🔻♦️یونس ارمنی چگونه مسلمان شد؟ ♦️🔻
در کتاب « کرامات الصالحین » به نقل از حاج عباس یکی از دوستان شیخ محمد تقی بافقی آمده است: « نيمه شبي در اتاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي بود، خوابيده بودم. ناگهان صداي پايي در داخل حياط مرا از خواب بيداركرد. من فوراً از جا برخاستم. ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است. نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه مي خواهيد؟ مثل آن كه نمي توانست فوراً جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه مي گويم. زيرا بعداً معلوم شد او اهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آن كه او چيزي بگويد از داخل اتاق صدا زد كه حاج عباس، او يونس ارمني است و با من كار دارد، او را راهنمايي كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائي كردم. او به اتاق آقاي بافقي رفت. مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤالي به او فرمود: احسنت. مي خواهي مسلمان شوي؟ او هم بدون هيچ گفتگويي به ايشان گفت: بلي براي تشرف به اسلام آمده ام. مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد. من كه همۀ جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤال كردم كه جريان تو چه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي !؟
او گفت: من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالباً از شهري به شهري بار مي برم. يك روز از بغداد به سوي كربلا مي رفتم، ديدم دركنار جادّه پيرمردي افتاده و از تشنگي نزديك به هلاكت است. فوراً ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم. سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم. او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم. وقتي پياده شد، گفت: برو جوان، حضرت ابوالفضل العبّاس ( علیه السلام ) اجر تو را بدهد. من از او خداحافظي كردم و جدا شدم. پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم. درعالم رؤيا ديدم در منزلي هستم و شخصي درب آن منزل را مي زند. پشت در رفتم و در را باز كردم. ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: من ابوالفضل العباس هستم، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم. گفتم چه حقي؟فرمودند: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي. سپس فرمودند: وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي. شخصي تو را بدون آن كه تو سؤال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد. وقتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي. من گفتم: چشم قربان و آن حضرت از من خداحافظي كردند و رفتند. من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حرم حضرت عبدالعظيم ( علیه السلام ) حركت كردم. در بين راه آقايي را ديدم كه با من تشريف مي آورند و بدون آن كه چيزي از ايشان سؤال كنم، مرا راهنمايي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم. »
انتشار با صلوات بلامانع است
#مذاهب_عارفان
کرامات آقا ابوالفضل العباس علیه السلام
"نذر زن ارمنی و شفاي فرزندش
عالم رباني حضرت آيتالله حاج سيد احمد موسوي نجفي فرمودند: چند سال پيش از يکي از خيابانهاي تهران رد ميشدم، که ناگهان به طور غير عادي به سمت يک مغازه کشيده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه متعلق به يک عتيقه فروش بود. اما چيزي را متوجه نشدم. تا سه روز اين قضيه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چيزي داري؟ چه سر و سرّي داري؟ که مرا به اينجا کشيدهاي!؟
در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شيعه و سيد چه سر و سرّي من ارمني با شما دارم؟ بنده ارمني هستم و نامم هم موسي است.
خلاصه، بعد از اينکه با هم مقداري آشنا شديم گفت: فقط برايت بگويم من شفا يافتهي آقاي شما شيعيانم و قضيهي خود را اينگونه تعريف کرد: من بچه ده سالهاي بودم که در محلهاي از محلات تهران زندگي ميکردم. يکروز براي بازي با بچههاي هم محليام بيرون رفتيم. مادر يکي از همبازيهايم، تا مرا ديد با عصبانيت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: يهودي، ارمني، برو ببينم، مثلا تو نجس هستي و با دستش محکم به سينه من زد به طوري که ناخودآگاه از بلندي ايوان که در کنارم بود، به پائين پرتاب شدم. پايم خيلي درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابيدم. نصف شب خيلي اذيت شدم و متوجه اين معنا نبودم که پايم شکسته شده است، با ناله و فرياد من خانوادهام متوجه شدند و مرا به بيمارستان منتقل کردند. بعد از مدتي پزشکان به اين نتيجه رسيدند که پايم بايد قطع شود، مادرم به من گفت: روي تخت دراز کشيده و بيهوش بودي، يک نفر از همراهان يکي از بيماران مقداري شيريني آورد و داد من هم گرفتم ولي ترسيدم که بگويم من ارمني هستم فقط گفتم: مال چيست؟
گفت: مگر نميداني امشب شب ميلاد قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس (عليهالسلام) است. تا اين نام را شنيدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر اين بچه شفا پيدا کند. ابوالفضل (عليهالسلام) را احترام نمايم. مادرم در کنار من بيدار بود و او اين نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب ديدم، يک آقاي خوش سيما، و بلند قد، تشريف آورد و به من گفت: بلند شو!
