eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
واژه ها: وَ قَالَ: و گفت، و فرمود، و بیان کرد لِبَعْضِ: به بعضی، به یکی، به بخشی أَصْحَابِهِ: یارانش، همراهانش، دوستانش فِي: در، هنگام، به وقتِ عِلَّةٍ: بیماری، ناخوشی، مریضی اعْتَلَّهَا: که دچارش شد، که گرفتارش شد، که به آن مبتلا شد جَعَلَ: قرار داد، مقرر کرد، تبدیل کرد اللَّهُ: خدا، پروردگار، آفریدگار مَا: آن‌چه، چیزی که، هرچه كَانَ: بود، اتفاق افتاد، رخ داد مِنْكَ: از تو، از طرف تو، از سمت تو مِنْ شَكْوَاكَ: از ناله‌ات، از شکایتت، از درد و رنج تو حَطّاً: پاک‌کننده، سبک‌کننده، کمک‌کننده، ریزش گناه لِسَيِّئَاتِكَ: برای گناهانت، برای کارهای بدت، برای خطاهات فَإِنَّ: پس بی‌گمان، واقعاً که، چرا که الْمَرَضَ: بیماری، مریضی، ناخوشی لَا: نه، ندارد، نیست أَجْرَ: پاداش، ثواب، مزد فِيهِ: در آن، توی آن، بابتش وَ لَكِنَّهُ: اما آن، ولی آن، اما خودش يَحُطُّ: می‌ریزد، کم می‌کند، سبک می‌سازد السَّيِّئَاتِ: گناهان، بدی‌ها، اشتباهات وَ يَحُتُّهَا: و می‌تراشدشان، و می‌ریزدشان، و می‌زدایدشان حَتَّ الْأَوْرَاقِ: مثل ریزش برگ‌ها، همان‌گونه که برگ‌ها می‌ریزند وَ إِنَّمَا: و در واقع، فقط، حقیقتاً الْأَجْرُ: پاداش، ثواب، مزد فِي: در، به واسطه، از طریق الْقَوْلِ: گفتار، سخن، زبان آوردن بِاللِّسَانِ: با زبان، از راه حرف زدن، با گفتار وَ الْعَمَلِ: و عمل، و کار، و تلاش بِالْأَيْدِي: با دست‌ها، به‌وسیله‌ی دستان، با نیروی دست ها وَ الْأَقْدَامِ: و پاها، و قدم‌ها، و گام‌ها وَ إِنَّ: و بی‌گمان، و قطعاً، و حتماً اللَّهَ: خدا، پروردگار، آفریدگار سُبْحَانَهُ: که منزه است، پاک است، دور از هر نقص است يُدْخِلُ: وارد می‌کند، راه می‌دهد، داخل می‌برد بِصِدْقِ: به‌خاطر صداقت، به دلیل راستی، به واسطه‌ی درستی النِّيَّةِ: نیت، قصد، باطن وَ السَّرِيرَةِ: و درون، و دل، و باطن پنهان الصَّالِحَةِ: خوب، پاک، درست مَنْ: هر که، هر کس، آن‌که يَشَاءُ: بخواهد، اراده کند، میل کند مِنْ عِبَادِهِ: از بندگانش، از مخلوقاتش، از پرستندگانش الْجَنَّةَ: بهشت، رضایت الهی، سرای آخرت
شرح: آهن زنگ‌زده و زنگارگرفته، وقتی درون آتش نهاده می‌شود، آتش چیزی بر آن نمی‌افزاید، اما زنگ‌ها و زنگارهای آن را می‌زداید و آن را پاک و خالص می‌سازد. حال، بیماری عین آتش است و آدمی همچون آهن، و گناهان همان زنگ‌ها و زنگارها. و این بیماری هم مثل همان آتش چیزی به آدمی نمی‌افزاید، اما گناهان آدمی را می‌زداید. و این حقیقتی است که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به یک بانوی بیمار فرمود: «این بیماری با تو همان می‌کند که آتش با زنگار آهن.» و همین حقیقت را وجود نازنین امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با مثالی دیگر بیان می‌کند. او مثال پاییز و درخت را می‌زند؛ که درخت وقتی پاییزی می‌شود، پاییز چیزی بر آن نمی‌افزاید، اما برگ‌های زردش فرو می‌ریزد. و اینجاست که درخت آماده می‌شود برای بهاری شدن؛ و در بهار، سراپا سبز و خرم و پر از شکوفه و ثمر خواهد شد. و حضرت این حقیقت را در بازگشت از صفین، به یکی از اصحاب خود که از یک بیماری رنج می‌برد، فرمود: وَ قَالَ (علیه السلام) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا: در خبر آمده است، پیرمردی به دیواری تکیه داده، چهره‌ای نزار و رنگ‌پریده داشت. پرسیدند: چرا این‌گونه‌ای؟ بیماری مگر؟ گفت: بله. فرمود: بیماری را دوست داری؟ گفت: نه، حتی برای دیگران هم دوست نمی‌دارم. فرمود: آیا می‌دانی این از تقدیر الهی است؟ و این یعنی خداوند کاری بی‌حکمت نمی‌کند. گفت: بله. فرمود: نامت چیست؟ گفت: صالح بن سلیم. فرمود: از کدام قبیله‌ای؟ گفت: سلامان بن طی. فرمود: چه اسم خوبی داری تو! صالح. و چه اسم خوبی دارد پدرت! سلیم. و چه اسم خوبی دارد قبیله‌ات! سلامان. این اسم‌ها همه بوی صلح و سلم و سلامت می‌دهند. آنگاه فرمود: مردم درباره ماجرای ما و اهل شام چه می‌گویند؟ گفت: دو دسته‌اند؛ دسته‌ای خرسند و شادمان که شما در این ماجرا فاتح و پیروز نشدید، و دسته‌ای سخت غمین و ناراحت که چرا شما پیروز نشدید. فرمود: راست گفتی، همین است، همین‌طور است. و آنگاه، این حکمت را درباره بیماری او، برای تسلای خاطرش فرمود: وَ قَالَ (علیه السلام) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ خداوند، آنچه را که نسبت به آن شکوه داری و می‌نالی ـ یعنی بیماری ـ مایه ریزش گناهان و آمرزش تو قرار داده است. فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ زیرا بیماری به‌تنهایی به دنبال خود اجر و پاداش ندارد. اجر و پاداش، تنها و تنها مربوط به کار و عمل است. همان که حافظ می‌گفت: دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی‌اجر یعنی کار است که اجر دارد. و بیماری کار نیست، یک عارضه است. درست مثل ابری است که فقط سایه می‌اندازد، اما بارانی در کار نیست. وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ اما گناهان تو فرو می‌ریزند، همان‌طور که برگ‌های درختان به فصل پاییز، آن هم نه با سر و صدا، نه با هیاهو، بلکه آرام آرام. یعنی همه آن حسادت‌ها، کینه‌ها، کدورت‌ها، خشم‌ها، بی‌توجهی‌ها را که کیفر و مکافات دردناکی در پی دارند، از تو دور می‌دارد، و تو سبک‌تر می‌شوی و آماده برای یک بهار تازه… و یک تولد دوباره. شاید با خود بگویی: اطفال چرا بیمار می‌شوند؟ آنان که گناهی ندارند! در روایات آمده است: بیماری آنان موجب کفاره و آمرزش گناهان پدران و مادران‌شان می‌شود. البته این به این معنا نیست که ما از خداوند طلب بیماری کنیم، بلکه ما از خداوند همواره عافیت را می‌طلبیم. و عافیت یعنی اینکه خداوند ما را عفو کند و از تقصیرات ما بگذرد، بی‌آنکه بیمار شویم. اما اگر بیمار هم شدیم، باکی نیست؛ چون به دنبال خود پاکی دارد. إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ اما در بیماری از مزد و اجر و پاداش خبری نیست، چرا که پاداش، تنها و تنها در گرو زبان و دست و پا است. یعنی اگر اجر و پاداش را می‌طلبی، باید سخنی بگویی که دلی را شاد و امیدوار سازی، و هم دست و پایی بزنی و کاری کنی، گرهی باز کنی، دستی بگیری، اشکی پاک کنی و خلاصه کاری از تو سر بزند و قدمی برای دیگران برداری. یعنی زبانت خیر برساند و دست و پایت هم خیر برسانند. بنابراین، بیماری تنها تو را پاک می‌سازد، اما اگر بخواهی باغی شکوفا داشته باشی، باید دست‌به‌کار شوی، بکاری، آبیاری کنی و رسیدگی. چون درختی که فقط در پاییز برگ بریزد کافی نیست؛ باید گل هم بدهد، سایه هم بدهد، میوه هم بدهد. پس، پاداش وقتی نوشته می‌شود که لب‌های تو بوی محبت بدهند، پاهایت سمت خیر و خوبی دوان و روان باشند، و دستانت بخشی از غصه‌ها را کم کنند. درست مثل باغبانی که تنها زیر باران نمی‌ایستد، بلکه بیل می‌زند، آب می‌دهد.
پس با یک کلمه خوب، یک قدم خیر، یک نیت پاک، کاری کن تا خداوند هم کارستان کند. گل بکاریم… بیا! وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةََ البته؛ کار به‌تنهایی هم کافی نیست، نیت و انگیزه هم مهم است. نیت‌ها و انگیزه‌های پاک در انجام کارها شرط است. یعنی کارها همه باید از باطنی پاک و پالوده سر بزند، چرا که گلی که از دل گلزار سر می‌زند تماشایی است، نه گلی که از دل مزبله. چون خداوند، با نیت راست و دل پاک است که هر کس را که بخواهد به بهشت وارد می‌سازد. و این صداقت و تمیزی درون است که آدمی را بهشتی می‌سازد. یعنی آخرش فقط دل مهم است و نیت ناب باطن. یعنی در نهایت، چیزی که دروازه بهشت را به روی آدمی می‌گشاید، دل صاف است و نیت پاک. نتیجه‌گیری: بیماری، زنگار گناهان را می‌زداید اما پاداش در گرو نیت پاک و عمل نیک است. دل باید پاک باشد و زبان و دست و پا در راه خیر روان. بهشت، سهم دل‌هایی است که صادقانه عاشق خوبی‌اند. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: ۱. به بیماری به چشم فرصتی برای تطهیر بنگرید، نه صرفاً رنج جسمی. در مواجهه با ناخوشی‌ها، به جای تمرکز صرف بر آزارهای جسمی، باید آن را عاملی برای پالایش روح و کاهش بار گناهان تلقی نمود. ۲. مراقبت از گفتار و بهره‌گیری از زبان در مسیر خیر، از لوازم کسب اجر است. ثواب و پاداش الهی در گرو سخن نیکوست؛ باید بکوشیم زبان ما وسیله‌ای برای ایجاد آرامش، امید، و ترویج فضیلت در جامعه باشد. ۳. انجام اعمال نیک با دستان و گام‌ها، شرط ورود به ساحت عمل صالح است. کار خیر، خواه کوچک یا بزرگ، با نیت صحیح و رفتار مؤثر معنا می‌یابد. اعانت به دیگران، گشودن گره‌ای از کار مردم، یا برداشتن باری از دوش انسانی، مصداقی از این اصل است. ۴. طلب عافیت از خداوند، مقدّم بر تمنای رنج برای تطهیر است. در تعالیم دینی، از خداوند همواره باید عافیت خواست؛ اما چنانچه بیماری پیش آید، باید آن را مایه تخفیف گناهان دانست و از آن بهره معنوی برد. ۵. نیت پاک، زیربنای هر عمل صالح است و نقش تعیین‌کننده در قبولی آن دارد. اخلاص در نیت، حتی در کوچک‌ترین اعمال، مقامی والا دارد و گاهی همان نیت خالص، به تنهایی موجب رضایت الهی و ورود به بهشت می‌شود. ۶. تنها رها شدن از گناه کافی نیست؛ باید به سوی باروری اخلاقی و معنوی نیز حرکت کرد. انسان نباید تنها به پاک شدن از لغزش‌ها بسنده کند، بلکه باید در مسیر رشد، ثمردهی و اثرگذاری مثبت گام بردارد؛ همانند درختی که علاوه بر ریختن برگ‌های زرد، باید میوه دهد و سایه‌اش را به دیگران ارزانی دارد. ۷. هر ابتلا و رنجی می‌تواند زمینه‌ساز تعالی معنوی و آمادگی برای شکوفایی باشد. همان‌گونه که درخت در فصل پاییز آماده بهار می‌شود، انسان نیز در پرتو سختی‌ها می‌تواند مهیای تحولی عمیق و روح‌بخش شود. ۸. عمق نیت و صفای باطن، معیار اصلی قرب الهی است. در نهایت، آنچه موجب راهیابی به رضوان الهی و بهشت می‌شود، پاکی درون، صداقت در نیت و سلامت انگیزه‌هاست، نه صرفاً حجم یا ظاهر اعمال.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ(٢٣) معنی آیه: آیا ندیدی اون دسته از یهودیا رو که فقط یه گوشه کوچیکی از توراتو گرفتن و باقی‌شو رها کردن؟ وقتی براشون مسئله‌ای پیش میاد، دعوت می‌شن بیان و طبق کتاب خدا قضاوت بشه، اما بعضیاشون انگار نه انگار! با یه حالت بی‌تفاوت و مغرور، روشونو از حکم خدا برمی‌گردونن، انگار اصلاً نشنیدن چی گفته شده... دلشون با حق نیست، دنبال راحتی و منافع خودشونن، نه دنبال حرف خدا. معنی تک‌تک کلمه‌ها: أَلَمْ تَرَ: آیا ندیدی؟، نگاه نکردی؟، توجه نکردی؟ إِلَى: به، سمت، طرف الَّذِينَ: اونایی که، کسایی که، جماعتی که أُوتُوا: دادن بهشون، نصیب کردن، بخشیدن نَصِيبًا: سهم، قسمت، بخش مِنَ: از، از بین الْكِتَابِ: کتاب، نوشته، دستور يُدْعَوْنَ: صداشون می‌کنن، دعوتشون می‌کنن إِلَىٰ: به سمت، طرف كِتَابِ: کتاب، نوشته، قانون اللَّهِ: خدا، خداوند، پروردگار لِيَحْكُمَ: برای اینکه حکم کنه، تصمیم بگیره، داوری کنه بَيْنَهُمْ: بین خودشون، میانشون، تو گروهشون ثُمَّ: بعدش، بعد، سپس يَتَوَلَّىٰ: پشت می‌کنه، روی برمی‌گردونه، فرار می‌کنه فَرِيقٌ: یه عده، یه گروه، یه دسته مِنْهُمْ: از بینشون، از جمعشون، از اونها وَهُمْ: و اونا، و خودشون، و این جماعت مُعْرِضُونَ: بی‌توجه، رو برگردونده، بی‌خیال یه توضیح ساده: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ مگه ندیدی اونایی رو که یه سهمی از کتاب آسمونی بهشون داده شده بود؟ یعنی خدا بخشی از آگاهی و هدایتش رو بهشون داده بود، کتاب داشتن، پیامبر داشتن، تجربه‌ی دینی داشتن. اما همه‌ی دلشون با اینها نبود ... اما فقط سهمی داشتن، تکه‌ای از حق رو گرفته بودن، و بقیه رو باور نکردن. انگار یکی دفترچه راهنمای زندگی رو داشته باشه، ولی فقط صفحه‌ای که دوست داره بخونه. يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ دعوت می‌شن به کتاب خدا، تا اون کتاب بین‌شون حکم کنه، داوری کنه. یعنی وقتی اختلافی پیش میاد، بهشون می‌گن بیاید ببینیم خدا چی گفته، خدا رو داور قرار بدیم. چون کتاب خدا حرف آخره، نه سلیقه است، نه تعصب، نه منافع شخصی. مثل وقتیه که دعوا پیش میاد، و یکی پیشنهاد می‌ده بریم پیش یه قاضی عادل. ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ ولی یه عده از اونا روشون رو برمی‌گردوندن. چون وقتی می‌فهمن که حکم خدا برخلاف میل‌شونه یا منافع‌شون به خطر می‌افته، قهر می‌کنن، کنار می‌کشن. نه اینکه نفهمن، نه... می‌فهمن، ولی نمی‌خوان بپذیرن. یه نوع لجبازی آگاهانه‌ست. مثل کسی که وقتی می‌فهمه اشتباه کرده، به‌جای پذیرش، لج می‌کنه. وَهُمْ مُّعْرِضُونَ در حالی که خودشون دارن بی‌توجهی و روگردانی می‌کنن. این کارشون فقط یه واکنش لحظه‌ای نیست؛ یه حالت درونی هم هست. یه جور طرد کردن حقیقته. یعنی دلشون نمی‌خواد گوش بدن، نمی‌خوان حتی بشنون. انگار نه انگار که حرف خداست! دلشون اون‌قدر پر از خودخواهی و غروره که دیگه جا برای حقیقت نمی‌مونه. نتیجه اینکه: گاهی بدون اینکه بی‌دین باشیم، ممکنه به "نصیب" قناعت کنیم؛ یعنی یه تکه‌ای از حق رو بگیریم و بقیه‌ش رو نبینیم، چون برامون سنگینه، یا برخلاف منفعته. این آیه ما رو هشدار می‌ده که خدا رو فقط وقتی نپذیریم که به نفعمونه، بلکه باید دل‌سپرده‌اش باشیم حتی وقتی حکمش به ضررمونه. چون اون موقع هست که معلوم می‌شه ما دنبال حق بودیم یا دنبال راحتی خودمون...
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ ۖ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ(٢٤) معنی آیه؛ اون بی‌اعتنایی و پشت کردنشون به حق، از این فکرِ خام شون بود که با خودشون می‌گفتن: «نهایتش اگه آتیش جهنم هم باشه، چند روز بیشتر نیست!» اما همون دروغ‌هایی که خودشون واسه خودشون ساختن، شد تله‌ای که توی دل و دینشون افتاد و چشماشونو بست… گول خوردن، اونم از چیزی که خودشون ساخته بودن. معنی تک تک کلمه‌ها: ذَٰلِكَ: این، اون، قضیه بِأَنَّهُمْ: چون که اونا، به خاطر اینکه، چون اونا قَالُوا: گفتن، حرف زدن، ادعا کردن لَنْ تَمَسَّنَا: نمی‌زنه ما رو، نمی‌گیره، نمی‌رسه النَّارُ: آتیش، جهنم، آتش دوزخ إِلَّا: مگر اینکه، فقط، جز أَيَّامًا: روزا، روزهایی، مدت زمان مَعْدُودَاتٍ: شمارش شده، محدود، خیلی کم وَغَرَّهُمْ: و فریبشون داد، گولشون زد، به اشتباه انداختشون فِي: تو، داخل، وسط دِينِهِمْ: دینشون، عقیدشون، باوراشون مَا: اون چیزی که، چیزی که، آنچه كَانُوا يَفْتَرُونَ: دروغ می‌ساختن، جعل می‌کردن، ادعاهای دروغ یه توضیح ساده: ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ خیال می‌کردن که اگر هم اشتباهی کرده باشن، عذابشون فقط چند روزه و بعدش همه چی تموم می‌شه! یعنی گناه رو انکار کردن و فکر کردن خدا اینقدر مهربونه که از هر چیزی چشم‌پوشی می‌کنه. مثل کسی که توی امتحان خیلی بد عمل کرده، ولی فکر می‌کنه چون استاد مهربونه، نمی‌خواد نمره پایین بده! وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ و دروغ‌هایی که به دین چسبوندن، اونا رو گول زد و فریبشون داد. یعنی دین رو به دلخواه خودشون تغییر می‌دادن. برای راحتی خودشون، مثلاً مثل کسی که قوانین فوتبال رو خودش تغییر بده که توپ همیشه سمت خودش بیافته. اینا هر چیزی رو که به نفع خودشون بود می‌گفتن که: «این هم دینه!» و اینجوری خودشون رو فریب می دادن. نتیجه اینکه: در دنیای امروز هم خیلی وقت‌ها انسان‌ها فکر می‌کنن که می‌تونن واقعیت رو به نفع خودشون تغییر بدن، درسته؟ و برای این کار به خودمون دروغ می‌گیم، به دیگران دروغ می‌گیم، و می‌گیم "فقط چند روز دیگه تموم می‌شه"، "خدا ما رو می‌بخشه"، ولی در نهایت، اون روزی که خدا همه رو جمع می‌کنه، هیچ چیز نمی‌تونه ما رو نجات بده جز صداقت با خودش. هیچ چیز مثل حقیقت نمی‌تونه ما رو از عذاب‌های درونی و بیرونی رها کنه. نه پول، نه شهرت، نه روابط. ببین از دنیا چیزی که با خودت می‌بری، حقیقت خودته. نه حساب بانکی، نه اتومبیل، نه دوستی‌ها. هرچقدر هم که در ظاهر موفق باشی، در نهایت با خودت روبه‌رو می‌شی. همونطور که برای امتحان زندگی فقط خودت هستی که جواب می‌دی، روز قیامت هم هیچ‌کس نمی‌تونه به جای تو برای اعمالت پاسخ بده. پس تو باید با دل روشن، وفاداری به حقیقت و صداقت با خودت زندگی کنی.
فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(٢٥) معنی آیه: فکر کن اون روزی که همۀ آدم‌ها رو دور هم جمع می‌کنن، حال و روزشون چجوریه؟! روزی که دیگه هیچ‌کس نمی‌تونه بگه "نمی‌دونستم"، یا "اشتباه شده"... چون اون روز، روز حسابه؛ روزی که همه‌چی روشنه و هیچ‌چیز از چشم خدا پنهون نیست... و هرکی، دقیــقاً همون‌چیزی رو می‌گیره که خودش با دستاش ساخته. نه کم، نه زیاد... عینِ عدل. معنی تک‌تک کلمه‌ها: فَكَيْفَ: خب حالا چطور، پس چجوری، پس چه جوری إِذَا: وقتی، هر وقت، موقعی که جَمَعْنَاهُمْ: جمع‌شون کنیم، کنار هم بیاریم، گرد هم کنیم لِيَوْمٍ: برای یه روز، به مناسبت یه روز، تو روزی لَا: نه، هیچ، بی رَيْبَ: شک، دودلی، تردید فِيهِ: توش، داخلش، تو وَوُفِّيَتْ: داده شد، کامل شد، پرداخت شد كُلُّ: همه، هر، تمامی نَفْسٍ: جان، نفس، فرد مَا: آنچه، هر چیزی که، هر چی که كَسَبَتْ: به دست آورده، کسب کرده، انجام داده وَهُمْ: و اونا، و خودشون، و اونها لَا يُظْلَمُونَ: ظلم نمی‌بینن، حقشون خورده نمی‌شه، ستم نمی‌کنن بهشون یه توضیح ساده: فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ راستی این جماعت چگونه‌اند و چگونه حال و هوایی دارند روزی که همشان را جمع می‌کنیم برای پاسخ، روزی که در آن هیچ شکی نیست. یه روزی میاد که همه‌ی ما باید تک‌تک جواب کارهایی رو بدیم که توی این دنیا کردیم. مثل اینکه یه روز امتحان نهایی داری و هیچ‌کس نمی‌تونه وقت امتحان رو عوض کنه یا ازش فرار کنه. روزی که هیچ شکی نیست و هیچ‌چیزی نمی‌تونه عوضش کنه. هیچ‌کسی نمی‌تونه بگه «من دیگه آماده نیستم»، چون همه باید در زمان خود، تک‌تک جوابگو باشن. وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ و هر کسی دقیقاً همون چیزی که به دست آورده رو دریافت می‌کنه. در این دنیا ممکنه بعضی‌ها احساس کنن که کار خوبشون دیده نمی‌شه یا پاداشی نمی‌گیرن، اما روز قیامت دقیقاً همین‌طور که خودت تلاش کردی، همون رو می‌گیری. نه کمتر، نه بیشتر. مثل زمانی که می‌ری فروشگاه و بابت چیزی که خریدی، دقیقاً همون قیمت رو می‌پردازی. و هیچ‌چیز کم و زیاد نمی‌شه. وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و هیچ‌کسی ظلم نخواهد دید. هیچ‌چیزی در اون روز نمی‌تونه ناعادلانه باشه. هیچ‌کسی نمی‌تونه به بهانه‌های مختلف ادعا کنه که ظلم بهش شده. چون همه چیز به اندازه‌ای که هست، به درستی پرداخته می‌شه. هیچ‌چیزی از دید خداوند پنهان نمی‌مونه. مثل وقتی که یک ترازو دقیق عمل می‌کنه، و هیچ اشتباهی نمی‌کنه. در روز قیامت، تمام حساب‌ها دقیقاً درست و بی‌نقص خواهند بود. نتیجه‌ اینکه: این آیه به ما یادآوری می‌کنه که روز قیامت همه‌چیز با دقت و به‌طور کامل بررسی میشه. هیچ‌چیزی از کارهای ما پنهان نمی‌مونه و همه‌چیز به اندازه‌ی درست و عادلانه‌اش حساب میشه. حالا شاید توی این دنیا برخی اعمال بی‌نتیجه بمونن یا دیر به نتیجه برسن، ولی روزی میاد که هیچ‌چیزی از دید خداوند پنهان نیست و همه‌چیز بر اساس عمل خود شخص خواهد بود. پس، در زندگی روزمره هم باید به یاد داشته باشیم که هر کار و تصمیمی که می‌گیریم، در نهایت به خودمان برمی‌گرده. مثل همون امتحان یا فروشگاه که گفتیم، هر کسی باید بابت اعمالش جواب بده. پس باید همیشه با صداقت، درستی، و مسئولیت‌پذیری زندگی کنیم، چون هیچ‌چیزی از نظر خداوند نادیده گرفته نمی‌شه.
