رخداده شده در دوازدهم محرم به شرح ذیل است .👇🖤👇🖤👇🖤👇🖤
مهمترین وقایع دوازدهم محرم عبارتند از :
1- دفن شهدای کربلا ۶۱ ق
مرحوم شیخ مفید در ارشاد صفحه ۲۵۸ مى فرماید عمر بن سعد از کربلا به سوى کوفه روانه شد جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریّه منزل داشتند به مقتل آن حضرت آمدند (ظاهرا) بر اجساد شهداء نماز خواندند و ایشان را دفن کردند به این طریق که امام را در همان موضع که معروف است و حضرت على بن الحسین (على اکبر) را در پائین پاى امام علیهالسلام و از براى سایر شهداء حفره اى در پائین پا کندند و در آن حفره دفن نمودند و حضرت ابوالفضل علیهالسلام را در راه غاضریّه در همان مکان که اکنون معروف است دفن کردند ولى از نظر شیعه حضرت امام زین العابدین علیهالسلام در واقع آمد نماز خواند و دفن نمود چنان که امام رضا در جواب گروه واقفیّه تصریح نموده که در کتاب انصار الحسین صفحه ۱۰۴ توضیح داده شده و در بصائر الدرجات صفحه ۲۲۵ در ضمن حدیثى از امام صادق علیهالسلام استفاد مى شود که در موقع دفن سرور شهیدان امام حسین علیهالسلام پیامبر اسلام و حضرت على علیهالسلام و امام حسن وامام سجاد و ملائکه حضور داشتند و یارى مى نمودند
🖤👇🖤👇🖤👇🖤👇🖤👇
2- وفات امام زین العابدین به قول شیخ بهائى (غیر مشهور)
3- ورود اهل بیت عصمت به کوفه ۶۱ ق
چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و پیش روى اهل بیت ببرند و با هم به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود مردم کوفه چون از ورود اهل بیت خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند و زنان کوفه براى تماشا بالاى بام ها رفته بودند زنى از بام صدا زد من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید گفتند نحن اسارى آل محمدصلىاللهعلیهوآلهوسلم چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت آورد و برایشان پخش نمود مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.
به روایت مسلم گجکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر در روى آنها زنان و اطفال بودند و سید سجادعلیهالسلام مریض بر شتر برهنه نشسته و خون از رگهاى گردنش جارى بود اهل کوفه گریه مى کردند ضرت با صداى ضعیف مى فرمود شما بر ما گریه مى کنید پس ما را چه کسى کشت.
سهل گوید چون وارد کوفه شدم دیدم بوقها زده مى شد و پرچم ها افراشته ناگاه لشکر وارد شد صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند آوردند در پیش سرها سر مبارک امام حسین مثل ماه مى درخشید.
امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نموده ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا، سهل گوید گریه کنان گفتم یابن رسول الله رأسک اعجب یعنى تکلم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است پس جناب زینب مردم را امر به سکوت نمود و خطبه اى شروع کرد در حالی که همه خاموش بودند و ما آن خطبه را در انصار الحسین ایراد کرده ایم
حساب و کتاب قیامت
💠 روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد.
سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید،
ولی ابوذر با آن لوازمی خرید.
روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعلههای آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود:
«هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.»
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد.
وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت.
پیامبر فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول میانجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغتر است»
عن علی عليه السلام : إحذَرُوا الدنيا ، فإنَّ في حلالِها حِساب، و في حَرامِها عقاب، و أوّلُها عَناءٌ ، و آخِرُها فَناءٌ .حديث
امام على عليه السلام : از دنيا بپرهيزيد ، كه حلال آن حساب دارد و حرام آن كيفر ؛ آغازش رنج است و پايانش نابودى .( میزان الحکمه ج۴)
📚پند تاريخ ج١ص١٩٠
🌸🍃🌸🍃
#توبه_حر
السلام علی حر ابن یزید ریاحی
در قاموس قرآن و اسلام،راه توبه هیچگاه بسته نمیشود،و گناه هرچقدر بزرگ باشد مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود،
بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق از توبه کردن میشود و در آن انسان از خواب غفلت بیدار نمیشود،اما حر با اینکه گناهکار بود،وجدان آگاه و بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد...
حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد نزد عمر سعد رفت و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟
عمر سعد:آری جنگی که سبکترینش قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد!
حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیر میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت:
آیا به سمت حسین بروم و مرگ را به جان بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم یا در سپاه عمر سعد بمانم و فرماندهی کنم و آخرت را به دنیا بفروشم؟
همانطور که با خود تفکر میکرد تصمیمش را گرفت. با خداوند چنین نجوا کرد: خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم.
سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه گرفت و درحالیکه از شرمساری سرش پایین بود صدا زد: یا اباعبدالله! من از کرده خودم پشیمان و نادمم آیا توبه ام پذیرفته است؟
امام حسین که مظهر لطف و بخشش است فرمود: آری خداوند توبه ات را میپذیرد.
حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به میدان جنگ جلب کند عرض کرد: یابن رسول الله،اجازه بدهید من اولین کسی باشم که در رکاب شما کشته میشود چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم.
شهادت حر
حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین وارد میدان شد ،سپاهیان دشمن چون حریف او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون تک به تک حریف او نمیشدند دسته جمعی به او حمله کرده و اورا به شهادت رساندند.
امام بر بالین حر
وقتی حر درحالیکه هنوز رمقی به تن داشت توسط اصحاب امام حسین به خیمه گاه آورده شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود:
تو آزادمردی،چنان که مادرت تورا حر نامید،در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی.
بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن حر را به انها تحویل بدهد لذا بدن اورا در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم جدا نکردند.
شک در قبولی توبه حر
شاه اسماعیل در سفری که به عراق و زیارت امام حسین علیه السلام داشت در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد،
لذا گفت: قبر اورا نبش میکنیم اگر توبه اش پذیرفته شده باشد بدنش از بین نرفته و فاسد نشده،ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبه اش قبول نشده است.چون جسد مومن شهید از بین نمیرود.
چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند و دیدند دستمالی که امام حسین در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است. شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست سیدالشهدا،دستمال را باز کند و بردارد اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه بیرون میریخت و بند نمیامد،هردستمالی امتحان میکردند فایده نداشت.
به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند .دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند ...
#منابع:
حیات الحسین ج3 ص221
بحار ج 45 ص 13
ابصار العین ص 120.
نفس المهموم ص 274
انوار نعمانیه ص266
🌺👌
آیا از همسر و بچه های حضرت عباس خبر دارید؟
🌸 حضرت عباس (ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
🌸 لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود.
🌸 لبابه از حضرت ابوالفضل (ع) پنج پسر و یک دختر بدنیا آورد.
🌸 لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجهها را تحمل کرد. پس از آزادی اسرا او به مدینه برگشت.
🌸 لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی
از دنیا رفت.
🌸 فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما او هم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد.
🌸 گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس (ع) نزد امام سجاد (ع) میآمد اشک بر گونههای حضرت جاری میشد.
🌸 هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد.
🌼 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌼
منبع: سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸شتری که دلش به حال اسراءِ آل الله سوخت و به شترهای دیگر میگفت: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار بر محملها کنید...
در نقلی آمده است:
🥀 علیا مخدره زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: سر امام سجاد علیهالسلام بر روی زانوی من بود که دیدم شتران برهنه و بیجهاز را برای ما آوردند؛
🥀 امام زین العابدین علیهالسلام به من فرمود: عمهجان! این شترها را میبینید که میآورند؟ و آن شتر خاکستریرنگ را که از جلوی شتران میرود و اشک میریزد، مشاهده میکنید؟
🥀 من گفتم: بله؛ ای نور دیدهام. امام فرمود: عمهجان! میدانید این شتر چرا گریه میکند و به شتران دیگه چه میگوید؟من گفتم:ای پسر برادرم! حجت خدا توئی! زبان حیوانات را تو میدانی!
