#او_یس_ قرنی#، مصداق زهد و جهاد
دو نمونه ای که ذکر شد یکی مصداق اخلاق و زهد بدون جهاد و دیگری شجاعت و جهاد بدون اخلاق بود.
اما جمع بین هر دو در «اویس قرنی» است.
«اویس»
گاهی شب تا صبح در رکوع بود. خود «خواجه ربیع» به اویس غبطه می خورد و می گفت:
او چه عبادت هایی می کند. اویس شخصیتی است که نسبت به نماز، عبادت، دعا و قرآن اهتمام بسیار داشت؛
اما همین آدم در صفین خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و عرض کرد: آقا جان، آمده ام بجنگم، و جانم را فدا کنم، آمده ام با شما بیعت کنم.
امیرالمؤمنین فرمود: به چه شرطی می خواهی با من بیعت کنی؟
عرض کرد:
آقا، بیعت می کنم تا هستی و وجودم را فدای شما کنم.
اویس هم ولایت پذیری و هم زهد داشت
. به اویس گفتند: شخصی کفنی خریده،
آن را می پوشد و در قبر می خوابد و زن و بچه اش را رها کرده است. اویس بالای سرش آمد و گفت:
بلند شو، این بساط را جمع کن، این قبر و این کفن برای تو بت شده است.
زهد این نیست که در قبر بخوابی و این راه های ناصحیح را بروی.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) زهد داشت که در برخورد با یتیم رئوف بودند،
در برابر دشمن شجاع بودند و در مسجد عابد بودند.
متأسفانه یک شیوه های عرفانی در جامعه باب شده که منهای ولایت،
منهای مرجعیت، منهای استاد و مراد اخلاقی است.
یک روز ادعای نیابت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) می کنند،
یک روز ادعای رؤیت آقا و پیام آوردن می کنند. در حالی که کسانی که خدمت آقا رسیده اند،
آنقدر کتوم بوده اند که سال ها بعد از مرگشان هم کسی متوجه این ارتباط نمی شد. سید بحرالعلوم و مقدس اردبیلی ها که خودشان با این ادعاها دکان باز نکردند بلکه از یک طریقی بالاخره کشف شد که خدمت آقا می رسیدند.
مگر به این سادگی است.
عده ای از این مدعیان دروغین دستگیر می شوند،
اما عده ای هم به ترویج عرفان بودایی و عرفان هندی ادامه می دهند.
امام خمینی(ره)، ملا حسین قلی همدانی،
قاضی تبریزی، علامه طباطبایی و... عرفان اسلامی داشتندزمانی طریقت در کنار شریعت بود،
اما امروز قطب و پیر و مراد را، عرفان و بودا را در مقابل مرجعیت و عرفان اسلامی قرار داده اند. عزیزانی که صدای من را می شنوید،
عرفان دینی با جهاد آمیخته است و نمونة آن اویس قرنی است نه خالد ابن ولید و نه ربیع ابن خُثیم.
آن الگوی اول (خالد بن ولید) ناقص است،
این الگوی دوم (ربیع ابن خثیم) هم ناقص است.
الگوی صحیح اویس است که مي گوید:
علی جان، جانم فدایت، آمده ام جان بدهم، هیچ تردید هم ندارم،
با هر کسی هم بگوی می جنگم
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀💠
#بُعد _اخلاقی_ و _معر_فتی_ عاشورا#
وقتی سرهای مبارک شهدا را به کوفه آوردند عثمان ابن زیاد (برادر ابن زیاد) گفت: کاش همة آل زیاد هلاک شده بودند؛
اما پسر فاطمه(علیه االسلام) به شهادت نمی رسید. برادرش با تعجب گفت:
تو معلوم است از که حمایت می کنی؟
ما سردمدار و طلایه دار این جریان بودیم. عثمان ابن زیاد گفت:
کاش ننگ برادری تو را هم نداشتم. دقت کنید این برادر ابن زیاد است که این حرف را می گوید.
در موارد دیگر هم همسر یزید و همسر خولی به آنها اعتراض می کنند.
زن کعب ابن جابر که قاتل بریر است از خانه اش قهر می کند و می گوید: خدا لعنتت کند که سید قرّاء کوفه را کشتی.
چرا زن آن قاتل از خانه اش می رود؟
چرا زن خولی موضع می گیرد؟
چرا باید پسر یزید ابن معاویه سال ها بعد از حادثة کربلا بلند شود و بگوید:
کاش من بدنیا نیامده بودم و لکّه ننگ بنی امیه بودن را با خودم نمی کشیدم.
این ها حرف های خودشان است، حالا ما به تحلیل های دیگر کاری نداریم.
