ذکر همیشه مستجاب !.mp3
زمان:
حجم:
4.17M
🔆 نکته ای مهم درباره ذکرها و ختم ها و چله هایی که در کانالها و سخنرانی ها پخش می شود و ادعا می شود قطعا حاجت را روا می کنند !
🎤 #احسان_عبادی کارشناس مهدویت
S007.mp3
زمان:
حجم:
57.95M
🎧 #محسن_حنیفی
📌 شب هفتم محرم ۱۴۴۶
📌 حجتالاسلام حنیفی
📌 حسینیه بیتالعباس علیهالسلام
🏷 #المصیبة_الراتبة
.
اومد به خواب عبدالزهرای کعبی. میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست، جگر پاره نیست.
گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی...
عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟ مگه جگر پاره نشد؟! مگه زینب تشت نیاورد؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست! *
غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک
غروب بود و من بودم و مادر من
*مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش... *
مگه میره از یاد، که اون پست نامرد
چه جوری گرفت، توی کوچه راهمونو
*یه جوری زد اونجا... شنیدی میگه... من از بعضی باباها شنیدم. بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار... شنیدی یا نه؟!... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد... بی حیا بی هوا... با امام حسن بگید... وای مادرم مادرم مادرم... وای مادرم مادرم مادرم*
ببین بغض دیرین، چه کرده به مادر
باید روضه مقداد، بخونه براتون
بگه دست سنگین، چه کرده به مادر...
*یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند میشه. داد میزنی. هی میگی نگو نخون.
قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خرده. گریه کن دق می کنی....
همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غصه دار بود و تو هم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره.
علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد. چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد... یه رفیق نداشت... یه رفیق... نمیدونم به چاه چی می گفت. صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن، خون بالا میومد... حرفاشو میزد. علی هم که علی هست حرفاشو میزد...
تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن... نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بذار آروم بشه.
زینب گفت حسن جان... با من حرف بزن. درد دلاتو با من بگو داداش. منم مادرمو از دست دادم... منم پهلوشو دیدم. منم سینشو دیدم... چرا اینجور کِز می کنی؟!
به حرف اومد. شروع کرد گریه کردن. گفت زینب... تو که نبودی. اینقدر مادرم خوشحال بود... اینقدر ذوق می کرد. گفت حسن فدک رو گرفتم... حالا فدک رو میدم به علی، خرج این مردم نامرد دنیا کنه، دست از سر علی بر دارن. زینب... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد... جلو مادرمو گرفت... مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ... زینب... رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود... اونم بی حیا قدش درازه... دستشو بلند کرد.
#عبدالزهرا
. @emame3vom
.
.
✍عبدالسلام بن صالح هروی می گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: نظرتان درباره حدیثی از امام صادق (ع) که فرمودند: "وقتی قائم (عج) قیام کند، فرزندان قاتلان حسین (ع) را به جرم پدرانشان خواهد کشت" چیست؟
امام (ع) فرمودند: چنین است که می گویند.
پرسیدم: در این صورت معنای آیه «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ» (هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد) چه خواهد بود؟
فرمودند: خداوند در تمام گفته هایش صادق است؛ اما فرزندان قاتلان حسین (ع) به اعمال پدرانشان خشنودند و به آن می بالند و هر کس به کاری راضی باشد، همانند کسی است که آن را انجام داده است. اگر کسی در مشرق عالم کشته شود و دیگری در مغرب عالم به این قتل رضایت دهد، وی نزد خداوند شریک قاتل است.
قائم (عج) پس از قیام، آن فرزندان را که به جنایت پدرانشان خوشنودند، خواهد کشت.
📚 چشمه حکمت رضوی (گزیده عیون اخبار الرضا) ص 240
📚 #جلاءالعیون
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
نکند بگوییم ما را با غزه و لبنان و ... چه کار!!!
هر کس به کاری راضی باشد، همانند کسی است که آن را انجام داده است. اگر کسی در #مشرق عالم کشته شود و دیگری در #مغرب عالم به این قتل رضایت دهد، وی نزد خداوند شریک قاتل است.
.
