✨﷽✨
✅فضیلت زیارت عاشورا
✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آوردهاند که خلاصه آن چنین است:
👈یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را میبیند. پس از سلام میپرسد: از کجا میآیی؟ملک الموت میفرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ میپرسد: روح او در چه حالیست؟عرزاییل میفرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
✨آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است فرمود:نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت وبیان احکام! فرمود: نه گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا
💥نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمیتوانست بخواند، نایب میگرفت.
🟢💠حکمت۳۱۹ نهج البلاغه
🔖رهاورد شوم تهی دستی
🌈آثار شوم فقر
✍امام علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود:
✨فرزندم! از فقر بر تو میترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص میکند و هم عقل را مشوش میسازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین میکند.
❓چگونه فقر مادی سبب نقصان دین میشود؟ زیرا انسان تحت فشار فقر ممکن است تن به گناهانی بدهد و برای به دست آوردن مال، فکر حلال و حرام آن نباشد و یا تحت عنوان ضرورت و اضطرار بعضی از محرمات را برای خود حلال بشمارد.
✍🔖اگر فقر را به معنای نداشتن مال دنیا و یا فقر اعتقادی و فرهنگی و یا فقر نفس که عبارت از حرص و سیری ناپذیری بگوییم هر سه مورد خطرناک و مشکل ساز است. 👇👇
✍🔖امیر المؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمودند:
کسی را که در پی تحصیل خوراک روزانه خود است سرزنش مکن زیرا کسی که قوت خود را نداشته باشد خطاهایش بسیار است فرزندم آدم فقیر حقیر است سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبه اش شناخته و دانسته نمی شود فقیر اگر راستگو باشد او را دروغگو مینامند و اگر زاهد و دنیاگریز باشد نادانش میخوانند.
📝فرزندم هر که به فقر گرفتار آید به چهار خصلت مبتلا شود.
👈به سستی در یقین
و کاستی در خرد
و شکنندگی در دین
و کمی شرم و حیا در چهره
پس پناه میبریم به خدا از فقر.
🔴اگر فقر اعتقادی و فرهنگی باشد آن نیز خطرناک است
🔖 امام صادق علیه السلام فرمود:
فقر مرگ سرخ است عرض شد فقر از درهم و دینار؟ فرمود نه فقر دینی.
🔴اگر فقر از نوع سوم باشد یعنی فقر نفس که عبارت از سیری ناپذیری است آن نیز مشکل ساز و نابودکننده است
🔺معانی الاخلاق ۲۵۹
🔴🔖امام علیه السلام نیز فرمود
اَکبَرُ البَلاءِ فَقرُ النَّفسِ
بزرگترین بلا فقر نفس است یعنی این نفس اگر دنیا را به او بدهند باز احساس کمبود میکند و هیچ گاه از دنیا و آنچه در آن است سیر نمی شود. و دائما احساس
فقر میکند.
🔺 غرر الحکم ۲۵۶۵
👈فقر گاهی سبب تزلزل اعتقاد انسان به خدا میشود، زیرا از یک سو شنیده است که خدا رزّاق و روزی رسان است و رزق همه را تضمین کرده و از طرف دیگر خود را در فقر و تنگدستی میبیند و این مایه سوء ظنش به خدا و وعدههای الهی میشود، بنابراین هم نقص اعتقادی و هم نقص عملی دامن فقیر را میگیرد به خصوص اگر انسان کم ظرفیت و پایه اعتقادات او سست باشد.
👈این که فقر، عقل را مشوش میسازد نیز به تجربه ثابت شده است که افراد گرسنه و فقیر هرچند عقل نیرومندی داشته باشند توان فکر کردن و اندیشیدن را از دست میدهند و حتی گاه در مسائل ساده زندگی گرفتار اشتباه میشوند و قدرت بر تفکر و تصمیم گیری را به دلیل فقر و پریشانی از دست میدهند.