نسنان ابن انس»
وقتی سر را نزد ابن زیاد آورد تا جایزه بگیرد، نمی گوید من سر یک آدم منفی را آورده ام بلکه می گوید:
امْلَأ رِکابِی فِضَّهً وَ ذَهَباً أنا قَتَلْتُ المَلِکَا لْمُحَجَبا
قَتَلْت ُخَیرَ النّاسِ أمّاً و أباً وَ خَیْرَهُمْ إذْ یُنْسَبُ ونَنَسَبا
ای ابن زیاد، رکاب مرا پر از طلا و نقره کن؛
زیرا پادشاه محبوب و محترمی را کشته ام.
من شخصیتی را شهید نموده ام که از لحاظ مادر و پدر و نسب بهترین مردم می باشد.
پس این ها خودشان هم به عظمت آنها معترف بودند.
در زیارت ناحیة مقدسه، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) می فرمایند: حسین جان،
«کُنْتُ للْإسْلامِ وَ المُسْلِمینَ رَاحِماً»؛
به مسلمانان و اسلام راحم و رحیم بودی.
بگذارید امشب بُعد رحم، رفق، فتوت و جوانمردی اباعبدالله(علیه السلام) را توضیح بدهم.
این مطلب در زیارت ناحیه مقدسه است که منسوب به امام زمان0عجل الله تعالی فرجه) است.
در آنجا خیلی زیبا اوصاف امام را آورده است.
«کُنْتُ للْإسْلامِ وَ المُسْلِمینَ رَاحِماً وَ لِلْحَقّ ِنَاصِراً وَ عِنْدَ البَلَاءِ صَابِراً»؛
جد بزرگوارم، حسین جان! شما در بلا صبور بودی،
در دفاع از حق، قوی بودی و در برابر مسلمانان، رئوف و مهربان بودی.
امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا مکرر فرمودند:
«انا لله و انا الیه راجعون»؛
«همه از خداییم و به سوی خدا برمی گردیم.»
این عرفان اباعبدالله(علیه السلام) است،
بالای سر هر شهیدی که رفت یا خبر شهادتش را شنید، این آیه را خواند:
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّنقَضَ ینَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ»
دقت کنید عاشورا با چه چیزی درست شده است و با چه مطرح شده است.
وقتی به دشمن حمله می کرد در جایی می ایستاد و می فرمود:
«لاحول و لا قوه الا بالله».
وقتی امام سجاد(علیه السلام) را در آغوش گرفت، فرمود:
«اللهم بحق طه و یاسین» کربلا،
دعا و قرآن و ذکر و مناجات است؛
وقتی جوانش به میدان می رود پشت سرش نگاه می کند و قرآن می خواند:
«إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحًا».
شما نماز اباعبدالله(علیه السلام) را در ظهر عاشورا ببینید،
این نماز سه ویژگی دارد؛ یکی:
اول وقت؛ دوم: جماعت و سومین ویژگی اش علنی بودن نماز بود. چرا امام وسط صحرا آمده اند و نماز می خوانند،
آن هم نماز جماعت و اول وقت؟
این نماز امام حسین(علیه السلام) پیام دارد،
«یقیمون الصلاه»
نه فقط
«یقرؤون الصّلاه»؛
گفته شده نماز را اقامه کن نه اینکه بخوان. اقامه اش این است که علنی باشد،
جماعت باشد، نه این که در ظهر عاشورا دستة عزاداری داخل خیابان است صدای اذان هم بلند است و کسی به سمت نماز نمی رود.
هر کجا، هر گروهی و به هر شکلی هست باید به نماز بایستد.
همین جمله ای که من عرض کردم برای این که انسان احساس تکلیف کند که در ظهر عاشورا هر کجا که بود به نماز بایستد کافی است. امّا حضرت چرا علنی و جماعت خواندند؟
آن هم اول وقت، این ها نکته دارد.
این عرفان امام حسین(علیه السلام) است،
این معرفت اباعبدالله(علیه السلام) و جنبه های اخلاقی و عبادی عاشوراست.
ما از این جنبه های عاشورا غافل شدیم،
حماسه، جنگ، مبارزه، مظومیت، اشک و آه جای خودش را دارد؛
اما این بعد عبادی عاشورا هم باید ترسیم و تبیین و تحلیل شود.
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀💠
#بعد_ رأفت# و رحمت در کربلا
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀💠
اسلام، جهادش هم با رحمت آمیخته است.
وقتی پیامبر(صلی الله وعلیه وآله و سلم) می جنگیدند، می فرمودند:
«با زن ها و بچه ها کاری نداشته باشید،
درخت ها را نکنید، حیوانات را نکشید،
اگر دشمن فرار کرد تعقیبش نکنید،
از پشت خنجر نزنید»
این فرهنگ دین است.
