eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
51 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
ر بشود و ناچيز و كوچكي خودش را بيشتر درك كند. عظمت خلق نشان از عظمت خالق ميلياردها كهكشان تا حالا كشف شده است. خيلي از ستاره‌هايي که ما از روي زمين مي‌بينيم، ما فکر مي‌کنيم ستاره است بلکه براي خودش يک کهکشان است. يعني مجموعه چند ميلياردي ستاره است که از دور يک ستاره ديده مي‌شود. ما اصلاً موجودات كره زمين را هم درك نمي‌كنيم. نمي‌توانيم بشماريم. چند رقم حشره داريم؟ چند رقم ماهي داريم؟ چند رقم پرنده داريم؟ يك مؤسسه‌اي درباره مورچه‌ها تحقيق كرده تا حالا يازده هزار نوع مورچه كشف كرده‌اند. واقعاً كره زمين يك ارزن و خشخاش در مقابل دستگاه بالا نيست. در بين اين همه عظمت ما که عددي حساب نمي‌شويم. خداي متعال كه از خلقت خسته نمي‌شود. برايش زحمت ندارد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُون»(يس/89) خدا بزرگتر از اين است كه ما وصفش كنيم. انتظار فرج چيز مهمي كه ما در آينده انتظارش را داريم، ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. قابل تغيير هم نيست. ظهور حضرت جزء مسلمات است. متأسفانه ما اين قدر از مسائل ديني دوريم که اگر از اكثر مردم بپرسي بعد از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چي هست؟ مي‌گويند: قيامت است. اگر كسي اعتقاد به رجعت نداشته باشد اين شيعه نيست. يعني از اعتقادات شيعه جزء اعتقادات اصلي شيعه اعتقاد به رجعت است. بعد از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رجعت مي‌شود. در همين كره‌ زمين يعني امام‌ها و انبياء و مؤمنين خالص برمي‌گردند. اول شخصيتي كه بعد از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رجعت مي‌كند آقا سيدالشهداء اباعبدالله الحسين سلام الله عليه است. در همين روي زمين حكومت مي‌كنند و بعد حكومت اينها که تمام شد و از دنيا رفتند، قيامت به پا مي‌شود يعني صور اسرافيل دميده مي‌شود. حضرت عزرائيل مأمور قبض روح است. حضرت جبرائيل مأمور علوم و معارف و قرآن و كتاب آسماني است. يعني حامل وحي و حامل رزقهاي معنوي است. حضرت ميكائيل واسطه و حامل ارزاق است. اسرافيل هم مأمور دميدن در صورش است که همه بميرند. و دوباره در صورش بدمد و قيامت به پا شود. پيامبر خدا بعد از نماز صبح ديدند يك جواني حالش منقلب است، لاغر شده ضعيف شده وضعش عوض شده پيداست يك جور ديگر است. ما آدم شناس نيستيم. ما اگر بوديم مي‌گفتيم: مريض است. خداي نا‌كرده معتاد است. پيامبر خدا فرمودند: «كيف اصبحت» حالت چطور است گفت: «اصبحت علي يقين يا رسول الله» من به مقام يقين رسيدم. (بالاتر از تقوا مرتبه يقين است اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود: «لو كشف الغطاء»[4] اگر تمام حقايق براي من آشکار بشود و همه پرده‌ها کنار بروند هيچ بر يقين من اثر ندارد. در روايت هم داريم كمتر چيزي كه تقسيم شده در بين مردم يقين است.) حضرت به آن جوان فرمود: علامت يقينت چي هست؟ عرض كرد علامت يقين من اين است كه شب‌ها به عبادت مي‌ايستم با خدا راز و نياز مي‌كنم روزها روزه مي‌گيرم در گرما حالت روزه دارم و مشغول انس با خدا هستم. علامت ديگر يقين من اين است كه دلم از دنيا بريده شده است. وقتي آدم يقين كرد خانه اصلي آنجاست و اين جا جيفه و مردار و پوچ و بي خود است، هر چه هست آن طرف است، ديگر دل به اين دنيا نمي‌بندد. اگر يك لحظه بهشت را به او نشان بدهند يقين كند واقعاً پشت پا به دنيا مي‌زند. يا رسول الله سلام الله عليه و آله من قيامت را مي‌بينم، مردم پاي حساب آمده‌اند. اهل جهنم و صداي ناله‌هاي آنها را مي‌بينم و به گوش خود مي‌شنوم. جايگاه منافق مي‌فرمايد: يك روزي جبرئيل محضر پيامبر خدا بود، يك وقت ديد حال جبرئيل برگشت و منقلب شد. پيامبر خدا پرسيدند؟ چرا حالت دگرگون شد؟ (البته اين ها تجاهل عارف است. معمولاً پيامبر خبر دارد اما مي پرسد براي اينكه ديگران چيزي بفهمند) عرض كرد: يا رسول الله يك سنگي هفتاد سال پيش از لب جهنم پرت شده بود، الآن به ته جهنم رسيد. بعد از لحظاتي ديدند صداي گريه و ناله از اطراف خانه پيامبر بلند شد، ناله ضجه آه و فغان چه شده؟ گفتند: يك منافقي در سن هفتاد سالگي مرده است. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(البقره/24) دركات جهنم مثل خندق و گودال عميقي است. «أكرم الضيف و لو كان كافرا»[5] مي‌فرمايد: مهمان اگر كافر هم بود احترامش كن. ما در دعاي جوشن كبير هزار بار مي‌گوييم: «اكرم الاكرمين اجود الاجودين ارحم الراحمين ارئف من كل رئوف ملجأ العاصين ملجأ كل مطرود»[6] هر كسي را كه از همه جا طردش كردند راندنش خدا مي‌گويد بيا من يكي بغلت مي‌كنم. سلمان مي‌گويد: من داشتم در بازار آهنگران عبور مي‌كردم. ديدم جمعيت دور يك جواني که روي زمين افتاد جمع شده‌اند. آمدم نزديك گفتم: چه خبر است؟ گفتند: اين جوان غش كرده است. آب آوردند به سر و صورتش پاشيدند، به هوش آمد. سلمان پرسيدند: جوان چه شده است؟ عرض كرد: جناب سلمان من از اين بازار آهنگرها كه عبور مي‌كردم چشم
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
م به اين كوره‌هاي آتش و اين پتك‌ها و آتشي كه آهن را سرخ مي‌كند، آهن را ذوب مي‌كند، افتاد. از اين كوره‌هاي آتش من ياد جهنم افتادم. واقعاً ترسيدم خدايا من طاقت آتش تو را ندارم. حالم منقلب شد نفهميدم چه شد از هوش رفتم. سلمان مي‌فرمايد: من ديدم عجب جوان خوبي است، اين قدر اين ايمان دارد. فولادي که مثل آب سرخ روان مي‌شود، با اين گوشت و پوست و استخوان ما چه تناسبي دارد! «ارحم ضعف بدني و رقة جلدي»[7] به نازكي پوست من، به ضعف بدن من، به ضيعف بودن استخوان من رحم بكن. ما اگر يك ذره جهنم و آخرت را باور كنيم، حالمان جور ديگر مي‌شود. «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها»(الحج/22) اهل جهنم هر چه مي‌خواهند فرار كنند، دوباره با پتك به سرشان مي‌زنند که پايين برود. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ»(الحج/21) يعني پتك‌هايي از آهن هست در سر جهنمي‌ها مي‌زنند. روايت داريم: كسي در دنيا بترسد، خدا ديگر در آخرت او را نمي‌ترساند. فرمود: به عزت و جلالم قسم دو تا ترس را در دل كسي جمع نمي‌كنم. دو تا راحتي و امان هم در دل كسي قرار نمي‌دهم. گر كسي در دنيا ترسيد در آخرت نمي‌ترسانمش. كسي در دنيا نترسيد در آخرت مي‌ترسانم. حضرت سلمان با اين جوان رفيق شد. بعد از چند وقت به سلمان گفتند: دوست شما مريض شده حال ندارد. آمد كنار بستر اين جوان نشست، ديد در حال جان دادن و احتضار است. حضرت سلمان ديد عزرائيل ملك الموت آمده مي‌خواهد قبض روح كند. فرمود: «ارْفُقْ بِأَخِي»[8] به اين برادرم مهرباني كن. با او رفاقت و مدارا كن. ملك الموت عرض كرد: «إِنِّي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِيقٌ»[9] من با همه مؤمن‌ها ميانه‌ام خوب است. حضور اميرالمؤمنين علیه السلام بر بالين محتضر روايات متواتر داريم: اميرالمؤمنين سلام الله عليه به بالين هر مرده‌اي حاضر مي‌شود. اميرالمؤمنين سلام الله عليه مگر چند جا مي‌تواند حاضر بشود؟ او حسابش جداست، انسان كامل است. سعه وجودي دارد يكي در شرق و يكي در غرب است. در يک لحظه مي‌تواند در همه جاي عالم حاضر بشود. ما همه شيعه حضرت هستيم، و اميدمان اين است که حضرت با مهرباني و آغوش باز با ما رفتار کند. در روايت داريم: كه پيامبر خدا مي‌آيد كنار بستر دوستش مي‌نشيند، مي‌فرمايد: «إِنِّي خَيرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ مِنَ الدُّنْيا»[10] من پيامبرم و از آن چه که در دنيا ترک مي‌کني بهتر هستم. شما پهلوي من مي‌آيي. بعد پيامبر بلند مي‌شود، حضرت علي سلام الله عليه مي‌آيد، مي‌فرمايد: من علي بن ابي طالب سلام الله عليه هستم. يك عمري يا علي سلام الله عليه گفتي، من را صدا زدي. حضرت صورت مباركش را روي سينه دوستش مي‌آورد، مي‌فرمايد: «انا علي بن ابي طالب الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّه»[11] من همان علي سلام الله عليه، هماني که دوستتش داشتي، هستم. عاقبت بخيري يكي از بزرگان قم كه الآن هست ايشان فرمودند: من در اطراف كرج براي تبليغ رفتم. يك شب خواب ديدم در اصفهان مردم سراسيمه به