eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1هزار ویدیو
26 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
لَّهِ عَلَيْهِ التَّفَکُّرَ وَالاِْعْتِبَارَ; بيشترين عبادت ابوذر انديشيدن و عبرت گرفتن بود». در واقع همه اينها برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا); من فقط شما را به يک چيز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن اين که دسته جمعى يا به صورت فردى براى خدا برخيزيد و فکر خود را به کار گيريد». دليل آن هم روشن است، زيرا ريشه تمام نيکى ها و پيشرفت ها و موفقيت ها در تفکر و انديشه صحيح است.
۵-وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ . و درود خدا بر او فرمود: دانش، میراثی گرانبها، و آداب، زیورهای همیشه تازه، و اندیشه، آیینه ای شفاف است.
لَّهِ عَلَيْهِ التَّفَکُّرَ وَالاِْعْتِبَارَ; بيشترين عبادت ابوذر انديشيدن و عبرت گرفتن بود». در واقع همه اينها برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا); من فقط شما را به يک چيز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن اين که دسته جمعى يا به صورت فردى براى خدا برخيزيد و فکر خود را به کار گيريد». دليل آن هم روشن است، زيرا ريشه تمام نيکى ها و پيشرفت ها و موفقيت ها در تفکر و انديشه صحيح است.
شرح و تفسیر علم و ادب و تفکر امام در اين بخش از کلمات قصار اشاره به سه نکته مهم مى کند نخست مى فرمايد: «علم و دانش ميراث گرانبهايى است»; (الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِيمَةٌ). اشاره به اين که گرانبهاترين ميراثى که انسان از خود به يادگار مى گذارد علم و دانش است و به ارث گذاشتن مواهب مادى افتخارى است. اين سخن شبيه روايتى است که از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده که مى فرمايد: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الاَْنْبِيَاءِ إِنَّ الاَْنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلاَ دِرْهَماً وَلَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظّ وَافِر; دانشمندان وارثان انبيا هستند چرا که انبيا دينار و درهمى از خود به يادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهره اى بگيرد بهره فراوانى برده است». نيز شبيه آن چيزى است که در حکمت 147 خواهد آمد. بعضى از شارحان ارث را در اينجا طور ديگرى تفسير کرده اند و گفته اند: ارث درآمدى است که بى زحمت حاصل مى آيد دانشى را نيز که انسان از استاد فرا مى گيرد شبيه ارث است; ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. در دومين جمله مى فرمايد: «آداب (انسانى)، لباس زيبا و کهنگى ناپذير است»; (وَالاْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ). منظور از «آداب» فضايل اخلاقى مخصوصاً چيزهايى است که مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوشرفتارى، فصاحت و بلاغت در بيان. «حُلَل» جمع «حُلَّه» به معناى لباس زينتى است. «مُجَدَّدَة» به معناى چيزى است که پيوسته تجديد و نو مى شود و هرگز کهنه نخواهد شد. بر اين پايه، مفهوم کلام امام(عليه السلام) چنين است که اين صفات برجسته انسانى همچون لباس هاى زيبايى است که آدمى در تن مى کند و هرگز فرسوده نمى شود بر خلاف لباس هاى ظاهرى که هم کهنه مى شود و هم ممکن است دست سارقان به آن دراز شود و هم جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثير گذار است. در روايات اسلامى براى «أدب» تفسيرهاى گوناگونى ذکر شده که در واقع هر کدام اشاره به مصداقى از آن است: در حديثى از امام امير مؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَيْرِک; براى اين که ادب داشته باشى همين بس که از آنچه براى ديگران نمى پسندى دورى کنى». