🍂🍃🌼🌺🌼🍃🍂🌼🌺🌼🍂🍃
💠#کدام_اسراف_است
🔅روزی امام هادی علیهالسلام به مجلس متوکّل خلیفه عباسی آمد و پهلوی او نشست. متوکّل دستار عمّامه امام را نگریست، دید که بهغایت، قماش آن نفیس است. از روی تعرّض گفت: «این دستار که بر سر داری، به چه قیمتی خریدهای؟» امام فرمود: «آنکس که برای من آورده، پانصد درهم نقره خریده است
🔅متوکّل گفت اسراف کردهای که عمامه پانصد درهمی بر سر نهادهای. امام فرمود من شنیدهام که در این ایام کنیزی زیبا به هزار دینار طلای سرخ خریدهای
🔅گفت بله درست است. امام فرمود: من برای شریفترین اعضای بدن خود پانصد درهم نقره دادهام و تو برای خسیسترین اعضای بدن خود، هزار دینار طلا پول دادهای بهراستی اسراف در کدام است؟
🔅متوکل خجل شد و گفت: «انصاف آن است که ما را روا نیست بر بنیهاشم تعرّض کنیم.» پس دستور داد صد هزار درهم صله، به خاطر این جواب، به خادمان امام تسلیم کنند.
📚 منبع : لطایف الطوایف صفحه ۵۷
💥💥امام عسگری علیهالسلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان میباشد
📚 منبع بحارالانوار جلد ۵۰ صفحه ۲۹۲
🍂🍃🌼🌺🌼🍃🍂🌼🌺🌼
💠 زراره از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
«بُنِی الإسْلامُ عَلی خَمْسَةَ أشْیاءَ عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ و الحَجِّ وَ الصَّومِ وَ الوَلایةِ؛
اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.»
زراره پرسید: کدام یک از این پنج پایه برتر است؟ فرمود:
« اَلْوَلایةُ أَفضَلُ لِأنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ؛
ولایت اهل بیت علیهم السلام افضل است؛ زیرا ولایت کلید بقیه اعمال و برنامه های اسلام است و با راهنمایی ولّی (راستین) بقیه موارد به جای آورده می شود.»
🌸 معرفت ائمه اطهار علیهم السلام و پیوند اعمال عبادی و معنوی ماه رمضان با این کانون فضیلت و کمالات از ضروری ترین وظائف روزه داران عارف می باشد. در این راستا، در گفتارهای پیامبر صلی الله علیه و آله، دعاها و اذکار این ماه نکات مهمی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
🔆 صلوات فرستادن:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سخنانش در خطبه شعبانیه می فرماید:
« وَ مَنْ أکْثَرَ فِیهِ مِنَ الصَّلاةِ عَلَی ثَقَّلَ اللهُ مِیزانَهُ یوْمَ تَخِفُّ المَوازِینُ؛
هر کس در این ماه بر من صلوات بفرستد، خداوند متعال در روزی که کفّه ترازوها (ی اعمال نیک) سبک می شود، ترازوی او را سنگین خواهد کرد.»
صلوات از مهم ترین و شاخص ترین نشانه های پیوند با اهل بیت علیهم السلام است. مؤمنین روزه دار با ندای صلوات، ارادت قلبی خود را به اهل بیت اظهار می دارند و از دشمنانشان اعلام برائت می کنند.
🍃تثبیت امامت علی علیه السلام:
در فرازی دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام سخن می گوید و بعد از اطلاع دادن به شهادت آن حضرت در ماه رمضان، مقام و جایگاه امیرمؤمنان علی علیه السلام را به عموم مسلمانان گوشزد می کند. در آخرین فرازهای خطبه، بعد از آنکه پرسش و پاسخی بین علی و پیامبر واقع می شود، دانه های اشک در چشمان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله حلقه می زند و علی علیه السلام می پرسد: یا رسول الله! چرا اشک می ریزی؟ پیامبر می فرماید: به خاطر ستمی که در این ماه بر تو واقع می شود. یا علی! گویا من می بینم که تو در این ماه در حالی که مشغول به نماز هستی، شقی ترین فرد اولین و آخرین بر فرق تو ضربتی می زند که محاسنت از خون سرت رنگین می شود. علی علیه السلام در این هنگام پرسید: یا رسول الله! آیا هنگام ضربت خوردن، دین من سالم خواهد ماند؟ پیامبر پاسخ داد: بلی.
رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از این گفتگو به مقام ارزشمند علی علیه السلام پرداخته و فرمود:
«یا علی! مَنْ قَتَلَکَ فَقَد قَتَلَنی وَ مَن اَبْغَضَکَ فَقَدْ أبْغَضَنی وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنی لّأنَّکَ مِنِّی کَنَفْسی رُوحُکَ مِنْ رُوحی وَ طِینَتُکَ مِن طِینتَی إِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی خَلَقَنی وَ إیاکَ وَ اصْطَفانی وَ إیاکَ وَ اخْتارَنی لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتارَکَ لِلْإِمامَةِ فَمَنْ اَنْکَرَ إمامَتَکَ فَقَدْ اَنْکَرَ نُبُوَّتی یا عَلِی اَنْتَ وَصِیی وَ اَبُو وُلدی وَ زَوجُ إبنَتی وَ خَلِیفَتی عَلی أُمَّتی فی حَیاتی وَ بَعْدَ مَوْتی اَمْرُکَ اَمْری وَ نَهْیکَ نَهیی اُقسِمُ بِالَّذِی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنی خَیرَ البَرِیةِ اِنَّکَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلی خَلقِهِ وَ اَمِینِهِ عَلی سِرِّهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلی عِبادِهِ؛
ای علی! هر کس تو را بکشد، مرا کشته و هر که تو را خشمگین سازد، مرا به خشم آورده و هر که تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده است؛ زیرا تو نسبت به من مثل خودم هستی، روحت از روح من و وجودت از وجود من است. همانا که خداوند هر دوی ما را آفرید و هر دوی ما را برگزید و مرا به نبوت و تو را به امامت برگزید. پس هر کس امامت تو را منکر شود، نبوت مرا انکار کرده است. یا علی! تو وصی من و پدر فرزندانم و همسر دخترم و جانشین من در امتم درحال حیات و بعد از رحلت من هستی. امر و نهی تو امر و نهی من است. سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد و مرا بهترین مخلوقاتش قرار داد! تو حجت خدا بر مردم، امانتدار اسرار الهی و خلیفة خدا بر بندگانش می باشی!»
🌹محبت اهل بیت علیهم السلام مکمل عبادات
در دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان برای تکمیل عبادات خود از درگاه ربوبی خواستار تقویت محبت اهل بیت علیهم السلام بوده، آرزو می کنیم که از دوستداران آن اولیاء الهی باشیم.
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مُحِبّاً لِأوْلِیائِکَ وَ مُعادِیاً لِأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ أنْبِیائِکَ
خداوندا! مرا از دوستان اولیاء خودت و از مخالفین دشمنانت و از رهروان راه و روش خاتم پیامبرانت صلی الله علیه و آله قرار بده»
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
💠 مسئله: آیا با غسل زیارت می شود نماز واجب خواند؟
🔆آیات عظام امام، بهجت، خامنه اى، صافى و فاضل:
خیر، تنها با غسل جنابت مى توان نماز خواند؛ ولى با غسل هاى دیگر مانند غسل زیارت باید وضو هم گرفت. همان، ۳۹۱ ۶۴۶.
🔆 آیةاللَّه مکارم:
با همه غسل هاى واجب و مستحب مى توان نماز خواند و گرفتن وضو واجب نیست. اما احتیاط مستحب آن است که در غیر غسل جنابت، (مانند غسل زیارت) وضو هم بگیرد. توضیح المسائل مراجع، م ۳۹۱ و ۶۴۶.
