eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ(٣٣) معنی آیه: خدا حسابی دلش می‌خواست بهترین‌ها رو داشته باشه، برای همین آدم، نوح و خانواده‌ی ابراهیم و خانواده‌ی عمران رو انتخاب کرد، چون اون‌ها از بقیه‌ی دنیا یه سر و گردن بالاتر بودن. معنی تک‌تک کلمه‌ها: إِنَّ: بی‌تردید، قطعاً، حتماً اللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق اصْطَفَىٰ: برگزید، انتخاب کرد، برتری داد آدَمَ: آدم، حضرت آدم، پدر بشر وَنُوحًا: و حضرت نوح، پیامبر نوح وَآلَ: و خاندان، اهل، خانواده إِبْرَاهِيمَ: حضرت ابراهیم، پیامبر ابراهیم وَآلَ: و خاندان، اهل، خانواده عِمْرَانَ: عمران، پدر حضرت مریم، خانواده‌ی عمران عَلَى: بر، بالاتر از، نسبت به الْعَالَمِينَ: جهانیان، مردم دنیا، همه‌ی مخلوقات یه توضیح ساده: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا خداوند، آدم و نوح رو برگزید... یعنی از بین همه‌ی آدم‌ها، این دو نفر رو به‌عنوان الگو و نقطه‌ی شروع یه مسیر بزرگ انتخاب کرد. چون دلشون پاک بود، حرف خدا رو شنیدن و پا پس نکشیدن. تو زندگی ما هم همیشه کسایی هستن که می‌درخشن؛ نه لزوماً چون بهترین امکاناتو داشتن، بلکه چون خوب انتخاب کردن و در نتيجه انتخاب شدن. بله اگه دل آماده باشه، خدا دستتو می‌گیره، هر جا که باشی. وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ و خاندان ابراهیم و خاندان عمران رو هم برگزید... یعنی این انتخاب، فقط فردی نبود، یه نسل بود، یه جریان بود. مثل خانواده‌هایی که چراغ ایمان توشون روشنه، نسل به نسل، نور می‌دن به بقیه. تو دنیای امروز هم بعضی خونواده‌ها فقط خونه نمی‌سازن، انسان می‌سازن. و تربیت، ایمان، اخلاق...و همینا می‌مونه تو نسل. عَلَى الْعَالَمِينَ بر همه‌ی جهانیان برتری دادشون. اما نه به‌خاطر نژاد، قوم، یا ظاهر؛ به‌خاطر قلب و رفتارشون. این یعنی برتری واقعی، توی عمله، توی انتخاب‌های درست، توی وفاداری به راه خدا. تو جامعه‌ی امروز که مدام دنبال برتر بودنیم، این آیه یادمون می‌ندازه که عزت واقعی، از «دل مؤمن» شروع می‌شه، نه از مدرک یا موقعیت. نتیجه اینکه: برتری تو دین خدا، یعنی انتخاب شدن برای یه مسیر روشن. این انتخاب با دل شروع می‌شه و با عمل ادامه پیدا می‌کنه. پس خودت رو دست‌کم نگیر، اگه نیت‌ت صاف باشه، تو هم می‌تونی توی اون فهرست‌های انتخاب‌شده باشی. و به خونواده‌ت نگاه کن و به اخلاق و معنویتشون اهمیت بده؛ نور اگر از یه‌جا شروع بشه، می‌تونه نسل‌به‌نسل ادامه پیدا کنه. پس یه چراغ باش.
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(٣٤) معنی آیه: نسلی که همه‌شون مثل هم، پاک و درست‌کارن، یه جور خاص از یک جنس هستن، و خدا همیشه گوش می‌ده و همه‌چیز رو می‌دونه. معنی تک‌تک کلمه‌ها: ذُرِّيَّةً: نسل، فرزندان، دودمان بَعْضُهَا: بعضیاشون، بخشیشون، قسمتی از اونا مِنۢ بَعْضٍ: از بعضی دیگه، به هم مرتبط، از یکدیگر وَ: و، همچنین، بعدش اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق سَمِيعٌ: شنوا، خوب گوش‌کننده، آگاه از گفته‌ها عَلِيمٌ: دانا، باخبر، آگاه از همه‌چی یه توضیح ساده: ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ نسلی که بعضی از آن‌ها از بعضی دیگرند... یعنی این آدم‌های برگزیده (آدم، نوح، آل ابراهیم، آل عمران) یه نسل بودن، ریشه در هم داشتن. مثل دونه‌ای که از دل یه درخت خوب درمیاد، و خودش بعداً درخت می‌شه، و باز دونه‌هایی ازش رشد می‌کنن. تو زندگی خودمون هم این یعنی تأثیر عمیق خونواده، تربیت، محیط و انتقال ارزش‌ها. اگه پدر و مادر اهل نور باشن، احتمال زیاد بچه‌ها هم تو مسیر روشن حرکت می‌کنن، البته اگه خودشون هم بخوان. این نسل، فقط نسل خونی نیست؛ نسل ایمانیه، نسل انسان‌سازی. وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و خداوند شنوا و داناست. یعنی خدا همه چیزو می‌شنوه، نیت‌هامون رو، حرف‌هامون رو، زمزمه‌های دلمون رو... و به همه چیز آگاهه، چه آشکار، چه پنهان. تو دنیای امروز، خیلی وقتا فکر می‌کنیم اگه کسی نشنوه یا نبینه، پس نیست. ولی خدا هم می‌شنوه، هم می‌دونه، و از روی اون، انتخاب می‌کنه. پس اگه خواستی جزو نسل‌های روشن باشی، یادت باشه باید دل و عملت با هم صادق باشن؛ چون اون‌که انتخاب می‌کنه، از درون آگاهه. نتیجه اینکه: مسیر نور، از دل خونواده‌هایی می‌گذره که دل به خدا سپردن؛ اما در نهایت، هر کسی با صداقت خودش انتخاب می‌شه. پس به نقش تربیتی خودت جدی نگاه کن، حتی یه حرف یا رفتار خوب می‌تونه نوری باشه که نسل بعدی رو بسازه. و هیچ دنبال دیده شدن نباش، خدا خودش می‌شنوه و می‌دونه... و اگه لایق بدونتت، انتخابت می‌کنه؛ برای چیزهایی بزرگ‌تر از تصور ما.
إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(٣٥) معنی آیه: همسر عمران، با دلی پر از عشق و نجوا، به خدا گفت: «خدایا… این بچه‌ای که توی دلم دارم، کامل برای توئه. می‌خوام وقف تو باشه، فارغ از هر وابستگی، فقط برای دین تو زندگی کنه. خودت ازم قبولش کن، چون فقط تویی که صداها رو می‌شنوی و دل‌هارو می‌فهمی...» معنی تک‌تک کلمه‌ها: إِذْ: وقتی‌که، اون‌موقعی‌که، زمانی‌که قَالَتِ: گفت، اظهار کرد، بیان کرد ٱمْرَأَتُ: زنِ، همسرِ، خانمِ عِمْرَٰنَ: عمران، پدر مریم، پدر خانواده‌ی عمران رَبِّ: پروردگارا، خدای من، ای خالق إِنِّى: من واقعاً، من به‌راستی، من قطعاً نَذَرْتُ: نذر کردم، عهد کردم، وقف کردم لَكَ: برای تو، تقدیم به تو، در راه تو مَا: آنچه، اون چیزی که، هرچی فِى: در، داخل، توی بَطْنِى: شکمم، رحمم، درونم مُحَرَّرًا: آزادشده، رهاشده از دنیا، وقف‌شده فَتَقَبَّلْ: پس قبول کن، بپذیر، ازم قبول کن مِنِّى: از من، از طرف من، از سوی من إِنَّكَ: چون تو، به‌درستی که تو، واقعاً تو أَنتَ: خودت، تویی، تنها تویی ٱلسَّمِيعُ: شنوا، گوش‌دهنده، آگاه به صداها ٱلْعَلِيمُ: دانا، باخبر، همه‌چیزدون یه توضیح ساده: إِذْ قَالَتِ ٱمْرَأَتُ عِمْرَٰنَ یاد کن وقتی که همسر عمران گفت... یعنی اینجا قصه‌ای شروع می‌شه از زنی مؤمن و آگاه. کسی که هنوز فرزندش به دنیا نیومده، ولی دلش پر از نیت پاکه. مثل مادری که از همون اول، توی دلش روشنه که بچه‌اش باید وقف نور باشه، وقف خوبی. رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا پروردگارا! من نذر کرده‌ام آنچه در شکم دارم، آزادشده برای تو باشه. یعنی بچه‌ای که در راهه، نه برای خودم، نه برای آرزوهام، بلکه برای تو، برای خدمت، برای راه روشن... این یه حرف بزرگه. تو دنیای امروز، خیلیا دنبال اینن که بچه‌شون پزشک، پولدار، معروف بشه. اما این زن می‌گه: خدایا، من بچه‌مو از همه این قید و بندها و آرزوها آزاد کردم و می‌خوام وقف تو کنم. محَرَّر یعنی آزاد، آزاد از دنیا، و آزاد از آرزوهای اهل دنیا، رها از قیدها؛ یعنی از قبل از تولد، بچه رو از وابستگی‌ها جدا کرده. فَتَقَبَّلْ مِنِّي پس از من بپذیر. یعنی خدایا، این نیت رو قبول کن، خالصه، و برای خودته. مثل وقتایی که یه کار خوب می‌کنی و ته دلت فقط یه دعا داری: خدایا، قبول کن... من که چیزی نیستم، ولی این دلِ صافو ازم بپذیر. إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْعَلِيمُ بی‌تردید، تو شنوا و دانایی. یعنی تو نیت‌مو شنیدی، و از دلم با خبری. گاهی آدم حرفی نمی‌زنه، فقط دلش می‌لرزه. خدا همون لرزش رو می‌شنوه، همون اشتیاق رو می‌فهمه. نتیجه اینکه: گاهی بهترین هدیه‌ای که به دنیا می‌دی، یه انسان پاکه. اما مهم‌تر از به دنیا آوردن، نیتیه که پشتش هست. و یادمون بمونه که نیت‌های بزرگ، دل‌های بزرگ می‌خواد؛ اگه بچه‌دار شدی، یا مربی بودی، یا حتی مسئول کسی شدی، یادت نره: می‌تونی نسل‌ساز باشی. و اگه کار خوبی کردی، از خدا بخواه که قبول کنه؛ چون قبولی، مهم‌تر از خودِ عمله.
فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ ۖ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ(٣٦) معنی آیه: وقتی بچه‌ش به دنیا اومد، یه نگاه به صورت کوچولوش انداخت و با یه حس عجیب، پر از دلهره و حسرت گفت: «خدایا... بچه‌م دختره!» انگار توی دلش فکر می‌کرد یه پسر شاید می‌تونست نذرشو بهتر ادا کنه، قوی‌تر باشه، و توی معبد خدمت کنه... اما خدا بهتر می‌دونست. خوب هم می‌دونست که این دختر کوچولو، همونیه که قراره قصه‌ی بزرگی رو شروع کنه. دختری که اون موقع همه فکر می‌کردن ساده‌ست، ولی قراره مادر یکی از بزرگ‌ترین پیامبران عالم باشه. بعد گفت: «اسمشو می‌ذارم مریم. و از همین الان، هم خودش، هم نسلشو به تو می‌سپارم. از شرّ هر چی بدی و وسوسه و شیطونه، حفظشون کن خدایا...» معنی تک‌تک کلمه‌ها: فَلَمَّا: وقتی‌که، همین‌که، اون‌موقعی که وَضَعَتْهَا: به دنیا آوردش، زاییدش، بدنیاش آورد قَالَتْ: گفت، اظهار کرد، صدا زد رَبِّ: پروردگارا، خدای من، ای خالق إِنِّى: من واقعاً، به‌راستی، قطعاً من وَضَعْتُهَا: به دنیا آوردمش، زاییدمش، تحویل دادمش أُنثَىٰ: دختر، مونث، بچه‌دختر وَٱللَّهُ: و خدا، و پروردگار، و خالق أَعْلَمُ: داناتره، بهتر می‌دونه، آگاه‌تره بِمَا: به آنچه، به چیزی که، نسبت به اون‌چیزی که وَضَعَتْ: به دنیا آورده، زاییده وَلَيْسَ: نیست، برابر نیست، یکسان نیست ٱلذَّكَرُ: پسر، نر، مرد كَٱلْأُنثَىٰ: مثل دختر، برابر با دختر وَإِنِّى: و من واقعاً، به‌راستی، حقیقتاً سَمَّيْتُهَا: اسمش رو گذاشتم، نام‌گذاریش کردم مَرْيَمَ: مریم، حضرت مریم، دختر پاک وَإِنِّى: و من حتماً، واقعاً، بی‌شک أُعِيذُهَا: پناه می‌دمش، می‌سپارمش، محافظتش می‌کنم بِكَ: به تو، به خودت، در پناه تو وَذُرِّيَّتَهَا: و نسلش، بچه‌هاش، نوادگانش مِنَ: از، در برابر، دور از ٱلشَّيْطَٰنِ: شیطان، ابلیس، وسوسه‌گر ٱلرَّجِيمِ: رانده‌شده، ملعون، دورشده از رحمت یه توضیح ساده: فَلَمَّا وَضَعَتْهَا وقتی که فرزندش را به دنیا آورد... یعنی اون لحظه‌ای که نذر به دنیا اومد، و چشم انتظار، به حقیقت پیوست. یه لحظه مقدس. لحظه‌ای که یک "نیت الهی" لباس جسم پوشید. قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَىٰ گفت: پروردگارا، من او را دختر زاییدم... تو اون زمان، بیشتر مردم فکر می‌کردن پسرها فقط می‌تونن کار بزرگ کنن. بهمین خاطر برای خدمت در محراب، برای کارهای دینی، فقط پسر می‌خواستن. و این زن مؤمن، وقتی که می‌بینه اونچه زاییده دختره نه پسر، انگار که همه آرزوهاش هوار میشه روی سرش و با حیرت و تعجب می‌گه: دختره! من دختر زاییدم خدا! یعنی حیف! وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ و خدا داناتر است به آنچه که زاییده است... یعنی خدا بهتر می‌دونه که این بچه کیه و قراره چی بشه. انگار خدا با نرمی بهش می‌گه: نگران نباش، تو نمی‌دونی، ولی من می‌دونم. همین دختربچه، قراره نوری باشه توی تاریخ. تو زندگی هم همینه. گاهی فکر می‌کنی یه چیز، کمتر از اونیه که می‌خواستی. ولی خدا می‌دونه همون "کمتر" قراره از همه چیز بزرگ‌تر باشه. وَلَيْسَ ٱلذَّكَرُ كَٱلْأُنثَىٰ و پسر، همانند دختر نیست... شاید این جمله، حرف خود مادره... یا شاید نقل قول خداست، که می‌گه: "مقایسه نکن!" هر کسی یه نقش داره، یه توانایی، یه مسیر. قرار نیست همه مثل هم باشن. تو دنیای امروز، هنوزم بعضیا فکر می‌کنن دختر بودن یعنی کم‌تر بودن... ولی خدا همون‌جا پاسخ داده: نه! فرق دارن، ولی کم‌ارزش نیستن. نقش‌ها متفاوته، ولی نور یکیه. وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ و من اسم او را مریم گذاشتم... یعنی از همون اول، براش هویت گذاشت. اسمی پاک، روشن، خاص. تو زندگی، اسم فقط یه نشونه نیست. انگار داره با این نام‌گذاری، رسالت هم بهش می‌ده. یعنی: تو قراره «مریم» باشی. پاک، استوار، الهی. وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيْطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ و او و نسلش را به تو پناه می‌دهم از شیطان رانده‌شده... چه دعای قشنگی... انگار با تمام عشق، بچه‌شو می‌سپره به خدا. می‌گه: خدایا! این بچه رو از آلودگی، از وسوسه، از تباهی حفظ کن... و نه فقط خودش، نسلش رو هم. این یعنی یه مادر مؤمن، فقط به لحظه تولد فکر نمی‌کنه، به آینده بچه‌ش، به ایمانش هم توجه داره. نتیجه اینکه: تو زندگی خیلی وقتا چیزی که به‌نظر ما "کمتر" میاد، از نظر خدا دقیقاً همون "بهتر"ه. ما فقط ظاهر رو می‌بینیم، اما خدا آینده و معنا رو می‌بینه. همون‌طور که مریم، دختری که شاید از نگاه آدم‌ها ساده بود، تبدیل شد به مادر یکی از بزرگ‌ترین پیامبران خدا.