🥀 إمام فرمود: ایعمهجان! این شتر دلش به حال ما سوخته است؛ میرود و به شتران دیگر میگوید: دختران علی علیهالسلام را آرام سوار کنید و آهسته راه بروید؛ مبادا بچهها را به زمین بزنید و زنها را زجر بدهید.
📚ریاض القدس، ج۲ ص۲۱۰ (نسخه خطی)
✍ای سربریده بال و پرم را نگاه کن
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
پاشو کمک بده که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را نگاه کن
با شمر و حرمله طرف کوفه میروم
برخیز همسفر! سفرم را نگاه کن
رفتم پی لباس تو اما مرا زدند
بر روی گونه هام ورم را نگاه کن
عباس را بگو که زمین خورد زینیت
حالا کبودی کمرم را نگاه کن
ای آفتاب کم به تن دلبرم بتاب!
ای آفتاب چشم ترم را نگاه کن!
چادر نماند تا بکشم روی پیکرت
شرمندگی اهل حرم را نگاه کن
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸مصیبت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلاماللّهعلیها بر شتر بی جهاز... | وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟!
راوی گوید:
📋 ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
🥀 زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
📋 سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر میکنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
🥀 به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلاماللهعلیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلاماللّهعلیها کسی نماند.
🥀 در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند، لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
📋 فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
📋 فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
🥀 زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
🥀 پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیهالسّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
✍ غمی بزرگ در دلم مرا عذاب میدهد
تورا صدا که میزنم، سنان جواب میدهد
برای بار اول است خود سوار میشوم
کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب میدهد
مقابل نگاه یک سپاه میخورم زمین
همینکه شمر ناقهی مرا شتاب میدهد
آیهی تطهیر! بگو چه خاک بر سرم کنم
دهان قاتلان تو بوی شراب میدهد
شیر درست میشود گریه بلند میشود
همینکه بر لب خودش رباب آب میدهد
🌺 آداب معاشرت 🌺
💠 امام صادق علیه السلام :
خداوند به حضرت داود وحی کرد که اگر بنده ای از بندگان من حسنه ای نزد من آورد، بهشت را بر او مباح می کنم.
حضرت داود پرسید:آن حسنه کدام است؟
فرمود: قلب بنده مومن را شاد کند، اگر چه به یک دانه خرما باشد.
حضرت داود گفت: پروردگارا سزاوار است کسی که تو را بشناسد از تو قطع امید نکند.
📚حلیه المتقین/فصل پنجم/ح4
🌺 آداب معاشرت 🌺
💠 رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هر که مومنی را شاد گرداند، مرا شاد گردانیده است و هر که مرا شاد گرداند خدا را خشنود گردانیده است.
📚حلیه المتقین/فصل پنجم/ح1
✍🏼 شاد کردن دیگران گاهی هزینه زیادی ندارد، یک لبخند، یک پیامک، یک تماس تلفنی، یک شاخه گل و ... می تواند باعث شادی دیگران شود.
#آداب_معاشرت
#کلام_بزرگان
🌺 آداب معاشرت 🌺
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
هر که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست. کسی که بشنود فریاد مسلمانی را که می گوید: ای مسلمانان به فریاد من برسید و یاری او نکند، مسلمان نیست.
📚 حلیه المتقین/فصل چهارم/ح7
#آداب_معاشرت
#کلام_بزرگان
در تاراج اثاث و شیون کردن حرم محترم بر آن حضرت:
سید گوید: کنیزکی از جانب خرگاه حسین علیه السلام می آمد. مردی با او گفت: یا امة الله سالار تو کشته شد. آن کنیزک گفت: من شتابان سوی بانوی خویش رفتم و فریاد زدم زنان حرم برجستند صیحه بر آوردند و آن مردم بر یکدیگر پیشدستی می کردند بر غارت خیام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و نور چشم زهراء سلام الله علیها چنان که چادر از سر زنان می کشیدند و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حریم او همه می گریستند و از فراق حمات [163] و احبّا شیون می کردند.