🔆آیات عظام تبریزى، سیستانى، نورى و وحید:
با همه غسل هاى واجب و مستحب غیر از غسل استحاضه متوسطه مى توان نماز خواند؛ اگر چه احتیاط مستحب آن است که در غیر غسل جنابت، (مانند غسل زیارت) وضو هم بگیرد. همان، م ۳۹۱ و ۶۴۶؛ وحید، توضیح المسائل، م ۳۹۷ و نورى، توضیح المسائل، م ۳۹۲
♥️ «حب»؛ یعنى، رغبت و میل انسان به چیزى. اگر این میل باطنى و رغبت دل به چیزى شدید و قوى شود، آن را عشق مىنامند. جایگاه حب اهل بیت(علیهم السلام) را باید از قرآن و روایات اخذ کرد.
در اهمیت و جایگاه محبت اهل بیتعلیهم السلام همین بس که قرآن، آن را تنها پاداش رسالت پیامبرصلى الله علیه و آله معرفى کرده است:
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»؛
« بگو از شما هیچ پاداشى درخواست نمىکنم، جز آنکه نزدیکان مرا دوست بدارید».
🌸 رسول اکرمصلى الله علیه و آله مىفرماید:
«لا یؤمن احدکم حتى اکون احبّ الیه من ولده و والده و الناس اجمعین»؛
«هیچ کس از شما ایمان ندارد؛ مگر اینکه من نزد او، از فرزندانش و پدرش و همه مردم محبوبتر باشم».
ایمان مشروط به محبت آن حضرت اصل ایمان را مشروط به «حبّ» خود مىداند و در روایتى دیگر براى آن، مرتبه بالاترى معرفى مىکند:
«لایؤمن عبد حتى اکون احب الیه من نفسه ویکون عترتى احب الیه من عترته و یکون اهلى احب الیه من اهله و یکون ذاتى احب الیه من ذاته»؛
«هیچ بندهاى ایمان ندارد، مگر اینکه من نزد او، از خودش محبوبتر باشم و ذریه من پیش او، از ذریه خودش محبوبتر باشد و اهل من پیش او، از اهل خودش محبوبتر باشند و ذات من نزد او، از ذات خودش محبوبتر باشد».
🔆پیامبرصلى الله علیه و آله در این روایت، شرط ایمان را حُب خود و اهلبیت خویش - آن هم در مراحل بالاتر - معرفى کرده است؛ زیرا به طور معمول انسان به خود علاقه شدیدى دارد و او نزد خود از همه محبوبتر است؛ سپس فرزندانش و آن گاه دیگر نزدیکان او.
🔅اما وقتى انسان در حُب کسى، به مرتبه بسیار بالا مىرسد، او را بر خود و فرزندان، نزدیکان و همه کسان دیگر ترجیح مىدهد و این همان مرتبه شدید و قوى حب است که به آن «عشق» مىگویند.
💠 بنابراین حب اهل بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام)، باید در حد اعلا باشد و هر اندازه از این حد فروتر باشد، به همان اندازه ایمان شخص، نقص و کاستى دارد.
🍃به عبارت دیگر درجات ایمان با درجات حبّ پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله و اهل بیتعلیهم السلام پیوستگى دارد و با آن سنجیده مىشود.
💠 دوستى اهل بیتعلیهمالسلام در عمل
امام باقرعلیه السلام مىفرماید:
«یا جابر! بلّغ شیعتى عنّى السلام و اعلمهم انه لا قرابة بیننا و بین اللّه عزوجل و لا یتقرّب الیه الا بالطاعة یا جابر من اطاع اللّه و احبنا فهو ولینا و من عصى اللّه لم ینفعه حبنا»؛
«اى جابر! از طرف من، به شیعیانم سلام برسان و به آنان اعلام کن که هیچ قرابت و خویشاوندى بین ما و خداى عزوجل نیست و فقط با اطاعت و بندگى به درگاه الهى تقرّب مىیابد. اى جابر! هرکس خدا را اطاعت کند و همراه آن به ما محبت ورزد، دوست و محبّ ما است و هرکس خدا را معصیت کند، حب ما برایش نافع نیست».