در جریان عاشورا، وقتی همة اصحاب امام شهید شدند و خود امام به میدان آمدند،
تمیم ابن قُحطبه (یا قَحطبه) از امرای شام و فرماندة لشکر شامی ها که فرد شجاعی بود،
به امام عرض کرد: آقا، شما را نصیحت مي کنم که برگردید،
شما که حریف سی هزار نفر نمی شوید.
امام فرمودند: این ها من را محاصره کرده اند و این جریان را پیش آورده اند،
من که به قصد جنگ نیامده ام، تو به من می گویی برگرد! گفت:
آقا پس می جنگیم و وارد جنگ شدند.
تمیم در اولین حمله از اسب به زمین افتاد هر که باشد در اینگونه مواقع دشمن را می کشد؛
اما امام فرمودند: بلند شو و سوار اسبت شو.
به او مهلت دادند.
ابن قحطبه سوار شد و دوباره وارد جنگ شدند. تمیم از ناحیة دو پا مجروح شد و به زمین افتاد.
آقا بالای سرش آمدند و فرمودند:
می خواهی قبیله ات را صدا بزنم که بیایند زیر بغل هایت را بگیرند؟
گفت: آقا، بزرگواری کنید و مرا نکشید.
امام فریاد زد: بیایید فرمانده شام و امیرتان را ببرید.
یک عده از بستگانش آمدند و زیر بغل هایش را گرفتند و بدن مجروحش را بردند.
حال ببینید دشمن در چنین مواقعی چه رفتاری کرده است؛
در تاریخ داریم وقتی خون علی اکبر(علیه السلام) روی چشم های اسب را فرا گرفت،
ایشان را به دل دشمن برد و علی اکبر در بین لشکر افتاد.
دشمن هر که در دست داشتند به بدن ایشان زدند،
«فقطع و هب سیوفهم اربا اربا»،
وقتی پسر فاطمه در گودی قتلگاه افتاد،
از شدت لطمه برای لحظات طولانی بیهوش بود.
گاهی چشم باز می کرد و می بست و توان بلند شدن نداشت.
دشمن با پرتاب سنگ و چوب و بعد هم با اسب دواندن با بدن مبارک امام برخورد کردند.
#بعد_رافت#
💠🌀💠🌀💠🌀💠
#تفاوت_ سیره #اخلاقی ائمه علیهم السلام با دشمنانشان
یکی از علمای اهل سنت (صاحب ریحانه الادبم) می گوید:
یک شب امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در خواب دیدم و به ایشان گفتم: بنی امیه با شما بد کردند،
شما در فتح مکه فریاد می زدید:
«الیوم، یوم المرحمه»؛
«امروز روز رحم و لطف است». شما وقتی مکه را فتح کردید به ابوسفیان امان دادید،
حتی پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود: خانة ابوسفیان مأمن است؛
یعنی هر کس داخل آن خانه برود کاری با او نداریم. ابوسفیانی که فرمانده جنگ های زیادی علیه اسلام بود؛
در بدر، احد، خندق. پیامبر(صلی الله علیه وآلهوسلم) را خیلی آزار داده بود ولی در عین حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به او امنیت داد،
خانه اش را مأمن قرار داد، او را آزاد کرد و بخشید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بنی امیه مزد و جایزة آن برخورد شما را در فتح مکه را، در روز عاشورا دادند! چرا این گونه شد؟
آقا در عالم رؤیا به این عالم اهل سنت فرمودند:
به خانة ابن سیفی شاعر برو، او جواب تو را می گوید . عالم سنی می گوید:
از خواب پریدم و از خود می پرسیدم ابن سیفی کیست؟
تحقیق کردم تا نهایت او را پیدا کردم. به خانة ابن سیفی رفتم و خوابم را برایش تعریف کردم،
دیدم اشک در چشمانش حلقه زد. گفت:
امشب شعری گفته بودم که در آن مقایسه ای کرده بودم بین کربلا و بین لطفی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیهم السلام) به ابوسفیان و بنی امیه در فتح مکه کرده بودند.
هنوز این شعر را برای کسی نخوانده ام و آن را منتشر نکرده ام،
فقط روی کاغذ و در ذهن خودم بوده است،
حالا آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) تو را اینجا فرستاده است. آن شعر این چند بیت معروف است که ترجمه اش این است:
وقتی ما به قدرت رسیدیم و پیروز شدیم، شما را بخشیدیم،
اما وقتی قدرت به شما رسید به کودکان و اطفال ما رحم نکردید. این است که عرض می کنم اردوگاه حسینی و کربلا،
علاوه بر بُعد مصیبتی و حماسی اش، بُعد اخلاقی هم دارد.
