شما حاکم است (دو طرف دست از جنگ برداریم و به حکم قرآن تسلیم شویم!) امیرالمؤمنین علی (ع) خطاب به سپاهیانش فرمود: به جنگ ادامه دهید و استقامت کنید که لحظه پیروزی فرا رسیده است و به دعوت اینان اعتنایی نکنید که فریبی بیش نیست، زیرا قبل از شروع جنگ، امام (ع) طی نامههای متعدد و سفیران فراوان، معاویه و اهل شام را دعوت به پذیرش حکم قرآن کرده بود و آنان نپذیرفته بودند و اینک که در آستانه شکست قرار گرفته بودند قرآن را دستاویز خود کرده بودند. ولی نیرنگ عمروعاص کار خود را کرد و گروه زیادی از سپاه عراق که تعداد آنها بالغ بر ۱۰ هزار نفر بود دست از جنگ برداشتند و خواستار مذاکره شدند و هر چه حضرت از مذاکره و حکمیت نهی کردند؛ اما بیتوجه و حتی تهدید صحابه و اصرار بر مذاکره و سادهلوحی ابوموسی سبب برد باخت مذاکره شد.
دشمن همواره تلاش کرده تا با استفاده از ابزارهای مختلف به اعتقادات و باورهای نسل جوان و نوجوان مسلمان ضربه بزند. مقام معظم رهبری (حفظهالله) در این باره میفرمایند: «دشمن با همه ابزارهایی که برایشان ممکن بوده، حمله کردهاند به ما برای سست کردن اعتقادات دینی ما، سست کردن اعتقادات سیاسی ما، تقویت نارضاییها در داخل کشور، جذب جوانها به خصوص جوانهای فعّال و اثرگذار در سطوح مختلف برای مقاصد خودشان.»[۳]
با این تفاسیر، قشر جوان و نوجوان میتوانند مهمترین جامعه هدف دشمن در اجرای پروژه نفوذ باشند تا با ایجاد تزلزل در باورهای دینی، تغییر در اعتقادات مذهبی را به ثمر بنشاند در این صورت دشمن دیگر نیاز به لشکرکشی برای سلطه بر یک جامعه را ندارد؛ بلکه روح جامعه مورد نظر خود را برای پذیرش سیاستهای ضد دینی آماده کرده است و در این حال افراد جامعه اسلامی، میان ولایت و امامت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و ولایت یزید هیچ تفاوتی قائل نمیشوند و حتی پرچم لشکر یزیدیان را در دست گرفته و با افتخار علیه امام حسین (ع) شمشیر میکشند. اینجاست که حرمت حریم اهلبیت پیامبر (ص) شکسته میشود و عدهای فقط به تماشا مینشینند و اینجاست که مردم کوفه سفیر امام خود را رها کرده و حتی برای کشتن او رقابت میکنند.
در این میان، «بصیرت افزایی» در مقابله با توطئههای شوم دشمنان در پروژه نفوذ بسیار کارساز خواهد بود و پادزهری بر زهر نفوذ است. اگر جوان در تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به بصیرت لازم دست یابد، نه تنها خود میتواند دشمن را بشناسد و در جبهه او قرار نگیرد، بلکه برای خنثیسازی دسیسههای دشمنان با دانش و منطق تلاش نماید.
۲. خطرهای اخلاقی
یکی دیگر از خطرهای نفوذ دشمن، خطرهای اخلاقی است. در این مورد ترویج بیبندوباری و فساد اخلاقی از اهداف نفوذ دشمن در بین جوانان است.
این توطئه در دستگاه یزیدی نمود جدی داشته و خود یزید به این فساد اخلاقی مبتلا بوده است. ابن کثیر در این باره عبارتی دارد که به اشتهار یزید در این کار تصریح میکند: «او به چنگ و نوشیدن شراب و موسیقی و شکار و برگزیدن مردان و زنان خواننده و سگ و جانوران شاخزن همچون قوچ و خرس و بوزینه علاقه داشت و هر روز صبح که از خواب بر میخواست، مست بود.»[۴]
حتی برخی از مورخان یزید را پیشگام فسادهای اخلاقی شمردهاند: «یزید بن معاویه نخستین فرد بود که آشکارا شراب نوشید و نسبت به موسیقی و شکار و گزیدن کنیزان آوازهخوان و اَمْرَدان و سرگرم شدن با بوزینگان به گونهای که مترفان را به خنده وا دارد و جنگ دادن سگ و خروس، از خود شیفتگی نشان میداد.»[۵]
امروز نیز وقتی دشمنان اسلام در جبهههای نظامی با تجربه تلخ شکست مواجه شدهاند، تصمیم گرفتند در جبهه فرهنگی و از طریق حمله به ارزشها و اخلاقیات دینی مسلمانان وارد عمل شوند و بدین ترتیب از درون به اسلام حمله کردند تا آنجا که روز به روز تهاجمات آنها در این عرصه پیچیدهتر و مرموزانهتر گشته است.
مقام معظم رهبری (حفظه الله) تعابیر دقیقی را در این مورد به کار بردهاند؛ تعابیری چون: تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، براندازی فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم و در نهایت به مسئله نفوذ فرهنگی، فکری و سیاسی بارها اشاره فرمودهاند تا هرچه بیشتر مردم، دانشجویان و جوانان را به خطرات این مسئله و اهمیت مقابله با آن توجه دهند.
ایشان در یکی از سخنانشان میفرمایند: «دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط – فرهنگ فساد و فحشاء – سعی میکند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی و یک قتل عام و غارت فرهنگی است»[۶]
از مهمترین ابزارهای فرهنگی برای تخریب اخلاق، گسترش فساد اخلاقی است. فساد اخلاقی اعم از راهها و روشهای ضد فرهنگی است که ممکن است از عناصر داخلی گرفته شده و یا از فرهنگ بیگانه وارد جوانان گردد. از جمله مفاسد اخلاقی، گسترش فساد جنسی در بین جوانان است. فیلمهای ویدیوئی، برنامههای تلویزیونی ماهواره
ای، مجلات و تصاویر مبتذل کاتالوگ کالاهای لوکس و تبلیغات روانی که از این ابزارها نشأت میگیرد، همگی سعی دارند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسی فرو برند.