💎بنابراین اولین شرط حب اهل بیتعلیهم السلام اطاعت از حق تعالى و پرهیز از گناه است. ممکن است کسى درجه پایین محبت همان میل باطنى و رغبت درونى را داشته باشد؛ ولى عملاً اهل معصیت هم باشد! چنین حبّى، چندان سود بخش نیست. البته معصیتهاى اتفاقى - که بعد از آن توبه باشد - باعث نمىشود حب اهل بیتعلیهم السلام سودى نبخشد.
🌺حضرت علىعلیه السلام فرمود:
«انا مع رسول الله و معى عترتى على الحوض، فمن ارادنا فلیأخذ بقولنا ولیعمل بعملنا...»
«من با رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حالى که عترت من هم با من هستند، بر حوض اشراف داریم. پس هر کس ما را مىخواهد، هم باید گفتار ما را بگیرد و هم عمل ما را، عمل کند ...». بنابراین محبت باید در عمل جلوهگر شود.
راههاى کسب دوستى اهلبیتعلیهم السلام
1⃣ معرفت اهل بیتعلیهم السلام:
در پرتو معرفت امام، به کمالات و ویژگىهاى او بیشتر واقف مىگردیم و این آشنایى به طور طبیعى شیفتگى و محبّت را در پى دارد.
🍂امام صادقعلیه السلام مىفرماید:
«الامام عَلَم بین اللّه عزوجل و بین خلقه، فمن عرفه کان مؤمنا و من انکره کان کافرا»؛
«امام آن شاخص آشکار است که بین خداى عز و جل و خلقش قرار گرفته است. پس هر کس او را شناخت، مؤمن مىگردد و هر کس او را انکار کرد ، کافر مىگردد». مؤمن بودن، فرع بر شناخت امام است.
2⃣ اطاعت از اهل بیتعلیهمالسلام:
اگر کسى شناخت لازم و کافى از اهل بیتعلیهم السلام پیدا کرد، اطاعت از آنان را بر خود لازم مىداند ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نیست، در این صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان سرپیچى کند! عصیان به هر اندازه باشد، به همان مقدار کدورت و بغض مىآورد. کدورت و بغض، ضد صفا و حب است.
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
💠 حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام یازدهمین پیشواى شیعه است، رهبرى که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدّتى را در پادگانى در سامرّا، به همراه پدرش امام هادى علیهالسلام ،تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادى خلفاى بنى عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.
دوران امامت آن رهبر بزرگ الهى بیش از شش سال به درازا نکشید.
آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبىها آراسته و از همه بدىها پیراسته بود. او آن چنان در قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستودهاند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او پرداختهاند. براى نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره مىشود.
🌸تجلّى فضائل
احمد بن عبیداللّه بن خاقان ـ که پدرش از مهرههاى مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پیشه بنى عبّاس و از وزیران آن به شمار مىرفت و خود نیز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان علیهمالسلام بود و که در برههاى، از طرف حکومت، مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ مىگوید:من در سامرّا ندیدم و نشناختم مردى را در میان علویّان، همانند حسنبنعلى.
وى از جهت وقار، عفاف، بزرگوارى و بخشندگى، در میان علویّان، فرماندهان ارشد نظامى، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن مى گفتى، او را مىستود و به نیکى یاد مىکرد.
🔆روزى ابو محمّد بر پدرم عبید اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم آثار بزرگى و عزّت و جلالت از سیماى او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامى داشت و او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانى شدم، از او سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیّت را به من معرّفى کند، پدرم گفت:
«او پیشواى شیعیان و بزرگ خاندان بنىهاشم است. او کسى است که شایستگى پیشوایى امّت را دارد، چون خصلتهاى برجستهاى دارد؛ همچون: فضیلت، پاکى، وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بىرغبتى به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح و تقوا.»
آنگاه احمد بن عبیداللّه مىافزاید:
ابومحمّد ابن الرّضا، در نهایت بزرگى و والائى بود.»