طرف محله‌اي هجوم مي‌برند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: پيامبر و حضرت علي علیه السلام به منزل حاج ميرزا علي شيرازي استاد شهيد مطهري آمده‌اند. من هم رفتم خودم را از جمعيت عبور دادم و رفتم در آن اتاق ديدم حاج ميرزا علي آقا رو به قبله در حال جان دادن است. يك طرف پيامبر نشسته يك طرف هم حضرت علي عليه السلام نشسته است. حاج ميرزا علي آقا دارد حساب پس مي‌دهد به حضرت علي مي‌گويد آقا جان من فلان كار را كردم فلان كار را كردم اين قدر وجوهات گرفتم به كي دادم حضرت فرمودند: من همه را قبول كردم. گفت: يك مقدار وجوهات بيت المال زياد آمده چه كار كنم؟ حضرت فرمودند: به فلاني بده. وقتي حساب‌هايش را تحويل داد آمد حضرت امير در آغوش گرفت. در سينه اميرالمؤمنين عليه السلام و شروع كرد اين اشعار سعدي را خواندن و ناله و گريه كردن : در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك کوی تو باشم از خواب بيدار شدم گفتم: خدايا اين چه خوابي است؟ بعد از چند وقت تبليغ ما تمام شد به قم آمديم. در مدرسه فيضيه بودم يك نفر آمد گفت: آقا مجلس ختم شركت نمي‌كنيد؟ گفتم: مجلس ختم كي هست؟ گفت: مگر خبر نداري آيت الله بروجردي براي حاج ميرزا علي آقاي شيرازي ختم گرفته است. گفتم: مگر ايشان فوت كرده است؟ گفت: چند روزي است. گفتم: چه شبي فوت كرده است؟ ديدم همان شبي كه من خواب ديدم ايشان در اصفهان فوت كرده است. من اين داستان را براي آيت الله اراكي گفتم. آقاي اراكي با صداي بلند شروع به گريه كرد. گفت: مي‌شود ما هم دم مردن حضرت علي علیه السلام به بالين ما بيايد. ذکر مصيبت اميرالمؤمنين عليه السلام يا اميرالمؤمنين ما همه دخيل شما هستيم يك عمري ما دلمان خوش است كه جمال دلرباي شما را ببينيم. دست ما را بگيريد. دل‌ها را روانه خانه اميرالمؤمنين علیه السلام کنیم و به عيادت اميرالمؤمنين برويم. من نمي‌دانم اين ملعون چه كرد ولي كاري كرد كه دي
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گر اميرالمؤمنين سلام الله عليه ديگر از جايش نتوانستند بلند شوند. اميرالمؤمنين سلام الله عليه به پاي خودش رفت اما ديگر نتوانست روي پا بايستد. نمازش را حضرت نتوانست ايستاده بخواند. مي گويند: اين ملعون را اسير كردند آوردند خدمت آقا، حضرت فرمودند: ابن ملجم من بد امامي براي تو بودم؟ من عطا و هداياي تو را بيشتر از بقيه ندادم؟ من چه بدي به تو كردم؟ اين ملعون خبيث هم شروع به گريه كردن کرد. حضرت به امام حسن علیه السلام فرمودند: با اين اسير من مدارا كن. از هر غذايي كه خودت مي‌خوري به او بده، فرش زير پاي ابن ملجم نرم باشد. غذايش خوب باشد. مگر نمي‌بيني چشم‌هايش چه طور در حدقه از ترس مي‌گردد؟ مثل امروز براي حضرت كاسه شير آوردند. حضرت يك مقدار شير ميل كردند فرمودند: ديگر اين آخرين خوراک من از اين دنياي شماست. اما بقيه شير را فرمودند: به ابن ملجم بدهيد. مي‌زند پس لب او كاسـه شـــير مي‌كـند چشـم اشـارت بـه اســير چه اسيري كه همان قاتل اوست تو خدايي مگر اي دشمنْ دوست در جهـاني همه شـور و همه شر ها علي بشر كيف بشر کيف بشر[12] ام كلثوم دختر آقا اميرالمؤمنين گفت ان شاء الله پدر من خوب مي‌شود انتقام خواهيم گرفت گفت اميدي به خوب شدن پدرت نداشته باش من هزار درهم دادم يك شمشير برنده‌اي خريدم. هزار درهم دادم اين شمشير را تيز كردم. هزار درهم دادم اين شمشير را با سم بسيار مهلکي آب دادم. (همه پيامبر يا امام هاي ما يا به شمشير به شهادت رسيدند يا با سم اما اميرالمؤمنين سلام الله عليه با هر دو وسيله به شهادت رسيده است) چنان ضربتي به فرق پدرت زدم كه ديگر نمي‌تواند از جا بلند شود. اگر بر هزارها نفر مي‌زدم همه را از پا مي‌انداخت. زير بغل‌هاي آقا را گرفتند با يك گليم و حصير يك حصيري آوردند آقا را آوردند نزديك منزل اما يك وقت آقا بفرمايند: من را پياده كنيد من با پاي خودم وارد خانه شوم. عرض کردند: آقا جان شما ضعف داريد، نمي‌توانيد. فرموده باشند: طاقت ندارم زينب سلام الله عليها، دخترهاي من، من را به اين حالت ببينند. عرض كنيم: يا اميرالمؤمنين سلام الله عليه شما طاقت نداريد زينب كبري سلام الله عليها شما را به اين حالت ببيند. دخترتان زينب كبري سلام الله عليها چه حالي داشت وقتي آمد دم دروازه كوفه، سر بريده علي اكبر بالاي ني ... لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. متن سخنرانی آقای فرحزاد☝️☝️☝️
