاك سازد خداوند به آن بنگرد
🔸غررالحكم حدیث6777
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمازاوسته ننه سنگرده گوله قابیمه دگدی
باصدای دلنشین وسوزناک شهیدبسیجی شهیدنادردیرین روحش شادونام ویادش گرامی باد
نماز اوسته ننه سنگرده گولـله قلبيمه دَيدي
سينهم اوت توتدو ياندي پارچالاندي قدديمي اَيدي
خداحافظ ننه مني داي گؤزلمه
دئديم الله اكبر گئتديم اوردان عالم هوشه
او وقتده سسلهديم گلدون ننه جان آلدون آغوشه
گؤزوملن قاني سيلدون لبلريملن ائيلهدون بوسه
ننه صحراي مجنوندا قيامت صحني برپادور
ياغئي يئردن هوادن هر طرفدن گولـله غوغادور
شهادت رختي اَينينده جاوانلار گرم دعوادور
خداحافظ ننه مني داي گؤزلمه
ننه تاپشير يولا گؤز تيكمهسينلر غملي بولبوللر
بَلشدي قانينه صحراي مجنوندا قيزيل گوللر
چاتيب مقصودونا الله اكبر سسلهين ديللر
حلال ائيله ننه وئرديم سنه زحمت نئچه ايللر
خداحافظ ننه مني داي گؤزلمه
وقتي براي اولين بار شهید نادر ديرين فرزند اين شعر را با صداي سوزناكش در مسجد ميرزاعلي اكبر خواند، چند نفري بيهوش شدند. آيتالله مروج همان هفته در نماز جمعه گفت: كمي خانواده شهدا را مراعات كنيد.
هفته بعد شنيديم خانواده شهدا به سراغ آيتالله مروج رفته و گفتهاند با همين سرودها تسكين مييابند. آيتالله مروج هم به ما گفت: آزاديد، هر چي خواستيد بنويسيد.
خبرگزاری حوزه
فارسی English العربية Français اردو हिन्दी
دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ |۳ ذیحجهٔ ۱۴۴۵ | Jun 10, 2024
صفحه اصلی استانها اردبیل
کد خبر: 1131864
۲۴ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۰
چاپ
شهدای روحانی و طلبه شهرستان اردبیل (۱):
گذری بر زندگی نامه روحانی شهید حجت الاسلام نادر دیرین

حوزه/طبق دستور صریح امام حضور در جبهه از هر کاری واجبتر است؛ عبا و عمامه اش را درآورد، وسط اتاق ایستاد و گفت: فکر نکنید فقط روحانیام، کشتی گیر هم هستم؛ هر کی جرأت دارد بیاید وسط میدان؛ صدایی از کسی درنیامد و چشم از نادر برنداشتم.
به گزارش خبرگزاری حوزه از اردبیل،نادر دیرین فرزند سیف الله دوم خرداد ۱۳۴۱ در شهرستان اردبیل به دنیا آمد. دیرین تحصیلات ابتدایی اش را در محله هفت تن خواند مهر ماه سال ۱۳۴۷ وارد مقطع راهنمایی شد. وی در کشتی مقام اول استانی را کسب کرده بود و در بحبوحه انقلاب به دبیرستان رفت. سال ۱۳۶۱ وقتی دیپلم گرفت در کنکور شرکت کرد ولی قبل از مرحله دوم به حوزه علمیه مشهد رفت و طلبه شد بارها به همراه روحانیون حوزه علمیه به جبهه اعزام شد. چهار سال درس حوزوی خواند. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و همسرش را به مشهد برد. نادر دیرین سیام اسفند ۱۳۶۶ در منطقه ماووت در عملیات بیت المقدس ۲ به شهادت رسید و در گلزار بهشت فاطمه به خاک سپرده شد.
خاطرات:
روحانی کشتی گیر
چند ماه بعد از ازدواجش با مادرم به مشهد رفتیم نادر خانه ای دو طبقه اجاره کرده بود و ما را برد طبقه بالا و خودشان پایین رفتند از پله ها که بالا می رفتیم دیدم دیوارهایش رطوبت پس داده و از بویش نمیشود زیاد آنجا دوام آورد! در آن چند روز مرا با خودش به خانه آیت الله علمی که اهل نمین بود برد. پنجشنبه ها در حسینیه خانه آیت الله علمی جمع میشدند بعد از سخنرانی آیت الله علمی و مداحی نادر، بحث طلبه ها داغ شد هر کدام نظری دادند و یکی از آنها گفت:استاد ما میگوید طلبگی از رفتن به جبهه واجب تر است. نادر گفت نه طبق دستور صریح امام حضور در جبهه از هر کاری واجب تر است. عبا و عمامه اش را در آورد، وسط اتاق ایستاد و گفت فکر نکنید فقط روحانی نیستم کشتی گیر هم هستم هر کی جرأت دارد بیاید وسط میدان صدایی از کسی در نیامد و چشم از نادر برنداشتم.
من شهید شده ام
هشت، نه ماهی از شهادتش میگذشت مادر شوهرم اصرار کرد وسایلم را از مشهد بیاورم نمیتوانستم خودم را راضی کنم و از خانواده شوهرم جدا شوم. پنجشنبه بود و با هم سر خاک رفته بودیم. شب به خوابم آمد و گفت: منیژه منتظرم نباش.گفتم حالا که آمدی بیا به خانه خودمان برویم.
قبول نکرد و گفت: من شهید شده ام.
گریه کردم جلوی اور کتش را باز کرد و گفت: این کفنم است.
در آن لحظه دیدم سه نفر خانم آمدند.کفنش را بستند و او را با خودشان بردند.
در خواب قبرش را که الآن در بهشت فاطمه قرار دارد، نشانم داد و گفت: آنجا مزارم است.
آن موقع زمستان بود و هنوز قبرش را درست نکرده بودیم. در واقع همان طور بود و در خواب هم همان چیزی را که وجود داشت به چشم می دیدم جایی را هم نشانم داد. به آن سمت چشم چرخاندم چراغ های سبز روشن بود و گفت: آنجا هم قبرخانم سکینه علیه السلام است.
آب ماکارونی
ماهانه صد تومان شهریه میگرفتیم قوطی فلزی سوهان را گوشه حجره گذاشته بودیم و هر کدام مبلغی داخل قوطی می انداختیم اکبری جدی هفت، هشت برابر ما پول می انداخت. با همان پول مواد غذایی می خریدیم. ظهر جمعه ها ماکارونی می پختیم و توی مجمعه بزرگ میریختم. از خوردنش سیر نمی شدیم. آب ماکارونی را نگه میداشتیم و تویش نان تیلیت کرده و به عنوان آبگوشت می خوردیم. ارزاق کوپنی بود و گوشت ریز ریز شده را که توی غذا می ریختم بچه ها دستشان را بالای ابروها سایبان کرده و میگفتند: آهان یک ذره گوشت در گوشه قابلمه رویت شد با رحیم نوعی اقدم قرار گذاشته بودیم نزدیک هر عملیاتی به ما زنگ بزند و به جنوب برویم. مدرسه ما تلفن نداشت و شماره سبزی فروش روبروی مدرسه را به نوعی اقدم داده بودیم. ما اردبیلی ها یک کلاس را تشکیل می دادیم و برای این که کلاس تعطیل نشود نادر پیشنهاد داد قرعه بیندازیم تعدادی از بچه ها بروند جبهه و بقیه بمانند. در آن قرعه اسم من هم درآمد. رفتم جبهه و برگشتم. نوبت نادر که رسید او هم رفت و دیگر برنگشت.