🍃اخلاق وتحوّل آفرینى
حکومت ستمگر بنى عبّاس، امام عسکرى علیهالسلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ که یکى از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آلابوطالب بود ـ زندانى کرد. سران بنى عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابنالرّضاء را تا توان دارى، آزار و اذیّت ده و او را به قتل برسان. از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اینکه دیدند علىبن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسکرى در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمىکند.وقتى امام عسکرى علیهالسلام از این زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحى و معنوى گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت.
🔆بار دیگر امام حسن عسکرى علیهالسلام را نزد صالح بن وصیف زندانى کردند، او نیز شخصى پلید و بى رحم بود. گروهى از جنایت پیشگان بنى عبّاس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتى دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روى آوردهاند، به آنان گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:
«ما چه گوییم در پیرامون مردى که روزها روزه و شبها تا سحر نماز مىخواند، کمتر سخن مىگوید و به کارهاى غیر ضرورى نمىپردازد! ما هنگامى که به او مىنگریستیم، بدنمان به لرزه مىافتاد و توان استقامت در خود نمىدیدیم.»
🔆سخاوت و بخشندگى
امام حسن عسکرى علیهالسلام بسان اجداد بزرگوارش در بخشندگى و کمک به مردم یگانه روزگار بود. شخصى به نام محمد بنعلى همراه پدرش ـ که از خاندان علویان بودند؛ ولى از گروه واقفیّه به شمار مىرفتند ـ در زندگى دچار بحران شدند و در مضیقه مالى سختى قرار گرفتند.
وى مىگوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکرى ـ چون خصلت «بخشندگى» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که مىرفتیم، پدرم گفت: اى کاش آن حضرت براى برآوردهشدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: اى کاش به سه نیاز من توجّه و عنایت کند!
نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامى که با امام خداحافظى کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازهاى که نیاز داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایى از اشرفى به ما داد.
آنان با آنکه از امام عسکرى علیهالسلام کرامت دیدند؛ ولى دست از مرام خود برنداشتند.
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
یکی از این عوامل مهم که علاوه بر هلاکت آدمی در آن دنیا، ممکن است باعث هلاکت انسان در این دنیا هم بشود، حب ریاست و جاه طلبی و نیز عدم رازداری است که در این مقاله بر آن شده ایم که پیرامون آن بیشتر بدانیم…
برحذر از ریاست طلبی
در حدیث امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده است که می فرمایند: «آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پى ریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مىکشانند.» [۱]
سبک شمردن گناهان نیز می تواند سبب هلاکت (اخروی و حتی دنیوی) آدمی شود که باز در حدیث دیگری امام (علیه السلام) به آن اشاره می کند؛ ما دراین مقاله به بررسی این عوامل می پردازیم.
خداوند در آیه ای از سوره انفال می فرماید: «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمینَ[انفال/۵۴] [شیوه ى مشرکان ] مانند شیوه ى فرعونیان و کسانى است که قبل از ایشان بوده اند که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، پس ما آنان را به خاطر گناهانشان هلاک کردیم و فرعونیان را غرق ساختیم و همگى ستمگر بودند.» [۲]
در این آیه از هلاکت اقوامی نام برده شده که به سبب تکبر خود، آیات الهی را تکذیب کردند؛ اقوامی که مثل فرعونِ ریاست طلب، بودند.
البته ریاست طلبی با رئیس شدن فرق میکند؛ لازم نیست که انسان حتماً مسئولیتی در دست داشته باشد تا حکم ریاست، درمورد او بکار رود، بلکه انسانی که حب ریاست بر جمعی را هم داشته باشد و بخواهد نظریات خود را هر طور شده بر دیگران تحمیل کند، او نیز ریاست طلب است؛ خیلی از اراذل و اوباش ــ گر چه هیچ مسئولیتی و هیچ کاری را بر عهده ندارند ــ ولی تکبر و غرور و ظلم کردن نسبت به دیگران (که از نشانه های ریاست طلبی است و در آیه هم به آن اشاره شده است) را در وجود خود دارند.
