eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
ایجاد انگیزه[۱] 💠متوکل از بدترین خلفای عباسی بود که با آل ابوطالب دشمنی بسیار می‌کرد و از اذیت و آزار ایشان دست بردار نبود تا جائی که خباثت او متوجه قبر امام حسین (ع) هم شد. در تاریخ ثبت شده که «دیزج» ملعون یهودی از طرف متوکل مامور شد و قبر مطهر را شکافت و بوریای تازه‌ای که بنی‌اسد هنگام دفن آورده بودند، را دید که هنوز باقی و جسد مطهر بر روی آن قرار داشت؛ لیکن او به متوکل نامه نوشت که قبر را به دستور شما نبش نمودم، اما چیزی ندیدم و اصلا جسدی در اینجا نیست. دیزج به امر متوکل گروهی از یهودیان را به کار گرفت تا دویست جریب از اطراف قبر را شخم زدند و آب بستند و نگهبانانی در اطراف قبر گماشت تا افرادی که به قصد زیارت قبر امام حسین (ع) می‌آیند را بگیرند و شکنجه دهند![۲] مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در کتاب گران‌سنگ «تتمه المنتهی»، می‌نویسد: سبب دستور محو آثار قبر امام حسین (ع)، یکی از زنان مطرب بود که همواره کنیزان آوازخوان را به دربار متوکل می‌فرستاد. تا اینکه روزی متوکل مست شد و شخصی را به دنبال زن مطرب فرستاد تا آوازه خوان‌هایش را به دربار او بیاورد و آواز بخوانند. اما زن مطرب به همراه کنیزان آوازه خوانش به کربلا سفر کرده بودند. او بعد از بازگشت از سفر، یکی از کنیزان خود را برای تغنی به نزد متوکل فرستاد، متوکل از آن کنیز پرسید: این ایام کجا رفته بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت قبر حسین مظلوم رفتیم. متوکل از شنیدن این کلام غضبناک شد و دستور داد تا صاحب کنیزان را گرفته و حبس کردند و اموالش را مصادره نمودند. بعد از آن، دستور داد تا قبر امام و همه بناها و ساختمان‌ها و نشانه‌های کربلاء را از بین ببرند.[۳] در طول تاریخ تلاش‌های متعددی از سوی سلاطین و حاکمان ظالم صورت گرفته تا حتی آثار و نمادهای ظاهری انقلاب عاشورا که قبر امام حسین (ع) و یاران انقلابی‌اش است را از بین ببرند و یاد و خاطر آن‌ها را از ذهن‌ها پاک کنند، داستان فوق یکی از این جریانات است. امروزه هم از سوی دشمنان اسلام تلاش‌های چشمگیری برای خاموش کردن این انقلاب وجود دارد، از جمله این تلاش‌ها: القای شبهه و تشویش اذهان عمومی، در فضاهای مجازی است. به ویژه که در این زمان دایره شیوع تشیع گسترده شده و این تفکر در مناطق مختلف جهان طرفدار پیدا کرده است. دشمنان شیعه و جریان اسلام آمریکایی به دست و پا زدن افتاده و به حربه‌های پلیدی چنگ می‌زنند تا انقلاب عاشورا را زیر سؤال ببرند و عزاداری و یاد امام حسین (ع) را کمرنگ سازند و در نهایت جلوی رشد تشیع و تفکرات آن را در جهان بگیرند؛ اما به خواست خدا تا حالا نتوانسته و نخواهند توانست. به نظر شما چرا از انقلاب‌های معروف و فراگیر دیگری همچون انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)؛ انقلاب روسیه (۱۹۱۷)؛ انقلاب الجزایر (۱۹۶۲) که در طی یکی دو قرن اخیر اتفاق افتاده‌اند، اثری باقی نمانده، ولی انقلابی که بیش از حدود ۱۳۷۰ سال پیش روی داده، همچنان زنده و پویا است؟ چرا جنبه تاثیرگذاری این قیام همواره باقی است و این قیام هر ساله سبب بیداری و هوشیاری افراد متعددی می‌گردد؟ و در یک کلام کوتاه، راز ماندگاری انقلاب عاشورا چیست؟ متن و محتوا درباره راز ماندگاری این انقلاب نسبت به سایر انقلاب‌های آزادی‌بخش، نظریه‌های مختلفی ارائه شده است. اما یکی از دقیقترین دیدگاه‌ها این است که ماندگاری انقلاب عاشورا به سبب ویژگی و شاخصه‌هایی است که فقط در این انقلاب یافت می‌شود و در هیچ‌یک از انقلاب‌های نامبرده وجود ندارد. این شاخصه‌ها است که انقلاب حسینی (ع) را متمایز می‌کند. بنابراین اگر بخواهیم راز ماندگاری این انقلاب را بدانیم، باید با شاخصه‌ها و ویژگی‌هایش بیشتر آشنا شویم. شاخصه‌های انقلاب حسینی (ع) ۱.هدفمند و عقلانی بودن بعد از رحلت پیامبر (ص) دو انحراف در جهان اسلام رخ داد. انحراف اول، «انحراف از امامت و خلافت» بود و انحراف دوم که به مرور زمان خود را نشان داد، «تغییر ارزش‌های اسلامی» بود. اهل بیت (ع) و علوی‌ها در برابر این انحرافات ایستادگی کردند؛ اما در عصر امام حسین (ع) دو انحراف جدید در حال شکل‌گیری بود: یکی اینکه به مرور زمان «سازمان سیاسی اسلام براساس ولایت‌عهدی بنا می‌شد»؛ یعنی‌‌ همان پادشاهی موروثی، انحراف دوم، «خلافت کسی مثل یزید بود» آدمی که به فسق شهرت داشت. حاکمان قبل از یزید حداقل مراعات ظاهر را می‌کردند؛ ولی او حتی مراعات ظاهر را هم نمی‌کرد و به اصول اسلامی پایبند نبود. در چنین شرایطی، وقتی یزید خلیفه می‌شود، اصرار دارد که اولین بیعت را از امام حسین (ع) بگیرد، زیرا او هم جایگاه امام حسین (ع) را می‌شناسد و هم در صلح نامه امام حسن (ع) نکاتی وجود دارد که برای دستگاه خلافت مخاطره آمیز است؛ لذا یزید به والی مدینه «ولیدبن عقبة بن ابی سفیان» نامه نوشت که از حسین بن علی (ع)
بیعت بگیرد. مروان ملعون، ولید را تحریک کرد تا همان شب از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و اگر بیعت نکرد، همانجا گردنش را بزند.[۴] همان شب برای بیعت نزد امام حسین (ع) رفتند؛ اما امام نپذیرفت و خطاب به ولید فرمود: «اَیُّهَا الاَمیرُ! اِنّا اَهْلُ بَیْتِ النَّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلایِکَهِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَهِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ[۵]؛ اى امیر! ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول رحمت الهى مى‌باشیم. خداوند (اسلام را) با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالى که یزید مردى است فاسق، مَى گسار، قاتل بى‌گناهان و کسى که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى‌شود. بنابراین، هرگز شخصى مانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد!» در این مجلس است که امام حسین (ع) می‌فرماید: «وَ عَلَى الاِسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ؛ زمانى که امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید بشود، باید فاتحه اسلام را خواند!» امام حسین (ع) بعد از این جریان، صحنه دیگری از انقلاب خود را با درایت و تدبیر آغاز ‌کرد و روانه مکه شد. در این انقلاب امام بر اساس علم ظاهری و انسانی خود (و نه علم باطنی و ولایی) یک سری اهداف ابتدایی و یک سری اهداف نهایی را در نظر گرفت. هدف ابتدایی امام این بود که با یزید بیعت نکند، زیرا با بیعت امام، مُهر تایید بر پای دو انحراف جدید می‌خورد. پس امام نباید بیعت می‌کرد ولو اینکه به هر نتیجه‌ای منتهی شود حتی شهادت. هدف نهایی امام هم این است که آن دو انحراف، یعنی انحراف خلافت و تغییر ارزش‌های اسلامی را سر جای خود برگرداند و اصلاح نماید. نه تنها امام حسین (ع) انقلابش عقلانی و بر اساس منطق شکل گرفت؛ بلکه افرادی هم که در رکاب امام حسین (ع) جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند، آنان نیز با هدف و بر اساس تفکر و تعقل با این انقلاب همراه شدند. نقل شده در شب عاشورا پیکی برای «بُشربن عمرو خضرمی» خبر آورد که سپاه دیلم فرزندت را اسیر کرده و خانواده‌ات از تو خواسته‌اند که به کوفه برگردی تا برای آزادی پسرتان فدیه‌ای تهیه کنی. او با شنیدن این خبر اظهار داشت: «امیدوارم که خداوند به من و او در برابر این گرفتاری‌ها پاداش دهد. دوست ندارم که فرزندم اسیر باشد و من زنده باشم.» این سخن بشربن عمرو خضرمی به گوش امام رسید، امامی که از سوز دل مادر و بستگان آن پسر اسیر آگاه بود. از این رو به بشر فرمود: «رَحِمَکَ اللَّهُ أَ انْصَرِفْ وَ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی فَاعْمَلْ فِی فَکَاکِ ابْنِکَ و أنا اُعطیکَ فِداءَ إبنِک؛ خداوند تو را مورد رحمت قرار دهد. تو برگرد و برو، از جهت بیعتِ من آسوده‌خاطر باش. بیعت خود را از تو برداشتم، در آزادی فرزندت اقدام کن، من به قدر فدیه فرزندت و آزادی او چیزهایی به تو می‌بخشم.» در این لحظه بُشر باید به امامی جواب دهد که از درون دل‌ها آگاه است، دقایق سخت و نفس‌گیری بر او گذشت تا اینکه اشک در چشمانش حلقه زد و در همان حال گفت: «هَیهاتَ أنْ اُفارقَکَ ثُم أسئَلَ الرُکْبانَ عَن خَبَرِک، لا یَکُنْ و اللهِ هذا أبداً[۶]؛ محال است من از تو جدا شوم و سپس خبر تو را از شترسواران و قافله‌هایی که عبور می‌کنند، بگیرم! به خداوند سوگند هرگز این کار شدنی نیست و من از تو جدا نمی‌شوم.» بُشر آنچه در دل داشت صادقانه عرضه کرد و نشان داد سوز فراق امام زمانش چه اندازه برای او سنگین است. او اگر تنها بر اساس احساسش اقدام می‌کرد، می‌بایست برای آزادی پسرش از کربلا می‌رفت؛ ولی او بعد از تفکر و تعقل، تصمیم به ماندن و همراهی امام زمانش گرفت و در این راه جانش را تقدیم نمود. بنابراین انقلاب امام حسین (ع) با برنامه بوده و یک سیر منطقی و هدف عقلانی را دنبال می‌کرده و به دنبال تفکر و تعقل شکل گرفته و تنها یک انقلاب و قیام احساسی و ماجراجویانه نبود. اگر تنها یک انقلاب احساسی بود و بدون منطق و تفکر رخ می‌داد، مطمئنا بعد از مدت کوتاهی از ذهن‌ها پاک می‌شد و دیگر کسی برای این انقلاب و شهدای آن اشک نمی‌ریخت و مجلس عزاداری برپا نمی‌کرد. البته از ابتدایی که امام حسین (ع) قیام کردند تا الان که در قرن ۱۵ هجری هستیم؛ در طرف مقابل، کسانی از حزب اموی بودند که تلاش می‌کردند قیام ابا عبدالله (ع) را یک حرکت غیرمعقول و احساسی جلوه دهند و القا می‌کردند که حضرت بدون برنامه و تحت تاثیر احساس وارد این میدان شده‌ است. اکنون هم دشمنان شیعه و اسلام، چون جاذبه‌های قیام عاشورا در جهان اسلام را مشاهده می‌کنند؛ تلاش دارند که شبهاتی درباره عاشورا بسازند و آن را گسترش دهند؛ آن‌ها می‌دانند که شیعه در پناه سه اصل بنیادی «امامت و ولایت»، «عاشورا» و «انتظار»
معنا پیدا می‌کند، بر همین اساس می‌خواهند به شکل‌های مختلف انقلاب عاشورا را زیر سؤال ببرد تا به نوعی جلوی رشد تشیع و تفکرات آن را در جهان بگیرد؛ اما از آنجا که تاریخ، معقول و هدفمند بودن این انقلاب را ثبت کرده است، نمی‌توانند صدمه‌ای به عاشورا بزنند. عزادارانی هم که می‌خواهند برای امام حسین (ع) و یاران مظلومش عزاداری کنند، باید از دو بال عقلانی و عاطفی برخوردار باشند، هم شور حسینی داشته باشند و هم شعور حسینی؛ زیرا شور به تنهایی نمی‌تواند سبب بقای عزاداری و پیوند عمیق و کامل عزادار با این انقلاب شود و لذا کسانی که تنها برای شور به این عزاداری‌ها می‌آیند، همینکه محرم تمام می‌شود، دیگر آثاری از انقلاب حسینی در آن‌ها نیست، پس عزادار واقعی، هم پیروی عقلانی از عاشورا دارد و هم پیروی احساسی و عاطفی. هم برای بالا بردن شعور و معرفت خود نسبت به آموزه‌های دین، وارد عزاداری می‌شود و هم برای شور و همراهی عاطفی و احساسی. ۲.اخلاق محوری پیامبر اکرم (ص) از همان ابتدای دعوت دینی، یکی از اهداف بعثت خویش را چنین معرفی نمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق[۷]‏؛ همانا بدان جهت خداوند مرا به رسالت برگزیده است که مکارم اخلاق را تکامل بخشم و انسان را با اخلاق حسنه بیارایم.» امام حسین (ع) هم که انقلابش دنباله رو همان انقلاب نبوی است، ارکان انقلابش را بر محور اخلاق اسلامی بنا نهاده و این روحیه از ابتدا تا انتها در این انقلاب و یاران انقلابی امام (ع) موج می‌زند. همین ویژگی یکی از رموز ماندگاری انقلاب حسینی (ع) است. انقلاب‌های بسیاری در تاریخ هست که در مسیر قیام، اخلاق را فراموش کرده و در مواقع حساس حتی انسانیت خود و طرف‌های مقابل را نادیده می‌گیرند؛ اما رفتارهای اخلاقی امام حسین (ع) در انقلاب کربلا حتی با دشمنان بسیار شگفت انگیز و قابل تأمل است. برخورد اخلاقی امام حسین (ع) با حربن یزید ریاحی یکی از صحنه‌های رویارویی با دشمن در مسیر این انقلاب است. لشگر حر حرکت می‌کند تا جلوی امام را بگیرد. آنگاه که از دور لشگر حر دیده می‌شود، امام می‌فرمایند: «مشک‌ها را پر آب کنید، این‌ها از راه دور می‌آیند و تشنه‌اند.» لشگر اسلام بسیج شده و مشک‌ها را پر می‌کنند. هنگامی که سپاه حر از راه می‌رسد، امام (ع) می‌فرماید: «هم به خودشان آب بدهید و هم اسب‌هایشان را سیراب کنید.» علی بن طعان محاربی: می‌گوید من کمی با تاخیر رسیدم، دیدم همه مشغول آب خوردن هستند و کسی من را نمی‌بیند. ناگهان متوجه شدم که خود امام حسین (ع) به سراغ من آمد و به لهجه حجازی گفتند: «شترت را بخوابان تا آبت بدهم. شترت بلند است نمی‌توانم به تو آب بدهم.» من نفهمیدم که حضرت چه می‌گوید، چون لهجه‌ام عراقی بود. امام این بار فرمودند: «یَابنَ اَخِی اِنخ الجَمَل؛ پسر برادرم شترت را بخوابان» وقتی شتر را خواباندم، امام مشک آب را به من دادند. آنگاه که خواستم آب بخورم، سر مشک را درست در دست نگرفته بودم؛ آب از اطراف سر مشک می‌ریخت. امام فرمود: سرش را بپیچان تا آب نریزد. باز من متوجه نشدم تا اینکه خود حضرت آمدند و سر مشک را پیچاندند تا من به راحتی از آن آب بخورم.»