من خيال کردم از پزشکان بيمارستان است. گفتم: آقا من نميتوانم بلند شوم. ميخواهند پايم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشيد و پرتاب کرد. يکوقت خودم را پايين تخت وسط اتاق ديدم. مادرم خيال کرده بود که ديوانه شدهام و داد و فرياد ميکرد که ناگهان متوجه شدند که من روي پاهاي خود ميدوم و راه ميروم. و خلاصه به عنايت و نظر اباالفضل العباس (عليهالسلام) من خوب شدم. و الان براي تشکر از آن جناب همه ساله در ايام تولد اينجا را چراغاني ميکنم. شيريني ميدهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار ميکنم شايد علت اينکه شما به اينجا آمديد و رغبت نشان داديد همين باشد.
منبع : شاه شمشاد قدان (سيري در زندگاني و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سيد محمد حسيني ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا7
🌸🍃🌸🍃
پیامبر (ص) فرمودند:
خداوند باریتعالی هر صبح و شب به صورت پیرمرد مؤمن نظر میکند و میگوید:
ای بنده ي من ، سن و سالت زیاد گشته و استخوانهایت سست شده و پوستت نازک گشته و مرگت نزدیک شده و و بزودی پیش من وارد میشوی؛
پس از من حیا کن (و با این سن دیگر گناه نکن) تا من هم از محاسن سفید تو حیا کنم و تو را با آتش جهنم عذاب نکنم.
قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی ینْظُرُ فِی وَجْهِ الشَّیخِ الْمُؤْمِنِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَیقُولُ یا عَبْدِی كَبِرَ سِنُّكَ وَ دَقَّ عَظْمُكَ وَ رَقَّ جِلْدُكَ وَ قَرُبَ أَجَلُكَ وَ حَانَ قُدُومُكَ عَلَی فَاسْتَحِ مِنِّی فَأَنَا أَسْتَحِی مِنْ شَیبَتِكَ أَنْ أُعَذِّبَكَ بِالنَّارِ.
#بحارالانوار_جلد_70صفحه_390
🌸🍃🌸🍃
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
روزی دو فرشته از آسمان به زمین می آمدند که یکدیگر را ملاقات کردند.
یکی به دیگری گفت: «برای چه کاری فرو می آیی؟»
او پاسخ داد: «خداوند، مرا مأمور کرده است که به دریای نیل بروم و یک ماهی نادر را برای حاکمی ستمگر که به آن میل پیدا کرده است بالا بیاورم، تا او در کفرش به نهایت آرزوی دنیایی برسد.
تو برای چه کاری می روی؟»
فرشته دیگر پاسخ داد: «من مامورم کاری شگفت انگیزتر از کار تو انجام دهم!
به سوی بنده مؤمنی می روم که روزه دار و نمازگزار بوده و دعا و صدایش در آسمان شناخته شده است.
می روم تا ظرف غذایش را که برای افطار آماده کرده است، بریزم تا به نهایت آزمون در ایمانش برسد...
بنابراین هر بلایی که برای آزمودگی مؤمن به او می رسد، آثار پر برکت آن برایش ذخیره می شود.
خداوند میفرماید:
ای محمد!
اگر بنده ای را دوست بدارم، او را با سه چیز مواجه می سازم:
دلش را غمگین،
بدنش را بیمار
و دستش را از بهره دنیا تهی می کنم...
و آن گاه که بر بنده ای خشم گیرم، او را با سه حالت همراه می کنم:
دلش را شاد،
بدنش را سلامت
و دستش را از بهره های دنیا پر میکنم.
#كافي_ج_2_ص_255
#بحارالانوار_ج_67_ص_255
☀️ #حــدیث_روز
✅ امام صادق عليه السلام:
از طلب روزىِ حلال دست مكش؛ زيرا طلب روزى حلال تو را در دينت يارى مى رساند.