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
❖﷽❖ 📜 عن أبى الحسن علىّ‌ بن موسى الرّضا عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: إنّ‌ قاتل الحسين بن علىّ‌ عليه السّلام فى تابوت من نار عليه نصف عذاب أهل الدّنيا و قد شدّت يداه و رجلاه بسلاسل من نار فيركس فى النّار حتّى يقع فى قعر جهنّم و له ريح يتعوّد أهل النّار إلى ربّهم من شدّة نتنه و هو فيها خالد ذائق العذاب الأليم مع جميع من شايع على قتله كلّما نضجت جلودهم بدّل اللّه عزّ و جلّ‌ عليهم الجلود حتّى يذوقوا العذاب الأليم، لا يفتّر عنهم ساعة و يسقون من حميم جهنّم، فالويل لهم من عذاب اللّه تعالى فى النّار. 📝امام رضا عليه السّلام گويد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت: ☄«كشندۀ حسين در تابوتى از آتش خواهد بود كه نصف عذاب همۀ اهل دنيا در آن است. ☄دست‌ها و پاهاى وى با زنجيرهايى از آتش بسته مى‌شود ☄و با سر در آتش دوزخ افكنده مى‌شود تا در قعر جهنّم افتد. ☄ او را بويى است كه دوزخيان از سختى عفونتش به خدا پناه مى‌برند. ☄او به همراه كسانى كه او را در كشتن حسين همراهى كرده‌اند، در آن‌جا براى هميشه خواهد بود و تا ابد عذاب دردناك را خواهد چشيد. ☄هرچه پوستشان، بريان گردد، خداى عزيز و جليل پوست‌هاى ديگرى بر جايش مى‌نهد، تا هرچه بيشتر شكنجۀ دردآور را بچشند. ☄ هرگز لحظه‌اى از عذابشان كاسته نمى‌شود ☄و از چركاب جوشان دوزخ سيراب مى‌شوند. واى بر آن‌ها، از كيفر خداوند متعال كه در دوزخ خواهند ديد!» 📕مقتل الحسين (ع) به روايت شيخ صدوق (قده)، صفحه 311 @archive_mataleb_sokhanrani
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
🌹از مدینه تا کربلا چه گذشت؟🌹 🔹بخش پنجم🔹 🔳 01/05/15 📜ابن‌ زیاد نامه‌ای به امام نوشت و گفت: «یزید امر کرده چیزی نخورم و سر بر بالش نگذارم، مگر این که تو را به خدا ملحق کنم.» امام علیه السَّلام نامه را به دور انداختند و پاسخی ندادند. 🔍ابن‌ زیاد در چشم عمر سعد نگاه کرد و او را به جنگ با امام امر کرد. عمر سعد عذر خواست. ابن‌ زیاد گفت: پس ولایت ری را که برای تو نوشته بودم پس می‌گیرم. عمر سعد هرچند تمایلی به جنگ با امام نداشت و بسیاری از فامیل او را از این کار نهی می‌کردند، اما عاقبت تسلیم امر ابن‌ زیاد شد. ♻️امام سرزمین غاضریه و نینوا را شصت هزار درهم از قبیله بنی‌اسد خریدند و از آن‌ها خواستند که زائران او را عزیز شمرده و میهمان کنند و در محلی که خریده بودند دفن شوند. ◾️در روز چهارم محرم ابن زیاد منبر رفت و گفت: شما بر دست و دلبازی یزید پی برده‌اید، یزید از شام برای شما مردم کوفه هدیه‌هایی فرستاده است که قصد تقسیم آن را دارم. ابن‌زیاد با پول مردم کوفه را سمت کربلا به جنگ با امام حسین (ع) برد. 🏴هرچند روز هفتم محرم آب بر روی امام حسین (ع) بسته شد، ولی امام روز هشتم، با کلنگ زمینِ پشت خیمه را کندند و به آب گوارایی دست یافتند و کودکان خوردند و مشک‌ها را پر کردند، که جاسوسان مانع این کار شدند. 💎امام صادق (ع) می‌فرمایند: تاسوعا روزی است که لشگر ابن‌ زیاد و عمر سعد دایره را بر امام تنگ کردند و با لشگریان خود در اطراف خیمه امام جولان داده و فرزندان امام را می‌ترساندند. در این روز امام فهمیدند که مردم عراق دیگر نمی‌توانند او را کمک کنند و غربت امام بر او مشخص شد. پدر و مادرم فدای کسی که او را در عصر تاسوعا تنها گذاشتند. ✉️ عصر تاسوعا شمر، نامه ابن زیاد را برای عمر سعد آورد. عمر سعد او را از کشتن امام نهی کرد، ولی به ناچار تسلیم شد. 🏴 امام حسین (ع) که عصر تاسوعا دیدند لشکر آماده جنگ است، حضرت عباس (ع) را فرستادند تا یک شب برای راز و نیاز با خدا از دشمن ملعون مهلت بگیرد و چنین شد که واقعه عاشورا و حوادث بعد از آن اتفاق افتاد. ✍پایان @archive_mataleb_sokhanrani