[۸] این روحیه اخلاق محور امام است که توبه حر را می‌پذیرد. حری که راه را بر امام بسته و دشمنی خود را ثابت کرده بود؛ اما آنگاه که با حالت پشیمانی به نزد سپاه امام می‌آید، با وجود اینکه امام به او نیازی ندارد (زیرا با آمدن حر، معادلات کربلا تغییری نمی‌کرد)، ولی امام ذره‌ای کینه و نفرت نسبت به او نداشت! حضرت ابا عبدالله ‌الحسین (ع) وقتی از دور حر را دیدند، بدون توجه به بدی و پستی اقدام قبلی او، بدون هیچ‌گونه سرزنشی، او را پذیرفتند و بخشیدند. حر، از شدّت شرمندگی سر به زیر و سرافکنده و هرچه امام حسین (ع) می‌فرمودند: تو را عفو کردم، سرش را بالا نمی‌آورد. زیرا او خجالت می‌کشید در روی ایشان نگاه کند. آنگاه امام برایش استغفار نمود و فرمود که «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»[۹] این برخوردهای اخلاقی و انسانی است که قیام کربلا را در طول تاریخ ماندگار کرده است. اما ما عزاداران عاشورایی چگونه با همسایگان و برادران و خواهران خود برخورد می‌کنیم؟ آیا در روابط خانوادگی و اجتماعی خود اخلاق را سرلوحه قرار می‌دهیم یا بی‌اخلاقی را؟ متاسفانه برخی از ما همینکه با دیگری درگیر شویم، آبرو و حیثیت او را نشانه می‌گیریم، اخلاق و انسانیت را زیر پا گذاشته و با تهمت‌ها و تهدیدها و غیبت‌ها فرد را ناکار می‌کنیم! هنگام برخورد با دوستان خود، چقدر این سیره عملی و کاربردی امام حسین (ع) را به کار می‌گیریم؟ آیا اخلاق ما، با درگیری‌های خانوادگی و طلاق‌ها رابطه‌ای دارد یا خیر؟ ۳. رنگ خدایی داشتن بر اساس نص صریح قرآن کریم: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ[۱۰]؛ آنچه
نزد شماست فانى مى‏شود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.» همه چیزها از بین می‌رود، مگر چیزی که رنگ الهی داشته باشد. وقتی حوادث و آدم‌ها رنگ خدایی پیدا می‌کنند ماندگار می‌شود. یکی از شاخصه‌های انقلاب حسینی (ع) صبغه الهی بودن آن است. یعنی رنگ خدا دارد. امام حسین (ع) برای خداوند همه چیز خود را تقدیم می‌کند و زمانی که برای خدا چیزی را دادی، خداوند همان را برایت نگه می‌دارد. اصحاب و اهل بیت (ع) ایشان نیز با صبغه الهی به میدان آمدند. چنانکه شنیده‌اید تنها تقاضای امام در حادثه کربلا از سپاه دشمن این بود که امشب را به ما مهلت بدهید تا به عبادت خدا بپردازیم و گفته شده که در شب عاشورا صدای زمزمه عبادات اصحاب امام حسین (ع) مثل کندوی زنبور عسل بلند بود و به گوش می‌رسید.[۱۱] آیا ما کارهایمان را برای رضای خدا انجام می‌دهیم، یا برای رضای دیگران؟ خشنودی خدا در تصمیم گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌های ما چه جایگاهی دارد؟ چه کسانی رضایت همسر و فرزند و دوستان و بستگان را بر رضای خدا ترجیح می‌دهند؟ عبادات ما چگونه برگزار می‌شود؟ چه مقدار به نماز اول وقت اهمیت می‌دهیم؟ آیا به خاطر نماز کار را تعطیل می‌کنیم یا ...؟ گریز و روضه اما یکی از چیزهایی که امام حسین (ع) در انقلاب عاشورا تقدیم کرد و تا قیامت ماندگار است، فرزند شش ماهه‌ای است که روی دست پدر پرپر شد. برخلاف آنچه که بعضی از دشمنان و ناآگاهان می‌گویند، امام حسین (ع) با برنامه و بر اساس تفکر و تدبر، علی‌اصغرش را روی دست گرفت و به سوی میدان روانه شد. «وقالَ یا قَومِ إن لَم تَرحَمونی؛ اگه به من رحم نمی‌کنید.» «فَارحَموا هذَا الطِّفل» آیا به او آب دادند یا خباثت و پلیدی خود را آشکار کردند.[۱۲] امام حسین (ع) حتی با نشان دادن لبان خشکیده علی اصغرش هم به دنبال نجات امت جدش رسول خداست، به امید آنکه یکی از دشمنان، دلش به رحم بیاید و با رساندن قطره آبی، خود را به امام زمانش برساند و هدایت گردد. تا این صحنه پدیدار شد، نانجیب صدا زد حرمله، چرا داری نگاه می‌کنی؟ «فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ثَلاث شُعَب فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا[۱۳]؛ در این حال مردى از آنان تیر سه شعبه‌اى به سوى او انداخت و ذبحش کرد. حسین (ع) مى‌گریست و مى‌گفت اى خدا! حکم کن بین ما و بین قومى که ما را خواندند تا یاریمان کنند، پس کشتند ما را.» از اینجا به بعد شرایط بسیار سخت‌تر می‌شود: «ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ؛ خون علی را در دستش ریخت و رو به آسمان پاشید». «ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ[۱۴]؛ فرمود: تحمل این داغ بر من آسان است؛ زیرا در محضر خدا هستم.» امام باقر (ع) می‌فرماید: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ[۱۵]؛ یک قطره از این خون به زمین نریخت.» خدایی بودن عاشوراست که این صحنه‌ها را ماندگار می‌کند تا آنانکه حتی اگر بعد از حدود ۱۵ قرن اسم علی اصغر بیاید، اشک در چشمان حلقه می‌زند و بغض راه گلوها را می‌گیرد. به روی دست پدر عاشقانه جان می‌داد گلی ز باغ لبش دست باغبان می‌داد سپیدی گلویش شد نشان تیر ولی شکوه خنده خود را به او نشان می‌داد کمان ابروی او دل شکار بود ای کاش کمان سرکش دشمن کمی امان می‌داد تمام چارستون حسین را لرزاند سه شعبه‌ای که علی را تکان تکان می‌داد کمی ز خون گلو را به آسمان پاشید نمی ز خون گلو غسل آسمان می‌داد به لحظه لحظه سرخ غروب عاشورا حسین در گذر عشق امتحان می‌داد [۱]. روش داستانی. [۲]. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام (ترجمه جلد ۴۵ بحار الأنوار)، ص ۳۸۳. [۳]. تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفا، ص ۲۳۸ ـ ۲۴۱. [۴] . الفتوح، ج۵، ص ۱۱. [۵]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۲۳. [۶] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۹۳. [۷] . بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۲. [۸]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۷۸. [۹]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۰۴. [۱۰] . نحل/۹۶. [۱۱] . بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۴. [۱۲] . سفینه البحار، ج ۵، ص ۵۷. [۱۳] . تذکرة الخواص، سبط این جوزی، ص ٢٥٢. [۱۴] . الهوف علی القتلی الطفوف، ص ۱۱۷. [۱۵] . بحارالانوار، ج۴۵، ص ۴۶.