امیر المومنین علی (ع) میفرمایند: «مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَکَهَا مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فَقَدْ أَهْلَکَهَا[۷]؛ هر کسی که نفس خود را اصلاح کند مالک آن شده و هر کسی نفس خود را رها سازد آن را هلاک ساخته است.» پیروی از هوای نفس یکی از نمونههای فساد اخلاقی است به آن جهت که آدمی را به سوی پایین و در مسیر سقوط قرار می دهد آن را هوی نامیده اند.
استاد شهید مرحوم آیتالله مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» قصه پر غصه اندلس اسلامی را اینگونه شرح میدهد: «تاریخ بشر نشان میدهد که هر گاه قدرتهای حاکم میخواهند جامعهای را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش میکنند تا روح جامعه را فاسد کنند و برای این منظور تسهیلات شهوترانی را برای مردم مهیا میکنند و آنها را به شهوترانی ترغیب میکنند. نمونه عبرتانگیزی از این شیوه کثیف، فاجعهای بود که در اسپانیای مسلمان برای مسلمانان اتفاق افتاد.
مسیحیان برای خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوترانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در این کار تا آنجا پیش رفتند که حتی سرداران و مقامات دولتی را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب توانستند عزم، اراده، نیرو، شجاعت، ایمان و پاکی روح مسلمین را از میان بردارند آنها را به آدمهایی زبون، ضعیف، شهوتران ، شرابخوار و زنباره مبدل کنند و پرواضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی کار دشواری نیست.»
۳. خطرهای اجتماعی
یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در نسل جوان، خطرهای اجتماعی است. نمونه جریان آن در داستان حضرت موسی (ع) و بلعم باعورا است که حضرت موسی (ع) برای نجات ملّت انطاکیه راهی جز سرکوبی ستمگران و فتح آن شهر و حومه نمیدید، برای اجرای این امر سپاهی به فرماندهی یوشع و کالب تشکیل داد و آن سپاه را به سوی انطاکیه رهسپار کرد.
عدهای از مردم اغفالشده انطاکیه گرد عابد خود بلعم باعور که اسم اعظم را میدانست جمع شده از او خواستند تا درباره حضرت موسی (ع) و سپاهش نفرین کند، بلعم در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد، ولی بعد بر اثر هواپرستی جواب مثبت به آنها داد، سوار بر الاغ خود شد تا به سر کوهی که سپاه حضرت موسی (ع) از بالای آن پیدا بودند برود و در آنجا در مورد حضرت موسی (ع) و سپاهش نفرین کند، ولی در آنجا هر چه فکر کرد تا اسم اعظم را به زبان آورد و نفرین کند به یادش نیامد.
او که تیرش به هدف نرسیده بود و به طور کلی از دین و ایمان سرخورده شده بود، برای سرکوبی سپاه حضرت موسی (ع) راه عجیبی را به مردم انطاکیه پیشنهاد کرد که همواره برای شکست هر ملتی، استعمار گران از همین راه استفاده میکنند، آن راه و پیشنهاد، این بود.
مرد انطاکیه از راه اشاعه فحشاء و انحراف جنسی و برداشتن پوشش و حجاب از زنان و دختران وارد عمل گردند، دختران و زنان زیبا چهره و خوش اندام را با وسایل آرایش بیارایند و آنها را همراه اجناس مورد نیاز به عنوان خرید و فروش وارد سپاه حضرت موسی (ع) میکنند و سفارش کرد که هر گاه کسی از سربازان سپاه حضرت موسی (ع) خواست قصد سوء با آن دختران و زنها کند مانع او نشوند.
آنها همین کار را انجام دادند طولی نکشید که سپاه حضرت موسی (ع) با نگاههای هوس آلود خود که به پیکر عریان زنان کردند کمکم در پرتگاه انحراف جنسی قرار گرفتند تا آنجا که نوشتهاند بیست هزار نفر از سپاه حضرت موسی (ع) به خاک سیاه افتادند و با وضع ننگینی سقوط کردند[۸].
امروزه نیز دشمن با ورود مدهای مبتذل لباسهای زنانه و مردانه در بین جوانان به دنبال نفوذ در آنان است. حتی در داخل کشور عدهای با استفاده از امکانات داخلی، در تولید و توزیع لباسهای مبتذل دست دارند. لازم به یادآوری است که مبنای کار اینگونه تولیدکنندگان، مجلات و نیز مدل لباسهای غربی است که وارد کشور میگردد.
از دیگر اقدامات پروژه نفوذ در فضای اجتماعی، ایجاد روحیه مدگرایی و اخلاق خاص ترویج کنندگان این مدها است که ترویج کننده ارزشهای ضد اخلاقی از جمله همجنس بازی و برقراری روابط آزاد جنسی و... هستند.
توزیع و گسترش مصرف موارد مخدر و مشروبات الکلی از دیگر خطرات نفوذ اجتماعی است که دشمن با گسترش فساد و نابود کردن توان علمی و فکری نیروهای جوان جامعه میباشد که متأسفانه در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته است.
