eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین. قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه / 119). برای سلامتی وجود مقدس ولی عصر أرواحنا فدا و تعجیل در ظهور با برکت ایشان و ان‌شاء‌الله توفیق شفاعت ابی‌عبدالله روز قیامت صلواتی عنایت بفرمائید. حق پذیری، خق ستیزی بحث ما این شب‌ها در رابطة با هشدارهای امام حسین ـ علیه السلام ـ بود یعنی تذکراتی که دادند در حادثة عاشورا چه قبلش چه روز عاشورا که این هشدارها و تذکرات و این نهیب‌ها و خطرهایی که ایشون فرمودند هر زمانی ممکنه تو جامعه اتفاق بیفته هر زمانی ممکنه جامعه بهش مبتلا بشه دیشب عرض کردم یکی از هشدارهای ابی‌عبدالله این بود که حق بهش عمل نمیشه برعکس به باطل عمل میشه حق فراموش شده ترک شده و در مقابلش باطل را عده‌ای علم کرده و دفاع می‌کنند «اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ ... اِنَّ النَّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدّينَ لَعِقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ، فَاِذا مُحِّصُوا ...» (لهوف، ص79)؛ یک مقداری دیشب توضیح دادم گفتم مردم سه دسته هستند بعضی‌ها حق‌پذیر هستند بعضی‌ها حق‌ستیز هستند بعضی‌ها سکوت می‌کنند امروزی‌ها تو اصطلاحات سیاسی‌ها تو ادبیات امروزی یه جور دیگه میگن میگن سفید و سیاه و خاکستری بعضی‌ها سفید شفاف مشخص آقا این موضعش دفاع از امام حسین است مثل مثلاً فرض کنید حبیب‌بن‌مظاهر بعضی‌ها هم سیاه است سفت می‌ایسته نه حرف امام قبول می‌کنه نه نصیحت درش اثر می‌کنه مثل عمرسعد اون دستة‌ خاکستری همیشه خطرش بیشتر دستة خاکستری دسته‌ای که نه با امام است نه علیه امام است امام را قبول داره ولی جرأت یاری کردن نداره امروز و فردا می‌کنه تأخیر می‌اندازه این همیشه تو همة نظام‌ها ما این افراد را داریم این خاکستری‌ها را کسانی که بالأخره معلوم نیست این موافق است مخالف با نظام علیه نظام عرض می‌کنم که کدوم طرفی است پس دستة اول که حق‌پذیر هستند باز من یک کمی امشب اینو توضیح بدم البته اینو عرض کنم باطل همیشه در بستر حق خودش نشون میده نمیگه من باطلم یعنی سامریم که گوساله درست می‌کنه مردم بت‌پرست می‌کنه از آثار موسی ـ علیه السلام ـ استفاده می‌کنه تا خداپرستی نباشه بت‌پرستی نمیتونه درست بشه مردم یه فطرت پاکی دارند به نام خداپرستی دشمن میاد یه باطلی به نام بت سامری میاد یه گوساله‌ای به نام معبود کنارش میذاره کربلا همینطور بود عمرسعد به اسم دین یا خیل الله خود یزید به اسم جانشینی پیغمبر می‌گفت من خلیفة رسول‌خدا هستم این خطر امام باقر فرمود: روز عاشورا کل یتقرب الی الله بدمه؛ هر کسی فکر می‌کرد با کشتن امام حسین به خدا نزدیک میشه لذا روزه گرفتن بنی‌امیه جشن گرفتن یعنی به شکرانة این پیروزی مثل قانون یعنی باطل مثل انگل میمونه انگل تو بدن سالم رشد می‌کنه از خون سالم تغذیه میشه اون بیماری‌هایی که مثل سرطان، تومور، تو بدن ایجاد میشه تو جای سالم تو مخ تو خون تو معده یک جایی میگن سالم بود یه همچین بیماری در کنارش رشد کرد این را قرآن هم می‌فرماید، می‌فرماید: باطل کف روی آب است حق آب است کف بدون آب که ما نداریم تا کف آبی نباشی کف خودش را نشون نمیده اگه توحید نباشه بت‌پرستی بغلش درست نمیشه اگه نام پیامبر باشه کنارش اون میگه من خلیفة رسول‌خدا هستم این قانون باطل و إلا باطل هیچ‌وقت نمیگه من باطل هستم حق پذیری آقایان عزیز، برادران، خواهران اون دستة اول من امشب یک کمی باز توضیح بدم انسان مؤظف است یک حق را بشناسه که دیشب راه شناختش گفتم تو توحید اول ببینه حق با خداپرستاست یا با بت‌پرستا یا با منکرین خدا بالأخره یک عده میگن خدای واحد یک عده شریک قائلند مثل مسیحیت یا بت می‌پرستند یک عده هم هستند منکر آفرینش عالم هستند میگن این عالم خود به خود درست شده پس اول تو اعتقادات اون مبدأ ما باید ببینم حق با کدام است راهشم گفتم دیشب از حسمون از فطرتمون از عقلمون همینطور بیا جلو تو نبوت خب همة انبیا محترم هستند اما پیامبری که آخرین نبی است کیست تو امامت و خلافت آیا سقیفه حق است یا غدیر؟ همینطور بیائید جلو تو احکام تو انتخاب مرجع حالا مباحث سیاسی مباحث اجتماعی اگه یه اشتباهی رخ بده قابل اغماض گاهی یکی یه دوره به یکی رأی داده اشتباهی بعد اشتباه کرده حالا آسمان رو زمین نمیاد گرچه اونجام باید تو انتخابات توی تشخیص رئیس جمهور نمایندة مجلس تشخیص خط فکری اینام باید آدم دنبال حق باشه ولی خب ضرر این به
اندازة اون ضرر تشخیص حق تو توحید و امامت و نبوت اینها نیست اول باید حق شناخت دوم باید حق قبول کرد حالا که شناختی قبول می‌کنی بعضی‌ها می‌شناختند دیر قبول می‌کردند فرعون وقتی حضرت موسی اومد پیشش یکی دو تا سؤال بینشون رد و بدل شد حضرت موسی گفت اگه تو خدایی خورشید برعکس بیار خورشید از مشرق میاد تو از مغرب بیارش مگه تو خدا نیستی قرآن میگه:‌ «فَبُهِتَ الَّذِي کفَرَ» (بقره / 258)؛ فرعون گیر کرد فهمید حق با موسی است همونجا باید قبول می‌کرد صبر کرد صبر کرد صبر کرد تا موسی تا فرعون تو رود نیل افتاد اونجا گفت حق با موسی بود خب اونجا فایده نداره چه حق‌پذیری است حق همون روز که گفتی «فَبُهِتَ»؛ همون روز فهمید اشتباه می‌کنی زلیخا صبر کرد صبر کرد زندان‌های یوسف تمام شد باباش نابینا شد چه اتفاقاتی افتاد چقد یوسف آخرها گفت الآن.... الان فهمیدم حق با یوسف است من اشتباه کردم این تأخیر در پذیرش یه آیه‌ای تو قرآن است حالا آدرس میدم ببینید سورة توبه آیة 106 قرآن کریم می‌فرماید که مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان نوشته بعد از جنگ اُحد چند سال بعد حمزه که در اُحد به شهادت رسید قاتلش پشیمان شد یعنی وحشی بعد از جنگ موته هم قاتل جعفر بن ابی طالب که داداش حضرت امیر جعفر طیار اونم پشیمان شد حالا در دو فاصلة زمانی اینها آمدند مسلمان بشوند خدا می‌فرماید: این آیه است «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ» (توبه / 106)؛ بعضی‌ها با تأخیر آمدند إرجاع یعنی تأخیر دیدند بالأخره اسلام رشد کرد و قدرت گرفت و اصلاً فهمیدن اشتباه کردند ولی چی بعد از شهادت حمزه بعد از کشتن جعفر بن ابی طالب تکلیف اینها چی میشه؟ خدا تکلیف اینها را تو قرآن مبهم کرده می‌فرماید: «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ شاید هم توبه‌اشون قبول کنه کما اینکه زلیخا مثلاً قبول شد ولی فرعون قبول نشد «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ نمی‌دونیم امام صادق فرمود خدا از ما نخواسته تو تکلیف اینها دخالت کنیم حالا اینو میخوام عرض کنم اول حق‌شناسی دوم پذیرش حق من دو سه تا تاریخ براتون بگم شاید بعضی‌هاشو کمتر شنیده باشید در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین برمی‌گشت رسید به کربلا چند نفر نقل کردند ابن‌عباس نقل کرده دیگران نقل کردند آقا پیاده شد یه قدری خاک کربلا را برداشت بوئید بوسید ظاهراً همین منطقة قتلگاه هم بود اینجا قتلگاه حسین فرزند من است اینجا انسان‌هایی به شهادت می‌رسند که نظیر نداشتند در گذشته و در آینده هم ندارند این در روایت دارد خوب دقت کنید پیشگویی حادثه کربلا داستان یک شخصی است به نام شیبان من باز این تاریخ است از تاریخ‌هایی که جدید دیدم ندیده بودم قبلاً امروز می‌گشتم تو کتاب‌ها پیدا کردم می‌گوید که آقا که این حرف زد من رفتم یک استخوانی پیدا کردم اونجاها حالا یک تیکه استخوان محکمی ظاهراً استخوان یک حیوانی هم بوده اونجا دارد تو نقل که استخوان یک حیوانی بوده پیدا کردم و آقا که رفت رفتم یه گوشة این بیابون چال کردم و خاک کردم علامتم گذاشتم که این کجاست گفتم ببینم اینکه آقا فرمود دروغ این نمی‌تونه قبول کنه حق را ببین امام‌شناسی ضعیف است اعتماد به امام نداره میگه گذشت این قصه سال 38 بوده 23 سال بعد از اون کربلا اتفاق افتاد همین آقای شیبان میگه من بعد از شهادت امام حسین اومدم کربلا و عرض می‌کنم رفتم گشتم استخوان پیدا کردم جاشو علامت گذاشته بودم دیدم خبر درست بوده قبرها اونجا بود بعد از دفن شهدا اومده سؤال کردم گفتم بله اینجا جنگی واقع شد پسر فاطمه شهید شد اینجا یعنی این حالا این قبول کنه دیگه فایده داره؟ دیگه اثری نداره دیگه این دیگه دیره باز تو همین کربلا هرثمه هم کنار امیرالمؤمنین بود این صحنه را دید اینم مال همین قصه است تو صفین هرثمة بن سلیم نه أعین دیدم بعضی کتاب‌ها اشتباه نوشته هرثمة بن أعین نه هرثمة بن سلیم است ایشون هم میگه من این صحنه را دیدم به سال 38 هجری امیرالمؤمنین این قصه را فرمود: که اینجا مدفن فرزندم حسین است محل شهادت است ایشونم حالا این جالبه این تو ایام محرم همین روزها پنجم، ششم تو سپاه عمرسعد بوده میگه یاد این قصه افتادم که سال 38 بیست و سه سال پیش امیرالمؤمنین یه همچنین قصه‌ای اینجا گفت بلند شد اومد خدمت امام حسین گفت آقا ما بیش از بیست سال پیش با پدرت از اینجا رد می‌شدیم پدر شما یه همچین حرفی زد من اون روز باور نکردم ولی امروز می‌بینم نه واقعاً شما را محاصره کردند و این اتفاق می‌افته آقا فرمود: تو چه کار می‌کنی؟ گفت: لا لک و لا علیک؛ نه ضد شما میشم نه دوست شما این خاکستری نه سیاه نه سفید نه تو سپاه عمرسعد وامی‌ایستم نه تو سپاه شما میرم کوفه دنبال زندگیم و رفت ببینید این حق شناخت یک حق قبول کرد دو از حق دفاع نکرد کتمان این سه تا اگه
بعضی‌ها میگن می‌دونیم حقه قبول هم داریم حقه ولی ما حرف نمی‌زنیم این بی‌انصافی است کسی که می‌بینه قبول می‌کنه باید دفاع کنه از حق حالا بحث حقم که میگم آقایون خواهران ببینید یک وقتی توی دعوای خانوادگی واقعاً آدم احساس می‌کنه حق با خانمش یک نزاع خانوادگی احساس می‌کنه حق با برادرش احساس می‌کنه تو اداره تو ماشین تو خیابون حق را واقعاً گاهی انسان می‌فهمه جرأت اینکه بگه خانم من اشتباه کردم شما درست میگید برادر من اشتباه کردم شما درست میگی میخوام بحث را یه خورده کاربردی‌اش کنم تو سرتاسر جامعه این سریان داره مرحوم عرض می‌کنم که ملامحسن فیض کاشانی(ره) با ملاخلیل قزوینی تو کاشان بحث کرد خب ملامحسن خیلی استدلال آورد ولی ایشون قانع نشد بالأخره ظاهراً مرحوم فیض کاشانی پیروز شد عده‌ای هم گوش می‌کردند این بحث را ملاخلیل قزوینی آمد قزوین رفت کتا‌ب‌ها را گشت دید اشتباه کرده حق با ملامحسن بوده بلند شد از قزوین آمد کاشان رفت در خانة ملامحسن فیض کاشانی گفت یا محسن قد أتاک المصی؛ آی محسن گنه‌کار اومده خیلی تعجب کرد گفت من تو خونه نمیام جلو مردم فقط میخوام اعلام کنم حق با شما بود من اشتباه کردم ما الان تو این کشور تاوان این قصه را خیلی داریم می‌دهیم آدم‌هایی که حاضر نیستند فقط یک کلمه بگن ما اشتباه کردیم نباید این حرف می‌زدی نباید خیلی من چند بار البته شنیدم تو مجلس از بعضی مسئولین عذرخواهی از بعضی اشتباهات این خیلی خوبه اشتباه کرد عذرخواهی می‌کنه ببینید شما دولت حجاز به خودش اجازه نمیده شش هزار آدم را از کشته پشته ساخته از کشته پشته ساخته تو عربستان یکی از عزیزانی که آمده و از نزدیکان است می‌گفت یکی از این عزیزانی که از دنیا رفته و هجرت کرده و اونجا به شهادت رسیده می‌گفت ایشون با موبایل به خود من زنگ زد من تو چادر بودم گفت فلانی من تو کانتینرم دارند منو می‌برند بین کشته‌ها من موبایلم همراهم من زنده‌ام من تو کانتینرم ایشون میگه من این صدا را ضبط کردم که رفتیم دیگه نذاشتن در باز کنیم میان مرده‌ها چند تا آدم اینطور از بین رفتن یکی از آقایونی دیگه‌ای که آمده روحانی ایشون می‌گفت من فریاد می‌زدم یکی از اینها با چکمه گذاشت رو سینة من تو مجوسی تو ایرانی هستی بمیر خب این جمله حاضر نیستند عذرخواهی کنند خیلی زور داره قصة توجیه قبول حق این یک شناخت حق این یک قبول حق دفاع از حق من یه جمله‌ای براتون بگم اینو حفظش کنید جالبه ائمة ما بزرگان ما هم انگشتراشون یه مطالب خوبی گاهی روش نوشته بود یک آرمی بود هر کدوم از ائمه انگشتراشون یک آرمی داشت حالا تو تاریخ آمده هم رو شمشیرهاشون مثلاً خود شمشیر امام حسین ـ علیه السلام ـ یک نوشته مخصوصی داشت یک وقتی من گفتم اینجا اون شمشیر امیرالمؤمنین یک نوشتة داشت امام صادق فرمود: مکتوب علی سیف رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جالبه فرمود رو شمشیر پیغمبر سه تا مطلب نوشته بود ببینید برای یک نوشتة پرچمی تابلویی میرن همیشه گزینش می‌کنند دیگه اون کلیدی‌ترین مطلب می‌نویسند دیگه حالا که پیغمبرخدا می‌خواهد رو شمشیرش بده یه چیزی بکنند که بمونه شمشیر پیغمبر دست امام زمان أرواحنا فدا است شمشیر پیغمبر(ص) روز عاشورا شمشیر پیغمبر روز عاشورا دست امام حسین بود دست ائمه بوده ائمة ما اینها چون جز میراث رسول‌خداست که اینها را به امیرالمؤمنین داد دست به دستم گشته تا ان‌شاء‌الله دست حضرت حجت امام حسین روز عاشورا گاهی می‌فرمود: هذا سیف رسول‌الله این شمشیر پیغمبر دست منه این عمامة پیغمبر سر منه حالا اون سه تا مطلب چی بود؟ این بود خوب دقت کنید صله رحم: صل من قطعک با فامیلتون ارتباط داشته باشید ولو کم ارتباطید ولو اون کم ارتباط است ولو اون به شما سر نمی‌زنه مقابله به مثل نکنید صلة رحم گفتن حق دو: قل الحق ولو علی نفسک؛ همه جا حق را بگو بگو نه فقط بپذیری ولو علیه خودت باشه شما که می‌فهمی اشتباه کردی جرأت پذیرش را داشته باش خوبی کردن به کسی که به شما بدی کرده سوم فرمودند که أحسن إلی من عصی إلیک؛این روایت سندشم سند خوبی است در کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ‌صدوق کتابی که بیش از هزار سال قدمت داره اومده کسی که به تو بدی کرده تو بدی نکن ببینید سه تا نکتة اجتماعی است بحث نماز و روزه نیست نه اون جای خودش دارد پیغمبر اکرم برا تکمیل اخلاق اومده سل من قطعک ارتباط با مردم «وَ قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك‏» (من لا يحضره الفقه، ج4، ص179) این اولین مطلب پذیرش حق و دفاع از حق باز بذارید یه دو تا داستان دیگه از کربلا اینها چون گفتم خیلی‌هاشو کمتر گفتند و شنیدید لااقل امسال بنده کم گفتیم صبح عاشورا یک آقایی است به نام مسروق بن وائل جزو سپاه عمرسعد اینها خاکستری هستند این دستة که نمیشه خلاصه اینها را در یک ردیف مثبتی قرار داد مسروق بن وائل میگه من آمدم نزدیک خیمة‌ اباعبدالله این را طبری نقل کرده خب می‌دونید طبری
یک تاریخ کهنی است بیش از هزار سال پیش تاریخ طبری نوشته شده میگه آمدم نزدیک خیمه‌های ابی‌عبدالله دیدم یک شخصی به نام عبدالله بن حوزه داره به امام حسین جسارت می‌کنه توهین می‌کنه و حرف‌هایی می‌زنه که دور خیمه‌ها را ابی‌عبدالله گودال کنده بود آتیش درونش قرار داده بودند که دشمن نتونه از اونجا حمله کنه نتونه عبور کنه اومد یه جسارتی کرد گفت یا حسین تعجلت بالنار؛ به زبانم نمی‌چرخه ترجمه کنم حرف این آدم خبیث را یا حسینتعجلت بالنار؛ به آتیش عجله کردی عجله نکن ما تو را می‌کشیم به قتل می‌رسانیم چنین میشه داشت جهنم را برا امام حسین و تهدید به جهنم را برا امام حسین امامی که سید الشباب اهل الجنه است ابی‌عبدالله نفرینش کرد فرمود: این دعا را کرد اللهم حض بالنار؛ خدایا اینو تو همین آتیش دنیا بسوزون که حرمت ما را بدونه مسروق میگه من دیدم اینارو گوش می‌کردم دیدم پای اسب لغزید عبدالله بن حوزه افتاد میان این گودال و فریاد می‌زد غلط کردم اشتباه کردم سوخت به درک واصل شد این صحنه را که دید مردد شد میگه دیدم حق با ابی‌عبدالله است این معجزه است و منهم من السمع و منهم من النظر؛ انواع ایمان آوردن به حق امام صادق فرمود: بعضی‌ها با گوش کردن ایمان می‌آورند بعضی‌ها با دیدن دیگه این روشنه این دلیل تا این صحنه را دید پشیمان شد میگه از همون جا اسبم را راندم خب کربلا راه فرار زیاد بوده بیابان بوده سی هزار لشکر هر چی می‌خواست بگریزه مخصوصاً از لشکر عمرسعد حالا لشکر ابی‌عبدالله خارج شدن یه خورده مشکل بود گرچه ضحاک بن عبدالله مشرقی از لشکر امام حسین هم عصر عاشورا جدا شد رفت یعنی اولم با امام حسین شرط کرده بود من یاری می‌کنم شما را تا جایی که دیگه کاری ازم نیاد میرم چون شرط کرده بود با آقا تا عصر عاشورا ایستاد و دفاعشم کرد و عصر اسبشم سوار شد از آقا خداحافظی کرد و رفت یکی از خبرنگاران کربلا ضحاک بن عبدالله است تو سپاه امام حسین بوده هم خوب صبح جنگیده هم بعدازظهر جنگیده اما وقتی دید همه شهید شدند فقط امام حسین تنها مونده رفت و خیلی از گزارش‌ها را تو مقتل شما از قول ایشون می‌شنوید بعضی‌ها میگن اینارو کی نقل کرده یکیشم این ضحاک بن عبدالله است میگه جزء سپاه ابی‌عبدالله بوده حتی صبح که می‌جنگید امام دعاش می‌کرد چون خوب مبارزه می‌کرد البته اینم نمره بیست نداره‌آ نباید امام را تنها میذاشت باید می‌ماند ولی به هر حال از سپاه دشمن راحت می‌شد گریخت مسروق بن وائل اسبش سوار شد و از کربلا خارج شد آمد کوفه یعنی حق را شناخت حق را پذیرفت اما از حق دفاع نکرد اینها را می‌گویند خاکستری این تو مرحله‌ای خوبه این شناخت خوبه پذیرفت خوبه اما کافی نیست ابی‌عبدالله داره هل من ناصر می‌زنه تو باید بمانی امام را یاری کنی اینها کم نیستند تو کربلا حبیب بن مظاهر از اصحاب ابی‌عبدالله است جلوی خیمه نشسته بود میگه یه وقتی دیدم یک کسی داره میاد جلو ظاهراً حالا نهم بوده هشتم بوده نمی‌دانم عاشورا نبوده دیدم داره میاد یه شمشیری هم بسته به نام کثیر بن عبدالله آقا فرمودند این را می‌شناسی گفتم بله آقا شر اهل الأرض؛ اگه یه آدم شر را می‌خواهی معرفی کنی آدم خوبی نیست فرمود: بذار بیاد ببینیم چه کار داره حبیب نگهبان بود محافظ بود رسید جلو خیمه گفت چیکار داری؟ گفت میخوام با ابی‌عبدالله ملاقات کنم گفت عیب نداره مسلح نمیذارم با امام حسین ملاقات کنی شمشیرت را بگذار برو گفت شمشیر از من جدا نمیشه من با شمشیر باید حرف بزنم پیغام دارم از عمرسعد بدون شمشیرم وارد نمیشم ایشون گفت منم اجازه نمیدم بری مگر اینکه من کنارت بایستم دست بذارم رو قبضة شمشیرت شمشیرت نگه می‌دارم حرفاتو بزن گفت کسی هنوز جرأت نکرده دست رو قبضة شمشیر من بذاره حبیب گفت کسی هم جرأت نداره از این در وارد بشه برگشت امام فرمود: چی شد گفت آقا برش گردوندم حالا به تعبیر من آدم پرویی بود لحظاتی بعد یکی دیگه آمد آقا فرمودند اینو می‌شناسی گفت بله آقا این آدم خوبی اگه به من می‌گفتند یه آدم خوب معرفی کن تو کوفه می‌گفتم این خوشنام بدنام نیست قرة بن قیس اومد جلو یه احوال‌پرسی با حبیب کرد خیلی با ادب شمشیرش زمین گذاشت رفت پیغامش به امام حسین داد و اومد بیرون وقتی آمد بیرون حبیب بهش گفت قرة تو منو می‌شناسی منم تو را می‌شناسم من از کسی بی‌دلیل حمایت نمی‌کنم تو می‌دانی حسین بر حق است تو می‌دانی عمرسعد و سپاه دشمن ناحق است بیا و برگرد گفت قبول دارم منم فهمیدم حسین بر حق است عمرسعد ناحق است فقط من پیام دارم قاصدم برم پیام برسونم برمی‌گردم رفت و برنگشت ببینید این آدم خاکستری است مذاکره امام حسین علیه السلام این آدمی که نمی‌تونه دفاع کنه ما کربلا افرادی داریم کاملاً شفاف إسود وجوههم مثل زهیر مثل حر مثل حبیب حتی اوناییکه پشیمون شدند مثل حر حر فهمید اما تردید نکرد زهیر هم فهمید اما تردید نکرد عده‌ای هم داریم که امام حسین باهاشون صحبت کرد نصحیت کرد خصوصی عمومی به تعبیر م