👈فقر،موجب بدبینی میگردد»دارای دو تفسیر است: نخست این که مردم از چنین شخصی فاصله میگیرند و حتی او را مزاحم خود تصور میکنند و دیگر این که او هم از مردم فاصله میگیرد، چراکه بسیاری از اوقات فکر میکند مردم اسباب فقر او را فراهم کرده اند و حق او را خورده و او را بر خاک سیاه نشانده اند، بنابراین از دو سوخشم و ناخرسندی حاصل میشود.
🌈🔖فقر یا غنا👈خوب یا بد❓
🤲اَللَّهُمَّ أَغْنِنِي بِحَلاَلِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ.
✨ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۳۰۱، ح ۱
▫️دعای صبح وشب
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ... مِنَ الْفَقْر».
🔖هم غنا میتواند خوب یا بد باشد و هم فقر،
👈در حدیث قدسی خطاب به موسی علیه السلام که کلینی رحمه الله در کافی نقل کرده است چنین میخوانیم:
ای موسی! هنگامی که دیدی فقر روی آورده بگو ای شعار صالحین خوش آمدی و هنگامی که ببینی غنا روی آورده بگو لابد گناهی از من سرزده که مجازاتش به سرعت فرا رسیده است».
✨کافی، ج ۲، ص ۲۶۳، ح ۱۲
✍اگر غنا سبب بی نیازی و آمادگی برای انجام کارهای خیر و اجرای عدالت و پیشرفت اهداف الهی گردد، بهترین وسیله است و اگر سبب طغیان و فساد در ارض و دنیاپرستی و هوس بازی و بی خبری از خدا و غفلت از آخرت گردد بدترین وسیله است. به عکس، فقر هرگاه به معنای ساده زیستن، بی اعتنایی به دنیا و ترک وابستگیها و قناعت به کفاف و عفاف باشد بهترین افتخار است. اما اگر سبب وابستگی به این و آن و آلودگی به انواع گناهان و سوءظن به خدا و دور ماندن از اطاعت گردد مایه بدبختی و گرفتاری در دنیا و آخرت است.
💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۲۱
✍در همین حین صدای یل ام البنین، قمر بنی هاشم است که گویا هل من مبارز میطلبد و بنیان زمین را می لرزاند:
_آهای سپاهیان یزید، منم عباس بن علی، فرزند ابوتراب، شمشیر زنی را از مادرم که شمشیری زنی قهار در عرب بود فرا گرفتم و در رکاب پدرم علی، مشق سربازی و جنگ کرده ام، من خون حیدر کرار در رگ دارم، همانکس که پهلوانان کفار را با یک اشاره ذوالفقار به دونیم کرده، همانکس که با یک ضربه درب قلعهٔ خیبر از جا کند، اگر مرد این میدان هستید جلو بیایید، بدانید تا من هستم محال است بگذارم چشم زخمی به مولایم حسین برسد.
سواران یزید از برق نگاه عباس و رجزخوانی این شیر بیشهٔ حسین، لرزه بر اندامشان افتاد و راه آمده را بازگشتند.
رباب که شاهد ماجرا بود، دستی به سر رقیه کشید و گفت:
_همانطور شد که تو گفتی، تا عباس هست هیچکس جرات آن را ندارد که نگاهی چپ به ما کند، خوشا به حال حسین و زینب که چنین برادری دارند و خوشا به حال شما که اینچنین عمویی دارید و خوشا به حال ما که در جوار قمر بنی هاشم هستیم.
وکاروان دوباره حرکت کرد...
ادامه دارد....
💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۲۲
✍غروب دوازدهم ذیالحجه است، کاروان چهار روز است بی وقفه، شب و روز رانده است، اکنون به وادی عقیق رسیده اند و به حد کافی از مکه دور شده اند، دیگر خطر حمله یزیدیان، کاروان حسین را تهدید نمیکند و یزید باید نقشه دیگر و حیله ای دیگر به کار برد تا به حسین دست یابد.