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
موضوع : محشور شدن با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ، وَالثّانى، يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَيْئاً، وَالْخامِسُ، يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ»؛ كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم: اول آن كه بسيار مى گريند؛ دوم آن كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كينه نزاع و دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چيزى را براى فردا ذخيره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند، آن گاه خراب مى كنند. حشر با پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چند دسته به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزديك اند. يك دسته كسانى هستند كه مهر و محبت پيامبر در دلشان زياد است. در روايات فراوانى آمده است كه هر كس محبتش بيشتر است، به پيامبر و اهل بيت عليهم السلام نزديك تر است. محبت وسيله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[1] كسى كه گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود. محبّ هر چند در ظاهر سنخيتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. يعنى محبت عامل رسيدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان يك غلام بود و پيامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد كه اين غلام در اعلا درجه بهشت در كنار پيامبر خدا قرار گيرد.[2] محبت علت انضمام است. ربيعة بن كعب هفت سال خدمتگزار پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. يك روز پيامبر خدا از او پرسيد: هفت سال به من خدمت كردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهيد درباره آن فكر كنم. فرداى آن روز به محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد. پيامبر فرمودند: حاجت تو چيست؟ گفت: از خدا بخواهيد كه در بهشت در جوار شما باشم. حضرت فرمودند: اين مطلب را چه كسى به تو آموخت؟ گفت: يا رسول اللّه، كسى به من نياموخت، لكن فكر كردم كه اگر از شما مال درخواست كنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى يا فرزند طلب كنم، سرانجامِ همه مرگ است. پيامبر لحظه اى سر به زير افكندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِكَ فَاَعِنّى بِكَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[3] اين چنين مى كنم، تو هم با بسيار سجده كردن مرا يارى كن. جَوْن بن ابى مالك، غلام سياه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسين عليه السلام پيوست و در راه آن حضرت جان فشانى كرد و به شهادت رسيد. امام حسين عليه السلام بر بالين او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[4] خدايا، روى او را سپيد كن و بوى او را خوش و او را با نيكان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان. او يك غلام سياه بدبو بود، اما با امام حسين عليه السلام و يارانش محشور مى شود. قرب به پيامبر صلى الله عليه و آله از ديگر چيزهايى كه موجب قرب به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى شود، حُسن خلق است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند :«اَقْرَبُكُمْ مِنّى مَجْلِساً يَوْمَ الْقِيامَةِ اَحْسَنُكُمْ اَخلاقاً»؛[5] كسى كه اخلاقش نيكوتر است، در روز قيامت در همنشينى به من نزديك تر است. يعنى هر كس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خيرخواه تر و با گذشت تر است، در قيامت به من نزديك تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. يك صفت از صفات خوب هم كارساز است. مثلاً كسى كه با گذشت است، خيلى هنر دارد. شك نكنيد كه خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است: «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[6] كيفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست. انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دريافت مى كنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است. در