🌑#حاجت_روایی
▪️ سه ذکر مجرب در سجده برای حاجت روایی
1⃣ در روایت آمده است که:
🔹 اِنَّ الصّـادِقَ عليه السلام: كانَ اِذا أَلَحَّتْ بِهِ الْحـاجَةُ يَسْجُدُ مِنْ غَيْرِ صَـلاةٍ وَ لارُكُوعٍ يَقُـوُلُ: يـا أَرْحَمَ الرّاحمينَ سَبْعا ثُمَّ يَسأَلُ حاجَتَهُ.
🔺 همانا امام صادق عليه السلام چون حاجتى مهم داشت بدون نماز و ركوع به سجده مى رفت و هفت بار مى گفت يا ارحم الراحمين سپس حاجت خود را از خدا درخواست مى كرد.
📚 بحارالانوار ج ۹۵ ص ۱۶۴ ح ۱۸
2⃣ کلینی به سند معتبر روایت کرده است که:
مردی به امام صادق علیهالسلام شکایت کرد: امّ ولدی [اُمِّ ولد به کنیزانی گفته میشد که از مالکان خود دارای فرزندیمیشدند] دارم که علیل است، فرمود: پس از هر نماز واجب در سجده شکر بگوید:«یَا رَؤُوفُ یَا رَحِیمُ یَا رَبِّ یَا سَیِّدِی» آنگاه حاجت خود را بخواهد.
📚 مفاتیح الجنان/ دعاهای سجده شکر
3⃣ امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
🔹 هر کسی حاجت دارد، سر بر سجده گذارده و این ذکر را سه مرتبه بگوید و حاجت بخواهد که انشاءالله برآورده میشود:
🔺 یا حَیُّ یا قیُّومُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ بِرَحْمَتِکَ اَسْتَغیثُ فَاکْفِنی ما اَهَمَّنی وَ لا تَکِلْنی اِلی نَفْسی
📚 الکافی ج ۲ ص ۵۶۲
گناهی که شیطان هم از آن بیزار است❗️
☘امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
اگر کسى سخنى را بر ضد مۆمنى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد!
📚الکافی ج2 ص 358
#تهمت_و_بهتان
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌸🍃🌸🍃
قدیم تر ها وقتی که برف می بارید یک ظرف بر می داشتند می رفتند توی حیاط.
لایه ی روی برف را با دست پس می زدند و قسمت سفید و تمیز برف را جمع می کردند می ریختند توی ظرف،
بعد می آمدند توی اتاق، می نشستند زیرِ کرسی و ظرف را می گذاشتند روبه رویشان رویش شکر میریختند و میخوردند.
کاری که حتی تصورش هم برایمان شاید کمی سخت باشد.
به این قضیه که فکر می کنم می بینم شاید تنها دلیلِ شاد بودن نسل های قبلمان همین باشد.
آنها از هر اتفاقی در جهت به جریان انداختن مسیر زندگی بهره می بردند.
سختی بود؛
حتی خیلی بیشتر از حالا.
ولی از سختی ها بحران نمی ساختند که بعد نتوانند آن بحران را حل کنند. کمی شکر می ریختند رویش، می نشستند زیرِ کرسی و میخوردندش! حلش می کردند
🌸🍃🌸🍃
در روایتی آمده است: در زمان رسول خدا حضرت محمد (ص)، مردی خدمت آن حضرت آمد و از تنگ دستی شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: شاید نماز نمی خوانی؟ مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا نمازهای پنجگانه را به جماعت و در پشت سر شما بجا می آورم.
حضرت فرمودند: شاید کسی در منزلت نماز نمی خواند؟
آن مرد عرض کرد: همه نماز می خوانند و تا آن ها را به خواندن نماز واندارم، از خانه خارج نمی گردم.
پیامبر (ص) فرمودند: شاید در همسایگی تو کسی می باشد که نماز نمی خواند؟
مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا تمامی آن ها نماز می خوانند.
پس در آن لحظه جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا؛ در فلان بیابان فرد بی نمازی از دنیا رفته است و کلاغی استخوان کوچکی از آن فردِ بی نماز و تارک الصلاة را به منقار گرفته و آورده در میان درختی که در خانه ی این مرد است قرار داده است، پس به او بگو آن استخوان را بردارد تا وسعتِ رزق و روزی پیدا نماید.
منابع:
1- تفسیر عیاشی، ج1: 25.