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «أدّبْنى أبى(عليه السلام) بِثَلاث...; پدرم من را به سه چيز ادب کرد» فرمود: «مَنْ يَصْحَب صاحِبَ السُوء لا يَسْلَم ومَن لا يُقَيَّد اَلفاظَه يَنْدَم، ومَن يَدْخُل مَداخل السُّوء يُتَّهَم; فرزندم کسى که با رفيق بد همنشين شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشيمان مى شود و کسى که در محل هاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد». امام صادق(عليه السلام) به يکى از دوستان خود سفارش کرد که پيام او را به همه شيعيان و علاقه مندانش برساند و فرمود: من شما را به تقواى الهى و ورع و تلاش براى خدا و راستگويى و اداى امانت... و خوشرفتارى با ساير مسلمانان دعوت مى کنم و هرگاه کسى از شما در دينش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق باشد مى گويند: «هذا جَعْفَرىٌّ فَيَسُرُّني...» و نيز مى گويند: «هذا أَدَبُ جَعْفَر; اين جعفرى است و اين سبب سرور و خوشحالى من مى شود کار اينها ادب جعفر بن محمد است». در حديث کوتاه ديگرى از امير مؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «الاْدَبُ يُغْني عَنِ الْحَسَبِ; ادب انسان را از شرافت خانوادگى و فاميلى بى نياز مى کند». همان گونه که در بالا گفتيم، ادب و آداب مفهوم وسيعى دارد که همه فضايل اخلاقى مخصوصا آنچه را مربوط به اخلاق اجتماعى است در بر مى گيرد که بزرگترين افتخار آدمى و مايه آبرومندى او در اجتماع است. سپس امام در سومين جمله مى فرمايد: «فکر آئينه صافى است»; (وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ). منظور از فکر همان انديشيدن پيرامون مسائل مختلفى است که بر انسان وارد مى شود و به تعبير فلاسفه حرکتى ذهنى است به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى نتيجه ها. هرگاه اين انديشه از هوا و هوس و حجاب هاى معرفت دور بماند، آئينه شفافى خواهد بود که چهره حقايق را به انسان نشان مى دهد و راه صحيح را در پرتو آن مى يابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت. به همين دليل برترين عبادت در روايات اسلامى تفکر شمرده شده است: در حديثى که در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «لاَ عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل; هيچ عبادتى برتر از انديشيدن در مخلوقات خداوند متعال نيست». در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَة خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة; يک ساعت انديشيدن بهتر است از عبادت يک سال». در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرّ رَحْمَةُ ال
۵-وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ . و درود خدا بر او فرمود: دانش، میراثی گرانبها، و آداب، زیورهای همیشه تازه، و اندیشه، آیینه ای شفاف است.
لَّهِ عَلَيْهِ التَّفَکُّرَ وَالاِْعْتِبَارَ; بيشترين عبادت ابوذر انديشيدن و عبرت گرفتن بود». در واقع همه اينها برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَفُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا); من فقط شما را به يک چيز اندرز مى دهم و دعوت مى کنم و آن اين که دسته جمعى يا به صورت فردى براى خدا برخيزيد و فکر خود را به کار گيريد». دليل آن هم روشن است، زيرا ريشه تمام نيکى ها و پيشرفت ها و موفقيت ها در تفکر و انديشه صحيح است.
شرح و تفسیر علم و ادب و تفکر امام در اين بخش از کلمات قصار اشاره به سه نکته مهم مى کند نخست مى فرمايد: «علم و دانش ميراث گرانبهايى است»; (الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِيمَةٌ). اشاره به اين که گرانبهاترين ميراثى که انسان از خود به يادگار مى گذارد علم و دانش است و به ارث گذاشتن مواهب مادى افتخارى است. اين سخن شبيه روايتى است که از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده که مى فرمايد: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الاَْنْبِيَاءِ إِنَّ الاَْنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلاَ دِرْهَماً وَلَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظّ وَافِر; دانشمندان وارثان انبيا هستند چرا که انبيا دينار و درهمى از خود به يادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهره اى بگيرد بهره فراوانى برده است». نيز شبيه آن چيزى است که در حکمت 147 خواهد آمد. بعضى از شارحان ارث را در اينجا طور ديگرى تفسير کرده اند و گفته اند: ارث درآمدى است که بى زحمت حاصل مى آيد دانشى را نيز که انسان از استاد فرا مى گيرد شبيه ارث است; ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. در دومين جمله مى فرمايد: «آداب (انسانى)، لباس زيبا و کهنگى ناپذير است»; (وَالاْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ). منظور