روايت آمده است :«مَنْ كانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْيَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ كسى كه پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان كيستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ كسانى كه از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[7] اخلاق خيلى مهم است. اصلاً بحث سيره پيامبر براى بيان اخلاق عملى پيامبر خداست. اگر يكى از سيره هاى پيامبر را پياده كنيم، كارمان درست است. هر كس خوش اخلاق تر است، به پيامبر نزديك تر است. سزاوارترين مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله همچنين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى يَوْمَ الْقِيامَةِ اَكْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْيا»؛[8] سزاوارترين مردم به من در روز قيامت كسى است كه در دنيا بيشتر از هر كس بر من صلوات بفرستد. هر كس، كسى يا چيزى را بسي
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
ار ياد كند، يا خاطرخواه آن است، يا خاطرخواه خواهد شد. اين دو لازم و ملزوم اند. «مَنْ اَحَبَّ شَيْئاً اَكْثَرَ ذِكْرَهُ»؛[9] كسى كه چيزى را دوست دارد، فراوان از آن ياد مى كند. انسان اگر چيزى را دوست نداشته باشد، از آن يادى نمى كند. اگر بغضش نسبت به آن چيز كامل باشد، از آن بدش مى آيد. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود. «مَنْ اَبْغَضَ شَيْئاً اَبْعَضَ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ وَ اَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ»؛[10] كسى كه چيزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه كردن به آن و يادآورى آن را نيز مبغوض و منفور مى شمارد. كسى كه ياد پيامبر خدا مى كند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود. پيش دستى در سلام از ديگر امورى كه موجب قرب به پيامبر خدا مى شود، پيشى گرفتن در سلام است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[11] نزديك ترين مردم به خدا و پيامبرش كسى است كه در سلام كردن پيش دستى كند. من اين حديث را بار اول كه ديدم جا خوردم. يعنى سلام اين قدر مهم است؟! مى گويد: سزاوارترين افراد به خدا. از پيغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، يعنى اظهار محبت. يعنى اين كه دوستت دارم. تكبر بدترين خطرهاست. چيزى كه انسان را از تكبر دور مى كند، همين سلام كردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقيتَ»؛[12] از مصاديق تواضع اين است كه هر كس را ديدى به او سلام كنى. آثار و بركات سلام همين پيش دستى در سلام يكى از سيره هاى مهم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده است. از علما كسانى هستند كه سخنرانى نمى كنند، اما وجود و حركت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبليغ همين است. يكى از دوستان مى گفت: در يكى از محله ها رفت و آمد داشتم. ديدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آيند و به من سلام مى كنند. اين مسأله برايم غير عادى بود. تعجب كردم. حس كنجكاوى باعث شد در اين باره تحقيق كنم. پس از تحقيق معلوم شد در اين كوچه يك روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى كند. از اول صبح تا شب با هر كس روبرو مى شود سلام مى كند. اين سيره پيامبر خدا را در اين محله عملى كرده تا جا افتاده است. ببينيد اگر يك سيره را پياده كنيم، چقدر آثار و بركات دارد. خود پيامبر بر اين سيره پافشارى داشتند. در روايتى آمده است :«اِنَّهُ كانَ يُسَلِّمُ عَلَى الصَّغيرِ وَالْكبيرِ»؛[13] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره به كوچك و بزرگ سلام مى كرد. سلام به كودكان همچنين مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: ... وَالتَّسْليمُ عَلَى الصِّبيانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[14] پنج چيز است كه تا آخر عمر ترك نمى كنم: ... يكى هم سلام كردن بر كودكان تا اين كه بعد از من سنت شود. برخى خجالت مى كشند به بچه ها سلام