2- ثواب الاعمال: 104.
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
فردی همسایه ای کافر داشت، هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!
که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر ، مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)
زمان گذشت و او بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!
هر روز بر سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!
روزی از روزها که خواست برود غذا
را بر دارد، دید این همسایه کافر است
ک غذا برایش می آورد.
از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی ...
حکایت خیلی از آدمای امروزیه :
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
مقصود از «یا ثارالله و ابن ثاره» در زیارت عاشورا چیست؟
علیرضا سبحانی
در زیارت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) چنین میخوانیم:
«السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره».
مقصود از «ثار» در دو مورد چیست و چگونه به خدا نسبت داده شده است. «ثارالله» و چگونه لفظ «ابن» به آن اضافه شده است؟
در پاسخ باید گفت: گاهی تصور میشود که «ثار» به معنی خون است، لذا چنین سؤالی مطرح میشود، ولی معنی «ثار»، «خونخواهی» است و در حقیقت مصدر «ثار» به معنی فاعل، یعنی «تأثر» است و در زبان عرب میگویند: «ثارت حمیمی»، از قاتل خویشم انتقام گرفتم.
و نیز میگویند: «ثأثرت القتیل ثاراً»، «قتلت قاتله» یعنی انتقام مقتول را گرفتم، در این صورت معنی «یا ثارالله و ابن ثاره» چنین خواهد بود:
درود بر کسی که خدا خون خواه اوست و نیز درود بر کسی که خدا خونخواه پدر او، یعنی امیرمؤمنان علی(ع) است، یعنی منتقم در هر دو مورد، خدا است.
همچنین در پاسخ به این سؤال که در زیارت آن حضرت چنین آمده است: «والوتر الموتور»، مقصود از «وتر» چیست؟
باید گفت: پایه سؤال این است که تصور شده است «وتر» به معنی «تک» است،در حالی که به معنی «قتیل و کشته» است. و واژه «موتور» به معنی کشتهای است که هنوز خونخواهی آن انجام نگرفته است، در این صورت معنی فقره چنین است: درود بر کشتهای که هنوز انتقام او از قاتل اخذ نشده است لذا در فقرات بعدی زیارت عاشورا آمده است: «و أن یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی ناطق لکم»، از خدا میخواهم که مرا روزی کند در رکاب امام مهدی(ع) ناطق به حق، انتقام خون شما را از دشمنان بگیرم(1).
___________________________________________
1. در تنظیم پاسخ از دو کتاب:
1. مجمعالبحرین، فخرالدین طریحی (1085ق).
2. شفاءالصدور فی شرح زیارهًْ العاشور، علامه بزرگوار ابوالفضل تهرانی (م 1316) بهره گرفته شده است.
از: ماهنامه مکتب اسلام، ش 712.
📚
زیارت عاشورا از کلام کدام امام معصوم صادر شده است؟
زیارت عاشورا آن گونه که از روایت امام صادق(ع) در کتاب مصباح شیخ طوسی به دست میآید، از جانب خداوند و حدیث قدسی است، یکی از تفاوتهای حدیث قدسی با قرآن این است که رساندن آیات قرآن بلافاصله بعد از نزول آن به همه مردم واجب است، ولی ممکن است یک حدیث قدسی از جانب خداوند به پیامبر اکرم(ص) عرضه شود، بدون آنکه پیامبر(ص) آن را به یک نفر هم بگوید یا فقط به افراد خاص مثل سلمان و مقداد و … تعلیم دهد.
زیارت عاشورا توسط خداوند بیان و توسط جبرئیل امین برای پیامبر اکرم(ص) هدیه آورده شد و امیرمؤمنان(ع) به امام مجتبی(ع) و ایشان به برادرش امام حسین(ع) و ایشان به امام سجاد(ع) و ایشان به فرزندش امام باقر(ع) و او به امام صادق(ع) انتقال دادند تا اینکه در زمان امام باقر و امام صادق(ع) که موقعیت بهرهمندی خواص شیعیان از این حدیث قدسی ایجاد شد، امام باقر(ع)به علقمه و امام صادق آن را صفوان بن مهران در نجف آموزش دادند، ولی تنها روایتی که زیارت عاشورا را حدیث قدسی معرفی میکند روایت امام صادق(ع) در کتاب مصباح شیخ طوسی است.📚