ایجاد انگیزه[۱] 💠 محمد بن‏ سلیمان‏ از پدرش روایت می‌کند که روزى در محضر امام صادق (ع) بودم که ابو بصیر نفس‌زنان وارد شد و چون در جاى خود قرار گرفت، حضرت به او فرمودند: «اى ابا محمد این نفس زدنت از چیست؟» ابو بصیر گفت: «قربانت اى فرزند رسول خدا (ص) سالمند شده‏ام و استخوانم باریک گشته و مرگم نزدیک شده در صورتى که نمی‌دانم وضعم در آخرت چگونه است!» امام فرمودند: «اى ابا محمد! تو هم چنین می‌گویى؟» ابوبصیر گفت: «چرا چنین نگویم؟ قربانت گردم.» حضرت فرمودند: «اى ابا محمد! مگر نمی‌دانى که خداى تعالى جوانان شما را گرامى داشته و از پیران شما حیا دارد؟» پیرمرد گفت: «قربانت، چگونه جوانان را گرامى دارد و از پیران حیا کند؟!» حضرت فرمودند: «یُکْرِمُ اللَّهُ الشَّبَابَ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی مِنَ الْکُهُولِ أَنْ یُحَاسِبَهُم[۲]‏؛ خداوند جوانان را گرامى داشته از اینکه عذابشان کند و از پیران حیا کند که از آن‌ها حساب بکشد.» خداوند متعال جوانان را به سبب جوانیشان دوست داشته و احترام می‌کند، از این رو تمام پیامبران را در جوانی برانگیخت و اهل بهشت را جوان قرار داد و قرآن در روز محشر به صورت جوانی نشان داده می‌شود و امام زمان (عج) نیز در چهره یک جوان ظاهر خواهند شد. از طرفی دوران جوانی در طول حیات انسان، دارای اهمیت و حساسیت فراوان است و از دست دادن آن، مایه خسرانی غیرقابل جبران خواهد بود. جوانی از جنبه‌های متعددی مورد توجه معصومین (علیهم) قرار گرفته است و در اشعار پارسی نیز درباره اهمیت آن و حسرت از دست دادنش شعرها سروده‌اند. خیام برای از دست دادن این فرصت چنین افسوس می‌خورد: افسوس که نامه جوانی طی شد و آن تازه بهار زندگانی دی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد کی شد اما افرادی که در همین دوران با اهمیت و ارزشمند قرار دارند، در معرض آسیب‌های فراوانی هستند و می‌توان گفت بیشترین آسیب‌ها در دوران جوانی به افراد می‌رسد. از این رو، شناسایی این آسیب‌ها و راه‌های مقابله با آن، برای خود جوانان، والدین و مسئولین ضروری است. یکی از این آسیب‌ها نفوذ دشمنان در جوانان است. مطالعه تاریخ اسلام گویای نفوذ و کارشکنی دشمنان در به ابتذال کشیدن جوانان است. جریان نفوذ دشمن در حضرت ابوالفضل (ع) در شب عاشورا که با توطئه امان دادن شکل گرفت یکی از نمونه‌های نفوذ در جوانان است که با بصیرت نافذ حضرت برطرف شد. از این رو برای بهره‌برداری هر چه بهتر از دوران جوانی و حفظ جوانان از انحراف و تباهی، نیاز فراوان بر آگاهی از نقشه‌های دشمنان داریم و شناخت راه‌ها و ابزار و خطرات نفوذ دشمن در جوانان ضروری به نظر می‌رسد. متن و محتوا با توجه به شب هشتم محرم که به نام جوان بنی‌هاشم، حضرت علی‌اکبر (ع) مُزین است، برخی از خطرات و تهدیدهای نفوذ دشمن در جوانان را بررسی می‌کنیم تا ببینیم نفوذ دشمن در جوانان چه خطرهای را به دنبال دارد؟ و دشمنان برای دست‌یابی به اهداف پلید خود، از چه راه‌هایی در جوانان نفوذ می‌کنند؟ خطرهای نفوذ دشمن ۱. خطرهای اعتقادی در پروژه نفوذ دشمن، اولین خطری که جوانان ما را تهدید می‌کند، خطرهای اعتقادی است، خطراتی که قلب و باورهای ناب جوان را نشانه می‌گیرد و ایمان و اعتقاد او را سست می‌کند. سستی ایمان جوانان یک جامعه، همانند سستی ستون‌های یک اتاق است که هر لحظه احتمال می‌رود، سقف اتاق آوار شده و بر سر ساکنان آن فرو ریزد. دشمنان از قدیم‌الایام به دنبال سست کردن اعتقادات جوان بوده‌اند. داستان سامری سرشار از نکاتی است که می‌تواند پندهای بسیاری برای هر تمدن و فرهنگی باشد که همواره از درون پایه‌های اعتقادی آن جویده می‌شود و ریشه‌های حقانیت آن از سوی موش‌های حق نما مورد تهدید قرار می‌گیرد. این موش‌های خزنده به آرامی، عقاید و بنیادهای اصیل تفکر اسلامی را می‌جوند و به جای آن با بدل‌سازی، جایگزین‌هایی را قرار می‌دهند که در نهایت فروپاشی باورهای اعتقادی و ایمانی را به همراه خواهد داشت. امروزه اگر ما اطلاعات کافی نسبت به رادیو و تلویزیون نمی‌داشتیم و سامری‌هایی از این نادانی ما استفاده می‌کردند، می‌توانستند خود را به عنوان خدا معرفی کنند. ما باید حواسمان به آسیب‌های ماهواره یعنی سامری امروز باشد. نمونه دیگری از نفوذ اعتقادی در جنگ صفین است بامداد روز پنجشنبه دوازدهم ربیع الاول، خدمت عمروعاص به امویان در جنگ صفین، مایه حیات آنان شد. او در حساس‌ترین لحظه های جنگ، زمانی که نشانه‌های شکست در سپاه معاویه آشکار گشته بود دست به نیرنگی بزرگ زد و دستور داد با بستن قرآن بر سر نیزه ها و حمل کردن قرآن بزرگ دمشق با کمک ده نفر روی نیزه ها، همه سپاهیان فریاد بزنند: ای اهل عراق! کتاب خدا بین ما و
شما حاکم است (دو طرف دست از جنگ برداریم و به حکم قرآن تسلیم شویم!) امیرالمؤمنین علی (ع) خطاب به سپاهیانش فرمود: به جنگ ادامه دهید و استقامت کنید که لحظه پیروزی فرا رسیده است و به دعوت اینان اعتنایی نکنید که فریبی بیش نیست، زیرا قبل از شروع جنگ، امام (ع) طی نامه‌های متعدد و سفیران فراوان، معاویه و اهل شام را دعوت به پذیرش حکم قرآن کرده بود و آنان نپذیرفته بودند و اینک که در آستانه شکست قرار گرفته بودند قرآن را دستاویز خود کرده بودند. ولی نیرنگ عمروعاص کار خود را کرد و گروه زیادی از سپاه عراق که تعداد آنها بالغ بر ۱۰ هزار نفر بود دست از جنگ برداشتند و خواستار مذاکره شدند و هر چه حضرت از مذاکره و حکمیت نهی کردند؛ اما بی‌توجه و حتی تهدید صحابه و اصرار بر مذاکره و ساده‌لوحی ابوموسی سبب برد باخت مذاکره شد. دشمن همواره تلاش کرده تا با استفاده از ابزارهای مختلف به اعتقادات و باورهای نسل جوان و نوجوان مسلمان ضربه بزند. مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) در این باره می‌فرمایند: «دشمن با همه‌ ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کرده‌اند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضایی‌ها در داخل کشور، جذب جوان‌ها به خصوص جوان‌های فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان.»