كنند. مى گويند: ما بزرگتريم، چگونه به بچه ها سلام كنيم! پيامبر بر اين كار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بيفتد. بياييد به بچه ها سلام كنيم. سلام نام خداست. به نيت خدا و به نيت اين كه سيره پيامبر جدا بيفتد، سلام كنيد. وقتى وارد خانه مى شويد، به خانم و فرزندانتان سلام كنيد. اگر هم كسى در خانه نيست، بگوييد: «اَلسَّلامُ عَلَيْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِكُم تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً»؛[15] و هنگامى كه داخل خانه اى شديد، بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خدا، سلامى پر بركت و پاكيزه! يك نكته توحيدى اين سلام چقدر زيبا و قشنگ است! در حقيقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرمايد: وقتى وارد خانه شديد، از جانب من به خودتان سلام كنيد. گوينده كيست؟ شنونده كيست؟ آن توحيدى را كه عرفا مى گويند، در يك سلام آورده است. حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تك تك احكامى كه از بالا آمده است، ريزه كارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحيد را در يك سلام آورده است. گوينده و شنونده از خود چيزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست. خصلت هاى دوست داشتنى پيامبر خدا بچه ها را خيلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحيد مى دهند. بايد به آن ها محبت كنيم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازك اند، لطيف اند. هريك، از انسان ها و شخصيت هاى بزرگى هستند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَكّاؤُونَ، وَالثّانى، يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَيْئاً، وَالْخامِسُ، يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ»؛[16] كودكان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن كه بسيار مى گريند؛ دوم آن
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
كه با خاك بازى مى كنند؛ سوم آن كه بدون كينه دشمنى مى كنند؛ چهارم آن كه چيزى را براى فردا ذخيره نمى كنند؛ پنجم آن كه مى سازند و آن گاه خراب مى كنند. اول شخصيت عالم مى فرمايد: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست. 1ـ گريه فراوان صفت اول كودكان اين است كه قساوت قلب ندارند. اهل بكا و گريه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَكّاؤُونَ»؛ آن ها بسيار مى گريند. گاهى مى بينيد كه هيچ حادثه و مصيبت سنگينى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفكش را بگيرى، گريه مى كند. دلش نازك است. دل سخت نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[17] اشك ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشك نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود. پيامبر ما شصت سال از عمر شريفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه عليها السلام مثل ابر بهارى گريه مى كرد. مادرى كه حدود شصت سال پيش از دنيا رفته بود. يعنى اين قدر عاطفه و احساسش قوى است! به ياد محبت هاى مادرش گريه مى كند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خديجه گريه مى كرد. اين صفت مهمى است. اين صفت بچه ها برجسته است. يعنى دل نازك و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازك و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله كودكان را دوست مى داشت. 2ـ انس با خاك دومين صفتى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را از علل محبوبيت كودكان برمى شمارد، اين است كه «يَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاك بازى مى كنند. در خاك مى روند، با خاك بازى مى كنند، روى زمين مى نشينند. و به تعبير روايات «اِنَّ التُّرابَ رَبيعُ الصِّبْيان»؛[18]در حقيقت خاك تفريحگاه كودكان است. بعضى بزرگترها مى گويند: من بايد در صدر مجلس بنشينم. همه بايد به احترام من بلند شوند. همه بايد به من سلام كنند. اما اين تكبرها در كودكان نيست. پيامبر خدا از اين كه كسى برايشان بلند شود، ناراحت