قام معظم رهبری فرمود: ابی‌عبدالله مذاکره کرد در مذاکره نصحیت کرد عمرسعد را آنچکه باید می‌گفت فرمود چون چند تا ملاقات داشته امام حسین با عمرسعد اثر نداشت اونم مشخصه سیاه است اما این وسط اینا قرة بن قیس‌ها شیبانی‌ها هرثمة بن سلیم‌ها و چند تا دیگه هم داریم حالا من شب‌های دیگه بعضی از اینها را برا شما خواهم گفت کسانی که حق را شناختند حق را پذیرفتند اما از حق دفاع نکردند عبیدالله بن حر جعفی یکی از اینهاست می‌دانست حق با امام است عبدالله بن عمر یکی از اینها خب عبور کنیم از این بحث دستة اول گفتیم حق‌پذیر حق ستیزی یک گروه هم داریم حق‌ستیز بذارید چهار تا آیه بخوانم و این گروه را هم اشاره کنم و رد بشم خوب دقت کنید آیاتی که می‌خوانم قرآن کریم می‌فرماید: یک بعضی‌ها حق نمی‌شناسند «بَلْ أَکثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ» (انبیاء / 24)؛‌ خب این اشکال در عدم شناخت حق را نمی‌شناسند الان هم ما داریم اینها وظیفه‌اشون است به عالم مراجعه کنند تحقیق کنند بررسی کنند نشینند یه گوشه‌ای برن حق را بشناسند دو: «وَأَکثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»(مؤمنون / 70)؛ بعضی‌ها حق را می‌شناسند اما کراهت دارند از حق می‌دانند این جنگ باید بره تو جبهه ولی من می‌شناختم تو جنگ آدم‌هایی که بیست تا آمبولانس برا جنگ دادند برا اینکه فرزندشون نره سربازی یعنی نره جبهه تو اون شهر خدمت کنه یک آقایی بود من می‌شناختم بیست آمبولانس حاضر شد بده برا جبهه ولی بچه‌اش نره جبهه اتفاقاً اون بچه هم یک مدتی بعد از سربازی از دنیا رفت یه حادثه‌ای براش پیش آمد عرض می‌کنم که من می‌شناختم اون آقا را خب این نمیگه عراق حق است جنگ ایران و عراق حق با صدام بود میگه من می‌دونم حق با شماست اون باطل است ولی من جوانم را نمیدم آدمی هم داشتیم من رفتم خانه‌اش چهار تا شهید داده تو همین شهر سه تا شهید دو تا شهید شهید زین الدین وقتی اومد خواستگاری خانوادهاشون نقل می‌کرد که حرف‌ها را که زدن نوبت خودش شد داماد باید حرف بزنه رو کرد به من گفت می‌دانی من قبل از این یه ازدواجی کردم جا خوردم ازدواج کردی برا چی اومدی خواستگاری به من نگفته بودن گفت نه من قبل از این با این تفنگ با این جبهه ازدواج کردم اگه میتونی با این کنار بیای بسم الله من فردا عازم جبهه هستم شهادت توش هست این شهید سردار همدانی مستشار نظامی ارشد ایران در سوریه که بیش از صد هزار نیرو را در سوریه ایشون تجهیز کرد آماده کرد قدرت دفاع به مردم سوریه داد وإلا سوریه همان اول رو هوا بود خانمش بعد از شهادت مصاحبه کردند گفت من منتظر بودم من می‌دونستم ایشون می‌کشند فقط زمانش یا امروز بود یا فردا معلومه کسی که تو اوج درگیری حلب حضور پیدا می‌کنه تو اوج درگیری سوریه حضور پیدا می‌کنه اونم رصدی که دشمن ازشون داره اینها شهید عباس موسوی دبیر کل حزب الله لبنان که با خانواده‌اش شهید شد خانواده‌اش گفته بود من می‌دونستم ایشون می‌کشند فقط چیزی که از خدا خواستم خدایا ما با هم شهید بشویم اتفاقاً با هم شهید شدند هم خودش شهید عباس موسوی هم همسرش تو یک توجعه‌ای با هم به شهادت رسیدند این اول حق را نمی‌شناسند دو: «لِلْحَقِّ کارِهُونَ»؛ کراهت دارند سوم: «کذَّبُوا بِالْحَقِّ»؛ این خطرناک است تکذیب می‌کنند نمی‌پذیرند. چهارم: «فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ» (یونس / 76)؛ ستیز می‌کنند پس نمی‌شناسند یک کراهت دارند دو تکذیب می‌کنند سه مبارزه می‌کنند ما به اینها می‌گوئیم حق‌ستیز عمرسعد تو این دستة سوم بود تو این دستة چهارم حق‌ستیز بودند اینها وإلا اینها می‌دانستند حق با ابی‌عبدالله است روز هشتم محرم بود ظاهراً یا نهم نقل کرده تاریخ یک کسی از سپاه ابی‌عبدالله ـ علیه السلام ـ به نام حصین حصین با صاد میگه من اجازه گرفتم از امام حسین برم عمرسعد صحبت کنم برم بگم آب را باز کنید خب این زمینی که ابی‌عبدالله درش خیمه زده این زمین 600 هزار درهم خریداری کرده زمین با آب با هم است ملک ابی‌عبدالله است اصلاً شما تو ملک امام حسین آمدید امام حسین این سرزمین را از قبل آنکه هنوز سپاه عمرسعد بیاد اینجا ابی‌عبدالله دوم محرم اول اینو از اهالی نینوا خرید شرطم کرد من اینو واگذار می‌کنم به خودتون که از زائران من پذیرائی کنید این زمین چطور شما آبشو بستید به حسب قانون خرید و فروش هم مال ابی‌عبدالله است گفت من برم با عمرسعد صحبت کنم آقا فرمود: برو وارد خیمة عمرسعد شد سلام نکرد وایستاد عمرسعد سرش گرفت بالا می‌شناختش هم محلی بودند فکر نکنید عمرسعد حالا قدیم‌ها ما میگیم مجسمه‌هایی درست می‌کنند از عمرسعد یک مثلاً چیزهای خیلی عجیب و غریب عمرسعد یک آدم علی‌الظاهر زاهدی بوده عابدی بوده جزء افرادی بوده که چهرة مذهبی داشته اهل عبادت ظاهری بوده اینطور نبوده فکر کنید شما یک جانی قاتل نه خودش شمر جزء کسانی که صفین تو رکاب امیرالمؤمنین جراحت برداشته مجروح شده جزء مجر