[۳] با این تفاسیر، قشر جوان و نوجوان می‌توانند مهم‌ترین جامعه هدف دشمن در اجرای پروژه نفوذ باشند تا با ایجاد تزلزل در باورهای دینی، تغییر در اعتقادات مذهبی را به ثمر بنشاند در این صورت دشمن دیگر نیاز به لشکرکشی برای سلطه بر یک جامعه را ندارد؛ بلکه روح جامعه مورد نظر خود را برای پذیرش سیاست‌های ضد دینی آماده کرده است و در این حال افراد جامعه اسلامی، میان ولایت و امامت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و ولایت یزید هیچ تفاوتی قائل نمی‌شوند و حتی پرچم لشکر یزیدیان را در دست گرفته و با افتخار علیه امام حسین (ع) شمشیر می‌کشند. اینجاست که حرمت حریم اهل‌بیت پیامبر (ص) شکسته می‌شود و عده‌ای فقط به تماشا می‌نشینند و اینجاست که مردم کوفه سفیر امام خود را رها کرده و حتی برای کشتن او رقابت می‌کنند. در این میان، «بصیرت افزایی» در مقابله با توطئه‌های شوم دشمنان در پروژه نفوذ بسیار کارساز خواهد بود و پادزهری بر زهر نفوذ است. اگر جوان در تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به بصیرت لازم دست یابد، نه تنها خود می‌تواند دشمن را بشناسد و در جبهه او قرار نگیرد، بلکه برای خنثی‌سازی دسیسه‌های دشمنان با دانش و منطق تلاش نماید. ۲. خطرهای اخلاقی یکی دیگر از خطرهای نفوذ دشمن، خطرهای اخلاقی است. در این مورد ترویج بی‌بندوباری و فساد اخلاقی از اهداف نفوذ دشمن در بین جوانان است. این توطئه در دستگاه یزیدی نمود جدی داشته و خود یزید به این فساد اخلاقی مبتلا بوده است. ابن کثیر در این باره عبارتی دارد که به اشتهار یزید در این کار تصریح می‌کند: «او به چنگ و نوشیدن شراب و موسیقی و شکار و برگزیدن مردان و زنان خواننده و سگ و جانوران شاخ‌زن همچون قوچ و خرس و بوزینه علاقه داشت و هر روز صبح که از خواب بر می‌خواست، مست بود.»[۴] حتی برخی از مورخان یزید را پیشگام فسادهای اخلاقی شمرده‌اند: «یزید بن معاویه نخستین فرد بود که آشکارا شراب نوشید و نسبت به موسیقی و شکار و گزیدن کنیزان آوازه‌خوان و اَمْرَدان و سرگرم شدن با بوزینگان به گونه‌ای که مترفان را به خنده وا دارد و جنگ دادن سگ و خروس، از خود شیفتگی نشان می‌داد.»[۵] امروز نیز وقتی دشمنان اسلام در جبهه‌های نظامی با تجربه‌ تلخ شکست مواجه شده‌اند، تصمیم گرفتند در جبهه‌ فرهنگی و از طریق حمله به ارزش‌ها و اخلاقیات دینی مسلمانان وارد عمل شوند و بدین ترتیب از درون به اسلام حمله کردند تا آنجا که روز به روز تهاجمات آن‌ها در این عرصه پیچیده‌تر و مرموزانه‌تر گشته است. مقام معظم رهبری (حفظه الله) تعابیر دقیقی را در این مورد به کار برده‌اند؛ تعابیری چون: تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، براندازی فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم و در نهایت به مسئله‌ نفوذ فرهنگی، فکری و سیاسی بارها اشاره فرموده‌اند تا هرچه بیشتر مردم، دانشجویان و جوانان را به خطرات این مسئله و اهمیت مقابله با آن توجه دهند. ایشان در یکی از سخنانشان می‌فرمایند: «دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط – فرهنگ فساد و فحشاء – سعی می‌کند جوان‌های ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می‌کند، یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی و یک قتل عام و غارت فرهنگی است»[۶] از مهم‌ترین ابزارهای فرهنگی برای تخریب اخلاق، گسترش فساد اخلاقی است. فساد اخلاقی اعم از راه‌ها و روش‌های ضد فرهنگی است که ممکن است از عناصر داخلی گرفته شده و یا از فرهنگ بیگانه وارد جوانان گردد. از جمله مفاسد اخلاقی، گسترش فساد جنسی در بین جوانان است. فیلم‌های ویدیوئی، برنامه‌های تلویزیونی ماهواره‌
ای، مجلات و تصاویر مبتذل کاتالوگ کالاهای لوکس و تبلیغات روانی که از این ابزارها نشأت می‌گیرد، همگی سعی دارند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسی فرو برند. امیر المومنین علی (ع) می‌فرمایند: «مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَکَهَا مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فَقَدْ أَهْلَکَهَا[۷]؛ هر کسی که نفس خود را اصلاح کند مالک آن شده و هر کسی نفس خود را رها سازد آن را هلاک ساخته است.» پیروی از هوای نفس یکی از نمونه‌های فساد اخلاقی است به آن جهت که آدمی را به سوی پایین و در مسیر سقوط قرار می دهد آن را هوی نامیده اند. استاد شهید مرحوم آیت‌الله مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» قصه پر غصه اندلس اسلامی را این‌گونه شرح می‌دهد: «تاریخ بشر نشان می‌دهد که هر گاه قدرت‌های حاکم می‌خواهند جامعه‌ای را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش می‌کنند تا روح جامعه را فاسد کنند و برای این منظور تسهیلات شهوت‌رانی را برای مردم مهیا می‌کنند و آن‌ها را به شهوت‌رانی ترغیب می‌کنند. نمونه عبرت‌انگیزی از این شیوه کثیف، فاجعه‌ای بود که در اسپانیای مسلمان برای مسلمانان اتفاق افتاد. مسیحیان برای خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوت‌رانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در این کار تا آنجا پیش رفتند که حتی سرداران و مقامات دولتی را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب توانستند عزم، اراده، نیرو، شجاعت، ایمان و پاکی روح مسلمین را از میان بردارند آن‌ها را به آدم‌هایی زبون، ضعیف، شهوت‌ران ، شراب‌خوار و زن‌باره مبدل کنند و پرواضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی کار دشواری نیست.» ۳. خطرهای اجتماعی یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در نسل جوان، خطرهای اجتماعی است. نمونه جریان آن در داستان حضرت موسی (ع) و بلعم باعورا است که حضرت موسی (ع) برای نجات ملّت انطاکیه راهی جز سرکوبی ستمگران و فتح آن شهر و حومه نمی‌دید، برای اجرای این امر سپاهی به فرماندهی یوشع و کالب تشکیل داد و آن سپاه را به سوی انطاکیه رهسپار کرد. عده‌ای از مردم اغفال‌شده انطاکیه گرد عابد خود بلعم باعور که اسم اعظم را می‌دانست جمع شده از او خواستند تا درباره حضرت موسی (ع) و سپاهش نفرین کند، بلعم در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد، ولی بعد بر اثر هواپرستی جواب مثبت به آن‌ها داد، سوار بر الاغ خود شد تا به سر کوهی که سپاه حضرت موسی (ع) از بالای آن پیدا بودند برود و در آنجا در مورد حضرت موسی (ع) و سپاهش نفرین کند، ولی در آنجا هر چه فکر کرد تا اسم اعظم را به زبان آورد و نفرین کند به یادش نیامد. او که تیرش به هدف نرسیده بود و به طور کلی از دین و ایمان سرخورده شده بود، برای سرکوبی سپاه حضرت موسی (ع) راه عجیبی را به مردم انطاکیه پیشنهاد کرد که همواره برای شکست هر ملتی، استعمار گران از همین راه استفاده می‌کنند، آن راه و پیشنهاد، این بود. مرد انطاکیه از راه اشاعه فحشاء و انحراف جنسی و برداشتن پوشش و حجاب از زنان و دختران وارد عمل گردند، دختران و زنان زیبا چهره و خوش اندام را با وسایل آرایش بیارایند و آن‌ها