بعضی نوشته اند لشکر حرّ هزار نفر بودند،
لشکر اباعبدالله به همة آنها آب دادند.
در جنگ صفین، امام علی(علیه السلام) آبی را که معاویه برایش بسته بود بعد از گرفتن آن، برای لشگر معاویه گشود، حتی یزید بن معاویه که در صفین بود،
آمد و از این آب نوشید. آبی که مسیرش به دست اباعبدالله(علیه السلام) باز شد.
بعد اینها اینگونه با اهل بیت(علیهم السلام) برخورد کردند.
عزیزان بیایید حادثة عاشورا را از این بُعد مورد بررسی قرار بدهید:
نماز امام حسین (علیه السلام)؛
عفو امام حسین(علیه السلام)؛ توجه امام حسین(علیه السلام) به حق الناس... در تاریخ داریم وقتی پیش محمد بن بشیر آمدند و گفتند:
پسرت اسیر شده است، امام فرمود:
می توانی برگردی و برای آزادی پسرت تلاش کنی. محمد بن بشیر گفت: نه آقا، من نمی روم.
عده ای نوشته اند امام پنج لباس گران قیمت به ایشان داد –در تاریخ قیمت هایش را مختلف نوشته اند-
و فرمود: اینها را بفرست تا بفروشند و پسرت را آزاد کنند. دقت کنید حتی در این لحظات حساس،
امام رأفت و محبتش شامل حال اصحاب و اشخاص می شود.
حتی بعضی نوشته اند امام سرزمین کربلا را خرید،
بعد هم به همان کسانی که آنجا بودند این سرزمین را واگذار و هدیه کرد.
بعضی نقل کرده اند امام شرط کرد، و فرمود:
با زائران من مهربان باشید و به کسانی که به زیارت می آیند اکرام و احترام کنید.
ما باید این ابعاد را در جریان کربلا بررسی کنیم. عزیزان،
اگر توانستید از مطالب این جلسه، نماز اول وقت،
رعایت حق الناس، کنار گذاشتن گناه و اصلاح نفس را نتیجه بگیرید آن وقت حسینی شده اید.
حسینی شدن، آشنا شدن و متخلق شدن با خلق و خوی و صفات حسین(علیه السلام) است.
آشنا شدن با ابهت و عظمت و عبادت و بندگی حسین(علیه السلام) است.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سخنران حجت الاسلام میرباقری
*⚜️پـــــــایــــــان مــطالــب امـــروز⚜️*
*⚜️حتمـــا ایــن مطلب ها را بخــوانیـــد خیــلی زیبــا هستنـــد*
*⚜️خـــادم همــه ی شمـا عزیزان؛ شعبانپـــــــور*
*⚜️اجــــــرتـــون بــا حضــرت علـــی⚜️*
کانال متن سخنرانی های مذهبی📚
کانال رو به دوستان خودتان معرفی کنید تا در ثوابش شما هم شریک باشید
https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢«کانال هاے تحت حمایت ما در ایتا » 💢
1️⃣#کانال_مداحی_عاشقان_حضرت_زینب_س
بارگزارے انواع اشعار مذهبے فارسے از قبیل نوحه و روضه واشعار مولودے .....
https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122
❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈
2️⃣#کانال_مداحی_ترکی_با_سبک👇
https://eitaa.com/joinchat/2348744791Cd1e41b*0233
❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈
3️⃣#کانال_ختم_و_ترحیم_خوانی👇
https://eitaa.com/joinchat/1758134425Ca7138e05ff
❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈~❈
🔹ارتباط با مدریت: شعبانپور👇
@Haram75
کانال آرشیو مطالب سخنرانی🎤
https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93
<><<>><><<>><><<>><>
❌لطفا کانال هاے ما را به دوستان خود معرفے کنید❌
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ذکر صالحین
💠چهاردستورالعمل جامع و فراگير ...ْ
_خداوند به حضرت آدم علیه السلام وحي كرد :من همه سخن (حکمت) را در چهار كلمه براي تو جمع مي كنم
_كه همين چهار دستور، جامع و فراگيرنده همه وظايف انساني و در بر گيرنده همه كمالات بشر است . آدم: آن چهار كلمه چيست؟ خداوندفرمود:
يكي از آنها از آن من است
و يكي از آنها، از آن تو است
سومي از آن ميان من و تو است
و چهارمے ميان تــو و مـــردم است.
_آدم: خدايا! برايم شرح بده تا بدانم .