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا ۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(٣٧) معنی آیه: خدا هم مریم رو با دل و جون پذیرفت، یه جوری که انگار با دقت خاصی همه‌چی رو برای رشدش آماده کرده بود. زکریا رو هم گذاشت تا بشه سرپرستش، مراقب و همراهش. هر وقت زکریا می‌رفت به عبادتگاه تا سری به مریم بزنه، با صحنه‌ای عجیب روبه‌رو می‌شد: کنار مریم خوراکی‌های تازه، خوشمزه و خاصی بود که اصلاً معمولی نبودن! یه بار با تعجب پرسید: «مریم! اینا رو کی برات آورده؟ از کجا میان؟!» مریم با آرامش و اطمینان گفت: «اینا از طرف خداست… خدا به هرکسی که بخواد، بی‌حساب و بی‌منت روزی می‌ده…» معنی تک‌تک کلمه‌ها: فَتَقَبَّلَهَا: پس پذیرفتش، قبولش کرد، قبولش نمود رَبُّهَا: پروردگارش، خدای خودش، آقای بالا سرش بِقَبُولٍ: با پذیرشی، با قبول خاص، به‌خوبی حَسَنٍ: نیک، خوب، زیبا وَأَنبَتَهَا: و رشدش داد، پرورشش داد، بزرگش کرد نَبَاتًا: رشدی ، رویشی، سبز شدنی حَسَنًا: خوب، زیبا، پاک وَكَفَّلَهَا: و سرپرستش کرد، به سرپرستی سپردش، کفالتش رو داد زَكَرِيَّا: حضرت زکریا، پیامبر زکریا كُلَّمَا: هر وقت، هر زمان که، هروقتی دَخَلَ: وارد شد، رفت داخل، داخل شد عَلَيْهَا: پیش اون، به سمت او، نزد او زَكَرِيَّا: حضرت زکریا، پیامبر ٱلْمِحْرَابَ: محراب، عبادت‌گاه، محل نیایش وَجَدَ: دید، پیدا کرد، مواجه شد عِندَهَا: نزدش، پیشش، کنار او رِزْقًا: روزی، غذا، نعمت قَالَ: گفت، پرسید، صدا زد يَـٰمَرْيَمُ: ای مریم أَنَّىٰ: از کجا، چطور، چگونه لَكِ: برای تو، از آنِ تو هَـٰذَا: این، این چیز، این نعمت قَالَتْ: گفت، پاسخ داد، جواب داد هُوَ: این، اون، اینه دیگه مِنْ عِندِ: از طرف، از نزد، از جانب ٱللَّهِ: خدا، پروردگار، خالق إِنَّ: یقیناً، قطعاً، واقعاً ٱللَّهَ: خدا، پروردگار، خالق يَرْزُقُ: روزی می‌ده، نعمت می‌فرسته، عطا می‌کنه مَن: هر که، کسی که، هرکس يَشَآءُ: بخواد، اراده کنه، صلاح بدونه بِغَيْرِ: بدون، بی، فارغ از حِسَابٍ: حساب‌وکتاب، محدودیت، اندازه یه توضیح ساده: فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ خداوند مریم را به شایستگی قبول کرد با قبولی خوب و مورد رضایت. یعنی وقتی مادر مریم نذرش رو کرد، خدا با دل مهربونش این نذر رو پذیرفت، نه فقط قبول، بلکه با احترام و لطف خاص. مثل وقتی که هدیه‌ای از ته دل می‌دی و طرف نه تنها قبول می‌کنه، بلکه خوشحال می‌شه و قدرشو رو می‌دونه. وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا و او رو رشد داد به شکلی زیبا و خوب. یعنی خدا مثل باغبانی ماهر که گل رو به زیبایی تمام رشد و پرورش می‌ده، مریم رو پرورش داد، به بهترین شکل، با سلامت و پاکی و رشد درست. تو زندگی ما هم گاهی وقتی نیت‌ها درست باشن، خدا خودش مراقب رشد ماست و شرایط رشد رو فراهم می‌کنه. وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا و سرپرستیش رو به زکریا داد. زکریا، مردی پاک و مهربون بود و مراقب مریم شد. و این یعنی حتی بزرگ‌ترین‌ها هم به مراقبت نیاز دارن. خدا همیشه مراقبی قرار می‌ده برای ما. كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا هر بار که زکریا وارد محراب می‌شد، رزقی نزد مریم می‌دید. یعنی هر وقت سراغش می‌رفت، نشانه‌های برکت و خیر رو می‌دید. قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا گفت: ای مریم، این‌ها از کجا برای تو آمده؟ زکریا از این برکات تعجب می‌کرد، چون می‌دید این‌ها معمولی نیستن. تو زندگی ما هم بعضی وقتا اتفاقات خوب می‌افته که نمی‌تونیم توضیح بدیم، و فقط می تونیم بگیم خدا. قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مریم گفت: این‌ها از جانب خداست. او می‌دونست که همه چیز دست خداست، و این نعمت‌ها هدیه‌ای الهی‌ان. مثل وقتی که هر موفقیتی تو زندگیت پیدا می کنی، می‌دونی که تنها، تلاش خودت نیست، بلکه برکت خدا هم همراهته. إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ خدا هر که رو بخواد، بی‌حساب و بی اندازه روزی می‌ده. یعنی رزق و برکت خدا بی‌حد و حسابه، محدودیت و کمبود براش معنی نداره. و این یعنی ما باید به خدا اعتماد کنیم که همیشه روزی می‌رسونه، حتی وقتی شرایط سخت به نظر میان. نتیجه اینکه: وقتی دلت پاک باشه و به خدا توکل کنی، خدا بهترین پذیرش و رشد رو به تو می‌ده، حتی اگر راه‌ها و برکاتش عجیب و غیرمنتظره باشن. پس، همیشه به برکت‌های کوچک زندگی توجه کن و باور داشته باش که از جانب خداست. و در سختی‌ها هم به خدا اعتماد کن که روزی‌ات را بی‌حساب می‌رسونه؛ فقط باید دل پاک و صادق داشته باشی.