را همراه اجناس مورد نیاز به عنوان خرید و فروش وارد سپاه حضرت موسی (ع) می‌کنند و سفارش کرد که هر گاه کسی از سربازان سپاه حضرت موسی (ع) خواست قصد سوء با آن دختران و زن‌ها کند مانع او نشوند. آن‌ها همین کار را انجام دادند طولی نکشید که سپاه حضرت موسی (ع) با نگاه‌های هوس آلود خود که به پیکر عریان زنان کردند کم‌کم در پرتگاه انحراف جنسی قرار گرفتند تا آنجا که نوشته‌اند بیست هزار نفر از سپاه حضرت موسی (ع) به خاک سیاه افتادند و با وضع ننگینی سقوط کردند[۸]. امروزه نیز دشمن با ورود مدهای مبتذل لباس‌های زنانه و مردانه در بین جوانان به دنبال نفوذ در آنان است. حتی در داخل کشور عده‌ای با استفاده از امکانات داخلی، در تولید و توزیع لباس‌های مبتذل دست دارند. لازم به یادآوری است که مبنای کار این‌گونه تولیدکنندگان، مجلات و نیز مدل لباس‌های غربی است که وارد کشور می‌گردد. از دیگر اقدامات پروژه نفوذ در فضای اجتماعی، ایجاد روحیه مدگرایی و اخلاق خاص ترویج کنندگان این مدها است که ترویج کننده ارزش‌های ضد اخلاقی از جمله هم‌جنس بازی و برقراری روابط آزاد جنسی و... هستند. توزیع و گسترش مصرف موارد مخدر و مشروبات الکلی از دیگر خطرات نفوذ اجتماعی است که دشمن با گسترش فساد و نابود کردن توان علمی و فکری نیروهای جوان جامعه می‌باشد که متأسفانه در سال‌های اخیر افزایش چشمگیری داشته است. ۴. خطرهای اقتصادی یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در بین جوانان خطرهای اقتصادی است. برخی از جامعه شناسان همواره در تحلیل علل انحرافات جامعه، اثر بسزایی برای عامل اقتصادی و فقر قائل‌اند و بعضی دیگر نیز بر این عقیده‏اند که
تبعیض‌های قومی و نژادی که باعث بیکاری یا کم‌کاری می‌شود، عاملی برای گرایش به سوی کجروی است. از دیدگاه اسلامی تأثیر عوامل اقتصادی بر انحرافات اجتماعی هرگز قابل انکار نیست، افراد ضعیف‏النفسی چون عمر بن سعد که حرص و طمع چشمانش را کور کرده بود، در همان ابتدای امر اعتراف می‌کرد: فَوَ اللَّهِ مَا أَدْرِی وَ إِنِّی لَوَاقِفٌ أُفَکِّرُ فِی أَمْرِی عَلَى خَطَرَیْن‏[۹]‏ یعنی به خدا سوگند، نمی‏دانم و من سرگردان مانده و در کار خویش اندیشه می‌کند بر دو خطر (یکی جنگیدن با امام حسین (ع) برای به دست آوردن امارت ری و دیگری بدنام شدن در بین امت اسلامی) عمر سعد در روز عاشورا در جواب بریر که او را نصیحت می‌کرد، گفت: «راست می‌گویی ای بریر! هر کس با حسین بن علی (ع) و فرزندان او جنگ کند و حق ایشان را از ایشان بگرداند، جای او در آتش دوزخ باشد، لکن ای بریر ملک ری بزرگ است و ولایتی پر نعمت که ترک آن نتوانم گفت... شقاوت بر من مستولی شده و نعمت و جاه و حرمت و دولت را در چشم من بیاراسته، می‌دانم که بد می‏کنم؛ اما چه کنم.»[۱۰] نمونه دیگری از این اشخاص، سنان بن انس است که پس از شهادت امام حسین (ع) و اسب دواندن بر پیکر مطهرش، بر خیمه عمر بن سعد ایستاد و شعری خواند که حاکی از دنیاطلبی او بود: أو قر رکابی فضة و ذهب انا قتلت سید المحجبا[۱۱] یعنی رکابم را از طلا و نقره سنگین کن که من سلطان پرده‏دار را کشته‏ام از دومین سخنرانی امام حسین (ع) در روز عاشورا به‌خوبی برمی‏آید که امام (ع) به عامل نفوذ اقتصادی و تأثیرات آن توجه بسیاری داشتند، آنجا که فرمودند: «و َقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُم[۱۲]؛ و در اثر غذاهای حرام و لقمه‏های غیر مشروعی که شکم‌های شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دل‌های شما مهر زده است» امروزه نیز دشمن درصدد است از طریق مسائل اقتصادی، راه نفوذ خود را دوباره در ایران باز کند. از مهم‌ترین مصادیق نفوذ اقتصادی دشمن در اختیار گرفتن زمام کالاهای استراتژیک کشور است. به هر حال هر اقتصادی برای رتق‌وفتق امور جاری خود یک نیازهای اساسی دارد. مثل گندم، روغن، برنج و ... که عمدتاً تحت عنوان کالاهای اساسی از آن‌ها یاد می‌شود. اکنون این خطر وجود دارد که دشمن با استفاده از وابستگان خود چرخه تأمین این کالاها را زیر چتر خود بگیرد و در بزنگاه‌ها از این مجرا برای نفوذ استفاده کند. دشمن نشان داده است در مقاطع موردنیاز، از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کند. از دیگر مصادیق نفوذ اقتصادی دشمن ترویج کالای غیر ایرانی و استفاده آن در سبک زندگی ایرانی است همچنین رؤیاپردازی جوانان برای پول‌دار شدن در یک شب، با استفاده از بازاریابی شبکه‌ای که در سال‌های اخیر با برنامه‌های کویست و گل کویست در کشور شکل گرفت و بسیاری از جوانان را مبتلا کرد و سرمایه‌های فراوانی با این روش از کشور خارج شد. ۵. خطرهای سیاسی یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در بین جوانان خطرات سیاسی است. امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه فرمود: «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْه‏»[۱۳] اگر ما در جبهه‌ نبرد خوابمان برد، معنایش این نیست که سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه او بیدار است؛ منتظر است ما خوابمان ببرد تا بر سر ما بتازد. در میدان نبرد، کارزار همیشه نظامی نیست؛ گاهی سیاسی است؛ مقام معظم رهبری (حفظه الله) درباره نفوذ سیاسی می‌فرمایند: «نفوذ سیاسی هم این است که در مراکز تصمیم‌گیری و اگر نشد تصمیم‌سازی نفوذ بکنند. وقتی دستگاه‌های سیاسی و دستگاه‌های مدیریتی یک کشور تحت تأثیر دشمنان مستکبر قرار گرفت، آن وقت همه‌ تصمیم‌ها در این کشور بر طبق خواست و میل و اراده مستکبرین انجام خواهد گرفت.»[۱۴] ایشان در فرمایشی دیگر می‌فرمایند: «نفوذ امنیتی چیز کوچکی نیست، امّا در مقابل نفوذ فکری و فرهنگی و سیاسی، کم‌اهمیت است.»[۱۵] یکی از مصادیق نفوذ سیاسی در بین جوانان مربوط به جریان فتنه ۸۸ است که کشور را به طور جدی تهدید کرد. براندازی نظام همواره راهبرد اصلی آمریکا علیه ما بوده است، اما ناکامی‌های پی‌درپی، این کشور را وادار نمود که راهبرد تعدیل و تغییر رفتار را ترجیح دهد. این در حالی است که فتنه ۸۸ باعث شد تا آمریکا تصور کند فرصت برای بازگشت به راهبرد اصلی و احیاناً تحقق آن فرارسیده است. لذا با آغاز اردوکشی‌های خیابانی و آشوب‌های پس از انتخابات ۸۸ در تهران، به حمایت صریح از آن پرداختند و حتی اروپاییان نیز با نادیده گرفتن شورای امنیت و تصمیمات آن، به سوی تحریم‌های فرا قطعنامه‌ای ناشی از تصمیمات شورای امنیت رو آوردند که مجموعه‌ای از تحریم اقلام نظامی، صادراتی و وارداتی، سرمایه‌گذاری، مسافرت، حمل‌ونقل، همکاری‌های فنی و برخی موارد دیگر را در بر می‌گیرد.