خداوند، چهار موضوع فوق را چنين شرح داد:
1⃣⇦آن كه از آن من است، اين است كه " تنها مرا پرستش كني و كسي را شريك من نسازي."
2⃣⇦آن كه از آن تو است، اين است كه " پاداش عمل نيك تو را بدهم، در آن هنگام كه از همه وقت، به آن نيازمندتر هستي."
3⃣⇦آن كه بين من و تو است، اين است كه " تو دعا كني و من دعايت را به اجابت برسانم."
4⃣⇦و آن كه بين تو و مردم است، آن است كه:
" آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران بپسندي و آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران نيز نپسندي."
📚کافی جلد2
آرشیو مطالب( سخنرانی)
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه / 119).
برای سلامتی وجود مقدس ولی عصر أرواحنا فدا و تعجیل در ظهور با برکت ایشان و انشاءالله توفیق شفاعت ابیعبدالله روز قیامت صلواتی عنایت بفرمائید.
حق پذیری، خق ستیزی
بحث ما این شبها در رابطة با هشدارهای امام حسین ـ علیه السلام ـ بود یعنی تذکراتی که دادند در حادثة عاشورا چه قبلش چه روز عاشورا که این هشدارها و تذکرات و این نهیبها و خطرهایی که ایشون فرمودند هر زمانی ممکنه تو جامعه اتفاق بیفته هر زمانی ممکنه جامعه بهش مبتلا بشه دیشب عرض کردم یکی از هشدارهای ابیعبدالله این بود که حق بهش عمل نمیشه برعکس به باطل عمل میشه حق فراموش شده ترک شده و در مقابلش باطل را عدهای علم کرده و دفاع میکنند «اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ ... اِنَّ النَّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدّينَ لَعِقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ، فَاِذا مُحِّصُوا ...» (لهوف، ص79)؛ یک مقداری دیشب توضیح دادم گفتم مردم سه دسته هستند بعضیها حقپذیر هستند بعضیها حقستیز هستند بعضیها سکوت میکنند امروزیها تو اصطلاحات سیاسیها تو ادبیات امروزی یه جور دیگه میگن میگن سفید و سیاه و خاکستری بعضیها سفید شفاف مشخص آقا این موضعش دفاع از امام حسین است مثل مثلاً فرض کنید حبیببنمظاهر بعضیها هم سیاه است سفت میایسته نه حرف امام قبول میکنه نه نصیحت درش اثر میکنه مثل عمرسعد اون دستة خاکستری همیشه خطرش بیشتر دستة خاکستری دستهای که نه با امام است نه علیه امام است امام را قبول داره ولی جرأت یاری کردن نداره امروز و فردا میکنه تأخیر میاندازه این همیشه تو همة نظامها ما این افراد را داریم این خاکستریها را کسانی که بالأخره معلوم نیست این موافق است مخالف با نظام علیه نظام عرض میکنم که کدوم طرفی است
پس دستة اول که حقپذیر هستند باز من یک کمی امشب اینو توضیح بدم البته اینو عرض کنم باطل همیشه در بستر حق خودش نشون میده نمیگه من باطلم یعنی سامریم که گوساله درست میکنه مردم بتپرست میکنه از آثار موسی ـ علیه السلام ـ استفاده میکنه تا خداپرستی نباشه بتپرستی نمیتونه درست بشه مردم یه فطرت پاکی دارند به نام خداپرستی دشمن میاد یه باطلی به نام بت سامری میاد یه گوسالهای به نام معبود کنارش میذاره کربلا همینطور بود عمرسعد به اسم دین یا خیل الله خود یزید به اسم جانشینی پیغمبر میگفت من خلیفة رسولخدا هستم این خطر امام باقر فرمود: روز عاشورا کل یتقرب الی الله بدمه؛ هر کسی فکر میکرد با کشتن امام حسین به خدا نزدیک میشه لذا روزه گرفتن بنیامیه جشن گرفتن یعنی به شکرانة این پیروزی مثل قانون یعنی باطل مثل انگل میمونه انگل تو بدن سالم رشد میکنه از خون سالم تغذیه میشه اون بیماریهایی که مثل سرطان، تومور، تو بدن ایجاد میشه تو جای سالم تو مخ تو خون تو معده یک جایی میگن سالم بود یه همچین بیماری در کنارش رشد کرد این را قرآن هم میفرماید، میفرماید: باطل کف روی آب است حق آب است کف بدون آب که ما نداریم تا کف آبی نباشی کف خودش را نشون نمیده اگه توحید نباشه بتپرستی بغلش درست نمیشه اگه نام پیامبر باشه کنارش اون میگه من خلیفة رسولخدا هستم این قانون باطل و إلا باطل هیچوقت نمیگه من باطل هستم