۴. خطرهای اقتصادی
یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در بین جوانان خطرهای اقتصادی است. برخی از جامعه شناسان همواره در تحلیل علل انحرافات جامعه، اثر بسزایی برای عامل اقتصادی و فقر قائلاند و بعضی دیگر نیز بر این عقیدهاند که
تبعیضهای قومی و نژادی که باعث بیکاری یا کمکاری میشود، عاملی برای گرایش به سوی کجروی است. از دیدگاه اسلامی تأثیر عوامل اقتصادی بر انحرافات اجتماعی هرگز قابل انکار نیست، افراد ضعیفالنفسی چون عمر بن سعد که حرص و طمع چشمانش را کور کرده بود، در همان ابتدای امر اعتراف میکرد:
فَوَ اللَّهِ مَا أَدْرِی وَ إِنِّی لَوَاقِفٌ أُفَکِّرُ فِی أَمْرِی عَلَى خَطَرَیْن[۹]
یعنی به خدا سوگند، نمیدانم و من سرگردان مانده و در کار خویش اندیشه میکند بر دو خطر (یکی جنگیدن با امام حسین (ع) برای به دست آوردن امارت ری و دیگری بدنام شدن در بین امت اسلامی)
عمر سعد در روز عاشورا در جواب بریر که او را نصیحت میکرد، گفت: «راست میگویی ای بریر! هر کس با حسین بن علی (ع) و فرزندان او جنگ کند و حق ایشان را از ایشان بگرداند، جای او در آتش دوزخ باشد، لکن ای بریر ملک ری بزرگ است و ولایتی پر نعمت که ترک آن نتوانم گفت... شقاوت بر من مستولی شده و نعمت و جاه و حرمت و دولت را در چشم من بیاراسته، میدانم که بد میکنم؛ اما چه کنم.»[۱۰]
نمونه دیگری از این اشخاص، سنان بن انس است که پس از شهادت امام حسین (ع) و اسب دواندن بر پیکر مطهرش، بر خیمه عمر بن سعد ایستاد و شعری خواند که حاکی از دنیاطلبی او بود:
أو قر رکابی فضة و ذهب انا قتلت سید المحجبا[۱۱]
یعنی رکابم را از طلا و نقره سنگین کن که من سلطان پردهدار را کشتهام
از دومین سخنرانی امام حسین (ع) در روز عاشورا بهخوبی برمیآید که امام (ع) به عامل نفوذ اقتصادی و تأثیرات آن توجه بسیاری داشتند، آنجا که فرمودند: «و َقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُم[۱۲]؛ و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده است، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است»
امروزه نیز دشمن درصدد است از طریق مسائل اقتصادی، راه نفوذ خود را دوباره در ایران باز کند. از مهمترین مصادیق نفوذ اقتصادی دشمن در اختیار گرفتن زمام کالاهای استراتژیک کشور است. به هر حال هر اقتصادی برای رتقوفتق امور جاری خود یک نیازهای اساسی دارد. مثل گندم، روغن، برنج و ... که عمدتاً تحت عنوان کالاهای اساسی از آنها یاد میشود. اکنون این خطر وجود دارد که دشمن با استفاده از وابستگان خود چرخه تأمین این کالاها را زیر چتر خود بگیرد و در بزنگاهها از این مجرا برای نفوذ استفاده کند. دشمن نشان داده است در مقاطع موردنیاز، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند.
از دیگر مصادیق نفوذ اقتصادی دشمن ترویج کالای غیر ایرانی و استفاده آن در سبک زندگی ایرانی است همچنین رؤیاپردازی جوانان برای پولدار شدن در یک شب، با استفاده از بازاریابی شبکهای که در سالهای اخیر با برنامههای کویست و گل کویست در کشور شکل گرفت و بسیاری از جوانان را مبتلا کرد و سرمایههای فراوانی با این روش از کشور خارج شد.
۵. خطرهای سیاسی
یکی دیگر از خطرات نفوذ دشمن در بین جوانان خطرات سیاسی است. امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه فرمود: «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْه»[۱۳] اگر ما در جبهه نبرد خوابمان برد، معنایش این نیست که سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه او بیدار است؛ منتظر است ما خوابمان ببرد تا بر سر ما بتازد. در میدان نبرد، کارزار همیشه نظامی نیست؛ گاهی سیاسی است؛ مقام معظم رهبری (حفظه الله) درباره نفوذ سیاسی میفرمایند: «نفوذ سیاسی هم این است که در مراکز تصمیمگیری و اگر نشد تصمیمسازی نفوذ بکنند. وقتی دستگاههای سیاسی و دستگاههای مدیریتی یک کشور تحت تأثیر دشمنان مستکبر قرار گرفت، آن وقت همه تصمیمها در این کشور بر طبق خواست و میل و اراده مستکبرین انجام خواهد گرفت.»[۱۴]
ایشان در فرمایشی دیگر میفرمایند: «نفوذ امنیتی چیز کوچکی نیست، امّا در مقابل نفوذ فکری و فرهنگی و سیاسی، کماهمیت است.»[۱۵]
یکی از مصادیق نفوذ سیاسی در بین جوانان مربوط به جریان فتنه ۸۸ است که کشور را به طور جدی تهدید کرد. براندازی نظام همواره راهبرد اصلی آمریکا علیه ما بوده است، اما ناکامیهای پیدرپی، این کشور را وادار نمود که راهبرد تعدیل و تغییر رفتار را ترجیح دهد. این در حالی است که فتنه ۸۸ باعث شد تا آمریکا تصور کند فرصت برای بازگشت به راهبرد اصلی و احیاناً تحقق آن فرارسیده است. لذا با آغاز اردوکشیهای خیابانی و آشوبهای پس از انتخابات ۸۸ در تهران، به حمایت صریح از آن پرداختند و حتی اروپاییان نیز با نادیده گرفتن شورای امنیت و تصمیمات آن، به سوی تحریمهای فرا قطعنامهای ناشی از تصمیمات شورای امنیت رو آوردند که مجموعهای از تحریم اقلام نظامی، صادراتی و وارداتی، سرمایهگذاری، مسافرت، حملونقل، همکاریهای فنی و برخی موارد دیگر را در بر میگیرد.
اما عامل نجاتبخش از فتنه بصیرت دهی عاشورا و تفکر امام حسین (ع) بود که دوباره محرم و صفر اسلام و انقلاب اسلامی ایران را حفظ کرد. خاصیت کشتی امام حسین (ع) نجات بخشی فردی و اجتماعی است که در دورههای مختلف وقتی افراد و جوامع به آن چنگ زدند از آفات و آسیبها در امان ماندهاند.
چه تعداد از جوانان در محرم با توسل به امام حسین (ع) توبه کردند؟ چه تعداد از جوامع با تفکر ظلمستیزی امام حسین (ع) از یوق ستم ظالمان نجات پیدا کردند؟
گریز و روضه
برنامه نفوذ دشمن در جوانان حتی در حساسترین لحظات واقعه کربلا ادامه یافت. در کربلا هنگامی که علی اکبر (ع) وارد میدان شد، از آنجا که مادرش دخترزاده ابوسفیان بود، یک نفر از لشکریان ابن سعد با صداى بلند به او گفت: یا على! چون تو با امیرالمؤمنین یزید قرابت و خویشاوندى دارى و ما دوست داریم، حق رحم را مراعات کنیم، حاضریم به تو امان بدهیم و از جنگ با تو، صرفنظر نماییم.