اما عامل نجات‌بخش از فتنه بصیرت دهی عاشورا و تفکر امام حسین (ع) بود که دوباره محرم و صفر اسلام و انقلاب اسلامی ایران را حفظ کرد. خاصیت کشتی امام حسین (ع) نجات بخشی فردی و اجتماعی است که در دوره‌های مختلف وقتی افراد و جوامع به آن چنگ زدند از آفات و آسیب‌ها در امان مانده‌اند. چه تعداد از جوانان در محرم با توسل به امام حسین (ع) توبه کردند؟ چه تعداد از جوامع با تفکر ظلم‌ستیزی امام حسین (ع) از یوق ستم ظالمان نجات پیدا کردند؟ گریز و روضه برنامه نفوذ دشمن در جوانان حتی در حساس‌ترین لحظات واقعه کربلا ادامه یافت. در کربلا هنگامی که علی اکبر (ع) وارد میدان شد، از آنجا که مادرش دخترزاده ابوسفیان‏ بود، یک نفر از لشکریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم، حق رحم را مراعات کنیم، حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرف‌نظر نماییم. حضرت علی‌اکبر (ع) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (ص) مقدم بر آن و شایسته‌تر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى کرد و در ضمن حمله با این شعر، خود و هدفش را معرفش مى‏فرمود: انا على الحسین بن على نحن و رب البیت! اولى بالنبى تا لله لا یحکم فینا ابن الدعى أضرب بالسیف احامى عن ابى اضربکم بالسف حتى یلتوى ضرب غلام هاشمى قرشى[۱۶] منم على پسر حسین بن على، سوگند به خداى کعبه که ما اولى به پیغمبریم، به خدا قسم نباید این فرزند فرومایه بر ما حکومت کند، با این شمشیر بر شما مى‏تازم و از پدرم، حمایت مى‏کنم و این شمشیر را آن‌چنان بر شما فرود بیاورم که درهم بپیچید، مانند شمشیر زدن جوان هاشمى قریشى حضرت علی‌اکبر (ع) نخستین نفر از بنی‌هاشم بود که به میدان رفت. هرکسی از بنی‌هاشم اذن میدان می‌خواست، امام اجازه نمی‌داد؛ اما تا فرزندشان اذن خواست، امام به ایشان اجازه میدان رفتن داد. در دل امام غوغایی بر پا شد در مقاتل آمده، آقا صدا زد: علی جان! می‌خواهی بروی برو، ولی کمی خرامان‌خرامان برو تا بیشتر بتوانم ببینمت. نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «فَقَالَ اللَّهُمَّ کُنْ أَنْتَ الشَّهِیدُ عَلَیْهِمْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمُ ابْنُ رَسُولِکَ وَ أَشْبَهُ النَّاس‏ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه[۱۷]؛ خدایا! خودت بر این قوم شاهد باش که به سوی آن‌ها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن، شبیه‌ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی‌اکبر می‌نگریستیم.» حضرت علی‌اکبر (ع) وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد. در مقتل آمده ۱۲۰ مرد از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر ایشان چیره گشت و نزد پدر برگشت: «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی[۱۸]؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته» امام حسین (ع) گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم! صبر کن. به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.» اما آه از آن لحظه‌ای که جوان غریبانه پدرش را صدا زد! چه گذشت لحظه‌ای که حضرت با بدن قطعه قطعه شده فرزندش روبرو شد؟ سخت است پیش چشم بابا غلطیده به خون جوان بمیرد از بهر پدر عصای پیریست ای وای که پیش از آن بمیرد حضرت آدم (ع) وقتی چشمش به سر شکسته پسرش افتاد، صیحه و ناله‌اش بلند شد، از آن پس آدم (ع) از فراق نور دیده، شب و روز تا چهل شبانه روز گریه می‌کرد. حضرت یعقوب (ع) لباس خونی فرزندش را دید چهل سال گریست تا اینکه چشمانش سفید شد با اینکه می‌دانست فرزندش زنده است؛ اما جگرها بسوزد برای آن پدری که وقتی بالای سر پسرش رسید ، دید علاوه بر این که سر و صورتش پر از خون است تمام بندش هم قطعه قطعه شده است به قدری این بدن پاره پاره شده که توان برداشتن بدن را ندارد. جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
📚 پی نوشت ها: [۱]. روش ابهامی. [۲]. الکافی، ج۸، ص ۳۴. [۳]. بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره‌ شهدای استان چهارمحال و بختیارى‌؛ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳. [۴]. البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۲۸۵. [۵]. معالم المدرستین، ج ۳، ص ۲۴. [۶]. بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در دیدار با فرماندهان گردان عاشورا، ۲۲/۴/۷۱. [۷] . غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۵۷۹. [۸] . پوشش زن در اسلام: ص ۴۸. [۹]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص ۹۸. [۱۰]. الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ج ۱، ص ۸۹۸. [۱۱]. انتساب الاشراف الجزء الرابع، القسم الثانی، ص ۲۰۵. [۱۲]. بحار الأنوار، ج‏۴۵، ص ۸. [۱۳]. نهج البلاغه، نامه ۶۲. [۱۴]. بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى: ۱۳۹۴/۰۶/۲۵. [۱۵]. همان. [۱۶]. تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏۲، ص: ۳۱۱. [۱۷]. اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص ۱۱۳. [۱۸] . تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏۲، ص: ۳۱۱.
ایجاد انگیزه[۱] 💠 در حادثه کربلا سه شخصیت متفاوت، نقش‌آفرینی کرده‌اند: اول: امام حسین (ع)، که به هیچ قیمتی تسلیم حرف باطل نمی‌شود و تا آخرین نفس، پای انقلاب خود می‌ایستد و جان خویش و عزیزانش را در این راه تقدیم می‌کند و به آنچه که اهل باطل از ایشان می‌خواهند تن در نمی‌دهد. آری، حسینیان از آب می‌گذرند، اما از آبرو نه. همین آبرو پایه‌های انقلاب ایشان را شکل داده و سبب شده اکنون نیز راه آن ادامه یابد. دوم: یزیدی که همه را تسلیم خود می‌خواهد و مخالفان را تحمل نمی‌کند. سرِ حرفش می‌ایستد و نوه پیغمبر خدا (ص) را سر می‌برد. بی آبرویی را به جان می‌خرد تا به چیزی که می‌خواهد برسد. او نیز در راه خود ذره‌ای شک ندارد. سوم: عمرِ سعدی که بر اساس نقل‌های تاریخی تا روز هشتم ماه محرّم هنوز در تردید به سر می‌برد. هم دنیا را می‌خواست هم آخرت. هم به دنبال رضایت گرفتن از امام حسین (ع) بود و هم به دنبال جذب منافعی که از یزید به او می‌رسید. اماراتِ ری را همراه با احترامِ مردم می‌خواست. نه حاضر بود از قدرت بگذرد و نه از خوشنامی. هم آب می‌خواست و هم آبرو! اما عاقبت عمرِ سعد نه سهمی از قدرت برد و نه از خوشنامی! نه دنیا دارد و نه آخرت و به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواست، نرسید. برای اینکه بتوانیم این قضیه را بیشتر واکاوی کنیم، باید به چند سؤال زیر پاسخ دهیم: چرا یزید و عبیدالله ابن زیاد، عمرسعد را برای مقابله با انقلاب امام حسین (ع) انتخاب می‌کنند؟ و چرا آنان از افراد دیگر و نزدیکان خود استفاده نکردند؟ چرا یزدی و عبیدالله یقین داشتند که تنها عمر سعد می‌تواند اهدافی که برای فتنه‌هایشان در نظر داستند را محقق نماید؟ و اصلا چرا تمام هم و غم عبیدالله بزرگان کوفه بود و به هر نحوی حتی با بستن دروازه‌های کوفه، اجازه الحاق بزرگان به لشگر ابا عبدالله الحسین (ع) را نداد؟ متن و محتوا جنگ میان اسلام اهل‌بیت (ع) و اسلام بنی‌امیه، و به تعبیری، درگیری میان حق و باطل، قدمتی به در ازای تاریخ اسلام، دارد. از ابتدای اسلام، بنی‌امیه به عنوان نماد جبهه باطل و نفاق داخلی در میان امت اسلام در یک طرف قرار داشته و اهل‌بیت (ع) به عنوان نماد جبهه حق، در طرف دیگر. امام صادق (ع) در این خصوص فرموده‌اند: «إِنَّا وَ آلُ أَبِی سُفْیانَ أَهْلُ بَیتَینِ تَعَادَینَا فِی اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کذَبَ اللَّهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْیانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِیةُ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ قَاتَلَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی وَ السُّفْیانِی یقَاتِلُ الْقَائِم[۲]؛ ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده هستیم که به جهت خداوند با یکدیگر دشمنی کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آن‌ها تکذیبش کردند. ابوسفیان با پیامبر (ص) جنگید و معاویه با علی بن ابی‌طالب (ع) و یزید با حسین بن علی (ع). سفیانی نیز با قائم (ع) خواهد جنگید.» قرائن و ظواهر نشان می‌داد که در زمان حکومت معاویه و یزید، درک این روایت امام صادق (ع) برای افراد زیادی ممکن نبوده است؛ زیرا خاندان ابی‌سفیان یک سیر به ظاهر اسلامی را برای مسیر حکومت خود معین کرده بودند. مثلا معاویه با ظاهری اسلامی حکومت را در دست داشت و تا پایان عمر از ظاهرسازی و فریب دست برنداشت و سعی می‌کرد برای تصمیمات و سیاست‌های ضد اسلامی خود، دلایل اسلامی مهیا نماید تا آنجا که حتی برای مخدوش نمودن چهره امیرمؤمنان از جعل روایات پیامبر (ص) استفاده می‌کرد و این یعنی استفاده از ابزارهای دینی برای براندازی اصل دین. او با همین روش، مردم شام را سال‌ها در گمراهی نگه داشت و سپس دامنه این گمراهی را به مرکز خلافت امیرمؤمنان (ع) نیز کشاند! به نحوی که پس از آن حضرت با نفوذ در میان سپاهیان امام حسن مجتبی (ع) به آسانی لشگر دوازده هزار نفری آن حضرت را متفرق ساخت. هدف اصلی دشمن از نفوذ با روی کار آمدن یزید و نوع تفکر او، پروژه جدید اسلام‌ستیزی آغاز شد. یزید از همان ابتدا با اسلام به مخالفت پرداخت و دیگر پایبند به ظواهر اسلام نبود. این اقدام او با زمینه‌سازی معاویه اتفاق افتاد. سرهاى مقدّس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالى که با چوب دستى خود بر لب و دندان امام حسین (ع) مى‌زد، این اشعار را مى‌خواند: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ لَیْتَ اَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ[۳] فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند، و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحیى نازل شده! کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز مى‌دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است!
در آن حال، از شادى فریاد مى‌زدند و مى‌گفتند: ای یزید! دستت درد نکند! امروز کیفر ماجرای بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه برابر شدیم! عبارات فوق، اصلی‌ترین هدف یزید را مشخص نمود و آن براندازی کامل دین اسلام بود. اما متاسفانه برخی از مؤمنان فریب حیله‌های وی را خوردند و بعد از امیدواری به ایشان، علیه امام حسین (ع) شمشیر کشیدند. آیاتی از قرآن کریم، نسبت به دلخوش بودن به دوستی یهودیان و مسیحیان به ما هشدار می‌دهد: «وَ لَن تَرضی عنکَ الیَهودُ وَ لا النَصاری حَتی تَتَبِعَ مِلَتَهُم[۴]؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، مگر آنکه پیروی از آیین آن‌ها کنی» صاحب مجمع البیان در تفسیر این آیه چنین آورده است: یهود و نصاری از پیامبر اسلام (ص) درخواست متارکه جنگ و آتش‌بس نموده و چنین وانمود کردند که بعد از متارکه و مهلت دادن، اسلام را پذیرفته و از او پیروی کنند. از این‌رو خداوند پیامبرش را از موافقت آنان ناامید ساخته و فرمود: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْک الْیهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» برخی هم گفته‌اند: پیامبر اکرم (ص) سعی و کوشش فراوان مبذول می‌داشت تا آنان را راضی کرده و در دین اسلام وارد شوند، از این نظر به آن‌حضرت دستور داده شده که در این راه سعی و کوشش به کار مبر، بلکه دستور الهی را که عبارت از مجاهده و جنگ با آنان است مورد عمل قرار ده. این جمله دلالت می‌کند بر اینکه در هیچ حال خشنود کردن آنان ممکن نیست؛ زیرا خداوند خشنودی آنان را فقط در یک صورت عملی می‌داند و آن وقتی است که پیامبر اسلام (ص) یهودی و یا نصرانی شود و چون این معنی ممتنع است پس خشنود کردن آنان نیز همین نحو است.[۵] این آیه و آیه‌های مشابه قرآن به ما هشدار می‌دهد که باید نسبت به نقش‌های دولت‌های اروپا و آمریکا که اکثراً مسیحی‌اند؛ و در راستای منافع دولت یهودی غاصب فلسطین گام بر می‌دارند، هوشیار باشیم. رابطه اقتصادی و تجاری و علمی ما نیز باید همراه با هوشیاری پیگیری شود و همواره در این داد و ستدها این آیه را چراغ راه خود قرار دهیم: «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً[۶]؛ خداوند هیچ‌گاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلّط باز نخواهد نمود.» هشدارهای قرآنی بیانگر آن است که خدا نمی‌خواهد غیر مسلمین، بر اهل ایمان و مؤمنین مسلط باشند. ما هم باید این نفوذ ناپذیری را در خودمان به وجود بیاوریم. در دوره کنونی ما هم وضع بدین منوال است، با یک تفاوت که در صدر اسلام، حکومت با پیامبر بود؛ ولی الان با یهود و نصاری (آمریکا و و به تعبیری استکبار جهانی) در حالی که قرآن به ما تذکر می‌دهد: تا وقتی که مثل آن‌ها نشوید و دین و سنت‌های خود را کنار نزنید؛ دشمن از شما راضی نمی‌شود. بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران می‌فرمایند: «ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیست‌ها و امریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه‌دار نمایند. بعضی مغرضین، ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه‌توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می‌دهند و با دلسوزی‌های بی‌مورد و اعتراض‌های کودکانه می‌گویند: جمهوری اسلامی سبب دشمنی‌ها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادی‌شان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملت‌های جهان سوم و مسلمانان، و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربی‌ها و شرقی‌ها احترام و اعتبار داشته‌اند که امروز بی‌اعتبار شده‌اند!»[۷] بنابراین در طول تاریخ همواره حق و باطل در میدان‌های مختلف، با هم درگیری‌هایی داشته‌اند. یکی از آن درگیری‌های بزرگ، حماسه کربلا است که گرچه ظاهراً به شکست گروه حق انجامید؛ ولی طبق آیه شریفه: «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» گروه باطل با آن همه قساوتی که به خرج دادند؛ نتوانستند پیروز نهایی باشند و از آن‌ها اثری باقی نیست، ولی راه سید و سالار شهیدان و یارانش، روز به روز بیشتر تجلی پیدا می‌کند. بازهم تکرار می‌کنیم که هدف اصلی یزیدیان از نفوذ در مؤمنان، براندازی اصل دین اسلام است. سایر اهداف دشمن از نفوذ الف) تغییر نگاه و تفکر افراد مؤثر در صحنه کارزار کربلا این هدف نمود خاصی داشته و افراد متعددی مورد این هدف قرار گرفته‌اند. برخی از آن‌ها عبارتند از: ۱.عمر سعد از سیاست‌های معاویه برخورد با دین به وسیله ابزاری‌های دینی بود، یزید نیز همین سیاست را به کار می‌گرفت و انتخاب عمرسعد بر همین مبنا اتفاق افتاد. عمر سعد پسر سعدبن ابی وقاص، یکی از سرداران صدر اسلام است. او در سن نوجوانی همراه پدر در فتح عراق شرکت کرد (سال ۱۷ه ـ ق(. پدرش از بزرگان محسوب شده و سردار جنگ علیه ایران بود و از اعضای شورای شش نفره خلافت بعد از عمر محسوب می‌شد.