حق پذیری
آقایان عزیز، برادران، خواهران اون دستة اول من امشب یک کمی باز توضیح بدم انسان مؤظف است یک حق را بشناسه که دیشب راه شناختش گفتم تو توحید اول ببینه حق با خداپرستاست یا با بتپرستا یا با منکرین خدا بالأخره یک عده میگن خدای واحد یک عده شریک قائلند مثل مسیحیت یا بت میپرستند یک عده هم هستند منکر آفرینش عالم هستند میگن این عالم خود به خود درست شده پس اول تو اعتقادات اون مبدأ ما باید ببینم حق با کدام است راهشم گفتم دیشب از حسمون از فطرتمون از عقلمون همینطور بیا جلو تو نبوت خب همة انبیا محترم هستند اما پیامبری که آخرین نبی است کیست تو امامت و خلافت آیا سقیفه حق است یا غدیر؟ همینطور بیائید جلو تو احکام تو انتخاب مرجع حالا مباحث سیاسی مباحث اجتماعی اگه یه اشتباهی رخ بده قابل اغماض گاهی یکی یه دوره به یکی رأی داده اشتباهی بعد اشتباه کرده حالا آسمان رو زمین نمیاد گرچه اونجام باید تو انتخابات توی تشخیص رئیس جمهور نمایندة مجلس تشخیص خط فکری اینام باید آدم دنبال حق باشه ولی خب ضرر این به
اندازة اون ضرر تشخیص حق تو توحید و امامت و نبوت اینها نیست اول باید حق شناخت دوم باید حق قبول کرد حالا که شناختی قبول میکنی بعضیها میشناختند دیر قبول میکردند فرعون وقتی حضرت موسی اومد پیشش یکی دو تا سؤال بینشون رد و بدل شد حضرت موسی گفت اگه تو خدایی خورشید برعکس بیار خورشید از مشرق میاد تو از مغرب بیارش مگه تو خدا نیستی قرآن میگه: «فَبُهِتَ الَّذِي کفَرَ» (بقره / 258)؛ فرعون گیر کرد فهمید حق با موسی است همونجا باید قبول میکرد صبر کرد صبر کرد صبر کرد تا موسی تا فرعون تو رود نیل افتاد اونجا گفت حق با موسی بود خب اونجا فایده نداره چه حقپذیری است حق همون روز که گفتی «فَبُهِتَ»؛ همون روز فهمید اشتباه میکنی زلیخا صبر کرد صبر کرد زندانهای یوسف تمام شد باباش نابینا شد چه اتفاقاتی افتاد چقد یوسف آخرها گفت الآن.... الان فهمیدم حق با یوسف است من اشتباه کردم این تأخیر در پذیرش یه آیهای تو قرآن است حالا آدرس میدم ببینید سورة توبه آیة 106 قرآن کریم میفرماید که مرحوم طبرسی در مجمعالبیان نوشته بعد از جنگ اُحد چند سال بعد حمزه که در اُحد به شهادت رسید قاتلش پشیمان شد یعنی وحشی بعد از جنگ موته هم قاتل جعفر بن ابی طالب که داداش حضرت امیر جعفر طیار اونم پشیمان شد حالا در دو فاصلة زمانی اینها آمدند مسلمان بشوند خدا میفرماید: این آیه است «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ» (توبه / 106)؛ بعضیها با تأخیر آمدند إرجاع یعنی تأخیر دیدند بالأخره اسلام رشد کرد و قدرت گرفت و اصلاً فهمیدن اشتباه کردند ولی چی بعد از شهادت حمزه بعد از کشتن جعفر بن ابی طالب تکلیف اینها چی میشه؟ خدا تکلیف اینها را تو قرآن مبهم کرده میفرماید: «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ شاید هم توبهاشون قبول کنه کما اینکه زلیخا مثلاً قبول شد ولی فرعون قبول نشد «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ نمیدونیم امام صادق فرمود خدا از ما نخواسته تو تکلیف اینها دخالت کنیم حالا اینو میخوام عرض کنم اول حقشناسی دوم پذیرش حق من دو سه تا تاریخ براتون بگم شاید بعضیهاشو کمتر شنیده باشید در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین برمیگشت رسید به کربلا چند نفر نقل کردند ابنعباس نقل کرده دیگران نقل کردند آقا پیاده شد یه قدری خاک کربلا را برداشت بوئید بوسید ظاهراً همین منطقة قتلگاه هم بود اینجا قتلگاه حسین فرزند من است اینجا انسانهایی به شهادت میرسند که نظیر نداشتند در گذشته و در آینده هم ندارند این در روایت دارد خوب دقت کنید