نهج‌البلاغه حکمت ۴۳ بخش دوم َ قَالَ (علیه السلام) فِي ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ: يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً. امیر گل ها که درود خدا بر او باد فرمود: خداوند بر خبّاب بن الارت رحمت فرستد؛ مردى که با دل و جان اسلام را پذیرفت، با فرمان‌بردارى راه هجرت را در پیش گرفت، به آنچه خدا برایش مقدر کرده بود، دل خوش داشت و راضى به رضای پروردگار بود. عمرى را در جهاد و پيكار در راه حق گذراند و سربلند از اين جهان رفت. واژه ها: يَرْحَمُ: می‌آمرزد، رحم می‌کند، لطف می‌فرماید اللَّهُ: خدا، پروردگار، خالق خَبَّابَ: خَبّاب، یکی از صحابه، یار پیامبر بْنَ: پسر، فرزند، نسل الْأَرَتِّ: لقب پدر خباب، فردی که لکنت داشت، ارت لقب او بود فَلَقَدْ: همانا، به‌راستی، یقیناً أَسْلَمَ: اسلام آورد، مسلمان شد، ایمان آورد رَاغِباً: با میل، با اشتیاق، با علاقه وَ: و، همچنین، سپس هَاجَرَ: هجرت کرد، مهاجرت نمود، کوچ کرد طَائِعاً: با فرمان‌بری، با رضایت، با اختیار قَنِعَ: قناعت کرد، راضی شد، بسنده کرد بِالْكَفَافِ: به مقدار کافی، به روزی اندک، به زندگی ساده رَضِيَ: خشنود شد، راضی شد، پذیرفت عَنِ اللَّهِ: از خدا، به رضای خدا، نسبت به مشیت الهی عَاشَ: زندگی کرد، عمر گذراند، زیست مُجَاهِداً: در حال جهاد، رزمنده، اهل تلاش در راه خدا
شرح: اگر آستین شما اندازه باشد، راحت هستید؛ اما اگر بیش ازاندازه و بلندتر باشد، اسباب زحمت است. قناعت یعنی آستین راحت؛ یعنی آستین رفاه را به اندازه گرفتن، که همین باعث آسایش و آرامش خواهد بود. و آنچه موجب ناراحتی بشر امروز است، طمع برای راحتی بیشتر است؛ و آنچه مایه‌ی غم بیشتر است، طلب شادی بیشتر است. و این البته ریشه در رقابت و چشم‌وهم‌چشمی دارد. یعنی چون در دیگران راحتی بیشتری می‌بینیم، ما هم راحتی بیشتری می‌خواهیم؛ و چون شادی بیشتری می‌بینیم، شادی بیشتری می‌طلبیم. و این درست مثل این است که اندازه‌ی آستین کسی دیگر را طلب کنیم، غافل از اینکه اگر آستین او بلند است، چون دست او هم بلند است! ما آن دست را نمی‌بینیم، فقط آستین را می‌بینیم. و قناعت یعنی آستین را به اندازه‌ی دست گرفتن. از ویژگی‌های برجسته‌ی خَبّاب بن اَرَت از اصحاب پیامبر ص و از شیعیان علی ع یکی همین قناعت بود. او اگرچه بعدها صنعت آهنگری داشت و می‌توانست بیشتر هم داشته باشد، اما به همان داشته‌های خود بسنده می‌کرد. خَبّاب، چنان‌که گفتیم، از نخستین مسلمانان بود؛ و اسلامش را هم با شکنجه‌های تلخ و طاقت‌فرسا برای خود حفظ کرد. راوی می‌گوید: دیدم هفت جای بدنش به‌شدت سوخته است. پرسیدم: بعد از گذر سال‌ها، هنوز هم از این سوختگی‌ها رنج می‌بری؟ گفت: اگر پیامبر نهی نکرده بود که آرزوی مرگ نکنید، من از شدت رنج، آرزوی مرگ می‌کردم. حال، امیرالمؤمنین (ع) در وصف او می‌فرماید: «وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ» یعنی او به آن‌چه نیازش را برطرف می‌کرد بسنده می‌نمود و بیشتر از آن نمی‌خواست. او با حداقل‌ها زندگی می‌کرد؛ بی‌حسرت، بی‌حرص. درست مثل یک درخت انجیر در دل کوه، که با کمترین آب و خاک هم می‌ماند و رشد می‌کند و میوه می‌دهد؛ بی‌صدا و بی‌توقّع، بی‌حاشیه ولی پُرثمر. و درست مثل گیاهی که در دل کوه با چند قطره شبنم هم زنده می‌ماند و گل می‌دهد، بی‌آن‌که از کم‌آبی شکایت کند یا چشمش دنبال رودخانه باشد. و همچون کاکتوس که در دل کویر، با چند قطره آب زندگی می‌کند؛ نه گله می‌کند، نه چشمش دنبال باغ‌های خرّم و سبز است. و خباب چنین بود. دنبال مال زیاد نمی‌رفت، چشم به سفره‌ی دیگران نداشت، و همچون درختی که هرچه از باران و نور بر او ببارد یا بتابد، به همان بسنده می‌کند، او نیز به آنچه می‌رسید، بسنده می‌کرد. «وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ» و دیگر آن‌که خباب، از خود راضی نبود بلکه از خدا راضی بود. و رضایت از خداوند، خود یک مقام است؛ و آدمی به چنین مقامی نمی‌رسد، مگر دو حقیقت را باور کرده باشد: نخست اینکه: هرچه هست و هرچه نیست، از جانب خداست. و اوست که می‌دهد، و اوست که نمی‌دهد. و دوم اینکه: خداوند حکیم است. اگر می‌دهد، از روی حکمت است؛ و اگر نمی‌دهد، باز هم از روی حکمت. درست مثل مادری که اگر به کودک خود شیر می‌دهد، باید بدهد؛ و اگر نمی‌دهد، نباید بدهد. و هر دو هم از سر مهر و رحمت است، گرچه کودک درک نکند. کسی که این دو حقیقت را باور کند، به مقام رضا می‌رسد. فراموش نمی‌کنم، در کودکی، روحانی سالخورده‌ای در محله‌ی ما بود که عینکی داشت با شیشه‌هایی ضخیم. من سخت دوست داشتم آن عینک را به من بدهد. گاهی به درِ خانه‌اش می‌رفتم و التماس می‌کردم. هرچه می‌گفت: «پسرجان، این به کار تو نمی‌آید»، بیشتر حسرت می‌خوردم، و بیشتر دلخور و دلتنگ می‌شدم. غافل از اینکه، او اگر به من نمی‌داد، از سر محبت بود. حال، بسیاری از خواست‌ها و خواهش‌های ما از خداوند، دقیقاً همین‌طور است. ولی چون این حقیقت را نمی‌فهمیم، گله‌مند می‌شویم؛ حال آن‌که سراپا لطف و لطافت است. همان که مولوی گفت: «بس دعاها کان زیان است و هلاک وز کرم می‌نشنود یزدان پاک» و خباب به چنین مقامی دست یافته بود. از این‌رو، هیچ‌گاه شکایتی نداشت، و هرچه پیش می‌آمد، با دلی آرام می‌پذیرفت. دلش قرص بود که خداوند برای او بد نمی‌خواهد. از این‌رو، حتی وقت درد و سختی هم دلخور نمی‌شد؛ چون به حکمت خداوند ایمان داشت. «وَ عَاشَ مُجَاهِداً» و دیگر آن‌که، خباب زندگیش را در راه جهاد گذرانید. یعنی فقط نفس نکشید، فقط زنده نبود؛ بلکه با هر لحظه‌اش جنگید، ساخت، ایستاد، یاد داد، و در برابر ظلم، خم نشد. همچون رودخانه‌ای که از دل سنگ و صخره می‌گذرد و هیچ‌گاه نمی‌ایستد؛ چون بودن یعنی حرکت، یعنی طراوت، یعنی زندگی. زندگی خباب، فقط خوردن و خوابیدن نبود؛ هر لحظه‌اش در تلاش و ایستادگی بود، همچون خورشیدی که تا لحظه‌ی غروب، با تاریکی و ظلمت درگیر و در حال مبارزه است. البته توجه داشته باشیم که زندگانی مجاهدانه، نه به این معناست که همیشه در میدان جنگ با تیغ و تیر درگیر باشیم؛ بلکه دایره‌ی جهاد و مجاهدت، بسیار گسترده‌تر از آن است. تا جایی که آن، کوچک‌ترین جهاد است؛ و این، بزرگ‌ترین: یعنی جهاد با نفس، با هوس‌ها و خواست‌های دل.