حضرت علیاکبر (ع) در پاسخ وى فرمود: قرابت و خویشاوندى من با رسول خدا (ص) مقدم بر آن و شایستهتر بر رعایت است. پس از آن حمله شدیدى کرد و در ضمن حمله با این شعر، خود و هدفش را معرفش مىفرمود:
انا على الحسین بن على نحن و رب البیت! اولى بالنبى
تا لله لا یحکم فینا ابن الدعى أضرب بالسیف احامى عن ابى
اضربکم بالسف حتى یلتوى ضرب غلام هاشمى قرشى[۱۶]
منم على پسر حسین بن على، سوگند به خداى کعبه که ما اولى به پیغمبریم، به خدا قسم نباید این فرزند فرومایه بر ما حکومت کند، با این شمشیر بر شما مىتازم و از پدرم، حمایت مىکنم و این شمشیر را آنچنان بر شما فرود بیاورم که درهم بپیچید، مانند شمشیر زدن جوان هاشمى قریشى
حضرت علیاکبر (ع) نخستین نفر از بنیهاشم بود که به میدان رفت. هرکسی از بنیهاشم اذن میدان میخواست، امام اجازه نمیداد؛ اما تا فرزندشان اذن خواست، امام به ایشان اجازه میدان رفتن داد. در دل امام غوغایی بر پا شد در مقاتل آمده، آقا صدا زد: علی جان! میخواهی بروی برو، ولی کمی خرامانخرامان برو تا بیشتر بتوانم ببینمت. نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت: «فَقَالَ اللَّهُمَّ کُنْ أَنْتَ الشَّهِیدُ عَلَیْهِمْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمُ ابْنُ رَسُولِکَ وَ أَشْبَهُ النَّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه[۱۷]؛ خدایا! خودت بر این قوم شاهد باش که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن، شبیهترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علیاکبر مینگریستیم.»
حضرت علیاکبر (ع) وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد. در مقتل آمده ۱۲۰ مرد از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر ایشان چیره گشت و نزد پدر برگشت: «یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی[۱۸]؛ پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته» امام حسین (ع) گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم! صبر کن. به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»
اما آه از آن لحظهای که جوان غریبانه پدرش را صدا زد! چه گذشت لحظهای که حضرت با بدن قطعه قطعه شده فرزندش روبرو شد؟
سخت است پیش چشم بابا غلطیده به خون جوان بمیرد
از بهر پدر عصای پیریست ای وای که پیش از آن بمیرد
حضرت آدم (ع) وقتی چشمش به سر شکسته پسرش افتاد، صیحه و نالهاش بلند شد، از آن پس آدم (ع) از فراق نور دیده، شب و روز تا چهل شبانه روز گریه میکرد. حضرت یعقوب (ع) لباس خونی فرزندش را دید چهل سال گریست تا اینکه چشمانش سفید شد با اینکه میدانست فرزندش زنده است؛ اما جگرها بسوزد برای آن پدری که وقتی بالای سر پسرش رسید ، دید علاوه بر این که سر و صورتش پر از خون است تمام بندش هم قطعه قطعه شده است به قدری این بدن پاره پاره شده که توان برداشتن بدن را ندارد.
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
📚 پی نوشت ها:
[۱]. روش ابهامی.
[۲]. الکافی، ج۸، ص ۳۴.
[۳]. بیانات در دیدار اعضاى ستاد کنگره شهدای استان چهارمحال و بختیارى؛ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳.
[۴]. البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۲۸۵.
[۵]. معالم المدرستین، ج ۳، ص ۲۴.
[۶]. بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در دیدار با فرماندهان گردان عاشورا، ۲۲/۴/۷۱.
[۷] . غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۵۷۹.
[۸] . پوشش زن در اسلام: ص ۴۸.
[۹]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص ۹۸.
[۱۰]. الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ج ۱، ص ۸۹۸.
[۱۱]. انتساب الاشراف الجزء الرابع، القسم الثانی، ص ۲۰۵.
[۱۲]. بحار الأنوار، ج۴۵، ص ۸.
[۱۳]. نهج البلاغه، نامه ۶۲.
[۱۴]. بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى: ۱۳۹۴/۰۶/۲۵.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج۲، ص: ۳۱۱.
[۱۷]. اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص ۱۱۳.
[۱۸] . تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج۲، ص: ۳۱۱.
ایجاد انگیزه[۱]
💠 در حادثه کربلا سه شخصیت متفاوت، نقشآفرینی کردهاند:
اول: امام حسین (ع)، که به هیچ قیمتی تسلیم حرف باطل نمیشود و تا آخرین نفس، پای انقلاب خود میایستد و جان خویش و عزیزانش را در این راه تقدیم میکند و به آنچه که اهل باطل از ایشان میخواهند تن در نمیدهد. آری، حسینیان از آب میگذرند، اما از آبرو نه. همین آبرو پایههای انقلاب ایشان را شکل داده و سبب شده اکنون نیز راه آن ادامه یابد.
دوم: یزیدی که همه را تسلیم خود میخواهد و مخالفان را تحمل نمیکند. سرِ حرفش میایستد و نوه پیغمبر خدا (ص) را سر میبرد. بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد. او نیز در راه خود ذرهای شک ندارد.
سوم: عمرِ سعدی که بر اساس نقلهای تاریخی تا روز هشتم ماه محرّم هنوز در تردید به سر میبرد. هم دنیا را میخواست هم آخرت. هم به دنبال رضایت گرفتن از امام حسین (ع) بود و هم به دنبال جذب منافعی که از یزید به او میرسید. اماراتِ ری را همراه با احترامِ مردم میخواست. نه حاضر بود از قدرت بگذرد و نه از خوشنامی. هم آب میخواست و هم آبرو! اما عاقبت عمرِ سعد نه سهمی از قدرت برد و نه از خوشنامی! نه دنیا دارد و نه آخرت و به هیچکدام از چیزهایی که میخواست، نرسید.
برای اینکه بتوانیم این قضیه را بیشتر واکاوی کنیم، باید به چند سؤال زیر پاسخ دهیم:
چرا یزید و عبیدالله ابن زیاد، عمرسعد را برای مقابله با انقلاب امام حسین (ع) انتخاب میکنند؟ و چرا آنان از افراد دیگر و نزدیکان خود استفاده نکردند؟ چرا یزدی و عبیدالله یقین داشتند که تنها عمر سعد میتواند اهدافی که برای فتنههایشان در نظر داستند را محقق نماید؟ و اصلا چرا تمام هم و غم عبیدالله بزرگان کوفه بود و به هر نحوی حتی با بستن دروازههای کوفه، اجازه الحاق بزرگان به لشگر ابا عبدالله الحسین (ع) را نداد؟
متن و محتوا
جنگ میان اسلام اهلبیت (ع) و اسلام بنیامیه، و به تعبیری، درگیری میان حق و باطل، قدمتی به در ازای تاریخ اسلام، دارد. از ابتدای اسلام، بنیامیه به عنوان نماد جبهه باطل و نفاق داخلی در میان امت اسلام در یک طرف قرار داشته و اهلبیت (ع) به عنوان نماد جبهه حق، در طرف دیگر.