حمید بن مسلم روایت کرد که زنی دیدم از بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر سعد بود و هنگامی که دید مردم بر زنان حسین علیه السلام و خیام آن ها در آمده غارت می کنند شمشیری در دست گرفت و جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تاراج می کنند، لا حکم الا الله یا لثارات رسول الله، فرمان رسول خدا راست است و بس به خونخواهی رسول خدا برخیزید شوهرش او را بگرفت به جای خود باز گردانید.
راوی گفت: آن گاه زنها را از چادرها بیرون کردند و آتش در آن ها زدند زنان سر برهنه جامه هاشان ربوده، پای برهنه گریان بیرون آمدند خوار و اسیر و گفتند: شما را به خدا ما را از نزدیک مصرع حسین علیه السلام برید چون بردند و دیده زنان به آن کشتگان افتاد فریاد بر آوردند و بر روی زدند.
راوی گفت: به خدا قسم فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیه السلام زاری می کرد و به آواز سوزناک و دلی پر اندوه می گفت:
یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاءو بناتک سبایا الی الله المشتکی و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی و الی فاطمه الزهراء و الی حمزه سیدالشهداء یا محمداه! هذا حسین بالعراء [164]تسقی علیه الصبا قتیل اولاد البغایا وا حزناه وا کرباه الیوم مات جدی رسول الله یا اصحاب محمداه هولاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا.
یعنی: یا محمداه فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند این حسین است به خون آغشته، اعضاء از هم جدا گشته و دختران تو اسیر شدند و به خدا شکایت بریم و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهراء سلام الله علیها و به حمزه سید الشهداء یا محمداه این حسین است در این دشت افتاده باد صبا گرد و غبار بر پیکر او می پراکند به دست روسبی زادگان کشته شده ای دریغ ای افسوس امروز جدم رسول خدا رحلت کرد. ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم این ها فرزندان مصطفایند مانند اسیران آن ها را می کشند و می برند.
و در روایت دیگر:
یا محمداه بناتک سبایا و ذریتک مقتلة یسفی علیهم ریح الصبا و هذا حسین محزوز الراس من القفا مسلوب العمامة و الردا بابی من اضحی عسکره فی یوم الاثنین نهبا بابی من فسطاطه مقطع والعری بابی من لا غائب فیرتجی و لا جریح فیداوی بابی من نفسی له الفدا بابی المهموم و حتی قضی بابی العطشان حتی مضی بابی من شیبته تقطر بالدماء بابی من جده محمد المصطفی بابی من جده رسول اله السماء بابی من هو سبط نبی الهدی بابی محمد المصطفی بابی خدیجه الکبری بابی علی المرتضی بابی فاطمة الزهراء سیدة النساء بابی من ردت له الشمس حتی صلی.
یعنی: وامحمداه دختران تو اسیرند و فرزندان تو کشته، باد صبا بر آن ها خاک می پراکند این فرزندت از قفا سر بریده است عمامه و رداء ربوده پدرم فدای آن که روز دوشنبه سپاهش تارج شد [165] پدرم فدای آن که گروه هایی بند خیام او را گسیختند پدرم فدای آن کسی که به سفر نرفته است تا امید بازگشت او باشد و خسته و زخم دار نیست تا علاج شود پدرم فدای آن که از محاسن او خون می چکید پدرم فدای آن که جدش محمد مصطفی است پدرم فدای آن که نبیره پیغمبر رهنما است پدرم فدای محمد مصطفی و خدیجه کبری و علی مرتضی و فاطمه زهرا سیدد النساء پدرم فدای آن که آفتاب برای او برگشت تا نماز بگذاشت. انتهی.
همچنین زبان گرفته بود و شیون می کرد که دوست و دشمن را بگریانید. آن گاه سکینه پیکر مبارک پدرش حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و جماعتی از اعراب چادرنشین ریختند او را کشیدند و از پدر جدا کردند.