و اگر آن را کوچک‌ترین می‌نامند و این را بزرگ‌ترین، از آن روست که: جنگ‌های بیرونی، محدود به زمان و زمینی خاص است. چون همیشه جنگ نیست، و همه‌جا جنگ نخواهد بود. اما مجاهدت با نفس و هوس‌ها، در هیچ زمان و زمین و زمینه ای نیست که نباشد. و اساساً آن جهاد بیرونی هم، حتی ریشه در همین جهاد درونی دارد؛ چون آدمی، ابتدا با هوس‌ها و امیال خود می‌جنگد، که می‌تواند تن به تیغ و تیر بدهد، و پا به میدان‌های بیرونی بگذارد. نتیجه اینکه: قناعت، رضایت، و مجاهدت سه ستون شخصیتی خباب بودند؛ و هرکس بخواهد طعم آرامش عمیق را بچشد، باید مثل او، «کم خواستن»، «بهتر فهمیدن»، و «عمیق زیستن» را تمرین کند. برای پیاده‌سازی این حکمت در زندگی: قناعت کن: آنچه داری را ببین و از داشته‌ات لذت ببر، نه از نداشته‌های دیگران حرص بخور. مقایسه نکن: آستین دیگران را نگاه نکن، اندازه‌ی دست خودت را بشناس. رضایت یاد بگیر: اگر چیزی به تو نرسید، فکر کن شاید مثل آن عینک، به کارت نمی‌آمد. مجاهد باش: با نفس خودت، تنبلی‌ها، خواسته‌های بی‌جا و افکار منفی بجنگ؛ این جهادِ هرروزه‌ست. بی‌صدا رشد کن: مثل کاکتوس، مثل انجیرِ در کوه، پرثمر باش، حتی اگر کسی تشویقت نکند.
هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ(٣٨) معنی آیه: اون لحظه زکریا با دلِ پر از امید و بغض، خدا رو صدا زد و گفت: «خدایا، خودت یه بچه‌ی خوب بهم بده... می‌دونم تو همیشه صدای دلمو می‌شنوی و دعاهامو رد نمی‌کنی.» معنی تک‌تک کلمه‌ها: هُنَالِكَ: اون‌جا، در همون لحظه، در اون موقع دَعَا: صدا زد، دعا کرد، خواست زَكَرِيَّا: زکریا (اسم یه پیامبر)، همون زکریا، حضرت زکریا رَبَّهُ: پروردگارش، خدایش، صاحبش قَالَ: گفت، صدا زد، بیان کرد رَبِّ: ای پروردگار من، خدای من، ای صاحب من هَبْ لِي: بده به من، لطف کن بهم، عطا کن به من مِنْ لَدُنْكَ: از طرف خودت، از نزد خودت، مخصوصِ خودت ذُرِّيَّةً: نسل، فرزند، بچه طَيِّبَةً: پاک، خوب، خوش‌اخلاق إِنَّكَ: واقعاً تو، حتماً تو، بی‌شک تو سَمِيعُ: شنوا، گوش‌به‌زنگ، کسی که می‌شنوه الدُّعَاءِ: دعای من، خواسته‌هام، صدام یه توضیح ساده: هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ در همون لحظه‌ها، که زکریا می دید مریم چجوری با لطف خدا پرورش یافته ، مثل یه باغبون که وقتی می‌بینه باغی خشک شده، اما یه گوشه‌اش هنوز سبزه، دلش گرم می‌شه و از ته دل دعا می‌کنه برای بارون، او هم ، دلش لرزید و گفت: نوبت من کی می‌رسه؟ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً گفت: خدایا، یه بچه‌ی خوب از طرف خودت به من هم ببخش. یه نسلی پاک، یه فرزندی که دل رو روشن کنه. مثل یه درخت سیب که نه‌تنها خودش زیباست، بلکه می‌خوای میوه‌ش هم شیرین باشه، خوشبو باشه، سالم باشه... نه فقط یه اسم تو شناسنامه. زکریا دنبال نَفَسی بود که خیر ازش بجوشه، نه فقط صدا و شلوغی. إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ چون تویی که صداها رو می‌شنوی، حتی وقتی بی‌صدا و از ته دل گفته می‌شن. مثل وقتی که یه قطره‌ی بارون می‌افته روی خاک داغ، حتی اون صدای ریز رو هم زمین حس می‌کنه... خدا هم دعا رو همین‌طور عمیق می‌شنوه. زکریا امید داشت، چون می‌دونست صداش به گوش خدا می‌رسه، حتی اگه هیچ‌کس دیگه صداشو نشنوه. نتیجه اینکه: اگه چیزی رو از ته دل بخوای، اگه بدونی هنوز دیر نشده، اگه مثل زکریا وسط زندگیِ خاکستری، امیدتو از دست ندی... خدا حتما جوابتو می‌ده، حتی اگه زمانش به چشم تو دیر باشه. تو فقط دعا کن، با دل صاف، مثل کسی که می‌دونه نور از پشت ابر بالاخره بیرون می‌زنه... همین! فقط نذار دلت بی‌صدا بشه.
فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَىٰ مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ(٣٩) معنی آیه: یه روز، وقتی زکریا داشت توی عبادتگاه با دل و جان نماز می‌خوند، ناگهان فرشتگان پیشش اومدن و گفتن: «خدا بهت خبر خوب می‌ده؛ پسری به نام یحیی به دنیا میاد که پیامبرِ ویژه‌ایه. اون پیامبری رو که خدا آفریده، یعنی عیسی رو با دل و جون می‌پذیره. یحیی خیلی پاک و باشخصیته و از بهترین پیامبران به حساب میاد.» معنی تک‌تک کلمه‌ها: فَنَادَتْهُ: پس صداش زدن، باهاش حرف زدن، نداش دادن الْمَلَائِكَةُ: فرشته‌ها، ملائکه، پیام‌رسان‌های آسمونی وَهُوَ: در حالی که اون، همون موقع که اون، وقتی که اون قَائِمٌ: ایستاده بود، سر پا بود، در حال قیام بود يُصَلِّي: نماز می‌خوند، دعا می‌کرد، عبادت می‌کرد فِي: در، داخل، توی الْمِحْرَابِ: محراب، جای عبادت، گوشه خلوت عبادت أَنَّ: که، یعنی، این‌طور که اللَّهَ: خدا، پروردگار، معبود يُبَشِّرُكَ: بهت مژده می‌ده، خوشحال‌ات می‌کنه، خبر خوب می‌ده بِيَحْيَىٰ: به یحیی، پسری به اسم یحیی، فرزندی به نام یحیی مُصَدِّقًا: باورکننده، تصدیق‌کننده، تأییدکننده بِكَلِمَةٍ: به سخنی، به کلامی، به پیام و فرمانی مِنَ اللَّهِ: از طرف خدا، از جانب خدا، فرستاده از سوی خدا وَسَيِّدًا: آقا، بزرگ، آبرومند وَحَصُورًا: پاک‌دامن، خوددار، بی‌میل به زن وَنَبِيًّا: و پیامبر، فرستاده خدا، نبی مِنَ الصَّالِحِينَ: از آدمای خوب، از بندگان درست‌کار، از صالحان یه توضیح ساده: فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ فرشته‌ها صداش زدن، همون‌جایی که وایساده بود و داشت با دل شکسته نماز می‌خوند. مثل وقتی که یه نفر شب تا صبح با اشک دعا می‌کنه، و همون لحظه که اصلاً فکرش رو نمی‌کنه، گوشی زنگ می‌خوره و یه خبر خوب می‌رسه... زکریا در حال بندگی بود، نه در حال گلایه؛ و همون‌جا جواب گرفت. أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَىٰ بهش گفتن: خدا یه پسر بهت می‌ده، و اسمش یحیی‌ـ؛ ببین مثل بارونی که وسط خشکسالی بی‌هوا می‌باره و زمینو زنده می‌کنه... خدا گاهی درست وقتی که همه‌چی غیرممکن به نظر می‌رسه، در می‌زنه با یه خبر که زندگی رو عوض می‌کنه. مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ یحیی قراره به کلمه‌ای از طرف خدا ایمان بیاره، یعنی به عیسی. مثل یه شمع که روشن شده فقط برای اینکه یه چراغ بزرگ‌تر رو نشون بده... یعنی مأموریتی داره، نه فقط بودن، بلکه باور داشتن و تأیید کردن. وَسَيِّدًا وَحَصُورًا و یحیی بزرگوار و خویشتن‌داره‌. مثل یه درخت پربار که با اینکه هزار بار می‌تونست خم بشه یا بشکنه، ولی سرپا وایساده، قوی و سربلند... یعنی توی دنیا بودن بدون اسیر دنیا شدن. وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ و اون پیامبری از میان خوبان. مثل کسی که توی تاریکی فانوس به‌دست می‌ره جلو، تا بقیه هم راهو ببینن... یعنی یحیی فقط برای خودش خوب نیست، برای همه یه نشونه‌ست. نتیجه اینکه: خدا همیشه صدای دلا رو می‌شنوه، مخصوصاً وقتی تو خلوت، وسط دعا و بندگی صداش بزنی. مثل زکریا که جوابشو توی خود عبادت گرفت، ما هم باید حواسمون باشه که گاهی بهترین بشارتا، توی لحظه‌هایی میان که داریم بی‌صدا با خدا حرف می‌زنیم. نذار اون لحظه‌ها کم بشن... اونجاست که آسمون به زمین نزدیک می‌شه.
قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً ۖ قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا ۗ وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ(٤١) معنی آیه: زکریا که دلش می‌خواست زودتر بفهمه این وعده کی قراره اتفاق بیفته، با بی‌تابی گفت: «خدایا، یه نشونه بهم بده که بدونم کی وقتشه.» خدا جواب داد: «نشونه‌اش اینه که سه روز و سه شب نمی‌تونی با کسی حرف بزنی، فقط با اشاره و نگاه. اما یادت نره… توی این مدت، تا می‌تونی منو یاد کن. صبح و شب با دلت صدام کن و شکر این نعمتو بجا بیار.» معنی تک‌تک کلمه‌ها: قَالَ: گفت، جواب داد، صدا زد رَبِّ: خدای من، پروردگارم، صاحبم اجْعَلْ لِي: قرار بده برام، بگذار برام، بده به من آيَةً: نشونه، علامت، دلیل روشن قَالَ: (خدا) گفت، پاسخ داد، جواب داد آيَتُكَ: نشونه‌ات، علامت تو، دلیل تو أَلَّا تُكَلِّمَ: اینه که حرف نزنی، صحبت نکنی، با کسی نگی النَّاسَ: مردم، آدم‌ها، بقیه ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ: سه روز، سه شبانه‌روز، سه روز کامل إِلَّا رَمْزًا: فقط با اشاره، جز با ایما و اشاره، غیر از رمز و علامت وَاذْكُرْ: یاد کن، به یاد بیار، ذکر بگو رَبَّكَ: پروردگارت، خدات، صاحبت كَثِيرًا: زیاد، مداوم، همیشگی وَسَبِّحْ: تسبیح بگو، پاکی خدا رو بگو، ستایش کن بِالْعَشِيِّ: هنگام غروب، دم غروب، آخر روز وَالْإِبْكَارِ: وقت صبح، اول صبح، دم سحر یه توضیح ساده: قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً زکریا گفت: خدایا یه نشونه‌ای بهم بده، یه علامتی که بدونم این وعده‌ات حتما داره اتفاق می‌افته. مثل وقتی که دلت یه تأیید محکم می‌خواد، یه چیزی که بگه "آره، راه رو درست اومدی." مثل نور سبز یه چراغ راهنما وقتی توی تاریکی منتظری رد شی. قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا خدا گفت: نشونه‌ات اینه که سه روز نمی‌تونی با مردم حرف بزنی، فقط با اشاره. مثل وقتی که گوشی آدم خاموش می‌شه، نه می‌تونی زنگ بزنی، نه جواب بدی... وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا اما تو توی همین سکوت، زیاد خدا رو یاد کن. مثل قطره‌های بارونی که بی‌وقفه به زمین می‌زنن، یاد خدا هم باید توی قلب آدم بچکه، آروم و مداوم. حتی وقتی زبونت بسته‌ست، دلت می‌تونه زمزمه کنه. وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ و صبح و شب، خدا رو تسبیح کن، توی تاریکی و روشنایی، یادت نره. مثل نفس کشیدن کنار ساحل، صبح‌ها با طلوع، غروب‌ها با آرامش موج... لحظه‌هایی که انگار دنیا آروم می‌گه: "وقت گفتنِ اسم خداست." نتیجه اینکه: گاهی خدا سکوت رو بهت می‌ده تا صدای دلتو بیشتر بشنوی. مثل وقتی که برق می‌ره و همه‌چی خاموش می‌شه، تازه متوجه صدای قلبت می‌شی. پس اگه یه‌وقتی از دنیا جدا شدی، یا زبونت بسته شد، اون لحظه‌ها رو دست‌کم نگیر... شاید همون وقت، بیشتر از همیشه به آسمون وصل شدی.
قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ(٤٠) معنی آیه: زکریا با یه نگاه پر از تعجب و کنجکاوی پرسید: «خدایا، مگه میشه من تو این سن بالا پدر بشم؟! دیگه پیرم، همسرم هم نمی‌تونه بچه‌دار بشه!» خدا با مهربونی جواب داد: «آره، همینطوره... ولی یادت باشه، هر کاری که من بخوام، می‌تونم انجام بدم.» معنی تک‌تک کلمه‌ها: قَالَ: گفت، جواب داد، بیان کرد رَبِّ: ای خدای من، پروردگارم، صاحبم أَنَّىٰ: چطور ممکنه؟، از کجا؟، چجوری؟ يَكُونُ لِي: برام میشه؟، نصیبم میشه؟، می‌تونه باشه برام؟ غُلَامٌ: پسر، فرزند پسر، بچه‌ی نرینه وَقَدْ: در حالی که، تازه اینکه، با اینکه بَلَغَنِيَ: رسیده به من، سراغم اومده، من رسیدم به الْكِبَرُ: پیری، سن بالا، کهولت وَامْرَأَتِي: و زنم، همسرم، شریک زندگیم عَاقِرٌ: نازاست، نمی‌تونه بچه‌دار شه، نازا مونده قَالَ: (فرشته یا خدا) گفت، پاسخ داد، جواب داد كَذَٰلِكَ: همین‌طوره، آره همین‌جوره، دقیقا این‌طوریه اللَّهُ: خدا، پروردگار، معبود يَفْعَلُ: انجام می‌ده، عمل می‌کنه، کار می‌کنه مَا: هر چی، هر چیزی که، اونچه رو که يَشَاءُ: بخواد، اراده کنه، تصمیم بگیره یه توضیح ساده: قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ زکریا با تعجب گفت: خدایا چطور ممکنه من بچه‌دار بشم؟ من که پیر شدم، همسرمم که نازاست! مثل یه درخت خشک که سال‌هاست میوه نداده، و آدم فکر می‌کنه دیگه هیچ بهاری براش نیست... زکریا با اینکه اهل ایمانه، ولی از شدت تعجب، این سوال رو می‌پرسه. مثل ما که گاهی با اینکه به خدا اعتماد داریم، باز ته دلمون می‌پرسه: واقعاً میشه؟ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ خدا جواب داد: آره، همین‌جوریه! خدا هر کاری که بخواد، می‌تونه بکنه. مثل بارونی که یه‌دفعه وسط کویر می‌باره و گل درمیاره... وقتی خدا بخواد، قانونا کنار می‌رن، و معجزه میاد جای عقل حسابگر. اینجاست که باید بدونی خواستن خدا، قوی‌تر از هر غیرممکنه. نتیجه اینکه: اگه فکر می‌کنی دیره، یا دلت از امید خالی شده، یادت باشه برای خدا هیچ‌وقت دیر نیست. مثل زکریا که توی سن پیری جواب گرفت، ما هم باید باور داشته باشیم که وقتی خدا بخواد، همه چی ممکنه. شرطش اینه که دل ببریم پیشش، حتی وقتی شرایط، برعکسِ رویاست.