امام صادق (ع) در این خصوص فرمودهاند: «إِنَّا وَ آلُ أَبِی سُفْیانَ أَهْلُ بَیتَینِ تَعَادَینَا فِی اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کذَبَ اللَّهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْیانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِیةُ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ قَاتَلَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی وَ السُّفْیانِی یقَاتِلُ الْقَائِم[۲]؛ ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده هستیم که به جهت خداوند با یکدیگر دشمنی کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آنها تکذیبش کردند. ابوسفیان با پیامبر (ص) جنگید و معاویه با علی بن ابیطالب (ع) و یزید با حسین بن علی (ع). سفیانی نیز با قائم (ع) خواهد جنگید.»
قرائن و ظواهر نشان میداد که در زمان حکومت معاویه و یزید، درک این روایت امام صادق (ع) برای افراد زیادی ممکن نبوده است؛ زیرا خاندان ابیسفیان یک سیر به ظاهر اسلامی را برای مسیر حکومت خود معین کرده بودند. مثلا معاویه با ظاهری اسلامی حکومت را در دست داشت و تا پایان عمر از ظاهرسازی و فریب دست برنداشت و سعی میکرد برای تصمیمات و سیاستهای ضد اسلامی خود، دلایل اسلامی مهیا نماید تا آنجا که حتی برای مخدوش نمودن چهره امیرمؤمنان از جعل روایات پیامبر (ص) استفاده میکرد و این یعنی استفاده از ابزارهای دینی برای براندازی اصل دین.
او با همین روش، مردم شام را سالها در گمراهی نگه داشت و سپس دامنه این گمراهی را به مرکز خلافت امیرمؤمنان (ع) نیز کشاند! به نحوی که پس از آن حضرت با نفوذ در میان سپاهیان امام حسن مجتبی (ع) به آسانی لشگر دوازده هزار نفری آن حضرت را متفرق ساخت.
هدف اصلی دشمن از نفوذ
با روی کار آمدن یزید و نوع تفکر او، پروژه جدید اسلامستیزی آغاز شد. یزید از همان ابتدا با اسلام به مخالفت پرداخت و دیگر پایبند به ظواهر اسلام نبود. این اقدام او با زمینهسازی معاویه اتفاق افتاد.
سرهاى مقدّس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالى که با چوب دستى خود بر لب و دندان امام حسین (ع) مىزد، این اشعار را مىخواند:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
لَیْتَ اَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ[۳]
فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند، و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحیى نازل شده! کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز مىدیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است!
در آن حال، از شادى فریاد مىزدند و مىگفتند: ای یزید! دستت درد نکند! امروز کیفر ماجرای بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه برابر شدیم!
عبارات فوق، اصلیترین هدف یزید را مشخص نمود و آن براندازی کامل دین اسلام بود. اما متاسفانه برخی از مؤمنان فریب حیلههای وی را خوردند و بعد از امیدواری به ایشان، علیه امام حسین (ع) شمشیر کشیدند.
آیاتی از قرآن کریم، نسبت به دلخوش بودن به دوستی یهودیان و مسیحیان به ما هشدار میدهد: «وَ لَن تَرضی عنکَ الیَهودُ وَ لا النَصاری حَتی تَتَبِعَ مِلَتَهُم[۴]؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی»
صاحب مجمع البیان در تفسیر این آیه چنین آورده است: یهود و نصاری از پیامبر اسلام (ص) درخواست متارکه جنگ و آتشبس نموده و چنین وانمود کردند که بعد از متارکه و مهلت دادن، اسلام را پذیرفته و از او پیروی کنند. از اینرو خداوند پیامبرش را از موافقت آنان ناامید ساخته و فرمود: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْک الْیهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»
برخی هم گفتهاند: پیامبر اکرم (ص) سعی و کوشش فراوان مبذول میداشت تا آنان را راضی کرده و در دین اسلام وارد شوند، از این نظر به آنحضرت دستور داده شده که در این راه سعی و کوشش به کار مبر، بلکه دستور الهی را که عبارت از مجاهده و جنگ با آنان است مورد عمل قرار ده.
این جمله دلالت میکند بر اینکه در هیچ حال خشنود کردن آنان ممکن نیست؛ زیرا خداوند خشنودی آنان را فقط در یک صورت عملی میداند و آن وقتی است که پیامبر اسلام (ص) یهودی و یا نصرانی شود و چون این معنی ممتنع است پس خشنود کردن آنان نیز همین نحو است.[۵]
این آیه و آیههای مشابه قرآن به ما هشدار میدهد که باید نسبت به نقشهای دولتهای اروپا و آمریکا که اکثراً مسیحیاند؛ و در راستای منافع دولت یهودی غاصب فلسطین گام بر میدارند، هوشیار باشیم.
رابطه اقتصادی و تجاری و علمی ما نیز باید همراه با هوشیاری پیگیری شود و همواره در این داد و ستدها این آیه را چراغ راه خود قرار دهیم: «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً[۶]؛ خداوند هیچگاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلّط باز نخواهد نمود.»
هشدارهای قرآنی بیانگر آن است که خدا نمیخواهد غیر مسلمین، بر اهل ایمان و مؤمنین مسلط باشند. ما هم باید این نفوذ ناپذیری را در خودمان به وجود بیاوریم.
در دوره کنونی ما هم وضع بدین منوال است، با یک تفاوت که در صدر اسلام، حکومت با پیامبر بود؛ ولی الان با یهود و نصاری (آمریکا و و به تعبیری استکبار جهانی) در حالی که قرآن به ما تذکر میدهد: تا وقتی که مثل آنها نشوید و دین و سنتهای خود را کنار نزنید؛ دشمن از شما راضی نمیشود.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران میفرمایند: «ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیستها و امریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکهدار نمایند. بعضی مغرضین، ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند: جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان، و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند!»[۷]
بنابراین در طول تاریخ همواره حق و باطل در میدانهای مختلف، با هم درگیریهایی داشتهاند. یکی از آن درگیریهای بزرگ، حماسه کربلا است که گرچه ظاهراً به شکست گروه حق انجامید؛ ولی طبق آیه شریفه: «لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» گروه باطل با آن همه قساوتی که به خرج دادند؛ نتوانستند پیروز نهایی باشند و از آنها اثری باقی نیست، ولی راه سید و سالار شهیدان و یارانش، روز به روز بیشتر تجلی پیدا میکند.