همه خسته شده اند، پس دستور توقف و استراحت صادر میشود.
شترها را مینشانند و اهلبیت حسین علیهالسلام از کجاوه پایین می آیند، قارب غلام رباب مشغول برپا کردن خیمهٔ بانویش است که دیدهبان کاروان ندا میدهد:
_چند سوار به سمت ما می آیند، تعدادشان زیاد نیست اما انگار هدفشان ما هستیم.
رباب علی اصغر را در آغوش میفشارد و به سمتی میرود که جمعیت جمع شدهاند و به رد آمدن آن سواران خیره شدهاند.
کمی که میگذرد، سه سوار به کاروان میرسند،
رباب دقت میکند و بعد نفس راحتی میکشد، بوسهای از گونه علیاصغر میگیرد و می گوید:
_عبدالله بن جعفر، همسر عمه جانت زینب است با دو پسرش عون و محمد آمده است
و بعد زیر لب می گوید:
_عبدالله بن جعفر که نماینده امام در مکه بود و قرار شد آنجا بماند و اخبار مکه را به سمع حسین برساند، پس برای چه آمده؟!
خیلی نمیگذرد که همه اهل کاروان میفهمند عبدالله نامه ای از والی مکه دارد که از حسین خواسته برگردد و قول داده که از یزید برای حسین امان نامه بگیرد.
رباب با شنیدن این حرف سری تکان میدهد و میگوید:
_والی مکه چه فکری با خود کرده که اینچنین پیشنهاد مضحکی به مولایم حسین علیهالسلام میدهد؟ مگر نمیداند که حسین علیهالسلام حجت خداست و همراه شدن حسین با کسی چون یزید خیالی خام نیست، مگر نمی داند امان نامهٔ همه دست خداست و یزید در این وادی راهی ندارد..
عبدالله بن جعفر، نامه والی مکه را به حسین تسلیم میکند و حسین میداند که این هم خدعه ایست از طرف یزید تا او را به بند کشد پس چنین جواب میدهد:
«نامه تو به دستم رسید، اگر قصد داشتی به من نیکی کنی، خدای جزای نیک به تو دهد، تو به من امان دادی اما بهترین امانها، امان خداست»
واینچنین است که باز نقشهٔ یزید نقش بر آب میشود، عبدالله قصد برگشتن می کند، اما عون و محمد دلشان پیش دایی شان حسین است و از پدر رخصت می گیرند که در کنار مادرشان زینب و مولایشان حسین بمانند.
ادامه دارد...
💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۲۳
✍عبدالله که عشق زینب را به حسین دیده و خوب میداند این عشق را با شیر خود به خورد فرزندانش داده و آنان هم عاشقانه سر بر مهر حسین نهاده اند،مخالفتی نمیکند.
خداحافظی زینب و فرزندانش با عبدالله تماشایی ست...عبدالله هم دل در گرو حسین دارد، اما چه کند که حسین امر کرده او در مکه بماند، پس سفارش زینب را به عون و محمد میکند و میگوید:
_مبادا بگذارید خم به ابروی مادرتان بیاید.
زینب که دختر حجت خداست و خواهر حجت خداست و عمه حجت خداست و خود حجتی ست بر حجت خدا،
خوب میداند که این سفر به کجا ختم میشود پس از عبدالله تشکر میکند و گویی با زبان بی زبانی به او میگویید: ممنون از اینکه به فکر من بودی و نگذاشتی در قربانگاه ابتلای کربلا من بدون قربانی باشم و فرزندانت را در آن روز عظیم به قربانگاه دفاع از حجت خدا بفرستم...
عبدالله آخرین نگاه را به فرزندانش میکند و به سمت مکه میتازد.