از «آداب» فضايل اخلاقى مخصوصاً چيزهايى است که مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوشرفتارى، فصاحت و بلاغت در بيان. «حُلَل» جمع «حُلَّه» به معناى لباس زينتى است. «مُجَدَّدَة» به معناى چيزى است که پيوسته تجديد و نو مى شود و هرگز کهنه نخواهد شد. بر اين پايه، مفهوم کلام امام(عليه السلام) چنين است که اين صفات برجسته انسانى همچون لباس هاى زيبايى است که آدمى در تن مى کند و هرگز فرسوده نمى شود بر خلاف لباس هاى ظاهرى که هم کهنه مى شود و هم ممکن است دست سارقان به آن دراز شود و هم جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثير گذار است. در روايات اسلامى براى «أدب» تفسيرهاى گوناگونى ذکر شده که در واقع هر کدام اشاره به مصداقى از آن است: در حديثى از امام امير مؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَيْرِک; براى اين که ادب داشته باشى همين بس که از آنچه براى ديگران نمى پسندى دورى کنى». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «أدّبْنى أبى(عليه السلام) بِثَلاث...; پدرم من را به سه چيز ادب کرد» فرمود: «مَنْ يَصْحَب صاحِبَ السُوء لا يَسْلَم ومَن لا يُقَيَّد اَلفاظَه يَنْدَم، ومَن يَدْخُل مَداخل السُّوء يُتَّهَم; فرزندم کسى که با رفيق بد همنشين شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشيمان مى شود و کسى که در محل هاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد». امام صادق(عليه السلام) به يکى از دوستان خود سفارش کرد که پيام او را به همه شيعيان و علاقه مندانش برساند و فرمود: من شما را به تقواى الهى و ورع و تلاش براى خدا و راستگويى و اداى امانت... و خوشرفتارى با ساير مسلمانان دعوت مى کنم و هرگاه کسى از شما در دينش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق باشد مى گويند: «هذا جَعْفَرىٌّ فَيَسُرُّني...» و نيز مى گويند: «هذا أَدَبُ جَعْفَر; اين جعفرى است و اين سبب سرور و خوشحالى من مى شود کار اينها ادب جعفر بن محمد است». در حديث کوتاه ديگرى از امير مؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «الاْدَبُ يُغْني عَنِ الْحَسَبِ; ادب انسان را از شرافت خانوادگى و فاميلى بى نياز مى کند». همان گونه که در بالا گفتيم، ادب و آداب مفهوم وسيعى دارد که همه فضايل اخلاقى مخصوصا آنچه را مربوط به اخلاق اجتماعى است در بر مى گيرد که بزرگترين افتخار آدمى و مايه آبرومندى او در اجتماع است. سپس امام در سومين جمله مى فرمايد: «فکر آئينه صافى است»; (وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ). منظور از فکر همان انديشيدن پيرامون مسائل مختلفى است که بر انسان وارد مى شود و به تعبير فلاسفه حرکتى ذهنى است به سوى مقدمات و از مقدمات به سوى نتيجه ها. هرگاه اين انديشه از هوا و هوس و حجاب هاى معرفت دور بماند، آئينه شفافى خواهد بود که چهره حقايق را به انسان نشان مى دهد و راه صحيح را در پرتو آن مى يابد، دوست را از دشمن و صواب را از خطا و حق را از باطل خواهد شناخت. به همين دليل برترين عبادت در روايات اسلامى تفکر شمرده شده است: در حديثى که در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «لاَ عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَل; هيچ عبادتى برتر از انديشيدن در مخلوقات خداوند متعال نيست». در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «تَفَکُّرُ سَاعَة خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة; يک ساعت انديشيدن بهتر است از عبادت يک سال». در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرّ رَحْمَةُ ال
۶- وَ قَالَ ( علیه السلام ) : صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ.وَ رُوِیَ أَنَّهُ قَالَ فِی الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَی أَیْضاً الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ وَ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ . و درود خدا بر او فرمود: سینه خردمند صندوق راز اوست، و خوشرویی وسیله دوست یابی، و شکیبایی، گورستان پوشاننده عیبهاست. و نیز فرمود: پرسش کردن وسیله پوشاندن عیب هاست، و انسان از خود راضی، دشمنان او فراوانند.