بازهم تکرار میکنیم که هدف اصلی یزیدیان از نفوذ در مؤمنان، براندازی اصل دین اسلام است.
سایر اهداف دشمن از نفوذ
الف) تغییر نگاه و تفکر افراد مؤثر
در صحنه کارزار کربلا این هدف نمود خاصی داشته و افراد متعددی مورد این هدف قرار گرفتهاند. برخی از آنها عبارتند از:
۱.عمر سعد
از سیاستهای معاویه برخورد با دین به وسیله ابزاریهای دینی بود، یزید نیز همین سیاست را به کار میگرفت و انتخاب عمرسعد بر همین مبنا اتفاق افتاد.
عمر سعد پسر سعدبن ابی وقاص، یکی از سرداران صدر اسلام است. او در سن نوجوانی همراه پدر در فتح عراق شرکت کرد (سال ۱۷ه ـ ق(. پدرش از بزرگان محسوب شده و سردار جنگ علیه ایران بود و از اعضای شورای شش نفره خلافت بعد از عمر محسوب میشد.
در حادثه کربلا، عبیدالله بن زیاد با زیرکی به دنبال شخصیتی میگشت که از موقعیت خوبی در میان مسلمین برخوردار بود. او بعد از تلاش و کوشش بسیار، عمر سعد را برای این هدف انتخاب نمود. بنابراین انتخاب عمر سعد آگانه و با دقت تمام صورت گرفته است.
۲.شریح ابن حارث کندی
شریح بن حارث، قاضی معروف کوفه و وابسته به امویان بود. او در زمان عمر به قضاوت کوفه منصوب شد و مدت شصت سال این شغل را داشت. اولین مداخله شریح در آغاز انقلاب کربلا، مربوط به بیعت هفتاد تن از بزرگان کوفه همچون: حبیب بن مظاهر، محمدبن اشعث، مختار ثقفی، عمربن سعد و دیگران در حضور شریح و شاهد گرفتن وی بر هواداری آل علی (ع) و دعوت از امام حسین (ع) برای سپردن حکومت کوفه به او بود.[۸] ولی صرف نظر از پیمان شکنی بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفاداری با آل علی (ع)، به جرگه مخالفین آنها پیوست و یکی از مشاورین درگاه عبیدالله گردید.[۹]
عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصی همچون شریح قاضی، نیاز داشت، از او استقبال کرد. چرا که در میان مردم مقدس مآب کوفه، شریح از شخصیت ممتازی برخوردار بود.[۱۰]
ب) تخریب مظاهر اسلامی
هدف دیگر یزیدیان از نفوذ در میان مسلمانان، تخریب مظاهر اسلامی بوده است. این هدف نیز در قالبهای زیر رخ داده است:
۱.تلاش برای تخریب شأن و جایگاه امامان (ع)
عبیدالله بن زیاد برای دستیابی به این هدف، ابتدا با تدوین برخی از قوانینی که در ذیل بدان اشاره میشود، از ورود معارف اهلبیت (ع) به سرزمین خود جلوگیری کرد:
- منع از رفت و آمد محدثین سایر بلاد اسلامی به حوزه حکومتی خود؛ (عدم اجازه معاویه به ابوذر که تبعیدی عثمان به دمشق بود، برای ماندن در این منطقه، به همین دلیل بود. بعدها نیز هر کسی که به شام میآمد ومعاویه متوجه میشد که افکار او ممکن است ذهن مردم شام را، به قول او، فاسد کند، وی را از شام بیرون میکرد..)[۱۱]
- جلوگیری از خروج و اقامت شامیان در خارج از شام به مدت طولانی؛
- جلوگیری از کتابت و نقل احادیث نبوی (ع) در شام و ترویج علوم و فنون دیگر به جای علم حدیث (همین امر منشأ ورود بسیاری از اسرائیلیات و فرهنگ ساختگی یهود به کتب اسلامی شد).
این مسیر در حکومت یزید نیز ادامه داشت. دلیل آن نیز در تاریخ کربلا مشهود است. برخورد مردم شام با کاروان اسرا به عنوان افراد خارجی و اتفاقاتی که در مجلس یزید افتاد، شاهد این مدعا میباشد.
عدم معرفت نسبت به ولایت حتی در میان خواص نیز رخنه کرده بود. «سلیمان بن صرد خزاعی» یکی از شیعیان برجستهای است که از شأن اجتماعی بالایی برخوردار بوده و کسی است که در زمان امام حسن (ع) با تندی؛ خطاب به امام زمانش میگوید: چرا صلح را پذیرفتی؟
اما همین سلیمان، حکومت نظامی اعلام شده توسط عبیدالله در کوفه را بهانه کرده و به طرف کربلا نمیرود و خود را از یاری امام حسین (ع) محروم میسازد.
۲. اقدام به تخریب کعبه
در سال ۶۴ هجری و در روز سوّم ماه ربیع الاول به دستور یزید خانه کعبه را با منجنیق خراب کردند.[۱۲]
این فاجعه یازده روز قبل از هلاکت یزید به وقوع پیوست. جنگ میان سپاه حصین بن نمیر و یاران عبدالله بن زبیر ابتدا در بیرون شهر مکه انجام شد. پس از کشته شدن تعداد زیادی از افراد عبدالله بن زبیر وی به داخل شهر مکه پناهنده شد. سپاه حصین بن نمیر بیش از دو ماه، شهرمکه را به محاصره خود در آوردند و در طی همین مدت بود که خانه کعبه را با منجنیق، سنگ زدند و در خانه خدا آتش افروختند.
ج) ایجاد شبهه در بین خواص
هدف دیگر دشمن از نفوذ در بین انقلابیون، ایجاد شبهه در میان خواص است تا نتوانند میان حق و باطل تشخیص دهند و به عبارتی از بصیرت محروم شوند.