💠 گفتهاند که مدتي بود بهلول هیچ نمیخندید. انگار دردي عظیم از درون او را ميگزيد و این باعث اندوه سلطان بود. به مردم گفته بوده هرکه بهلول را بخنداند چندین سکّة زر، جایزه دارد. روزی بهلول به درِ قصابیای ميایستد و به لاشههای بز و گوسفند که از سقف قصابی آویزان بوده، خیره خیره مینگرد. به این طرف و آن طرف قصابی میرود و باز بر میگردد. ناگهان قهقة بلند سرمیدهد و شاد و خندان راه خود را در پیش میگیرد. خبر به سلطان میبرند که بهلول خندید. سلطان او را طلب میکند و از سِرّ خندهاش میپرسد. بهلول جواب میدهد که من همیشه گمان میكردم چون فامیل تو هستم، روز بازخواست حتماً به سبب کارهای بد تو عقاب خواهم شد. و این باعث ناراحتی من بود. اما امروز در قصابی دیدم که «بز به پاچه خونه و گوسفند به پاچه خو» یعنی دیدم که بُز با پای خود آویزان است و گوسفند با پای خود. در یافتم که هرکسی مسؤل اعمال خود خواهد بود. و این باعث راحتی و خنده من شد.
جایگاه پدر
💠 یک تحویلدار بانک می گفت :
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه ...
ﮔﻔﺘﻢ :
ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ ...
ﮔﻔﺖ : می دﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ
ﮔﻔﺘﻢ :
فرقی نمی کنه ، ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ...
رفت و ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ...
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ نمی توﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔت :
ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ
ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ
ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ .
ﭘــﺪﺭ است که ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﺎیی ﻧﺪﺍﺭد ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳش ﻧﻴﺴﺖ ....
بی ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮیبگی ﻫﺎﻳش می ﮔﺬﺭد ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷد ...
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳش ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ می ﮐﻨد...
خدایا بالاتر از بهشتت چه داری
برای زیر پای پدرم می خواهم ..
💠 امام در برابر حرکتهای ضد اسلامی معاویه هرگز سکوت نمی کرد و به محض یافتن فرصتی مناسب، پیشینه ننگین و اغراض شوم او را آشکار می ساخت و ضربه های سهمگینی بر پیکر حکومت غاصبانه او وارد می ساخت.
بهترین نمونه این افشاگری، مناظره ای که میان امام و معاویه در گرفت و امام در آن مناظره، از چهره کثیف معاویه و فرزندانش پرده برداشت.
معاویه و کارگزارانش می کوشیدند تا با ترتیب دادن گفتگویی از پیش تعیین شده، موقعیت فرهنگی امام را در نزد مردم مخدوش کنند و به جایگاه او لطمه بزنند. بر این اساس، معاویه سران قبیله ها و بزرگان اقوام مختلف را فرا خواند و عمرو عاص، مغیرة بن شعبه، ولید بن عُقبة، عتبة ابن ابی سفیان و عمرو بن عثمان را که نظریه سازان دستگاه او بودند مأمور مناظره با امام کرد. امام واپسین روزهای اقامت خود را در کوفه سپری می نمود که پیک معاویه او را به مجلس فریب کارانه کوفه فرا خواند. حضرت وارد مجلس شد و معاویه به گرمی از او استقبال کرد و با او مصافحه نمود. امام که از نیت معاویه آگاهی داشت فرمود: «آیا خوش آمدگویی و دست دادن با مهمان، نشانه امنیت و سلامت برای اوست؟!»
نخستین پرسش:
معاویه با قیافه ای حق به جانب به حاضران اشاره کرد و گفت: «این جماعت آمدنت را درخواست کرده بودند و می خواهند بدانند، آیا عثمان را پدرت کشته است یا نه؟ در این زمینه، پرسشهایی دارند و منتظر پاسخ اند. تا وقتی که من در این مجلس هستم، نگران نباش [که در امانی] .»
امام فرمود: «سبحان الله! اگر تو به خواسته مهمانانت تن در داده ای و خواسته آنان را اجابت کرده ای، عمل زشتی مرتکب شده ای و من از ناسزا گفتن به تو [در خانه ات] شرم دارم، ولی اگر آنها [با اصرار] بر تو پیروز شده اند و تو را به انجام آن وادار کرده اند، در این صورت از ناتوانی و بیچارگی ات شرمنده هستم. حال به کدام یک [زشتی عمل یا بیچارگی خود] اقرار می کنی؟ بدان که اگر می دانستم چنین افرادی در این مجلس هستند، من هم افرادی از خاندان خودم، از فرزندان عبدالمطلب، می آوردم تا در بحث هم ردیف با آنان باشند. بدان که از تو و این افرادت هرگز هراسی به دل راه نداده ام، بلکه اینهایند که ترسیده اند؛ زیرا خداوند من یکتاست. هم او که قرآن را فرو فرستاده و اختیاردار نیکان است.»