پیشگویی حادثه کربلا
داستان یک شخصی است به نام شیبان من باز این تاریخ است از تاریخهایی که جدید دیدم ندیده بودم قبلاً امروز میگشتم تو کتابها پیدا کردم میگوید که آقا که این حرف زد من رفتم یک استخوانی پیدا کردم اونجاها حالا یک تیکه استخوان محکمی ظاهراً استخوان یک حیوانی هم بوده اونجا دارد تو نقل که استخوان یک حیوانی بوده پیدا کردم و آقا که رفت رفتم یه گوشة این بیابون چال کردم و خاک کردم علامتم گذاشتم که این کجاست گفتم ببینم اینکه آقا فرمود دروغ این نمیتونه قبول کنه حق را ببین امامشناسی ضعیف است اعتماد به امام نداره میگه گذشت این قصه سال 38 بوده 23 سال بعد از اون کربلا اتفاق افتاد همین آقای شیبان میگه من بعد از شهادت امام حسین اومدم کربلا و عرض میکنم رفتم گشتم استخوان پیدا کردم جاشو علامت گذاشته بودم دیدم خبر درست بوده قبرها اونجا بود بعد از دفن شهدا اومده سؤال کردم گفتم بله اینجا جنگی واقع شد پسر فاطمه شهید شد اینجا یعنی این حالا این قبول کنه دیگه فایده داره؟ دیگه اثری نداره دیگه این دیگه دیره باز تو همین کربلا هرثمه هم کنار امیرالمؤمنین بود این صحنه را دید اینم مال همین قصه است تو صفین هرثمة بن سلیم نه أعین دیدم بعضی کتابها اشتباه نوشته هرثمة بن أعین نه هرثمة بن سلیم است ایشون هم میگه من این صحنه را دیدم به سال 38 هجری امیرالمؤمنین این قصه را فرمود: که اینجا مدفن فرزندم حسین است محل شهادت است ایشونم حالا این جالبه این تو ایام محرم همین روزها پنجم، ششم تو سپاه عمرسعد بوده میگه یاد این قصه افتادم که سال 38 بیست و سه سال پیش امیرالمؤمنین یه همچنین قصهای اینجا گفت بلند شد اومد خدمت امام حسین گفت آقا ما بیش از بیست سال پیش با پدرت از اینجا رد میشدیم پدر شما یه همچین حرفی زد من اون روز باور نکردم ولی امروز میبینم نه واقعاً شما را محاصره کردند و این اتفاق میافته آقا فرمود: تو چه کار میکنی؟ گفت: لا لک و لا علیک؛ نه ضد شما میشم نه دوست شما این خاکستری نه سیاه نه سفید نه تو سپاه عمرسعد وامیایستم نه تو سپاه شما میرم کوفه دنبال زندگیم و رفت ببینید این حق شناخت یک حق قبول کرد دو از حق دفاع نکرد کتمان این سه تا اگه
بعضیها میگن میدونیم حقه قبول هم داریم حقه ولی ما حرف نمیزنیم این بیانصافی است کسی که میبینه قبول میکنه باید دفاع کنه از حق حالا بحث حقم که میگم آقایون خواهران ببینید یک وقتی توی دعوای خانوادگی واقعاً آدم احساس میکنه حق با خانمش یک نزاع خانوادگی احساس میکنه حق با برادرش احساس میکنه تو اداره تو ماشین تو خیابون حق را واقعاً گاهی انسان میفهمه جرأت اینکه بگه خانم من اشتباه کردم شما درست میگید برادر من اشتباه کردم شما درست میگی میخوام بحث را یه خورده کاربردیاش کنم تو سرتاسر جامعه این سریان داره مرحوم عرض میکنم که ملامحسن فیض کاشانی(ره) با ملاخلیل قزوینی تو کاشان بحث کرد خب ملامحسن خیلی استدلال آورد ولی ایشون قانع نشد بالأخره ظاهراً مرحوم فیض کاشانی پیروز شد عدهای هم گوش میکردند این بحث را ملاخلیل قزوینی آمد قزوین رفت کتابها را گشت دید اشتباه کرده حق با ملامحسن بوده بلند شد از قزوین آمد کاشان رفت در خانة ملامحسن فیض کاشانی گفت یا محسن قد أتاک المصی؛ آی محسن گنهکار اومده خیلی تعجب کرد گفت من تو خونه نمیام جلو مردم فقط میخوام اعلام کنم حق با شما بود من اشتباه کردم ما الان تو این کشور