شب هجدهم ذی الحجه است، کاروان کوچک حسین به «خزیمیه» رسیده، اینجا مکانی سرسبز با درختان فراوان است، دستور توقف صادر میشود، چرا که کاروان خسته است و فردا هم عید است، کاروانیان دسته دسته به سمت خیمه حسین میروند تا روز عید غدیر را تبریک بگویند، رباب هم، همراه فرزندان به سمت خیمهٔ دلبر میرود که باز گلی از گوشهٔ جمالش چیند و عیدالله الاکبر را به حجت خدا تبریک بگوید.
نزدیک خیمه میشود که زینب، دختر بزرگ علی را می بیند که به سمت خیمه میرود، گویا او هم میرود تا این عید را به ولیّ زمانش شادباش بگوید.
رباب به احترام زینب می ایستد تا اول زینب وارد شود، اما زینب تربیت شده مکتب زهرا و علی ست، دست در گردن رباب می اندازد و با هم وارد خیمه میشوند.
حسین علیهالسلام به احترام آنان از جای برمیخیزد و بچه ها به سمت پدر میروند. رقیه که مادر ندارد، همیشه در جوار پدر است،گویی حسین برای رقیه هم مادری میکند و هم پدری...
حسین علیهالسلام کودک شش ماهه اش را از رباب می گیرد و سکینه و رباب با کسب اجازه از زینب، با شعری زیبا عید را به مولایشان تبریک میگویند،
حسین علیهالسلام لبخند میزند، گویی شعر و شاعری در فرزندان رباب موروثی ست، زینب سلاماللهعلیها به سخن درمیآید و از غدیر میگوید و بعد کلامش به سقیفه میرسد و ظلمی که در حق امیر غدیر و تنها امیرالمومنین روی زمین کردند و بعد، اشک هایش جاری میشود و میفرماید:
ادامه دارد..
✍از دعا کردن خسته نشوید
🟢همیشه ودر همه حال دعاکنید
🔖رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: ﴿ أَعْجَزَ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعَاءِ﴾ ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد
امالی مفید، ص ۳۱۷
🔖✍رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند:
👇👇
سه چیز است که در آن ضرر نیست
👈اول﴿ الدُّعَاءُ عِنْدَ الْكَرْبِ﴾ دعا در گرفتاریها و حوادث،
👈 دوم ﴿ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ﴾، انسان اگر گناهی انجام داده بگوید: ﴿أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ ﴾، حدّاقل خاصیتش این است که ضربه ای به او نمی زند و خیلی آثار دارد.
👈سوم ﴿الشَّكْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ﴾ وقتى نعمتی به او رسید شکر خدا را به جای آورد
🔺 الكافى، ج ۲، ص ۹۵
📙فضیلت ملایمت در روایات
✍پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:ملایمت و مهربانی با هیچ چیز همراه نشد، جز این که آن را آراست، و از هیچ چیز برداشته نشد، مگر این که آن را زشت کرد.
🔺الكافي، ج ۲، ص ۱۱۹، ح ۶.
✍هیچ دو نفری با هم رفاقت نکنند، جز این که اجر آن کس بیش تر و نزد خداوند عز و جل محبوب تر است که با رفیقش ملایم تر باشد.
🔺الكافي، ج ۲، ص ۱۲۰، ح ۱۵.
✍حضرت علی علیه السلام فرمودند:
﴿ الرِّفقُ مِفتاحُ النَّجاحِ﴾؛
ملایمت و مهربانی کلید کامیابی است.
🔺غرر الحكم، ح ۲۹۴
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
﴿ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ الْإِيمَانِ الرِّفْقُ﴾؛
همانا برای هر چیزی قفلی است و قفل ایمان ملایمت است.
🔺الکافی، ج ۲، ص۱۱۸، ح ۱
✍امام کاظم علیه السلام فرمودند:
﴿ الرِّفقُ نِصفُ العَیشِ﴾؛
ملايمت و مهربانی نیمی از زندگی است.
🔺الكافي، ج ۲، ص ۱۲۰، ح ۱۱.