جد من در زبان حال سکینه نیکو گفته است، لله دره:
پدرم بدام غمت آسمان اسیرم کرد - به کودکی زفراق تو چرخ پیرم کرد
به دولت سر تو چرخ سر بلندم کرد - سرت برید و بر خصم سر به زیرم کرد
ز شیر مام لبم تر نگشته بود هنوز - که مام دهر ز کین زهر غم بشیرم کرد
هر آن قدر که برت آسمان عزیزم دید - همان قدر بر دشمن فلک حقیرم کرد
منم سکینه کهین عندلیب گلشن تو - که زاغ چرخ ز فریاد ناگزیرم کرد
ز گلشنت چو شنید آسمان صفیر مرا - پرم شکست و به دام بلا اسیرم کرد
عدو یتیم و گرفتار و دستگیرم خواست - فلک یتیم و گرفتار و دستگیرم کرد
ز جان گذشتم اگر جان برون رود ز تنم - که تازیانه شمر از حیات سیرم کرد
غفر الله له و لنا و حشرنا فی زمرة محمد صلی الله ع
لیه و آله و سلم و آله.
و شاعر عرب نیز نیکو گفته است:
بابی کالی [166] علی الطف خدرا - هو فی حومة الحسام المنیع
فطعوا بعده عراه و یا حبل - ورید الاسلام انت القطیع
فوضی یا خیام علیا نزار - فلقد فوض العماد الرفیع
و املأی العین یا امیة نوما - فحسین علی الصعید صریع
و دعی صکة الجباه لوی - لیس یجدیک صکها و الدموع
چو کار شاه و لشکر بر سر آمد - سوی خسگه سپاه غارتگر آمد
به دست آن گروه بی مروت - به یغما رفت میراث نبوت
هر آن چیزی که بد در خرگه شاه - فتاد اندر کف آن قوم گمراه
زدند آتش همه آن خیمه گه را - که سوزانید دودش مهر و مه را
به خرگه شد محیط آن شعله نار - همی شد تا به خیمه شاه بیمار
بتول دومینشد در تلاطم - نمودی دست و پای خویشتن گم
گهی در خیمه و گاهی برون شد - دل از آن غصه اش دریای خون شد
من از تحریر این غم ناتوانم - که تصویرش زده آتش به جانم
مگر آن عارف پاکیزه نیرو - در این معنی بگفت آن شعر نیکو
اگر دردم یکی بودی چه بودی - و گر غم اندکی بودی چه بودی
و در مصباح کفعمی است که سکینه بنت الحسین گفت: چون حسین علیه السلام کشته شد من او را در آغوش گرفتم و بیهوش شدم در آن حال شنیدم می فرمود:
شیعتی ما اءن شربتم ری عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
پس ترسان برخاست و چشمش از گریه آزرده بود و لطمه بر روی می زد ناگهان هاتفی گفت:
بکت الارض و السماء علیه - بدموع غزیرة و دماء
یبکیان المقتول فی کربلا - بین غوغاء امة ادعیاء
منع الماء و هو منه قریب - عین ابکی المصنوع شرب الماء
یعنی: آسمان و زمین بر او گریستند اشک فراوان و خون، گریه می کنند بر آن که در کربلا کشته شد میان مردم فرومایه و بدگوهر بی پدر، از آب او را منع کردند با آن که نزدیک آب بود ای چشم بگری بر کسی که از آب نوشیدن ممنوع شد.
ابن عبدربه در کتاب عقد الفرید از حماد بن سلمه از ثابت از انس بن مالک روایت کرده است که چون از دفن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فارغ شدیم فاطمه سلام الله علیها رو به من کرد و گفت: ای انس چگونه دلت آمد و راضی شدی که خاک بر روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ریزی باز گریست و فریاد زد: یا ابتاه اجاب ربا دعاه یا ابتاه من ربه ما ادناه.
مؤلف گفت: این حال فاطمه سلام الله علیها بود پس از دفن پدرش پس حال سکینه چه بودی که بدن پدر را دید بی سر آغشته به خون، عمامه و رداء ربوده پشت و سینه به سم اسبان دشمن کوبیده و به زبان حال فریاد می زد چگونه دلتان آمد که فرزندان پیغمبر را بکشید و اسب بر بدنش بتازید.
***