شرح و تفسیر حفظ اسرار و حُسن رفتار امام(عليه السلام) در اين عبارات نورانى و آنچه در ذيل آن آمده بر چهار مطلب تأکيد مى کند: نخست مى فرمايد: «سينه عاقل گنجينه اسرار اوست»; (صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ). يعنى همان گونه که صاحبان ثروت اشياء قيمتى را در صندوق هاى محکم نگاه دارى مى کنند، انسان عاقل نيز بايد اسرارش را در دل خود پنهان دارد، چرا که اسرار او اگر به دست دوست بيفتد گاه سبب ناراحتى اوست و اگر به دست دشمن بيفتد ممکن است سبب آبروريزى او شود. به علاوه بعضى از اسرار ممکن است با سرنوشت ملتى ارتباط داشته باشد که اگر بى موقع فاش شود سبب خسارت عظيمى براى جامعه گردد. به همين دليل در حالات پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: هنگامى که تصميم بر غزوه و پيکارى با دشمن مى گرفت کاملاً آن را پنهان مى داشت. به عنوان نمونه مسئله فتح مکه بود که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حد اکثر پنهان کارى را در آن به خرج داد که اگر اين کار را نمى کرد و خبر به اهل مکه مى رسيد آنها بسيج مى شدند و خون هاى زيادى در حرم امن خدا ريخته مى شد; ولى پرده پوشى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بر اين سرّ سبب شد که مکه بدون هيچ گونه مقاومت و خون ريزى تسخير شود و فصل تازه اى در پيشرفت اسلام و بازگشت مخالفان به سوى حق گشوده گردد. مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود به اينجا که مى رسد نکوهش شديدى از وضع دنياى امروز مى کند که انواع اسباب و وسايل براى تجسس و کشف اسرار افراد اختراع شده و به طرز وحشتناکى اسرار همگان فاش مى گردد. زمانى مرحوم مغنيه چنين سخنى را گفت که هنوز مسائل امروزى اختراع نشده بود. شرايط امروز چنان است که از طريق شنودها، ماهواره ها، دوربين ها و وسايلى که مخفيانه در همه جا ممکن است به کار گذاشته شود تقريبا همه اسرار مردم را مى توان فاش کرد و اين ناامنى عجيبى است براى دنياى امروز و برخلاف آنچه شعار داده مى شود آزادى انسان ها را سخت تهديد مى کند. در حديثى که در غررالحکم از امام(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: «سِرُّکَ أسيرُکَ وَ إنْ أفْشَيْتَهُ صِرْتَ أسيرَهُ; سرّ تو اسير توست و هنگامى که آن را افشا کنى تو اسير آن خواهى شد». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إِظْهَارُ الشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ; آشکار کردن چيزى پيش از استوار شدن آن سبب تباهى آن مى گردد». بعضى افراد هستند که مى گويند ما سرّ خود را فقط به دوستان صميمى مى گوييم غافل از اين که آن دوستان صميمى نيز دوستان صميمى ديگرى دارند و به گفته سعدى: رازى که نهان خواهى با کس در ميان منه; گرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نيز دوستان مخلص باشند همچنين مسلسل: خامشى به که ضمير دل خويش *** با کسى گفتن و گفتن که مگوى اى سليم! آب ز سر چشمه ببند *** که چو پر شد نتوان بستن جوى سپس امام در دومين جمله مى فرمايد: «خوشرويى و بشاشت، دام محبت است»; (وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ). بدون شک افراد خوشرو و خوش برخورد که با چهره گشاده و لب هاى پرتبسم با ديگران برخورد مى کنند، دوستان زيادى خواهند داشت و به عکس، افرادى که با قيافه در هم کشيده و عبوس و خشم آلود با ديگران روبه رو مى شوند مردم از آنها متنفر مى گردند. از آنجا که جلب محبت باعث اتحاد صفوف و وحدت کلمه مى شود، در روايات اسلامى ثواب هاى زيادى براى خوشرويى و بشاشت نقل شده است; از جمله در حديثى از امير مؤمنان على(عليه السلام) در بحارالانوار مى خوانيم که فرمود: «إِذَا لَقِيتُمْ إِخْوَانَکُمْ فَتَصَافَحُوا وَأَظْهِرُوا لَهُمُ الْبَشَاشَةَ وَالْبِشْرَ تَفَرَّقُوا وَمَا عَلَيْکُمْ مِنَ الاَْوْزَارِ قَدْ ذَهَبَ; هنگامى که برادران دينى خود را ملاقات مى کنيد با هم مصافحه کنيد و بشاشت و مسرت را در برابر آنها اظهار کنيد و در نتيجه هنگامى که از هم جدا مى شويد گناهان شما بخشوده خواهد شد». در روايت معروفى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است که فرمود: «يَا بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلاَقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ الْبِشْرِ; شما نمى توانيد همه مردم را با اموال خود راضى کنيد (چرا که نيازها بسيار زياد و اموال کم است) بنابراين آنها را با چهره گشاده و خوشرويى ملاقات کنيد (که سرمايه اى فنا ناپذير و مايه خوشنودى مردم است)». تعبير به «حبالة» (دام) اشاره به اين است که حتى افرادى که از انسان گريزانند با اظهار محبت و خوشرويى به سوى وى مى آيند و کينه ها از سينه ها شسته مى شود. در بعضى از کلمات حکما آمده است که سه چيز است که محبت را در دل برادران دينى آشکار مى سازد: با چهره گشاده با آنها روبه رو شدن و پيش دستى در سلام و جاى مناسب را در مجالس براى آنها مهيا ساختن. در سومين جمله مى فرمايد: «تحمل ناراحتى ها گور عيب هاست»; (وَالاِْحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ). اشاره به اين ک