💠🔖مقایسه نکنیم
✍زندگى در اين دنيا براى هيچ كس كامل نيست. بدون شك، زندگى «داشته ها» و «نداشته ها»ى فراوانى دارد. اگر انسان به داشته هاى خود توجّه كند و از آنها لذّت ببرد، راحت تر مى تواند نداشتهها را تحمّل كند. اما اگر كسى داشته هاى خود را نبيند،
زندگى را يكسره محروميت مى داند و در آن، هيچ نقطه اميدى نمى يابد و همه زندگى، يكپارچه براى او سختى و تلخى است و واقعا چنين زندگى اى را نمى توان تحمّل كرد. لذا بردبارى نيز از ميان مى رود و فرد، توان تحمّل سختىها را نخواهد داشت و اين گونه است كه مقايسه صعودى، زندگى را به پرتگاه نارضايتى سوق مى دهد.
✍امام باقر عليه السلاممى فرمايد:
مَن أتبَعَ بَصَرَهُ ما في أيدِى النّاسِ، طالَ هَمُّهُ ولَم يُشفَ غَيظُهُ.
هركس به آنچه در دست ديگران است، چشم بدوزد، اندوه او طولانى گردد و خشم او آرام نگيرد.
💠تفسير القمى، ج۲، ص۶۶ ؛ الزهد، ابن مبارك، ص۴۷.
👈پیامدهای مقایسه
اندوه،افسردگی ،حسرت ، حسادت
.
✨پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «اقل الناس راحة الحسود ؛
كم آسايش ترين مردم، شخص حسود است»
🔹روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۴
✨امام على عليه السلام: «ما أقل راحة الحسود ؛
چه اندك است آسايش حسود»
🔹 (غرر الحكم، ح۶۸۲۹)
✨امام صادق عليه السلام: «لا يطمعن... الحسود في راحة القلب ؛
شخص حسود نبايد اميد به آسايش روحى داشته باشد»
🔹(الخصال، ج۲، ص۴۳۴).
در حقيقت، حسادت، مركب رنج و عذاب است و به همين جهت، شخص حسود، راحتى و آسايش ندارد و از زندگى خود لذّت نمى برد. حسادت، زندگى را تلخ مى كند؛. امام على عليه السلام: «الحسد مطية التعب ؛ حسادت، مركب رنج است» مطالب السؤول، ص۵۷ ؛ بحار الأنوار، ج۷۸، ص۱۳.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «اقل الناس راحة الحسود ؛ كم آسايش ترين مردم، شخص حسود است» روضة الواعظين، ج۲، ص۴۲۴؛ امام على عليه السلام: «ما أقل راحة الحسود ؛ چه اندك است آسايش حسود» (غرر الحكم، ح۶۸۲۹) ؛ «لا راحة لحسود ؛ براى حسود، هيچ آسايشى وجود ندارد» (غررالحكم، ح۶۸۳۰) ؛
امام صادق عليه السلام: «لا يطمعن... الحسود في راحة القلب ؛ شخص حسود نبايد اميد به آسايش روحى داشته باشد» (الخصال، ج۲، ص۴۳۴).
✨ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «أقل الناس لذة الحسود ؛ كم لذّت ترين مردم، شخص حسود است» (معانى الأخبار، ص۱۹۵
✨امام على عليه السلام: سه چيز است كه دارنده آنها زندگى لذّت بخشى ندارد: كينه، حسادت و بدخلقى»
🔹(غرر الحكم، ح۶۷۷۹).
شخص حسود، بدترين زندگىها را دارد.
امام على عليه السلام:
«أسوء الناس عيشا الحسود ؛ حسود، بدترين زندگىها را دارد» غرر الحكم، ح۶۸۲۷.
✨امام على عليه السلام مى فرمايد:
الحاسِدُ يَرى زَوالَ نِعمَتِكَ، نِعمَةً عَلَيهِ.