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(٢٦) معنی آیه: بگو: خدایا... ای تکیه‌گاه مطلق، ای صاحبِ هر قدرت و پادشاهی! تو هستی که تاج و تخت رو به هرکی بخوای می‌دی، و اگه صلاح بدونی، از هرکی بخوای می‌گیری... تو بلدی کی باید بالا بره و کی وقتشه پایین بیاد. هرکی رو لایق ببینی، بلندش می‌کنی و عزیزش می‌کنی، و اونی که دلش تاریک باشه، خودش رو کوچیک می‌کنه، و تو هم اجازه می‌دی کوچیک بمونه... تموم خوبی‌ها، تموم عزت‌ها، همش دست توئه، و هیچ کاری نیست که ازت برنیاد... معنی تک‌تک کلمه‌ها: قُلِ: بگو، بگو بهشون، بگو که اللَّهُمَّ: خدایا، ای خدا، پروردگارا مَالِكَ: صاحب، مالک، صاحبکار الْمُلْكِ: حکومت، سلطنت، قدرت تُؤْتِي: می‌دی، می‌بخشی، می‌رسونی الْمُلْكَ: حکومت، سلطنت، قدرت مَنْ: هر کسی که، کسی که، اونکه تَشَاءُ: بخوای، دوست داشته باشی، هر وقت خواستی وَتَنْزِعُ: می‌گیری، پس می‌گیری، می‌کنی ازش الْمُلْكَ: حکومت، سلطنت، قدرت مِمَّنْ: از کسی که، از اونکه، از طرف کسی تَشَاءُ: بخوای، هر وقت خواستی، دوست داشته باشی وَتُعِزُّ: عزت می‌دی، قدرتمند می‌کنی، بالا می‌بری مَنْ: کسی که، هر کسی که، اونکه تَشَاءُ: بخوای، هر وقت، دوست داشته باشی وَتُذِلُّ: ذلیل می‌کنی، پایین میاری، خوار می‌کنی مَنْ: کسی که، هر کسی که، اونکه تَشَاءُ: بخوای، هر وقت، دوست داشته باشی بِيَدِكَ: دست تو، قدرت تو، اختیار تو الْخَيْرُ: خوبی، نعمت، همه چیز خوب إِنَّكَ: که تو، به راستی تو، یقیناً تو عَلَىٰ: بر كُلِّ: همه، هر، تمامی شَيْءٍ: چیز، امر، موضوع قَدِيرٌ: قادر، توانمند، توانا یه توضیح ساده: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ بگو: «خدایا، ای مالک واقعی پادشاهی!» به یاد داشته باشیم که همه‌چیز، حتی قدرت و سلطنت، در دست خداست. اون کسی که از همه چیز بالاتر و برتره. مثل زمانی که یه مدیر یا رهبر توی یه سازمان می‌گه که همه‌چیز در اختیار منه، اما در نهایت خداست که واقعاً مالک هر چیزی در این دنیا و آخرته. تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ به هر کسی که بخوای پادشاهی می‌دی و از هر کسی که بخوای، این پادشاهی رو پس می‌گیری. هیچ چیزی در این دنیا برای همیشه ثابت نمی‌مونه. ممکنه کسی امروز قدرت و سلطنت داشته باشه، ولی یه روزی خدا می‌تونه اون رو ازش بگیره. این مثل داستان‌هاییه که توی زندگی روزمره می‌بینیم، کسایی که از قدرت و منصب خودشون لذت می‌برن و فکر می‌کنن همیشه مال اون‌ها خواهد بود. خداست که تصمیم می‌گیره چه کسی رو بالا ببره و چه کسی رو پایین بیاره. وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ و هر کسی رو که بخوای عزیز می‌کنی و هر کسی رو که بخوای ذلیل می‌کنی. اینکه یه نفر محبوب یا محترم میشه، به لطف خداست. و البته همونطور که یکی می‌تونه به یک باره در دل مردم جا پیدا کنه و عزت پیدا کنه، ممکنه روزی با یه اتفاق، اون عزت ازش گرفته بشه. مثل وقتی که یه نفر که همیشه مورد احترام بوده، به دلیل تصمیمات نادرست یا اشتباهاتش احترامش رو از دست می‌ده. بِيَدِكَ الْخَيْرُ تمام خوبی‌ها در دست توست. همه خوبی‌ها، تمام برکات و موفقیت‌ها در دست خداست. هیچ چیزی به خودی خود درست نمی‌شه، هیچ موقعیتی بدون اراده خداوند پیش نمیاد. توی این دنیای بزرگ، همه‌چیز به اراده و تقدیر خداوند بستگی داره. إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ تو بر هر چیزی قادر هستی. خداوند قدرت مطلقه بر همه‌چیز داره. هیچ چیزی از قدرت او بیرون نیست. همونطور که ما در زندگی گاهی احساس می‌کنیم که کنترل شرایط رو نداریم، باید یادمون باشه که خداوند همیشه کنترل همه‌چیز رو در اختیار داره. چه در موفقیت‌های شخصی‌مون، چه در مسائلی که از کنترل‌مون خارجه، خداوند قدرت تغییر هر چیزی رو داره. نتیجه‌ اینکه: هیچ چیزی در این دنیا از اختیار خداوند خارج نیست. پادشاهی‌ها، عزت‌ها، ذلت‌ها، همه و همه در دست خداونده، و هیچ‌کسی نمی‌توانه از اراده او فرار کنه. در زندگی، وقتی قدرت و موفقیت داریم، باید بدونیم که این‌ها همه به لطف خداست، و باید همیشه شکرگزار باشیم. وقتی هم که دچار سختی یا افت می‌شیم، باید بدونیم که خداوند در این زمان‌ها هم صاحب اختیاره و اونه که می‌تونه وضعیت را تغییر بده. در دنیای امروز هم باید به یاد داشته باشیم که تمام داشته‌های ما از خداست و هیچ‌چیزی برای همیشه ثابت نمی‌مونه. حتی اگر امروز در شرایط سختی هستیم، باید ایمان داشته باشیم که خداوند قادر به تغییر شرایطه و هیچ‌چیزی از دست او بیرون نیست. این نگاه به زندگی باعث می‌شه همیشه با امید و توکل به خدا زندگی کنیم، بدون اینکه به چیزهایی که در دست داریم دل خوش کنیم، بلکه به او اعتماد داشته باشیم.
تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(٢٧) معنی آیه: خدایا… تو هستی که توی گردش سال، یه وقتایی شب رو کش می‌دی و روز رو کوتاه می‌کنی، یه وقتایی هم روزا رو بلند می‌کنی و شب‌هارو جمع و جور… تو بلدی چطور از یه چیز بی‌جون، زندگی دربیاری و چطور از دل یه موجود زنده، یه چیز بی‌جون بسازی… و روزیِ هرکی رو که صلاح بدونی، از در و دیوار براش می‌فرستی… اون‌قدر بلدی که حتی از جایی که فکرشم نمی‌کنه، دلشو گرم می‌کنی. معنی تک‌تک کلمه‌ها: تُولِجُ: وارد می‌کنی، می‌فرستی، می‌چرخونی اللَّيْلَ: شب، تاریکی فِي: تو، داخل، در النَّهَارِ: روز، روشنایی وَتُولِجُ: وارد می‌کنی، می‌فرستی، می‌چرخونی فِي: تو، داخل، در اللَّيْلِ: شب، تاریکی، شب‌موقع وَتُخْرِجُ: بیرون می‌آری، در میاری، می‌فرستی بیرون الْحَيَّ: زنده، جاندار، موجود زنده مِنَ: از، تو، از بین الْمَيِّتِ: مرده، بی‌جان، مرده‌حساب وَتُخْرِجُ: بیرون می‌آری، در میاری، می‌فرستی بیرون الْمَيِّتَ: مرده، بی‌جان، مرده‌حساب مِنَ: از، تو، از بین الْحَيِّ: زنده، جاندار، موجود زنده وَتَرْزُقُ: روزی می‌دی، می‌رسونی، تامین می‌کنی مَنْ: هر کسی که، اونکه، کسی که تَشَاءُ: بخوای، دوست داشته باشی، هر وقت خواستی بِغَيْرِ: بدون، بی، فاقد حِسَابٍ: حساب، شمارش، اندازه‌گیری یه توضیح ساده: تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ خدایا! تو شب رو وارد روز می‌کنی و روز رو وارد شب. و این یعنی خداست که چرخه زمان و زندگی ما رو اداره می‌کنه. یه لحظه‌ست که تاریکی هست، یه لحظه‌ست که نور. هیچ‌کس نمی‌تونه زمان رو متوقف کنه یا عقب بندازه. مثل اینکه ساعت بزرگ زندگی دست خداست و اون هر لحظه تصمیم می‌گیره چه زمانی شب باشه و چه زمانی روز. این تغییرات مرتب و بدون توقف نشون می‌ده که خدا همیشه در کارهای بزرگ دنیای ما حضور داره. وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ خدایا! تو زنده رو از مرده بیرون می‌آری و مرده رو از زنده. این جمله یعنی خداوند حیات و مرگ رو در دست داره. هر چیزی که زنده است از قدرت اوست و هر چیزی که می‌میره هم با فرمان اوست. مثلاً گیاهان در بهار سبز می‌شن و در پاییز خشک؛ این زنده شدن و مردن طبیعت همه کار خداست. یا حتی اگه ما آدم‌ها هم زنده‌ایم چون خدا نگهمون می‌داره و مرگ هم وقتی می‌رسه که خدا بخواد، و اتفاق میفته. وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ و به هر کسی که بخوای بی‌حساب روزی می‌دی. خدا به هر کسی که بخواد، بی‌محدودیت و بی‌شمار روزی می‌ده. یعنی پول، سلامتی، محبت و هر برکتی که فکرش رو بکنی، از خداست و هر وقت که بخواد به انسان‌ها می‌رسونه. مثلاً ممکنه یه نفر با تلاش زیاد و یکی دیگه با لطف خدا روزی خودش رو بگیره، اما در نهایت همه چیز به دست خداست که چه کسی چه چیزی بگیره. نتیجه‌ اینکه: همه چیز در جهان به فرمان خداونده. زندگی و مرگ، روز و شب، همه در دست اوست و این نشون می‌ده که هیچ چیز تصادفی نیست. همه این‌ها نشانه قدرت و حکمت خداست که زندگی ما رو اداره می‌کنه. و تو زندگی روزمره باید یادمون باشه که همه این تغییرات و نعمت‌ها از خداست. وقتی سختی می‌کشیم یا مشکلات داریم، باید به یاد داشته باشیم که خداوند همه چیز رو کنترل می‌کنه و به هر کسی که بخواد بی‌حساب و کتاب برکت می‌ده. این باور باعث می‌شه آرامش داشته باشیم و با امید زندگی کنیم.
لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(٢٨) معنی آیه: پس دیگه معلومه... نباید دل‌تون رو از اهل ایمان ببُرین و برین دنبال رفاقتِ عمیق با کسایی که با خدا کاری ندارن. اگه کسی دلشو بند کنه به اونا، دیگه جایی توی دلِ خدا نداره مگه اینکه بخواد فقط برای حفظ جونش یا دور موندن از خطر، باهاشون کنار بیاد. خدا داره بهتون هشدار می‌ده… از عذابش غافل نشین. آخرِ همه‌ی راه‌ها، می‌رسه به خودش. فقط خودش. معنی تک‌تک کلمه‌ها: لَا يَتَّخِذِ: انتخاب نمی‌کنن، برنمی‌دارن، به عنوان دوست قبول نمی‌کنن الْمُؤْمِنُونَ: مؤمن‌ها، با ایمان‌ها، آدمای با ایمان الْكَافِرِينَ: کافرها، بی‌ایمان‌ها، آدمای بی‌باور أَوْلِيَاءَ: دوست‌ها، ولی‌ها، پشتیبان‌ها مِنْ: از، به جای دُونِ: جز، غیر از، به جای الْمُؤْمِنِينَ: مؤمن‌ها، با ایمان‌ها، آدمای با ایمان وَمَنْ: و هر کسی که، و اون کسی که، و هر فردی که يَفْعَلُ: انجام می‌ده، می‌کنه، عمل می‌کنه ذَٰلِكَ: این، اون کار، این عمل فَلَيْسَ: پس نیست، پس نمی‌تونه باشه، در واقع نیست مِنَ: از، متعلق به اللَّهِ: خدا، پروردگار، خالق فِي: در شَيْءٍ: چیزی، هیچ چیزی، هیچ إِلَّا: مگر اینکه، جز اینکه، مگر أَنْ: که، اگر، به شرط اینکه تَتَّقُوا: بترسید، پرهیز کنید، مواظب باشید مِنْهُمْ: از اونا، از طرفشون، نسبت به اونا تُقَاةً: ترس، پرهیز، احتیاط وَيُحَذِّرُكُمُ: و هشدار می‌ده بهتون، خبرتون می‌کنه اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق نَفْسَهُ: خودش، ذات خودش، جان خودش وَإِلَى: و به سمت، و به طرف، و تا اللَّهِ: خدا، پروردگار، خالق الْمَصِيرُ: بازگشت، مقصد، پایان راه یه توضیح ساده: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ مؤمن‌ها نباید به جای مؤمن‌ها، کافرها رو دوست و رفیق صمیمی خودشون قرار بدن. و این یعنی وقتی کسی ایمان داره، نباید رابطه نزدیکش رو با کسانی که ایمان ندارن و ارزش‌های مشترک ندارن، جایگزین ارتباط با اهل ایمان کنه. انگار مثل اینه که تو یه تیم ورزشی بازی می‌کنی ولی دوست داری بیشتر با بازیکن تیم مقابل وقت بگذرونی و از تیم خودت فاصله بگیری. این باعث می‌شه انرژی و هویت واقعی‌ات کم‌رنگ بشه. وَمَنْ يَفْعَل ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ و هر کسی این کار رو بکنه، دیگه هیچ رابطه ای با خدا نداره. یعنی اگر کسی این کار رو انجام بده، در راه خدا نیست و خودش رو از صف مؤمنین خارج کرده. یعنی این رفتار نشونه جدایی از ایمان واقعی و راه خداست. مثل کسی که اسم تیمش رو یدک می‌کشه ولی عملاً برا تیم مقابل بازی می‌کنه. إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً مگه اینکه بخواید از شرشون در امان بمونین. تنها استثنا وقتی هست که از اون افراد خطر یا آسیب ببینی و مجبور باشی احتیاط کنی. مثل وقتی که با کسی که ممکنه بهت ضرر بزنه رابطه ات نزدیک می‌شه، ولی فقط برای حفظ خودت و نه دوستی واقعی. وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ و خدا خودش شما رو از عذاب خودش هشدار می‌ده. یعنی خدا به ما هشدار می‌ده که مواظب باشیم، چون انتخاب دوست و رفیق واقعاً مهمه و تأثیر زیادی روی زندگی ما داره. مثل پدر یا مادری که قبل از اینکه بچه‌هاش وارد محیط جدیدی بشن، بهشون گوشزد می‌کنه که مراقب باشن با چه کسانی دوست می‌شن. وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ و سرانجام همه به سوی خدا بر می‌گردن. و این یعنی در نهایت همه ما جواب کارهای خودمون رو باید پیش خدا بدیم. یعنی هر کاری انجام بدیم، چه خوب چه بد، سرانجام به اون برمی‌گرده و هیچ چیز پنهان نمی‌مونه. پس بهتره از همون اول مسیر درست رو انتخاب کنیم. نتیجه‌ اینکه: این آیه به ما می‌گه که انتخاب دوست و رفیق خیلی مهمه و نباید کسانی رو که ارزش‌ها و مسیر زندگی‌شون با ما فرق داره، جایگزین اهل ایمان کنیم. البته اگه ازشون ترس یا ضرری باشه، حق داریم مواظب خودمون باشیم. ولی باور کنیم در نهایت همه چیز پیش خداونده و همه باید جواب کارهاشون رو بدن. تو زندگی روزمره هم، وقتی می‌بینی بعضی دوست‌ها یا رفیق‌ها ممکنه تو رو از راه درست دور کنن یا آسیب برسونن، باید دقت کنی و بیشتر به کسانی نزدیک باشی که ارزش‌ها و اهداف مشابه دارن. و اینطوری می‌تونی تو زندگی راه درست رو بهتر پیدا کنی و آرامش بیشتری داشته باشی.
قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(٢٩) معنی آیه: بگو: فرقی نمی‌کنه تهِ دلت چی می‌گذره؛ چه قایمش کنی، چه بریزی بیرون… خدا خوب خوب می‌دونه چی تو دلته. همۀ اون چیزی که تو آسموناست، روی زمینه، پنهونه یا پیداست، هیچی از چشمش دور نمی‌مونه. چون خداییه که از پسِ هر کاری برمیاد…حتی از دیدنِ همون چیزی که خودت از خودت قایم کردی. معنی تک تک کلمه‌ها: قُلْ: بگو، بگو بهشون، بگو که إِنْ: اگر، اگه، هر وقت تُخْفُوا: پنهون کنید، قایمش کنید، مخفی کنید مَا: اون چیزی که، هر چی که، چیزی که فِي: تو، داخل، در صُدُورِكُمْ: دل‌ها، سینه‌هاتون، درونتون أَوْ: یا، یا اینکه، یا حتی تُبْدُوهُ: نشونش بدید، آشکارش کنید، رو کنید يَعْلَمْهُ: می‌دونه، خبر داره، اطلاع داره اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق وَيَعْلَمُ: و می‌دونه، و خبردار هست، و آگاهه مَا: هر چی که، چیزی که، آنچه فِي: تو، داخل، در السَّمَاوَاتِ: آسمونا، بالا، فضاها وَمَا: و هر چی که، و آنچه که، و چیزی که فِي: تو، داخل، در الْأَرْضِ: زمین، خاک، کره زمین وَاللَّهُ: و خدا، و پروردگار، و خالق عَلَىٰ: بر، تو، نسبت به كُلِّ: همه، هر، تمامی شَيْءٍ: چیز، امر، موضوع قَدِيرٌ: قادر، توانا، توانمند یه توضیح ساده: قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ بگو: «اگر چیزی رو که تو دل‌های شماست پنهان کنید یا آشکار، خداوند اون رو می‌دونه.» و این یعنی حتی اگه چیزی رو تو دل‌مون پنهان کنیم، خدا از همه‌ی افکار و نیت‌های ما باخبره. حتی اگه ما در ظاهر چیزی رو بگیم، ولی در دل چیز دیگه‌ای داشته باشیم، خدا اون رو می‌دونه. مثل وقتی که یه نفر لبخند می‌زنه ولی دلش ناراحته، خدا می‌دونه که در دلش چه می‌گذره. اون‌طور که از خودمون نمی‌تونیم هیچ چیزی رو مخفی کنیم، از خدا هم هیچ‌چیز پنهان نمی‌مونه. وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ و خدا هر چه که در آسمان‌ها و زمینه، می‌دونه. تمام موجودات، حال و روزها، و هر چیزی که در آسمان و زمین وجود داره، خداوند کاملاً از همه‌شون باخبره. این یعنی نه فقط در دل‌های ما بلکه در همه‌چیز اطراف‌مون، خداوند از تمام جزئیات باخبره. وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و خدا بر هر چیزی قادره. این یعنی خداوند قدرت مطلقه داره و هیچ چیزی از دست او بیرون نیست. هیچ‌چیز نمی‌تونه از اراده‌ی خدا فرار کنه. مثل اینه که همه‌چیز تحت سلطه‌ی یه قدرت مطلقه است که هیچ‌چیز نمی‌تونه از اون خارج بشه. خدا به راحتی می‌تونه هر چیزی رو تغییر بده، هر چیزی رو بسازه یا نابود کنه. نتیجه‌ اینکه: این آیه به ما یادآوری می‌کنه که هیچ‌چیز از چشم خدا پنهان نیست. افکار، احساسات و هر چیزی که در دل داریم، خدا از آن باخبره. بنابراین باید همیشه مراقب نیت‌ها و رفتارهای خود باشیم. خداوند قدرت مطلق داره و هیچ چیزی نمی‌تونه از اراده و علم او خارج باشه. در زندگی روزمره هم، باید بیشتر به نیت‌های خودمون توجه کنیم و یادمون باشه که خدا از همه‌چیز آگاهه. وقتی که در دل چیزی داریم یا کارهایی انجام می‌دیم، نباید فراموش کنیم که خدا همیشه با ماست و همه‌چیز رو می‌دونه. این نگاه باعث می‌شه همیشه درست زندگی کنیم و در راستای خوبی‌ها حرکت کنیم.