ه بسيار مى شود انسان از رفتار بعضى از دوستان و آشنايان و يا حتى افراد عادى ناراحت مى گردد و يا مشکلات و مسائلى در زندگى پيش مى آيد که انسان را نگران مى سازد. کسانى که اين گونه ناملايمات را تحمل کنند به فضيلت بزرگى دست يافته اند که عيوب انسان را مى پوشاند و به عکس، افراد ناصبور و بى حوصله داد و فرياد بر مى آورند و به سخنان يا کارهايى آلوده مى شوند که سر تا پا عيب است. اين احتمال در تفسير اين جمله نيز هست که بسيارى از بى تابى هاى انسان بر اثر شکست هايى است که در زندگى براى او پيش آمده که اگر بى تابى نکند ديگران از اين شکست ها که بر اثر ندانم کارى ها به وجود آمده باخبر نمى شوند و به اين ترتيب عيوب او پوشانيده خواهد شد. در غير اين صورت همه از نقطه هاى ضعف او باخبر مى گردند. مرحوم سيّد رضى به دنبال اين سه جمله حکمت آميز اضافه مى کند که در روايتى از امام(عليه السلام) تعبير ديگرى در اين باره ديده مى شود که فرمود: «مسالمت جويى وسيله پوشاندن عيب هاست»; (وَرُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِي الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً: «الْمُسالِمَةُ خِبَاءُ الْعُيُوبِ»). «خباء» به معناى خيمه است و محلى که چيزى را در آن مى توان پيدا کرد. گرچه تعبير به «مسالمت» با «احتمال» تفاوت زيادى ندارد ولى «احتمال» اشاره به خويشتن دارى و «مسالمت» اشاره به خوش رفتارى با مردم است. در واقع «احتمال» مفهومى در رابطه با خويشتن دارد و «مسالمت» در رابطه با ديگران. سپس امام(عليه السلام) در چهارمين و آخرين نکته مى فرمايد: «آن کس که از خود راضى باشد افراد خشمگين بر او بسيار خواهند بود»; (وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ). دليل آن روشن است، زيرا فرد از خود راضى انتظار دارد ديگران براى او احترام فراوان قائل شوند، همه به او سلام کنند، در مجالس، صدر مجلس را به او اختصاص دهند، روى حرف او سخنى نگويند و پيوسته زبان به مدح و ثنايش بگشايند. هنگامى که اين گونه احترامات را نمى بيند و مردم او را در جايگاه اصلى اش مى شناسند نه آنچه خودش ادعا دارد نسبت به مردم بدبين مى شود و زبان به بدگويى مى گشايد و بى اعتنايى پيشه مى کند و همين امر مردم را به او خشمگين مى سازد. به ديگر سخن، اين صفت زشت هم او را نسبت به مردم خشمگين مى سازد که به گمانش حق او را ادا نمى کنند و قدر او را نمى شناسند و هم مردم را نسبت به او. به عکس، کسانى که خود را در جايگاه نقد و انتقاد قرار مى دهند متواضعانه با مردم برخورد مى کنند، هرگز خود را طلبکار نمى دانند و پيوسته براى ديگران احترام قائلند و اين امر دوستان فراوانى براى آنها جلب مى کند. در نامه مالک اشتر خوانديم که فرمود: «إِيَّاکَ وَالاِْعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الاِْطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مَا يَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ; از خودپسندى و تکيه بر نقاط قوت خويش و علاقه به مبالغه در ستايش (ستايش گويان) شديداً بپرهيز، زيرا اين صفات از مطمئن ترين فرصت هاى شيطان است تا کارهاى نيک نيکوکاران را محو و نابود کند». در غررالحکم نيز از امير مؤمنان(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «ثَمَرَةُ الْعُجْبِ الْبَغْضاءُ; ميوه درخت خودپسندى عداوت و دشمنى است». ابن ابى الحديد از بعضى از دانشمندان نقل مى کند که کسى نزد او آمد و از کتابى که نوشته بود بسيار راضى بود. آن عالم به او گفت: مردم چنين ارزشى براى کتاب تو قائل نيستند. گفت: مردم هم جاهلند. او در پاسخ گفت: آيا تو بر ضد آنها هستى؟ گفت: آرى. گفت: بنابراين تو به اجماع مردم جاهلى و مردم تنها به قول تو جاهلند (کدام يک اقرب به صواب است). زيان هاى خودپسندى بسيار است که شرح آن در اين مختصر نمى گنجد و اين سخن را با حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم فرمود: هنگامى که موسى(عليه السلام) نشسته بود شيطان نزد او آمد در حالى که جبّه زيباى رنگارنگى بر تن کرده بود. از او پرسيد: اين لباس را براى چه پوشيده اى؟ گفت: براى اين که قلوب بنى آدم را بربايم. موسى گفت: «فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ; به من بگو گدام گناه است که اگر انسان مرتکب آن بشود به يقين بر او مسلط خواهى شد؟ شيطان گفت: «إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ; هنگامى که از خود راضى باشد و عمل نيک خويش را بسيار بشمرد و گناهش در نظرش کوچک شود».