«قره بن قیس حنظلی» یکی از مصادق این بخش در انقلاب کربلا است. او علیرغم شهرتش به حسن رأی، چون از فیض بصیرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد کنار کشیده و به حق بپیوندد.
در انقلاب ما هم نمونههایی از شبهه افکنی در بین خواص را میتوان یافت، به عنوان مثال شواهدی در دست است که نشان میدهد، در سال ۸۸ و در کشاکش دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، برخی از رابطین امنیتی سفارتخانههای اروپایی موفق شدند تا به ستادهای انتخاباتی کاندیداهای خاص نفوذ کنند. در این زمینه «الکس پینفیلد» دبیر اول سیاسی سفارت انگلیس با برخی اعضای احزاب و نیز با اعضای ستاد انتخاباتی نامزدهای خاص ملاقاتهایی داشت و «تام برن» دبیر دوم سفارت هم تحت پوشش توریست به ستاد انتخاباتی چند تن از نامزدهای دوره دهم ریاست جمهوری رفت و آمد میکرد.[۱۳]
اما تفاوتی که انقلابیون ما با مردم زمان امام حسین (ع) داشتند، این بود که مردم ایران به سرعت دستهای اجانب را تشیخص دادند و گوش به فرمان ولی زمانشان شدند
و در نهم دیماه با یک حرکت خودجوش، به دفاع از آرمانهای انقلابشان پرداختند.
البته در کربلا هم افرادی بودند که نفوذ یزیدیان لحظهای آنان را از امام زمانشان جدا نکرد.
یکی از این افرد حضرت عباس (ع) است. در کربلا شمر لعین برای عباس (ع) و برادرانش امان نامه آورده بود تا به زعم خود آنها را از مرگ نجات دهد. ولی این امان نامه به هیچ وجه رایگان نبود و بهای آن تسلیم در برابر خواستههای انسان فاسقی چون یزید، بود. علمدار کربلا با آن اعتقاد راسخی که به امام خویش داشت، خطاب به شمر گفت: «تَبَّتْ یدَاک وَ لُعِنَ مَا جِئْتَ بِهِ مِنْ أَمَانِک یا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُک أَخَانَا وَ سَیدَنَا الْحُسَینَ بْنَ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) وَ نَدْخُلَ فِی طَاعَةِ اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَا[۱۴]؛ دستت بریده باد! لعنت بر امان نامهات. ای دشمن خدا! میخواهی که برادرم، سرورم و امامم را ترک بگویم و در اطاعت لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان وارد شوم؟»
آری، عباس بن علی (ع) بیاذن ولی امر خویش، به شمر نگاه هم نمیکند و آنگاه هم که امام حسین (ع) به عباس اذن میدهد تا جواب شمر را بدهد، هرچند فاسق باشد، (أَجِیبُوهُ وَ إِنْ کَانَ فَاسِقاً)[۱۵] و وقتی شمر، برای علمدار کربلا امان نامه میآورد، حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری است، بر شمر بانگ میزند و میفرماید: «لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ أَمَانَکَ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ[۱۶]؛ لعنت خدا بر تو و امان نامه تو ای دشمن خدا! ما را فرمان میدهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم، آیا ما را امان میدهی، ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟»
عباس بن علی، چنان با قاطعیت سخن میگوید، که دشمن نامیدانه، به خیمه خویش، باز میگردد.
مقابله با نفوذ به سبک حضرت ابالفضل (ع)
·بصیرت:
امام صادق (ع) درباره عمویش عباس (ع) مىفرماید: «کَانَ عَمّنَا العَبَاس نَافِذ البَصِیرة[۱۷]؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.»
·عدم تعلق به دنیا:
در تاریخ مى خوانیم: «بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُود[۱۸]؛ [در پیشانى] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.»
نقل شده که روى قاتل عباس که از طایفه «بنى دارم» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردى را که در وسط پیشانى او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.»[۱۹]
·عشق به ولایت و ولایتپذیری
گریز و روضه
آنقدر عاشق ولایت بود که امام زمانش عاشق او بود. تاریخ مینویسد: «لَم یَبق الحُسَین بَعدَ ابِى الفَضل إلّا هَیکَلاً شَاخِصَاً مُعرى عَن لَوازِم الحَیَاة[۲۰]؛ از امام حسین بعد از [مرگ] اباالفضل جز هیکلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حیات و زندگى باقى نماند.»
پس از او بود که دشمن جرأت و جسارت پیدا کرد و بر اصحاب و خیمههاى امام حسین (ع) حملهور شدند. در تاریخ مىخوانیم: «لَمّا قُتِلَ العبَّاسُ تدافَعتِ الرِجَالُ عَلى اَصحَابِ الحُسَین؛[۲۱] هنگامى که عباس کشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حملهور شدند.»
تا تو بودى خیمه ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودى من پناهى داشتم با وجود تو سپاهى داشتم
تا تو بودى خیمه ها غارت نشد بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودى چهره نیلى نبود دستها آماده سیلى نبود
تا تو بودى دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا که مشکت پاره و بى آب شد دشمن پر کینه ات شاداب شد
حضرت عباس (ع) بعد از شهادت على اکبر مىخواست به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى کودکان بیاور.
پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد، مشک را پر از آب نمود، خود نیز تشنه بود، مىخواست آب بنوشد: «فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْن وَ مَن مَعَهُ فَرقَى المَاء[۲۲]؛ سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و کودکان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت.»
یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی
هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ
هان اى جان عباس! مىدانى که پس از شهادت پیشواى آزادى، حسین چقدر زندگى بر تو گران است؛ مىدانى چقدر دردناک است که تو بخواهى پس از او در این فضاى تیره و تار نفس بکشى و زندگى کنى؟
آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذُوقُ المَاء وَسَیدِى الحُسَین عَطشَانَاً[۲۳]؛ به خدا قسم آب نمىنوشم، در حالى که آقاى من حسین تشنه است.»
شدت علاقه امام حسین (ع) به جناب ابوالفضل (ع)، مثل شدت علاقه حضرت رسول (ص) به حمزه سید الشهداء و جعفر طیار بود و این شدت تا عاشورا ادامه داشت تا اینکه صدای قمر بنی هاشم بلند شد: «وَنادى بِأعْلى صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی یا أَخِی[۲۴]؛ با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب. ابی عبدالله خود را به بالین برادر رساند. اما اهل حرم دیدند امام حسین به طرف حرم برمیگردد اما با چه حالی؟
روایت شده که حضرت امام حسین (ع) فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی؛ اکنون کمرم شکست و چارهام کم شد».