مى شدند. امام صادق عليه السلام فرمودند: «كان رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حينَ يَدْخُلُ»؛[19] شيوه هميشگى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پايين مجلس مى نشستند. و نيز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُكُمْ مَجْلِساً فَلْيَجْلِسْ حَيْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[20] هر گاه كسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشيند يعنى انتظار نداشته باشد كه ديگران در بالاى مجلس يا در وسط مجلس جايى براى او باز كنند. ادب الهى پيامبر خدا هيچ تعينى نداشت. هر گاه كسى در جلسه اى وارد مى شد كه پيامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست كدام يك از افراد پيامبر است؛ يعنى هيچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار كنم كه با ديگران فرقى داشته باشم، يا برترى در نظر مردم ايجاد شود. آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطين برخورد نمى كردند، بلكه تواضع و ادب بسيار عجيبى داشتند. حتى در وقتى كه با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در ميان نباشد. انس بن مالك مى گويد: «كُنّا اِذا اَتَيْنا النَّبى صلى الله عليه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[21] هر گاه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم، دايره وار مى نشستيم. وقتى با اصحاب مى نشست، آن قدر يگانه مى شد كه گويا يكى از آنان است. كسى كه وارد مى شد، اگر پيامبر را نمى شناخت و نديده بود، نمى توانست تشخيص بدهد كه كدام يك از اين افراد پيامبر خداست.[22] از بس خاكى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. اين معجزه است. يكى از سيره هاى پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه روى زمين مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[23] فرمود: بچه ها را دوست دارم، به خاطر اين كه روى زمين مى نشينند و با خاك مأنوس اند. ما گاهى خدمت مرحوم آيت الله بهاء الدينى به اين طرف و آن طرف مى رفتيم. يك روز به قصد منزل يكى از دوستان رفتيم. اتفاقاً ايشان در منزل نبود. آيت الله بهاء الدينى فرمودند: مقدارى همين جا بنشينيم. كوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تكلف و بى تعين همان جا نشستند! فرمودند: ممكن است بعضى از افراد نفهم به ما بگويند: شما ديوانه ايد. ما هم به آن ها مى گوييم: خودتان ديوانه هستيد. از اين كه ديگران به كسى بگويند ديوانه اى، انسان ديوانه نمى شود. اگر انسان روى زمين بنشيند، چه مى شود؟! متن سخنرانی آقای فرحزاد☝️☝️☝️☝️☝️ _______________________________
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
خودسازی: 💠 🔸 امام هادی علیه السلام: هر که از خود راضی باشد، بدگویان او زیاد خواهند شد. 📚 بحارالانوار/ج69/ص316 ✍🏼 انسان از خود راضی، و است و رفتارش مورد تایید مردم نیست. چنین فردی هم در پیشگاه خدا و در نزد مردم منفور است و همین باعث می شود که دیگران به بدگویی از او بپردازند. @archive_mataleb_sokhanrani
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
برکت و روزی: 💠 تلاش برای 🔸 پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): کسی که به خاطر تلاش برای به دست آوردن مال حلال، خسته شود و شب را به صبح برساند، آمرزیده می شود. 📚امالی صدوق/مجلس48/ح9 ✍🏼 تلاش برای کسب ، نقش مهمی در تکامل اخلاق فردی، سعادت و پیشرفت جامعه دارد. شخصی که برای به دست آوردن مال حلال تلاش می کند، در حال است.
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
یک جرعه معرفت: 🍃 مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره): ✍🏼 در روایات آمده "هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، قلبش می میرد" و همچنین "زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد می باشد" مصداق بارز "علما" آیت الله بهجت هستند. 🌿صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است، و در واقع هشدار دهنده برای ما می باشد.
۱۶ مرداد ۱۴۰۱