حسود چنين مى پندارد كه زوال نعمت تو، نعمتى براى اوست.
🔖انسان بايد براى بهره مند شدن، رو به خدا آورد و از او درخواست كند. كدام يك بهتر است: آرزوى نابودى نعمت ديگران را داشتن (كه اين همه، آثار زيان بخش دارد و تأثيرى هم بر طرف مقابل نمى گذارد)؟ يا رو به خدا آوردن و دست به دعا برداشتن و از خداوند (كه مالك آفرينش و خزانه هاى آن است)، درخواست كردن؟
✍امام سجاد عليه السلام راه دوم را برمى گزيند. در دعاى بيست و دوم صحيفه سجاديه مى خوانيم:
خداوندا... سينه اى سالم از حسادت، روزى من گردان تا نسبت به هيچ يك از مخلوقات تو، به خاطر هيچ برترى اى كه تو به آنان داده اى، حسادت نورزم و
تا اين كه هيچ نعمت دينى يا دنيايى يا سلامتى يا تقوا يا گشودگى يا راحتى... را كه به هر يك از بندگانت داده اى نبينم، مگر آن كه بهتر از آن را براى خودم به وسيله تو از تو آرزو كنم.
كسى كه به تقدير الهى راضى باشد، به خاطر آنچه ديگران دارند، نه محزون مى شود و نه افسوس مى خورد.
💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۲۴
✍دیشب زیر آسمان پرستاره قدم میزدم که ناگهان ندایی آسمانی در زمین شنیدم که می گفت«ای دیده ها بر این کاروان که به سوی مرگ میرود گریه کنید»
امام خواهرش زینب را دعوت به آرامش می کند و میفرماید:
_«خواهرم! هرآنچه خداوند برای ما تقدیر نموده، همان خواهد شد»
رباب با شنیدن این سخن می اندیشد که براستی که ما به سمت مرگ میرویم چرا که هیچ خبری از مسلم بن عقیل نشده و پنج روز پیش هم که امام قیس را با اسبی تیز رو به سمت کوفه فرستاد، از او هم خبری نشد و در این هنگام چشمش به علی اصغر می افتد که روی زانوی پدر در حال دلبری کردن است. رقیه شادتر از همیشه میخندد و رباب زیر لب تکرار میکند...
اگر حسین برود...رقیه هم میرود...اگر حسین برود،من چه خاکی برسرم بکنم؟! اگر حسین برود، من هم طاقت این دنیا ندارم پس علی اصغر هم یتیم و بی پناه میشود، این کودک هنوز کوچک است، خدایا به علی اصغر رحم کن و اگر قرار است حسین برود، ما را هم با او ببر...
بیست و ششم ذی الحجه است و کاروان در منزلگاهی به نام«شراف» استراحت کردند و اینک قصد حرکت به طرف کوفه دارند، با اینکه سه روز قبل قاصد ابناشعث فرمانده ابن زیاد به امام رسیده، گویا مسلم بن عقیل در آخرین لحظات حیات از او میخواهد تا به حسین نامه بنویسد و بگوید که کوفیان عهد را شکستند و حسین به کوفه نیا..
آن روز این خبر در کاروان پیچید و خیلی از کسانی که به عشق جاه و مقام و دنیا به امام پیوسته بودند با شنیدن خبر کشته شدن مسلم، از کاروان جدا شدند.
حال امام در این منزلگاه دستور میدهد هر چه مشک در کاروان است، لبریز از آب نمایید، اهل کاروان متعجب میشوندکه امام اینهمه آب برای چه می خواهد؟!
ولی خیلی نمیگذرد که جواب سوالشان را میگیرند.
اذان ظهر است که کاروان در بیابانی خشک، سوارانی بیشمار را می بینند که به آنها نزدیک میشوند. سواران تشنه و بی رمق می رسند، امام میپرسد"کیستید و اینجا چه میکنید؟"
ادامه دارد....