در مورد رازداری و فاش نکردن اسرار، در آیه ۱۵ سوره یوسف می خوانیم: «یعقوب (علیه السلام) گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى اندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است»
البته ریاست در کارهای خوب، چه بسا پسندیده و حتی لازم باشد (مثلاً مسئولیت فلان کار، فقط از عهده فلان شخص بر می آید) چنانکه امام رضا (علیه السلام) ریاست را جز برای کسی که اهلیت و شایستگی آن را دارد، هلاک کننده می داند. [۳] البته در موارد صحیح، نیز انسان باید حواسش را جمع کند؛ حب منفعت، خیلی از انسان های درست و پاک را هم از راه بدر می برد.
برگردیم به حدیث امام حسن عسکری (علیه السلام)؛ حضرت می فرمود: «آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پى ریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مى کشانند.»
حضرت در این حدیث، از چپ و راست (افراط و تفریط) بر حذر می دارد؛ به عبارت دیگر، صراط مستقیم را توصیه می فرماید؛ سپس حضرت، مثال را بروی چوپانی برده که گوسفندانش را از پراکنده شدن و رفتن به چپ و راست، منع می کند؛ گویا حضرت در این حدیث، فاش کردن اسرار را به پراکندگی گوسفندان تشبیه می کند که جمع کردن آن سخت و دشوار است، کسی که طالب ریاست است، مانند یک چوپان (که از پراکندگی گوسفندانش جلوگیری می کند) باید از فرافکنی و فاش کردن اسرار (چه مربوط به خود و چه مربوط به زیردستان) خودداری کند وگرنه کارش به هلاکت خواهد انجامید.
در مورد رازداری و فاش نکردن اسرار، در آیه ۱۵ سوره یوسف می خوانیم: «یعقوب (علیه السلام) گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى اندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است». [۴]
رازداری همیشه خوب است؛ مخصوصاً برای کسی که ریاستی را بر عهده دارد و مجموعه ای را به پیش می برد؛ چه بسا انسانی که در حوزه ریاست خود، اسراری را فاش کند، نه تنها باعث هلاکت خود، بلکه دیگران هم شود؛ غالباً رؤسای متقی و خدا ترس، اینگونه رفتاری را پیشه خود نمی کنند.
در قرآن از هلاکت کسانی نام برده شده که نبودند و با تکبر بیجای خود و ایستادن در مقابل پیامبران الهی باعث هلاکت و عذاب خود در این دنیا (پیش از آن دنیا) شدند.«و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم؛ موسى با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین برترى جویى کردند، ولى نتوانستند بر خدا پیشى گیرند.» [۵]اگر چه در این زمان، دیگر پیامبری نیست و فرعونی و قارونی هم در کار نیست، ولی کسانی هستند که چون فرعون، ریاست طلب و چون قارون مغرور و تکبر داشته باشند [۶] اینگونه افراد هم هلاک شده اخروی هستند.
سبک شمردن این نکته هم هلاک کننده است
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید: «از جمله گنـاهانى کـه آمرزیده نشود ایـن است که [آدمى ] بگوید: اى کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهان تر است.» [۷]
حضرت در این حدیث، کسی را که گناهانش را سبک شمرده و آن را کوچک جلوه می دهد، آمرزیده نشده توسط خدا، می داند.
شاید خیلی از ما آثار منفی گناه را در زندگی خود احساس نکنیم؛ البته گناهانی هستند که خانمان سوزند و فرد را به بیراهه و انحراف و هلاکت می رسانند؛ دقیقاً مثل یک فرد معتاد که از یک نخ سیگار شروع کرده و کم کم کارش به جاهای خطرناک می رسد؛ ولی خیلی از گناهان به چشم نمی آیند (غیبت و تهمت و امثال این) باید باور کنیم که این گناهان هم باعث هلاکت (اخروی) می شوند.