تاوان این قصه را خیلی داریم میدهیم آدمهایی که حاضر نیستند فقط یک کلمه بگن ما اشتباه کردیم نباید این حرف میزدی نباید خیلی من چند بار البته شنیدم تو مجلس از بعضی مسئولین عذرخواهی از بعضی اشتباهات این خیلی خوبه اشتباه کرد عذرخواهی میکنه ببینید شما دولت حجاز به خودش اجازه نمیده شش هزار آدم را از کشته پشته ساخته از کشته پشته ساخته تو عربستان یکی از عزیزانی که آمده و از نزدیکان است میگفت یکی از این عزیزانی که از دنیا رفته و هجرت کرده و اونجا به شهادت رسیده میگفت ایشون با موبایل به خود من زنگ زد من تو چادر بودم گفت فلانی من تو کانتینرم دارند منو میبرند بین کشتهها من موبایلم همراهم من زندهام من تو کانتینرم ایشون میگه من این صدا را ضبط کردم که رفتیم دیگه نذاشتن در باز کنیم میان مردهها چند تا آدم اینطور از بین رفتن یکی از آقایونی دیگهای که آمده روحانی ایشون میگفت من فریاد میزدم یکی از اینها با چکمه گذاشت رو سینة من تو مجوسی تو ایرانی هستی بمیر خب این جمله حاضر نیستند عذرخواهی کنند خیلی زور داره قصة توجیه قبول حق این یک شناخت حق این یک قبول حق دفاع از حق من یه جملهای براتون بگم اینو حفظش کنید جالبه ائمة ما بزرگان ما هم انگشتراشون یه مطالب خوبی گاهی روش نوشته بود یک آرمی بود هر کدوم از ائمه انگشتراشون یک آرمی داشت حالا تو تاریخ آمده هم رو شمشیرهاشون مثلاً خود شمشیر امام حسین ـ علیه السلام ـ یک نوشته مخصوصی داشت یک وقتی من گفتم اینجا اون شمشیر امیرالمؤمنین یک نوشتة داشت امام صادق فرمود: مکتوب علی سیف رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جالبه فرمود رو شمشیر پیغمبر سه تا مطلب نوشته بود ببینید برای یک نوشتة پرچمی تابلویی میرن همیشه گزینش میکنند دیگه اون کلیدیترین مطلب مینویسند دیگه حالا که پیغمبرخدا میخواهد رو شمشیرش بده یه چیزی بکنند که بمونه شمشیر پیغمبر دست امام زمان أرواحنا فدا است
شمشیر پیغمبر(ص) روز عاشورا
شمشیر پیغمبر روز عاشورا دست امام حسین بود دست ائمه بوده ائمة ما اینها چون جز میراث رسولخداست که اینها را به امیرالمؤمنین داد دست به دستم گشته تا انشاءالله دست حضرت حجت امام حسین روز عاشورا گاهی میفرمود: هذا سیف رسولالله این شمشیر پیغمبر دست منه این عمامة پیغمبر سر منه حالا اون سه تا مطلب چی بود؟ این بود خوب دقت کنید
صله رحم: صل من قطعک با فامیلتون ارتباط داشته باشید ولو کم ارتباطید ولو اون کم ارتباط است ولو اون به شما سر نمیزنه مقابله به مثل نکنید صلة رحم
گفتن حق دو: قل الحق ولو علی نفسک؛ همه جا حق را بگو بگو نه فقط بپذیری ولو علیه خودت باشه شما که میفهمی اشتباه کردی جرأت پذیرش را داشته باش
خوبی کردن به کسی که به شما بدی کرده سوم فرمودند که أحسن إلی من عصی إلیک؛این روایت سندشم سند خوبی است در کتاب من لا یحضره الفقیه شیخصدوق کتابی که بیش از هزار سال قدمت داره اومده کسی که به تو بدی کرده تو بدی نکن
ببینید سه تا نکتة اجتماعی است بحث نماز و روزه نیست نه اون جای خودش دارد پیغمبر اکرم برا تکمیل اخلاق اومده سل من قطعک ارتباط با مردم «وَ قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك» (من لا يحضره الفقه، ج4، ص179) این اولین مطلب پذیرش حق و دفاع از حق باز بذارید یه دو تا داستان دیگه از کربلا اینها چون گفتم خیلیهاشو کمتر گفتند و شنیدید لااقل امسال بنده کم گفتیم صبح عاشورا یک آقایی است به نام مسروق بن وائل جزو سپاه عمرسعد اینها خاکستری هستند این دستة که نمیشه خلاصه اینها را در یک ردیف مثبتی قرار داد مسروق بن وائل میگه من آمدم نزدیک خیمة اباعبدالله این را طبری نقل کرده خب میدونید طبری