بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت7⃣
بعد از سخنرانیهای حضرت زینب سلام الله علیها، مردمی که در کاخ جمع شده بودند منقلب شده و احساس ندامت میکردند.
در این هنگام که امام سجاد علیهالسلام را بر یزید وارد کردند، یزید که سرشکسته شده بود و دنبال بهانهای برای شهید کردن امام سجاد علیهالسلام بود از او سؤالاتی میپرسید و امام هم به کوتاهی پاسخ میداد.
در حالیکه تسبیح کوچکی در دست داشت و آنرا میچرخانید
یزید گفت: این چه کاری است که من با تو سخن میگویم و با تسبیح بازی میکنی و احترام نمیگذاری؟
💠🔹امام علیهالسلام فرمود:
پدرم از جدم برایم نقل کرده که وقتی نماز صبح را انجام میداد تسبیح به دست میگرفت و ذکری میگفت
سپس تسبیح را در دست میچرخانید و به کارش میرسید بدون اینکه ذکری بگوید
و میفرمود:
چرخاندن تسبیح ذکر به حساب میآید و چون در رختخواب میرفت تسبیح را زیر بالشش قرار میداد و میخوابید و میفرمود تا صبح تسبیح ذکر میکند
من از روش آنها پیروی میکنم
یزید گفت: با هر کدام از شما که سخن میگویم به گونهای سخن میگوید که در گفتار پیروز میشود!
در تاریخ آمده است که بعد از این سخنان یزید امام سجاد و اهل بیت را در خرابهٔ بیسقفی منزل داد که از سرما و گرما در پناه نبودند
آنقدر بر اهل بیت سخت گذشت که صورتشان پوست انداخت و مجروح گردید
منهال عمرو میگوید:
امام سجاد علیهالسلام را دیدم که تکیه بر عصا داده و پاهایش مانند دوتا نی خشک و خون از آنها جاری بود، رنگ شریفش نیز زرد شده بود
از او پرسیدم: یابن رسول الله چگونه صبح کردید؟
💠🔹امام سجاد علیهالسلام فرمود:
چگونه است حال کسی که در دست یزید اسیر است!؟
زنهای ما تابحال از طعام سیر نشدهاند و سرهایشان پوشیده نگردیده است
هر وقت هم که یزید ما را میطلبد
گمان میکنم قصد کشتن ما را دارد
منهال! عرب به عجم افتخار میکند که
محمد ﷺ عربی است ولی ما خاندان مردانمان کشته میشود توسط خود اعراب و زنان و اطفالمان اسیر میشوند!
پرسیدم: کجا میروید؟
فرمود جایی که به ما دادهاند حفاظی ندارد و آفتاب پوست ما را گداخته است.
جهت ضعف بدن بیرون آمدهام تا قدری استراحت کنم و برگردم از جهت ترس بر زنان
در این حال صدای زنی بلند شد:
نور دیدهام کجا میروی؟ برگرد که از دشمن بر جان تو میترسم!
امام با شنیدن صدای عمهاش مرا گذاشت و به خرابه بازگشت...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📓 مقتل مقرم، صفحه۴۵۳
📚 بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۰
📘 لهوف، صفحه۱۹۳
📙 نفس المهموم، صفحه۴۵۹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت8⃣
اهل بیت امام حسین علیهالسلام از کودکانی که پدرشان در کربلا شهید شده بود، خبر شهادت پدر را مخفی میداشتند.
دختر سه ساله حسین علیهالسلام شبی از خواب پرید و بهانه پدر گرفت و گفت:
بابایم حسین الان کنارم بود و مرا در آغوش گرفت... به کجا رفت؟
اهل بیت که از خواب رقیه آگاه شده بودند صدای ضجه و نالهشان بلند شد.
صدای شیون به خانه یزید رسید
و از خواب بیدار شد!
پرسید در خرابه چه خبر است؟
گفتند دختر حسین، بهانه پدر گرفته است
یزید لعنت الله گفت:
سر پدرش را برایش ببرید
سر حسین علیهالسلام را درون طشتی نهاده و با پارچهای میپوشانند و برای رقیهخاتون میآورند.