💚🖤ماه آفتاب سوخته
📚پارت۲۵
✍فرمانده سپاه که گویی امام را خوب شناخته با صدایی ضعیف میگوید:
_ما سپاه کوفه هستیم و منم فرمانده شان حربن یزید ریاحی
امام میفرماید:
_ای حر به یاری ما آماده ای یا به جنگ؟!
حر سرش را پایین می اندازد و میگوید:
_به جنگ اما اینک از تشنگی هلاکیم
امام که مهربانیاش از رحمانیت خدا نشأت میگیرد چون او حجت خداست و باید نشان خداوند را داشته باشد و چون خداوند، بخشنده و مهربان است،دستور میدهد که به سپاه دشمن آب دهند، هم سربازان و هم اسب ها را سیراب کنند و حتی بر یال اسب ها آب بریزند تا آنها هم جانی دوباره گیرند.
حال همه سیراب شدند، ندای ملکوتی اذان در فضا میپیچد، سربازان دشمن جذب این ندا میشوند و ناخوداگاه و به حکم فطرتشان که فطرت هر انسان طالب خوبی هاست، پشت سر امام به نماز میایستند. نماز تمام میشود و صدای امام در صحرا میپیچد:
_«ای مردم کوفه! مگر شما مرا به سوی خود دعوت نکرده اید؟ اگر مرا نمی خواهید از راهی که آمده ام بازگردم»
حربنیزیدریاحی از جا برمیخیزد و میگوید:
_یا ابا عبدالله! من نامه ای به تو ننوشته ام و از آنچه میگویی بی خبرم
در این لحظه کیسه های نامه را نزد حر می آورند و حر به جای مردم بدعهد دیارش شرمنده میشود و نامهٔ سپاهیانش را داخل کیسه ها می بیند.
حر با شرمندگی میگوید:
_من نامه ننوشتم و مامور ابن زیاد هستم تا تو را به کوفه برم
امام نگاه تندی به حر میکند و میفرماید:
_مرگ از این پیشنهاد بهتر است، ای کاروان حسین، برخیزید و سوار شوید که ما به مدینه باز می گردیم.
ادامه دارد....
2.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️نقطه سیاه قلب ...!
🎙استاد مسعود عـــالے
قالَ الصٰادِقُ (ع) :
إذا أذنَبَ الرجُلُ خَرَجَ في قَلبِهِ نُكتَةٌ سَوداءُ ، فإن تابَ انمَحَت ، و إن زادَ زادَت حتّى تَغلِبَ على قَلبِهِ ، فلا يُفلِحُ بَعدَها أبَدا .
امام صادق (ع) :
هرگاه كسى گناه كند نقطه اى سياه در دلش پيدا شود، اگر توبه كرد آن نقطه پاك شود، امّا اگر بر گناهش بيفزايد آن نقطه بزرگتر شود، تا جايى كه تمام دلش را فرو پوشد و از آن پس هرگز رستگار نشود
✍کتاب حکمتنامه امام حسین در روایتی از ایشان به نقل از حضرت علی (ع) این آموزه را آورده است:
🔺خداوند تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است؛ (اول) رضایتش را در اطاعت، پنهان کرده است. پس هیچ یک از طاعتهای او را خُرد نشمار که چه بسا همان با رضایت خدا همراه باشد و تو ندانی!
🔺 (دوم) نارضایتیاش را در معصیتش پنهان کرده است؛ پس هیچ یک از معصیتهای او را کوچک نشمار که چه بسا نارضایتیاش با معصیتی همراه شود و تو ندانی!
🔺(سوم) اجابتش را در دعا پنهان کرده است؛ پس هیچ دعایی را کوچک نشمار که چه بسا با اجابتش قرین شود و تو ندانی!
🔺(چهارم) ولیّ خود را میان بندگانش پنهان کرده است پس هیچ یک از بندگان خدا را کوچک مشمار که چه بسا او ولیّ خدا باشد و تو ندانی.