گفتار آغازین امام به قدری کوبنده بود که همه یکّه خوردند، ولی با این حال، پرسشهای خود را این گونه مطرح کردند: «بنی امیه در جنگ بدر، هفده کشته داده است و باید از بنی هاشم انتقام گرفته شود؛ پدرت علی علیه السلام به خاطر دنیا و فرمانروایی در قتل عثمان شرکت کرد؛ ادعای تو برای خلافت به دلیل ناتوانی در خردورزی است؛ پدرت ابوبکر را مسموم کرد و در قتل عمر نقش داشت؛ شما چیزهایی را ادعا می کنید که شایستگی آن را ندارید؛ پدرت با رسول خداصلی الله علیه وآله دشمن بود. او شمشیری برنده و زبانی گزنده داشت که زنده ها را می کشت و مردگان را متهم می کرد....»
امام با دقت به سخنان آنان گوش داد و مطالب دیکته شده و جهت دار آنان را شنید. سپس به معاویه که چهره خود را در نقاب پرسشهای مشاورانش پنهان کرده بود، شروع به پاسخ دادن کرد.
1. حمد و سپاس الهی: در ابتدا امام به شیوه جدش رسول اللَّه با سپاس و ستایش الهی سخن را آغاز نمود و فرمود:
«سپاس خدایی را که هدایت اولین و آخرین شما را بر عهده ما گذاشت و محمد-صلی الله علیه وآله- سرور ما و خاندان او را مورد رحمت و بزرگداشت خویش قرار داد. اما بعد، ای معاویه از تو شروع می کنم. این گروه به من ناسزا نگفتند، بلکه تو گفتی؛ زیرا تو با پستی هم نشین هستی و زشتیها در جانت ریشه دوانیده اند. با محمد و خاندانش دشمنی می کنی. به خدا سوگند، ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر این گونه روبرو می شدیم و مهاجران در اطراف ما بودند، جرأت چنین جسارتهایی را پیدا نمی کردید و با من این گونه رفتار نمی کردید. شما که بر ضد من اینجا گرد آمده اید، حق را نپوشانید و باطل را گواهی ندهید. شما را به خدا سوگند می دهم! آیا می دانید آن کسی را که دشنام دادید، به سوی هر دو قبله مسلمانان نماز گزارده است (سبقت در اسلام) در حالی که تو ای معاویه! به هر دوی این قبله ها کافر بوده ای و لات و عّزی را پرستش می کرده ای. او در پیمان رضوان و فتح شرکت داشته است، ولی تو نسبت به بیعت رضوان کفر ورزیدی و در بیعت فتح نیز پیمان شکستی.
2. ذکر افتخارات امیرالمؤمنین علیه السلام: امام پس از حمد الهی ابتدا به بر شمردن افتخارات پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخت و فرمود: «اُنْشِدُکُمْ بِاللَّهِ! هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّما اَقُولُ حَقّاً اِنَّهُ لَقیکُمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ یَوْمَ بَدرٍ وَ مَعَهُ رایَةُ النَّبِی صلی الله علیه وآله وَ مَعَکَ یا مَعاوِیَّة رایَةُ الْمُشْرِکینَ؛ شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که آنچه می گویم حق است که علی
تو مردم نادان را علیه او برانگیختی و با مکر و حیله خونشان را بر زمین ریختی... آنگاه که در قیامت نامه اعمالت را به دست گیری و به دوزخ وارد شوی و علی علیه السلام روانه بهشت شود [خواهی دانست] که چه کرده ای؟
امام به ترتیب دیگر حاضران در مجلس را که عبارت بودند از عمروبن عثمان، عمروعاص، ولیدبن عقبة، عتبة بن ابی سفیان و مغیرة بن شعبة، مورد خطاب آتشین خود قرار داد و با بیانی کوبنده همگی آنان را رسوا ساخت. و در پایان سخنان روشن گرانه اش را با این آیه به انجام رسانید:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً»؛ «و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوش گذرانانش را وا می داریم تا در آن به انحراف و [فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد. پس آن را [یک سره] زیر و رو می کنیم.»
آن گاه از جای برخاست و رو به معاویه و دیگر حاضران این آیه را تلاوت فرمود:
«الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ »؛ «زنان پلید برای مردان پلید و مردان پلید برای زنان پلید.»
سپس به معاویه فرمود: «ای معاویه! به خدا سوگند ناپاکان در این آیه تو و اطرافیانت هستند.»
آن گاه در حالی که همگان محو سخنان او بودند و چشمانشان از بیان واقعیتها توسط امام حسن علیه السلام خیره مانده بود، مجلس معاویه را ترک کرد.
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93
─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ✤༅═┅─
#کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی
#احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•