کسانی که گناهانشان را کوچک جلوه می دهند و آن را «فقط یک گناه کوچک و یک اشتباه ناچیز» و این حرفها می دانند، امکان غوطه ور شدن در گناهان و هلاک شدن اخروی آنها بالاست؛ زیرا بفرمایش امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدن شرک بخدا (بی اعتنایی بدستورات خدا) در قلب آدمی، مانند راه رفتن مورچه بر روپوش سیاه است (و بلکه خفیف تر)
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.» [۸]
ضرب المثل «قطره قطره جمع گردد، وآنگهی دریا شود» در مورد گناهان هم صدق میکند؛ چه بسا انسان هایی با همین یک گناه و دو گناه (به زعم خود) در آن دنیا هلاک شده و خود را با اندوهی از گناهان نوشته شده در نامه اعمال، روبرو ببینند. [۹]
امام حسن عسکری (علیه السلام) ریاست طلبی و فاش کردن اسرار را از عوامل هلاکت انسان می داند؛ کسانی که گناهانشان را کوچک جلوه می دهند و آن را «فقط یک گناه کوچک و یک اشتباه ناچیز» و این حرفها می دانند، امکان غوطه ور شدن در گناهان و هلاک شدن اخروی آنها بالاست؛ زیرا بفرمایش امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد شدن شرک بخدا (بی اعتنایی بدستورات خدا) در قلب آدمی، مانند راه رفتن مورچه بر روپوش سیاه است (و بلکه خفیف تر)
پی نوشت ها:
[۱] بحار الأنوار (ط – بیروت) ، مجلسی (وفات ۱۱۱۰)، سال چاپ: ۱۴۰۳ق، ج ۷۵، ص ۳۷۱
[۲] ترجمه برزی، ص۱۸۴
[۳] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۰، ص۱۵۴
[۴] آیه ۱۵ یوسف
[۵] آیه ۳۹ عنکبوت
[۶] آیه ۷۸ قصص
[۷] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۰ ، ص۳۵۹
[۸] کنز الفوائد، کراجکى، محمد بن على (۴۴۹ق)، محقق / مصحح: نعمه، عبد الله ، سال چاپ: ۱۴۱۰ ق، ناشر: دارالذخائر، ج ۱ ، ص ۵۵٫
[۹] آیه ۴۹ کهف
https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93
─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ✤༅═┅─
#کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی
#احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
🌸🍃🌸🍃
روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ.
شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ...
سلطان ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻭﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺧﻨﺪﯾﺪ
شاه ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ!!!!
باز ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ،
ﺍﻧﻮ ﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍین باﺭ ﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ!!!
مجددا ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ.
پرسیدند چرا با عجله میروید؟
گفت: نود سال زندگیِ با انگیزه و هدفمند، ازاو مردی ساخته که تمام سخنانش سنجیده وحکیمانه است، پس لایق پاداش است.
اگر می ماندم خزانه ام را خالی میکرد...
🌸🍃🌸🍃
#ملانصرالدین_و_آوازخوانی
روزی ملا نصرالدین در خزینه حمام به خواندن پرداخت. آواز خود را بسیار نیکو و شیرین یافت. پس به نزد حاکم رفت و به او گفت هر آینه مهمان گرانقدری داشتی مرا خبر کن تا از آواز ملکوتی خود وی را مستفیض گردانم.
بعد از مدتی چند نفر مهمان حاکم شدند و حاکم خواست تا بساط سرور آنان را مهیا کند پس یاد ملا افتاد و به نوکرانش دستور داد تا وی را حاضر کنند.
ملا که آمد به وی گفت: بخوان.
ملا گفت: فرمان بده تا خزینه ای بیاورند.
حاکم گفت مردک چطور اینجا خزینه مهیا کنم؟ پس ملا به خمره ای بزرگ که تا نیمه پر از آب بود رضایت داد و وقتی خمره حاضر شد سر در خمره کرد و آوازی بس دلخراش سر داد.
حاکم گفت: مردک به خدا قسم تا بحال آوازی جگرخراش تر از اینی که تو خواندی نشنیده بودم.
پس دستور داد که ملا را به همراه خمره آب به سر چهارسوق بازار برند و عابران هنگام عبور دست خود را با آب خمره تر کرده و چکی در گوش ملا بزند تا آب خمره تمام شود.
ملا با هر چکی که میخورد شکر خدا میکرد که حاکم خزینه آماده نکرده بود که تا آب آن تمام میشد از او جز استخوانی باقی نمیماند....