نهج‌البلاغه حکمت ۴۳ بخش اول َ قَالَ (علیه السلام) فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ: يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً. امیر گل ها که درود خدا بر او باد فرمود: خداوند بر خبّاب بن الارت رحمت فرستد؛ مردى که با دل و جان اسلام را پذیرفت، با فرمان‌بردارى راه هجرت را در پیش گرفت، به آنچه خدا برایش مقدر کرده بود، دل خوش داشت و راضى به رضای پروردگار بود. عمرى را در جهاد و پيكار در راه حق گذراند و سربلند از اين جهان رفت. واژه ها: يَرْحَمُ: می‌آمرزد، رحم می‌کند، لطف می‌فرماید اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق خَبَّابَ: خَبّاب، یکی از صحابه، یار پیامبر بْنَ: پسر، فرزند، نسل الْأَرَتِّ: لقب پدر خباب، فردی که لکنت داشت، ارت لقب او بود فَلَقَدْ: همانا، به‌راستی، یقیناً أَسْلَمَ: اسلام آورد، مسلمان شد، ایمان آورد رَاغِباً: با میل، با اشتیاق، با علاقه وَ: و، همچنین، سپس هَاجَرَ: هجرت کرد، مهاجرت نمود، کوچ کرد طَائِعاً: با فرمان‌بری، با رضایت، با اختیار قَنِعَ: قناعت کرد، راضی شد، بسنده کرد بِالْكَفَافِ: به مقدار کافی، به روزی اندک، به زندگی ساده رَضِيَ: خشنود شد، راضی شد، پذیرفت عَنِ اللَّهِ: از خدا، به رضای خدا، نسبت به مشیت الهی عَاشَ: زندگی کرد، عمر گذراند، زیست مُجَاهِداً: در حال جهاد، رزمنده، اهل تلاش در راه خدا
شرح: یک گل آفتابگردان، خود با میل خود به سمت چشمه‌ی نور یعنی خورشید می‌چرخد و هیچ جبر و اجباری در کار او نیست. و خدا همان چشمه‌ی نور است، ولی آدم‌ها همه آفتابگردان نیستند. خیلی‌ها اگر رو به‌سوی خداوند دارند یا به زور است، یا برای سود، یا از ترس است و یا از طمع. به‌خصوص در آغازین روزهای این دین و آیین که کم بودند کسانی که عاشقانه به این دین و آیین روی نمودند؛ و یکی از آن کم‌ها، خباب بن ارت بود، ششمین کسی که به اسلام روی آورد. خباب یک برده بود و ارباب او خانمی بود که به‌شدت از این دین و آیین گریزان بود و او را هم پرهیز می‌داد و نهی می‌کرد و نهیب می‌زد، تا جایی که حتی شکنجه می‌نمود و آهن گداخته بر سرش می‌گذاشت. ولی با این همه، دست از این آیین برنداشت. اما روزی از شدت رنج و درد، به پیامبر ص شکوه نمود و حضرت همان‌جا دست به دعا برداشت و فرمود: اللهم انصر خبابا، یعنی: «خدایا، خباب را یاری فرما.» و خداوند این دعا را اجابت نمود. ارباب خباب بیمار شد، آن‌هم به بیماری‌ای که تنها مداوایش این بود که باید آهن گداخته بر سرش می‌گذاشتند. و از این روی، خباب را صدا می‌کرد تا آهن را گداخته کند و بر سر او نهد. و خباب تا آخر در آیین مسلمانی ماند، تا این‌که از دنیا رفت. امیرالمؤمنین علیه‌السلام، از صفین که بازمی‌گشت، در بیرون شهر برای اولین بار چندین قبر کنار هم دید، چون تا آن روز چنین سابقه‌ای نبود و مرسوم این بود که هر کس که می‌مرد، در خانه‌ی خود یا کنار خانه‌ی خود دفن می‌شد. اما خباب وصیت کرده بود که او را بیرون شهر دفن کنند و به دنبال او هم چند نفری همین وصیت را داشتند. و امیرالمؤمنین ع وقتی که با آن قبرها مواجه شد، فرمود: «ماجرای این قبرها چیست؟» و اصحاب ماجرای وصیت خباب و آن چند نفر دیگر را بازگو کردند. و همین‌که نام خباب را شنید، با دنیایی از مهر و احترام، حضرت سخنانی در وصف خباب فرمود که بخشی از آن در حکمت چهل‌وسوم نهج‌البلاغه آمده است و بخشی در حکمت چهل‌وچهارم، و بخشی دیگر هم در حکمت صد و سی ام. فرمود: يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ رحمت خداوند بر خباب فرزند ارت. فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً او از جمله کسانی بود که اسلام آورد، اما از روی رغبت؛ یعنی عشق، یعنی به دلخواه خود، و نه از ترس و یا از روی طمع. درست مثل پرنده‌ای که خود راه خود را به سمت آسمان پیدا می‌کند، و مثل دانه‌ای که خود راهش را در دل خاک می‌جوید و از دل آن همه خاک، سر می‌زند و بالا می‌آید، و مثل شکوفه‌ای که بی‌آنکه کسی وادارش کند، با اولین گرمای آفتاب، بی‌هوا می‌شکفد. و این یعنی خباب همان آفتابگردان بود. او اگر رو به این دین و آیین داشت، از سر عشق بود، و بس. و البته، آن دین و آیینی هم به کار آدمی می‌آید که آدمی با عشق به آن روی کند. از این رو، وجود نازنین امام سجاد علیه‌السلام در دعا می‌فرمود: اللهم ارزقنی الرغبه، یعنی: «خدایا، رغبت را، میل را و عشق را نصیبم کن»، چرا که تنها چیزی که به کار آدمی می‌آید، همین عشق است؛ همان که حافظ بعدها گفت: عشقت رسد به فریاد و همان که قرآن فرمود: لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ یعنی آنچه در دین است، عشق است و بس. و این یعنی دینی پذیرفته می‌شود که عاشقانه باشد: عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی چون با عشق است که آدمی مزه‌ی دین و دینداری را می‌چشد، و همین‌طور مزه‌ی زندگی را. و بسیاری از تعلیمات و احکام دینی جهت تحقق همین عشق است. شما بارها شنیده‌اید که زن، در زندگی زناشویی، وظیفه‌ای برای شیر دادن طفل ندارد، و یا شست‌وشو، و یا رفت‌وروب و یا پخت‌وپز وظیفه‌ی او نیست. و خانم‌های بسیاری چون حکمت این حکم را نمی‌فهمند و هضم نمی‌کنند، تن به کار نمی‌دهند و زندگی خود را جهنم می‌سازند. و بسیاری از مردان هم که از حکمت این حکم غافل‌اند، به‌هم می‌ریزند و بی‌راهه می‌گویند. در حالی که فلسفه‌ی این حکم آن است که خداوند می‌خواهد عشق را جایگزین وظیفه و تکلیف کند. می‌خواهد بگوید تو باید فرزند را شیر دهی، اما از سر عشق، و اگر شست‌وشویی می‌کنی، باید عاشقانه باشد. وگرنه، معامله است، و معامله مثل ریاضی خشک است، و زندگی را خشک و بی‌روح می‌کند. وَ هَاجَرَ طَائِعاً و دیگر از ویژگی‌های خباب، هجرت بود؛ هجرتی از سر شوق و رغبت، نه کره و اکراه. او اگر از مکه به مدینه آمد، نه برای معروف شدن بود، و نه برای مسئول شدن؛ بلکه همچون پرستو که به وقت کوچ، آسمان را بر لانه‌ی خود ترجیح می‌دهد، هرچند راه سختی پیش رو داشته باشد. و خباب با رضایت دل، هجرت را پیش گرفت، چون فهمیده بود که در کنار ظلم ماندن، پوسیدن است.