🌺 حکمت ۱ نهج البلاغه : وظیفه ما در مقابل فتنه ها🌺 قَالَ (علیه السلام): كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ. درود خدا بر او، فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه سینه شیردهی تا او را بدوشند.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح حکمت1: 🔷ممکن از تصور شود که مقصود این حکمت این است که در آشوبهای اجتماعی که در آن حق و باطل به راحتی قابل تشخیص نیستند(فتنه) ، مجاز هستیم که کناره گیری کنیم و به هیچکدام از دو گروه کمک نکنیم، در حالی که این برداشت با منطق امیرالمومنین در نهج البلاغه صد درصد در تعارض است و مخالف است. اولین فتنه ای که در حکومت خود امیرالمومنین رخ داد فتنه جمل بود. در فتنه جمل، طلحه و زبیر و همسر پیامبر و عده ای دیگر، شهر بصره را به آشوب کشیدند. فرماندار را کشتند و فتنه به پا کردند. امیرالمومنین برای حفظ امنیت مردم و حفظ نظام اسلامی دستور مقابله با فتنه را دادند ، همه مردم آماده شدند تا به سمت بصره بروند اما چهار نفر از بزرگان سرشناس عمدا نشستند و برای کمک بلند نشدند (سعد بن وقاص – محمد بن مسلمه – اسامه بن زید و عبدالله بن عمر پسر خلیفه دوم) وقتی امیرالمومنین از اینها پرسیدند چرا برای جنگ آماده نمیشوید به دروغ گفتند:(( ما از اینکه مسلمانی را بکشیم نگرانیم)) امیرالمومنین از آنها پرسیدند: آیا بر بیعت من وفادارید؟ گفتند: بله . امیرالمومنین فرمودند: پس به خانه هایتان بروید. 🔷وقتی که اینها رفتند مولا حکمت15 را فرمودند: « هرفریب خورده ای را نمیشود سرزنش کرد». اینها میخواستند با این حرف و حرکت خودشان، ته دل یاران امیرالمومنین را خالی کنند و شک بیندازند که شما چطور به اطمینان رسیدید که بروید با مسلمان در بصره بجنگید؟ 🔷خوب اگر منظور امیرالمومنین این بود که شما در فتنه ها اگر واقعا در تردید هستید و ندانستید که چه کنید، بروید خانه نشین شوید، پس در هیچ جای تاریخ نباید این چهار نفر را توبیخ کنند، در حالی که وقتی امیرالمومنین مردم را برای مبارزه با فتنه گران بصره حرکت دادند یک نفر دیگر به نام حارث بن حوط به امیرالمومنین گفت که من هم مخالف جنگ جمل هستم ومثل آن چهار نفر شرکت نمیکنم. اونجا بود که امیرالمومنین در مورد آن چهار نفرحمکت18 را بیان فرمودند «درباره کسانی که از جنگ کناره گرفتند فرمود: آنها حق را خوار کردند اگرچه باطل را هم یاری نرساندند»ـ ✅ بنابراین در فتنه ها حق نداریم به بهانه اینکه حق را تشخیص نمیدهیم ساکت باشیم بلکه تکلیف داریم بصیرت و علم و صبرمان را بالا ببریم تا به درستی حق را از مواضع ونشانه های آن بشناسیم. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع 🔷🔷✨🔹🌿🌹🌿🔹✨🔷🔷