وحان صفین است دعا کنید عاقبتتون بخیر بشه خیلی مهمه اومد عمرسعد سرش گرفت بالا گفت چرا سلام نمی‌کنی؟ آدم وقتی وارد بر یک مسلمان میشه باید سلام کنه گفت درسته ولی تو مسلمون نیستی أتزون أنک مسلم تو فکر کردی مسلمانی هذا ماء الفرات تشربه الکلاب و الخنازیر و أبناء الرسول الله عطاشا؛ این آب فرات حیوانات می‌خورند پرنده‌ها می‌خورند فرات خیلی آب داره شما رفتید دیدید این آب صد لیترش دویست لیترش پانصد لیترش تو لشکر امام حسین بیاد کم میشه ازش حیوانات دارند از این آب استفاده می‌کنند پرنده‌ها دارند از این آب استفاده می‌کنند این آب مال همه است آزاد است سی هزار لشکر شما داره این آب داره برمیداره بچه‌های اباعبدالله بچه‌های پیغمبر تشنه‌اند تو میگی من مسلمان هستم حرف حرف منطقی است یک نگاهی کرد به چهرة این آقا گفت والله إنی أعلم حرمة عزا اهل‌البیت؛ بخدا قسم من می‌دونم آزار اینها حرام است اینها فرزندان پیغمبر هستند ولی حصین که همین آقا بود من تو خون ابی‌عبدالله معامله کردم معامله کردم تا آخرم پاش می‌ایستم وقتی برگشت آقا بهش فرمود: چی شد گفت یا اباعبدالله یقتلک بری؛ عمرسعد برا حکومت ری شما را می‌کشه معامله کرده رو خون شما لذا هر جسارتی ازش بر میاد این حق‌ستیزی است امامت از خدا بخواهیم یک حق را تو همة امور بشناسیم مخصوصاً عرض کردم تو اعتقاداتمون اینو میگم چون برنامة‌ ما پخش میشه بعضی‌ها در کشور می‌بینند هر کسی صاحب هر مذهب هر مرامی است اول تو اعتقادات توحیدش نبوت امامت که حالا مهم‌ترین مسئلة اختلافی بعد از اسلام همین موضوع امامت است جوان‌ها باید رو این موضوع فکر کنند تأمل کنند اینکه نشد  که همینطور آبائی ابنائی نه واقعاً بیایند رو قصة غدیر رو قصة امامت همة کسانی که عرض را می‌شنوند بی‌طرفانه فکر کنند اکتفاء نکنند به یک اثر دو اثر کتاب‌ها را ببینند که ما بی‌دلیل سنگ غدیر به سینه نمی‌زنیم ما اگه دلیل قرآنی و حدیثی و تاریخی نداشتیم برا این امر اینطور پای غدیر نمی‌ایستادیم این توجه بده به یک افرادی که بدانند از چی دفاع می‌کنند سنگ کی به سینه می‌زنند نکنه یه وقت فردای قیامت حق براشون آشکار بشه دیگه فایده نداشته باشه الان حصل حق خوبه الان روشن بشه اونجایی نباشد که دیگه مسیر بازگشتی نیست قرآن می‌فرماید: بعضی‌ها میگن «يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن کنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ»؛ روز قیامت میگن وای بر ما که دربارة جنب الله کوتاهی کردیم جنب یعنی پهلو جنب الله چیه؟ امیرالمؤمنین فرمود: أنا جنب الله؛ مهم‌ترین مصداق جنب الله گرچه نماز هم جنب الله است قرآن هم جنب الله است هر چی به خدا منسوب است جنب الله است جنب الله یعنی منسوب به خدا یعنی بزرگ‌ترین مصداق جنب الله تو زیارتنامه داره امیرالمؤمنین است نکنه یک عده‌ای اونجا بگن «يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن کنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ» (زمر / 56)؛ این جنب الله را همین جا بشناسیم علم با کیست؟ عصمت با کیست؟ ولایت با کیست؟ پیغمبر از کی نام برده؟ قرآن بر کی تصریح کرده اینها را یک مقداری بیشتر عزیزان ما مخصوصاً من شب‌ها در مجتمع هم این جمله را میگم اصرار دارم امسال مقداری بحث‌های اعتقادی را بگنجونم تو منابر که این شناخت حق و تأکید بر حق و دفاع از حق ان‌شاء‌الله تو زندگی ما برجسته بشه خب دل‌ها روانه کنیم کربلا کنار مضجع شریف اباعبدالله آقاجان ما دنیا کاممون را با تربت شما برداشتند مادرامون هم ما را تو مجلس شما آوردند با اشک بهمون شیر دادند حالا هم تا محرم میشه لباس مشکی می‌پوشیم تو مجلس شما می‌آئیم احساسی هم نیستیم نه احساس دوام نداره شعور نه شور شورم هست ولی شور ناشی از شعور است چون ما این مرام را حق یافت چون ما این مکتب را حق یافتیم لذا از این مجلس‌ها خودمون جدا نکردیم دعا هم می‌کنیم به آبرویی که نزد خدا داری خدا ما و نسل ما را تا قیامت محب شما اهل‌بیت ـ علیه السلام ـ پیرو شما اهل‌بیت ان‌شاء‌الله قرار بدهد روز قیامت هم دستمون از نماز پر نیست چون ما نماز نمی‌خونیم ادای نماز من خودمو میگم روزة ما نماز ما عبادت ما اینا هیچ‌کدام را نمی‌توانیم ببالیم ولی یک چیز بهش می‌بالیم و پاش می‌ایستیم اونم محبت ابی‌عبدالله اشک بر ابی‌عبدالله اونجا می‌تونیم فریاد بزنیم خدایا ما با این کالا اومدیم. روضه: به بازار عمل با دست خالی من و لطف تو ای مولی المَوالی آقاجانم: این زبانحال ماست همة ما، ماه محرم دهه‌اش هم به نیمه رسید پنج شب گذشت این زبانحال همة ماست. به بازار عمل با دست خالی من و لطف تو ای مولی المَوالی بَدَم اما حسین را دوست دارم آقا مگه بدآ دل ندارند، مگه شما بدآرو نمی‌پذیری بَدَم اما حسین را دوست دارم همین باشد مدال افتخارم کجا ارباب من فردا گذارد غلام او در آتش پا گذارد بوَد در اوج آتش این شُعارم خدایا من حسین را دوست دارم خوشا بر من که دلدارم حسین است به محشر یاور و
یارم حسین است «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ» اونقدر محبت ابی‌عبدالله تو دلش موج می‌زد، یازده سالشه، یتیمه بابارو خیلی ندیده جزو اطفال ابی‌عبدالله هم سفارش کرده این بچه‌رو نگه دارید چون می‌دید از صبح عاشورا می‌دید این بچه هی دنبال عمو میدوه، هی میاد هی میره هی هوا داره وقتی دید همه شهید شدن داداشش قاسم شهید شد، پسرعموش علی‌اکبر شهید شد، امام حسین وداع کرد و رفت او را نبرد باز هم نیامد اما یه وقت دید آقا ابی‌عبدالله تو گودی قتلگاه است دور تا دورش گرگ‌ها حلقه زدند هر چی زینب دستش گرفت هر چی زن‌ها دورش گرفتند از میان دست زن‌ها فرار گرفت صدا زد: والله لَا أُفَارِقُ عَمِّي؛ من عموم تو قتلگاه تنها نمیذارم خودش انداخت رو بدن عمو ابی‌عبدالله صدا زد زینبم إحبسی؛ بگیر این بچه‌رو نتونستند حریفش نشدن نانجیبی شمشیر به طرف سر ابی‌عبدالله پرتاب کرد نازادنه عبدالله بن الحسن امشب یتیم‌داری کنید یتیم امام حسن مجتبی دستش اورد جلو دست قطع شد دو تا شهید کربلا رو بدن ابی‌عبدالله جان دادند یکیش علی‌اصغر رو دستآی بابا جان داد یکی عبدالله بن حسن رو سینة ابی‌عبدالله من هر چی گشتم ببینم آیا ابی‌عبدالله دستشو اورد بالا این بچه‌رو رو سینه فشار بده ننوشتن جایی چون تیر سه شعبه دیگه قدرت دست ابی‌عبدالله ساعد الله قلبک... یا حسین.... 