[۱]. تلفیقی از روش ابهام و سؤال.
[۲]. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۰.
[۳]. قصّه کربلا، ص ۴۹۵.
[۴]. بقره/۱۲۰.
[۵]. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۲، ص ۱۸.
[۶]. نساء/۴۱.
[۷]. وصیتنامه سیاسی – الهی امام، ج۲۱، پیام به ملت ایران در سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه ۵۹۸.
[۸]. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۲۲-۲۹۲۳.
[۹]. همان، ص۲۹۱۸.
[۱۰]. حماسه حسینی (ع)، ج۱، ص۴۲۴.
[۱۱] الفتوح، ج ۲، صص ۳۶۱ - ۳۶۰.
[۱۲]. تتمه المنتهی، ص۶۳.
[۱۳]. خبرگزاری تسنیم، اعتراف تکاندهنده کارمند سفارت انگلیس: ارتباط مستمر انگلیس با مشاور موسوی، ۷ دی ۱۳۹۴.
[۱۴]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص ۸۹.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۲۳۷.
[۱۷]. نفس المهموم، ص۱۷۶و اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۰.
[۱۸]. الذریعه، ص۱۲۲.
[۱۹]. الوقایع والحوادث، ج۲، ص۳۰.
[۲۰]. مقتل مقرم، ص۲۶۹.
[۲۱]. الذریعه، ص۱۲۴.
[۲۲]. کبریت الاحمر، ص۱۵۹ و منتخب التواریخ، ص۲۵۸.
[۲۳]. بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۱ و ترجمه مقتل ابى مخنف، ص۹۷.
[۲۴] . ابصار العین، ص ۳۰
💢↶ شناسنامه حضرت ↷💢
ابوالفضل العباس علیهالسلام
↩️ عباس فرزند امیرالمؤمنین
برادر سیدالشهداء فرمانده و پرچمدار
سپاه امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا
عباس در لغت به معنای شیر بیشه
شیری که شیران از او بگریزند است
◽️مادرش «فاطمه کلابیه» بود
که بعدها با کنیه «ام البنین» شهرت یافت
علی علیهالسلام پس از شهادت حضرت زهرا
با ام البنین ازدواج کرد عباس ثمره این ازدواج بود
◽️ولادتش را در چهارم شعبان
سال ۲۶ هجری در مدینه نوشتهاند
و بزرگترین فرزند ام البنین بود
و این چهار فرزند رشید همه در کربلا
در رکاب امام حسین علیهالسلام
به شهادت رسیدند
وقتی امیرالمؤمنین شهید شد عباس
چهارده ساله بود و در کربلا ۳۴ سال داشت
◽️کنیهاش «ابوالفضل» و «ابوفاضل» بود
و از معروفترین لقبهایش↯
«قمر بنی هاشم» «سقا» «علمدار»
«صاحب لواء الحسین» «ابوالقِربه»
«عبد صالح» «باب الحوائج» و ... است
◽️آن حضرت قامتی رشید چهرهای زیبا
و شجاعتی کم نظیر داشت و بخاطر سیمای
جذابش او را «قمربنیهاشم» میگفتند
در حادثه کربلا سمت پرچمداری سپاه
حسین علیهالسلام و سقایی خیمههای اطفال
و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر
غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمهها و امور مربوط
به آسایش و امنیت خاندان حسین علیهالسلام
نیز بر عهده او بود و تا زنده بود
دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند
◽️سقّا از مشهورترین لقبهای حضرت
عباس علیهالسلام است و پس از واقعه کربلا
به این لقب متصف گردید
یکی از بیرحمانه ترین حربههای جنگی
دشمن در واقعه کربلا بستن آب به روی
لشکر امام حسین علیهالسلام بود
اما حضرت عباس علیهالسلام به همراه
برخی دیگر از بنی هاشم به فرات حمله
میبرد و آب میآورد
در ميان كسانى كه اباعبدالله عليهالسلام
خود را به بالين آنها رسانيد
هیچكس وضعی دلخراشتر و جانسوزتر از
برادرش ابوالفضل العباس براى او نداشت
حضرت هنگامی که به بالین حضرت
عباس علیهالسلام آمدند فرمودند:
«الان انْكَسَر ظَهری وَ قَلَّتْ حیلَتی»
عباسم الآن كمرم شكست و چارهام از هم گسست
#صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسین🖤
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
⬅️ وقایع روز نهم #مـحــرم🚩
در روز نهم محرم تاسوعای حسینی
شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیدالله
داشت از «نُخیله» که لشكرگاه و پادگان
كوفه بود با شتاب بیرون آمد
و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم
وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای
عمر بن سعد قرائت كرد
ابن سعد به شمر گفت:
وای بر تو، خدا خانهات را خراب كند
چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای
به خدا قسم تو عبیدالله را از قبول آنچه
من برای او نوشته بودم بازداشتی
و كار را خراب كردی
شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود
از عبیدالله بن زیاد امان نامهای
برای خواهر زادگان خود و از جمله
حضرت عباس علیهالسلام گرفته بود
که در این روز امان نامه را بر آن حضرت
عرضه كرد و ایشان نپذیرفت
شمر نزدیک خیمههای امام حسین آمد
و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان
فرزندان امام علی علیهالسلام که مادرشان
ام البنین علیهاالسلام بود را طلبید
آنها به درخواست امام حسین بیرون آمدند
شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفتهام
آنها همگی گفتند:
خدا تو را و امان تو را لعنت كند
ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر
امان نداشته باشد؟!
در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس
علیهالسلام امام علیهالسلام را باخبر كرد
امام حسین علیهالسلام فرمود:
ای عباس! جانم فدای تو باد
اگر میتوانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا
فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند
تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم
و به درگاهش نماز بگذاریم
خدای متعال میداند که من بخاطر او
نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم
حضرت عباس علیهالسلام نزد سپاهیان
دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست
عمر بن سعد در مؤافقت با این درخواست
تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود
پرسید که چه باید كرد؟
عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله
اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی
میكردند سزاوار بود که با آنها مؤافقت كنی
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس آمد
و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم
اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله میسپاریم
وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۹،۹۱
↲انساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۴
↲الملهوف، صفحه۳۸