سخنرانی رفیعی# ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
شعارهای عاشورایی بحث امسال ما با رویکرد تحلیل شِعارهای عاشوراست عرض کردیم اصحاب ابی‌عبدالله بنی‌هاشم خود امام حسین یک رجزهایی خواندند یک شعرهایی خواندند حالا ولو همشم نرسیم ولی از هر کدام یک بیت دو بیتش را این شب‌ها بتوانیم نقل کنیم هم اهداف آنها را می‌شناسیم و هم یک مقداری تاریخ و زوایای مخفی تاریخ ناگفتة تاریخ بیشتر آشنا می‌شویم من خیلی دغدغه دارم که بحث‌هام تکرای نباشه خب الان چند ساله اینجا منبر میریم هر سال هم سعی دارم یک رویکرد جدیدی به بحث باشه امسال بحث شِعارها و رجزها و شعرهای عاشورا را انتخاب کردیم که بسیار مهمه این افرادی که اومدند وقت هم نداشتند دیگه طرف را می‌کشتند شهید می‌کردند نمی‌توانست یک سخنرانی مفصلی بکند باید گزیده و گویا و خلاصه خیلی پُر معنا تو دو تا سه تا بیت شعر حرف‌هاشُ می‌زده اونم چه اصحابی من یک جمله‌ای امروز عصر دیدم برایم خیلی جالب بود حالا بگم شماها هم یه خورده هم دلتان شاد بشه به این جمله و هم بدانید پا مجلس چه کسانی نشستید روز عاشورا در نقل دارد دیگه اون زمانی که خیلی از دشمن کشته شده بود کشته‌ها خب آمارش بالا بوده یک وقتی عمرسعد ملعون نگاه کرد دید خیلی از افراد بنام از بین رفتن یک شخصی بود به نام عمرو بن حجاج این را فرستاد گفت برو یک تشری بزن یک جوری جمع کن کار را این آمد وسط لشکر خیلی جالبه گفت یا حمقاء رو کرد به لشکر عمرسعد گفت: آی احمق‌ها یا حمقاء هولاء فرسان المصر و فرسان الحر؛ شما با یک آدم‌های عادی نمی‌جنگید اینها شیرها و شجاع‌های شهر هستند اینها حرها و آزاده‌ها هستند ذلت‌ناپذیر هستند إنهم اینها کسانی هستند شهادت و کشته شدن را دارند بهش سبقت می‌گیرند یسارعون فی القتل؛ یک خورده جدی‌تر بیائید به میدان حالا هم این حرف دشمن است خودشان را حمقاء معرفی کرد نادان و احمق و سپاه ابی‌عبدالله را فرسان المصر فرسان الحر اینها یک چنین آدم‌هایی هستند که در روایت دارد قتلنا قتلا النبیین؛ کشتگان کربلا مثل کشتگان کنار انبیاء هستند با این جایگاه با این عظمت امشب آقایون خواهرا جوان‌ها من میخوام رجز و شعر یکی از شهدای کربلا را به نام اَنَس بن حارث اسدی کاهلی دیشب اگر یادتون باشد کی گفتم ابوثُمامه امشب میخوام رجز ایشون را بگم که خیلی جالبه منتهی یک نکته‌ای از تاریخ زندگیشم بگم ایشون کسی است که خودش میگه از پیغمبرخدا روایت شده حالا نمیدونم خودش شنیده یعنی عمرش اینقدری بوده که پیغمبر را درک کنه که ظاهر بعضی کتاب‌ها اینه یا براش نقل شده میگه از پیغمبر خدا من شنیده بودم رُوی عن رسول‌الله پیغمبر خدا فرموده بود «ان ابنی هذا»؛ یعنی همین پسرم«الْحُسَینُ یُقْتَلُ به ارض یُقالُ لَها کَرْبَلا»؛ در یک سرزمینی کشته می‌شود به نام کربلا «فَمَنْ شَهِد»؛ هر کسی آن روز باشه حالا یک کسی نیست حضرت عیسی هم به حواریونش گفت اگر بودید امام حسین را یاری کنید خب حواریون که نبودند حضرت عیسی قبل از بعثت پیغمبر ماست ایشون پیغمبر خدا فرمود: هر کی اون روز باشه فَلْیَنصُرْه؛ باید یاری کند دو تا نکته اینجا بگم دقت کنید: یاری رساندن امام حسین علیه السلام نکتة اول فهم بعضی‌ها را ببینید این آقای انس‌بن‌حارث خانه و زندگی‌اش را رها کرد آمد نزدیکی همین سرزمین کربلا که اونجا روستا بود دیگه اونجا سکونت پیدا کرد ظاهراً هم یک خانه‌ای برای خودش درست کرد و در این سرزمین گاهی هم می‌آمد اینجا قدم می‌زد سال‌ها قبل از شهادت امام حسین‌آ که ابن‌سعد ابن‌سعد این غیر از عمربن‌سعدآ این یک نویسنده است به نام محمد بن سعد یک کتاب دارد به نام الطبقات الکبری کتاب خیلی قدیمی است سنی هم است شیعه نیست ایشون میگه خوب دقت کنید ابن‌سعد در الطبقات الکبری میگه یک آقایی بود به نام هیثم این می‌اومد رد می‌شد از این کربلا تو مسیرش بود دیگه می‌دید که این آقای انس اینجا سکنی گزیده اینجا زندگی می‌کنه تو بیابان بهش می‌گفت تو اینجا چه می‌کنی؟ می‌گفت من شنیدم از رسول‌خدا که در این سرزمین امام حسین کشته میشه می‌ترسم این واقعه اتفاق بیفته من نباشم من عمداً اومدم زندگی‌امو گذاشتم اینجا که هر موقع این اتفاق افتاد من ببین خیلی مهمه حاضر باشم این کجا؟ با آن آقایی که سینة امام حسین بوسیده آقا بهش میگه خودش هم به امام حسین میگه شما حقی کشته میشی آقا میگه منو یاری کن میگه نه من نمیام یعنی ابی‌عبدالله به عبدالله بن عمر، به عبیدالله بن حرّ جُعفی از اینها دعوت کرده نمی‌آیند اما این آقا را دعوت نکرده معلوم هم نیست چند سال دیگه قصة کربلا اتفاق بیفته شنیده در این سرزمین امام حسین شهید میشه زندگی‌اشو آورده اونجا که اگر یک روزی این اتفاق افتاد این یک وقت غایب نباشه باریک‌الله شنیده بودید اینو یه همچنین آدمی با یه همچنین روحیه‌ای اتفاقاً خب درک کرد قصه را روز عاشورا اومد خدمت ابی‌عبدالله و گفت آقا من خیلی وقت منتظرم از جدت هم شنیدم اجازه بدهید من بروم میدان مسن هم بوده یک خلاصه پیشانی بند بست وآب
روهاشُ داد بالا محکم بست که به هر حال چشمش نیفته چون موهای پُر پشتی داشت رفت میدان انقدری که ازش می‌آمد نوشتند هجده نفر را کشت «قتل ثمانیة عشر»؛ یعنی کشت هجده نفر از دشمن را و بعد هم شهید شد ایشون یک رجزی خوانده من حالا رجز را میگم برا شما چیه چون نکتة دقیقی توشه اما آن دو تا نکته‌ای که گفتم میخوام بگم اولیش همین قصة سکونتش در کربلا بود قصة دوم که خیلی از جوان‌ها از ما می‌پرسند ما اتفاقاً این هفته که در برنامة سمت خدا هم که بودیم این سوال را چند نفر پیامک کرده بودند که آقا قصة علم ابی‌عبدالله به حادثة عاشورا چیه؟ اگه واقعاً می‌دانسته شهید می‌شود باید می‌رفته خب آیا این ارزش مثلاً معنوی اخلاقی جایگاهی آیا مجبور نبوده تو این قصه؟ آیا یک حادثه‌ای نبوده همه گفتند باید واقع بشه حالا هم واقع شده و تمام شده دیگه دنبال قاتل و دنبال نمی‌دونم عامل و سبب و این‌ها برا چه می‌گردید؟ خیلی‌ها این را می‌پرسند ببینید آقایان، خواهران، علم امام حسین را به کربلا نمیشه منکر شد، گرچه بعضی‌ها شدند یعنی نتونستند این سؤال را جواب بدهند صورت مسئله را پاک کردند گفتند نه آقا خبر نداشت بی‌اطلاع همین‌طوری تصادفاً اینجا قرار گرفت ولی نمیشه انکار کرد اونقدر روایات زیاده حضرت ابراهیم گفتم دیشب براتون اتفاقاً امشب دیدم حضرت موسی هم که اومد از اینجا رد بشه کفشش پاره شد همون کربلا پاره شد یک خاری بود سنگی بود خون از پاش جاری شد ایشون هم فکر کرد یک خطایی کرده، سؤال کرد خدایا من خطایی کردم که این اتفاق افتاد؟ که قبلشم برا حضرت ابراهیم منتهی در ناحیة سر پیش آمده بود خطاب شد نه اینجا خون مقدسی رو زمین ریخته میشه خواستیم خلاصه توهم تو این قصه شرکت داشته باشی بدانی توجه کنی حضرت عیسی باز امشب دیدم این نقل را اولین کسی بود یا یکی از کسانی بود که فرمود زیاد لعن کنید بر قاتلان امام حسین با اینکه امام حسین هنوز به دنیا نیامده امام حسین که چه عرض کنم جدش هم به دنیا نیامده حضرت عیسی ششصد سال قبل از اسلامه و یک نقلی داره این نقل هم جالبه که البته این نقل دو سه جا آمده است تو یکی از معابد یهود که میگن کَنیسه، مال مسیحی‌ها را  میگن کلیسا مال یهودی‌ها را میگن کنیسه من بعضی از جاهای کشورهایی که رفتم هم کنیسه‌ها را رفتم هم کلیساها را حالا تفاوتش چیه رفتم برا دیدن نمیخوام الان وارد اون بحث بشم ولی این تو تاریخ آمده سیصد سال قبل از بعثت رسول‌خدا ببینید سه قرن قبل از بعثت رسول‌خدا یعنی حدود 1700 سال پیش یک سنگی پیدا شد تو یه کنیسه‌ای تو یکی از همین کنیسه‌های یهود که بعداً هم این را دیدند یعنی بعد از شهادت ابی‌عبدالله هم این بوده یک شعری نوشته بود رو این سنگ کنده بود و اونجا بود که هیچ کسی معناش را نمی‌فهمید این یعنی چی شعر این بود: أَتَرجو أُمَّهٌ قَتَلَت حُسَیناً شَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ آیا امتی که حسین را می‌کشند انتظار دارند جدش رسول‌خدا شفاعتشون روز قیامت بکنه؟ کسی نمی‌فهمید این شعر یعنی چی سیصد سال قبل از بعثت أَتَرجو أُمَّهٌ قَتَلَت حُسَیناً شَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ علم امام حسین به شهادتش در کربلا که بعد از شهادت امام حسین عده‌ای رفتند تو این کنیسه و این شعر را دیدند فهمیدند این سنگ نوشتة کهن سه قرن پیش چون کربلا 61 دیگه حدود سه قرن خورده‌ای پیش چی می‌خواسته بگه انکار قصة علم به کربلا ممکن نیست ولی آقایان، خواهران، جوان‌ها من یک جمله بگم همة ما تو زندگیمون یک اتفاقاتی می‌افته الان شما از این در برید بیرون فردا، پس فردا، آخر هفته، سال دیگه، تو زندگی‌های ماها یک اتفاقات مثبت و منفی می‌افته چه بدونیم چه ندونیم مثال عرض می‌کنم فرض کنید فردا ۱۰ صبح قراره برای یک کسی تصادفی اتفاق بیفته حالا این تصادف به اختیار خودشه بد رانندگی کرده همة عواملش هم اختیاری است من و شما از صبح که از خانه می‌آییم بیرون تا شب دهها اتفاق، حادثه، سخن، کلام، برامون پیش میاد که اختیاریه خوب گوش بدهید چی میگم چه اینها را بدانیم و چه ندانیم منتهی ما چون ظرفیت نداریم نمی‌دانیم یک راننده که کارش رانندگیه کافی است بداند یک روز تصادف می‌کنه دیگه اصلاً پشت ماشین نمیشینه اصلاً از خانه بیرون نمیاد چون ظرفیت نیست اطلاع به ما نمیدن حوادث آینده را چون تأثیر میذاره اما امام پیغمبر چون ظرفیت داره حادثه‌ای که به‌طور طبیعی، اختیاری، بدون جبر، رو روال عادی پیش میاد رو بهش خبر میدن ببین علم استفادة اختصاصی نداره فقط یک اطلاع است و إلا ابی‌عبدالله به اختیار خودش کربلا اومده قاتلانش به اختیار امام حسین را کشتند و جهنم میرن عرض می‌کنم ابی‌عبدالله مرتب می‌فرمود: من را رها کنید بذارید برم کوفه تمام قصه طبیعی است اما اونیکه اتفاق می‌افته حالا یکی از دوستان یک مثال قشنگی می‌زد گفت فرض کنید تو هیئت دولت توی مسئولین بالا یک وقتی بیایند به دو تا سه تا وزیر بگن فردا قراره فلان جنس گران بشه فلان جنس مثلاً سهمیه
ای بشه یا فلان اتفاق تو کشور بیفته فقط جهت اینکه این آمادگی‌اشُ داشته باشه نه اینکه روزنامه کنه داد بزنه بره اون جنس بخره ذخیره کنه عرض می‌کنم نه این اطلاعه چون این بابا شخص اول دوم مملکته باید یک روز زودتر بدونه فردا دو روز زودتر ما الان ممکنه اتفاقاتی را بعضی‌ها می‌دونند مال 20 روز بعد خود دولت می‌دونه مثلاً یکماه بعد این کار را خواهد کرد اما باید او بدونه اعلام هم نکنه قصة کربلا اگرم بیان شده، اگرم ذکر شده علم ابی‌عبدالله یک علم جداگانه و اختصاصی است هیچ منافاتی با اختیار آقا نداره عزیزان ما که روی مین می‌رفتند در فتح المبین همین شهدایی که اینجا هستند ما میهمان سفرة این شهدائیم این عزیزان بهشون گاهی گفته آقا این میدان مین با صد تا شهید باید باز بشه آیا مجبور بود؟ قبلش هم می‌دانست یقین هم داشت جزء شهادت مسیری نیست این توضیحی بود که می‌خواستم خدمت شما عرض کنم. خب انس بن حارث کاهلی اسدی آقایی که خود حدیث نقل کرده خودش هم پاش وایستاده خیلی‌ها حدیث می‌خونند پاش وانمی‌ایستند حسان‌بن‌ثابت خودش تو غدیر تبریک گفت خودش هم تو سقیفه یادش رفت کنار پیغمبر خدا بعضی‌ها به امیرالمؤمنین تبریک گفتند خودشونم یادشون رفت فضائل امیرالمؤمنین و احادیث غدیر را صحابی نقل کردند که خودشون بعد از رحلت پیغمبر فراموش کردند حدیث نقل کردن مهم نیست عمل کردن مهمه خودش نقل کرد و خودش هم عمل کرد چه جور عمل کرد؟ عملی که اومد زندگی‌اش را آورد کربلا موند امام حسین را درک کرد اجازه گرفت میدان رفت به شهادت رسید اما رجزش چه بوده؟ خوب گوش بدید سه بیته من فقط یک بیتشُ میگم که بشه حفظشم کرد اومد میدان بعضی از آنهاییکه میدان می‌آمدند اسم خودشونم نمی‌گفتند نمی‌گفتند من کی هستم از جمله ایشون نگفت من کی هستم فقط اینو گفت: آلُ علىٍ شیعَهُ الرَّحمنی وَآلُ حربٍ شیعَهُ الشَّیطانی، شیعه پیرو خدا و شیعه پیرو شیطان دو تا کلمه گفت: آقایانی که اینجا جمع شدید کربلا دو گروه شیعه است شیعة شیطان شیعة خدا پیرو الله، پیرو شیطان خب حالا کیآ هستند؟ آل علی هر کی پیرو علی‌بن‌ابی‌طالبه چرا نگفت آل حسین خب آنجا کربلاست بگه آل حسین نه قصة کربلا رو بغض علی‌بن‌ابی‌طالبه داستان شیعه داستان امامت امیرالمؤمنینه نگفت آل حسین بعد هم نگفت آل یزید رفت سر منشأ گفت ببینید از آغاز یک ابوسفیانی بوده یک رسول‌خدا و امیرالمؤمنین ابو سفیان و معاویه و رسول‌خدا و امیرالمؤمنین هر کسی پیرو علی‌ابن‌ابی‌طالبه نگفتم آل پیامبر چرا؟ چون آنها می‌گفتند ما پیغمبر قبول داریم مثلاً آل علی هر کسی تو خاندان امیرالمؤمنینه شیعة خداست پیرو خداست و آل حرب، هر کسی دنبال‌رو ابوسفیانه شیعة الشیطانی من نکته‌ای که اینجا میخوام به شما عرض کنم وقتم زیاد نیست باید خلاصه بگم اینه برادران، خواهران، جوان‌ها، خیلی‌ها از ما می‌پرسند شیعه از کِی درست شده است؟ از کِی؟ کِی گفتن شیعه؟ این نویسنده‌های مُغرض که الان هم تو شبکه‌ها تبلیغ می‌کنند یازده تا نظریه دادند در این رابطه من یک کنفرانسی دانشگاه تهران بود دو جلسه رفتم فکر کنم ضبطم شد راجع به شیعه‌شناسی مفصل اونجا این یازده تا را گفتم الان هم نمی‌خواهم توضیح بدم بعضی‌ها گفتند آقا اصلاً شیعه را ایرانی‌ها درست کردند بعد از قصة عرض می‌کنم کربلا و شهادت ابی‌عبدالله اینها دامن زدند یا نه صفویه درست کردند یا آل‌بویه درست کردند اینو گفتند بعضی‌ها گفتند نه اصلاً شیعه بعد از قتل عثمان درست شد خلیفة سوم که کشته شد عده‌ای جمع شدند در دفاع از امیرالمؤمنین گفتند شیعه بعضی‌ها گفتند نه ببین میگن شیعة جعفری اینها را امام صادق بنیانگذاری کرد و إلا قبل از امام صادق شیعه‌ به کار نبوده حرف‌های دیگم زدند ولی من یک جمله میگم کتاب هم در این رابطه زیاده آیت‌الله سبحانی داره آیت‌الله مکارم داره یک کتاب دارد آیت‌الله مکارم 110 درس دربارة امامت خلاصه ساده فارسی بگیرید بخونید یک خورده مذهبتون با دلیل ازش دفاع کنید آقایان عزیز خواهران گرامی اصلاً این سوال غلطه که شیعه از کِی درست شده است؟ از هیچ‌وقت شیعه همراه با رسالت پیغمبر بوده با نبوت پیغمبر بوده چون بارها و بارها منابع اهل‌سنت هم دارند حاکم نیشابوری در شَواهِدُ ألتَّنزیل داره رسول‌خدا تا علی را می‌دید علی(ع) «أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ هُمُ الْفائِزُونَ»؛ تو و شیعه‌هات رستگارید «أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تردون علی الحوض»؛ تو و شیعه‌هات تو بهشت کنار حوض می‌آیید پیش من ببینید یک آیه تو قرآنه خوب دقت کنید «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»؛ هر کسی ایمان و عمل صالح داشته باشه بهترین آدم رو کرة زمینه حدود بیست تا روایت تو منابع اهل‌سنت عالم حنفی حاکم نقل کرده که تا علی‌بن‌ابی‌طالب انقد پیغمبر گفته بود که دیگه معروف شده بود تا علی‌بن‌ابی‌طالب را اصحاب تو کوچه می‌دیدند تو خونه‌اش می‌رفتند پیش پیغمبر می‌آمد نمی‌گفتند علی آمد می‌گ
فتند أقْبَلَ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ آمد یعنی برترین آدم روی کرة زمین کلمة خیر البریه را دقت کنید چی میگم اصحاب پیغمبر امیرالمؤمنین را که می‌دیدند نمی‌گفتند علی آمد می‌گفتند کی آمد؟ خیر البریه یعنی این آیه این قصه قصة ساده‌ای نیست یک داستان دیدم خیلی جالبه یک وقتی اینم تو پرانتز بگم نه خدایی ناکرده این حرف‌هایی که می‌زنیم منافات با وحدت داره نه می‌خواهیم تفرقه ایجاد کنیم نه ما می‌خواهیم این جوان ما بداند که چرا شیعه است چرا از غدیر دفاع می‌کنیم چرا در خانة حضرت زهرا سنگ به سینه می‌زند بداند لااقل این استحکام داشته باشه اگر یک شبکه‌ای را باز کرد دوتا اشکال می‌کنند گیر نکنه نمانه این روایتی که میخوانم باز تو منابع اهل‌سنته یک وقتی معاویه از سعدبن‌ابی‌وقاص پرسید: سعدبن‌ابی‌وقاص پدر عمرسعد است سردار قادصیه معروف هست و کسی است که بالأخره خیلی احترامش می‌کردند منم نمیخوام الان رو شخصیت سعد صبحت کنم که کی بوده چه کار کرده پسرش به نام صالح نقل می‌کنه میگه معاویه از بابام سعدبن‌ابی‌وقاص پرسید: تو چرا به علی‌بن‌ابی‌طالب سب نمی‌کنی لعن نمی‌کنی؟ چون می‌دانید معاویه رسمی کرده بود سب به امیرالمومنین تو نماز جمعه‌ها تو مأذنه‌ها در سخنرانی‌ها یعنی انقدر جا انداخته بود که عمربن‌عبدالعزیز سال ۹۹ وقتی خواست این را بردارد حریف نمی‌شد مردم اعتراض می‌کردند به‌عنوان یک سنت الله‌اکبر ببینید چقدر تاریخ خیانت این‌ها را نقل می‌کنه امیرالمؤمنینی که اول من اسلم است اول من آمن است باید شصت سال سب بشه سعدبن‌ابی‌وقاص را به محاکمه کشید گفت: تو چرا سب علی نمی‌کنی؟ گفت: معاویه سه تا ویژگی خوب گوش بدهید ویژگی های امام علی علیه السلام سه تا ویژگی علی‌بن‌ابی‌طالب داره سه امتیاز پیغمبر به ایشون داده اگر یکی از اینها تو خاندان ما بود به دنیا می‌بالیدیم برجسته‌اش می‌کردیم یکیشو ما داشتیم و من نمی‌توانم با این سه تا ویژگی علی را سب کنم من نمی‌توانم با این سه تا ویژگی حرفی علیه امیرالمؤمنین بزنم گفت چیه اون سه تا؟ تیترهاشُ میگم براتون گفت: یک: کسا دو: منزلت سه: رایه هر سه تاشو توضیح میدم خلاصه گفت: سه تا جمله پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: یکی قصة کسا که همه نوشتند دیشبم به نظرم گفتم وقتی این پنج تا را جمع کرد فرمود: اهل‌بیت من اینها هستند آیة تطهیر نازل شد این یک امتیاز امتیاز دوم منزلت بارها فرمود از جمله تو جنگ تبوک «‌أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی» چطور هارون وزیر موسی بود جانشین موسی بود تو هم مثل هارون هستی نسبت به من البته یک فرقی دارد هارون پیغمبر هم بود شما پیغمبر نیستی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی سومیش رایه رایه یعنی پرچم حالا حدیث رایه چیه تو جنگ خیبر جنگ قفل شده بود قلعه فتح نمیشه امیرالمؤمنین هم چشم درد عجیبی داشت که چند بار این چشم درد ایشون را به بستر انداخت اینم میگم برا اوناییکه گاهی مریض میشن ناراحتن چرا شفا نمیگیرن زود فکر می‌کنند که مثلاً ائمه مریض نمی‌شدند داغ نمی‌دیدند نه آقا همین امامی که شما بهش توسل پیدا می‌کنید خودشم گاهی بیمار می‌شده بالأخره گله نکن شکوه نکن بله توسل و تبرکم الان میگم بدون تردید مؤثر هست تو جنگ خیبر چشم درد کرد رسول‌خدا یک روز خواستش دست مبارکش را گذاشت به چشم امیرالمؤمنین یک دستی کشید چشم درد خوب شد شِفاست دیگه رحمته اینو باز منابع اهل‌سنتم داره فرمودند که روز قبلش فرموده بود نگران نباشید فردا رایه پرچم را میدم دست کسی که قلعه را فتح کنه جنگ و تمامش کنه و کسی که خدا و پیغمبر دوستش دارند اونم خدا و پیغمبر را دوست داره آقا همه دیدند پرچم را داد دست امیرالمؤمنین  فرمود: «هذا رجل یحب الله و رسوله»؛ این آدمی که خدا و پیغمبر را دوست دارد ایشون هم خدا و پیغمبر را دوست دارد گفت: جناب معاویه من با این سه تا حدیث نمی‌توانم سب علی کنم کسا چی بود دیگه منزلت رایه این یک گوشه است یک کمی است از فضایل علی پس آل علی شیعه الرحمانی یعنی چی؟ می‌دونید یعنی چی یعنی ما شیعة علی  نیستیم ما شیعة خدائیم چون پیرو امیرالمؤمنین پیرو خداست چون علی توحید می‌آموزد با نهج‌البلاغه‌اش علی نبوت می‌آموزد با نهج‌البلاغه‌اش امیرالمؤمنین اخلاق می‌آموزد با کلماتش مدیرت میده با حکومتش فلذا این سؤال غلطه از کِی شیعه ایجاد شد؟ شیعة امامی اثنی‌عشری پیرو دوازده امام تو کلام  پیغمبر آمده در زمان حیات امیرالمؤمنین فرموده پیغمبر این روایت را اهل‌سنت دارند بارها فرمود: بعد از من دوازده نفر امیر هستند الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَر؛ اینها چیزهایی نیست که بشه انکار کرد من میخوام یک خورده با استدلال دوستان وارد این بحث بشوند این رجزی که ایشون خواند آل علی هر کسی پیرو امیرالمؤمنینه بندة خداست اهل نمازِ اهل توحیدِ اهل غلو نیست اهل عملِ چرا چون مساوی آل علی مساوی شیعة الرحمان اما هر کی تو اردوگاه بنی‌امیه است شیعة الشیطان این عرض من تا اینجا تمام فقط یه نکتة کوچی