او به خیال اینکه برایش غذا آوردهاند فرمود: عمه جان من گرسنه نیستم، من بابایم حسین را میخواهم!
گفتند: هرچه میخواهی در میان طشت است. دختر اباعبدالله با دستهای کوچکش روی ظرف را برداشت...
چشمش به سر بریده پدر افتاد، سر را در آغوش گرفت و با سر پدر شروع به درد و دل کرد
بعد از ساعتی اهل بیت حسین دیدند که سر یک طرف و رقیه به طرفی افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد...
حضرت سکینه نقل میکند:
هنگامی که در خرابه شام بودیم، شبی در خواب دیدم پنج نفر بر مرکبهائی از نور سوارند و فرشتگان آنها را احاطه نموده و خادمی نیز با آنها است به راهی میروند
مرکبها گذشتند ولی خادم به طرف من آمد و گفت: سکینه جدت رسول خدا ﷺ به تو سلام میرساند.
گفتم: سلام خدا بر رسولش، تو کیستی؟
گفت: من خادمی هستم از خدمه بهشت
گفتم: این مردانی که بر مرکبهای نور سوارند، کیستند و به کجا میروند؟ گفت:
✨اولی آدم صفی الله
✨دومی ابراهیم خلیل الله
✨سومی موسی کلیم الله
✨چهارمی عیسی روح الله
✨و پنجمی که محاسنش را در دست گرفته، گاهی میافتد و برمیخیزد
او جدت رسول خداست، که برای زیارت پدرت حسین به کربلا میروند.
همین که نام جدم را شنیدم به سویش دویدم تا از مصائبی که بر ما گذشته او را خبر بدهم و بگویم ستمکاران با ما چه کردهاند
که ناگهان دیدم پنج هودج از نور به زمین فرود آمدند و در میان هر هودج خانمی نشسته
پرسیدم اینان کیستند؟
گفت:
✨اولی حوا ام البشر
✨دومی آسیه بنت مزاحم
✨سومی مریم دختر عمران
✨چهارمی خدیجه خویلد
✨و اون خانمی که دست بر سر نهاده گاهی میافتد و گاهی برمیخیزد جدهٔ تو فاطمه دختر رسول خداست.
گفتم میروم و به جدهام فاطمه شکایت این ستمکاران را مینمایم، دویدم جلوی حضرت زهرا را گرفتم و گریه کنان گفتم:
مادر، مادر بخدا قسم حق ما را منکر شدند
مادر، مادر بخدا سوگند جمع ما را پراکنده ساختند،
مادر، مادر بخدا پدرم حسین را شهید کردند
فرمود: سکینه جان دیگر بس است، نالهات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را برید
این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نمیکنم تا خدا را ملاقات نمایم
که ناگهان از خواب بیدار شدم
پس از آنکه یزید دریافت که برنامه قتل حسین بر خلاف تصوراتش نتوانست محبت اهل بیت را از دلها بیرون کند و نه تنها حکومتش تثبیت نشد
بلکه متزلزل گشت و با واکنش قتل حسین علیهالسلام از همه طرف روبرو شد
در مقام گرامیداشت ظاهری اهل بیت برآمد و آنان را در مجلسی خصوصی احضار کرد و گفت:
شما دوست دارید در شام بمانید و با عزت و احترام زندگی کنید و همواره مورد لطف حکومت باقی بمانید؟
یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما برآورده گردد؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📕 اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۲۶
📓مقرم ۴۵۶
📘نفس المهموم، صفحه۴۶۶
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۴
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت9⃣
اهل بیت علیهالسلام در پاسخ یزید گفتند:
ما برای حسین علیهالسلام عزاداری نکردیم، فعلاً میخواهیم برایش عزاداری کنیم.
یزید قبول کرد و خانه مجللی در اختیارشان قرار داد و هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند.
تمام زنان قریشی و هاشمی که در شام زندگی میکردند حتی زنان بنیامیه و خانواده یزید لباس سیاه پوشیدند و در عزای حسینی شرکت کردند
پس از آنکه مردم شام، خاندان اهل بیت را شناختند، مخصوصاً بعد از سخنرانی کوبنده حضرت زینب و امام سجاد علیهالسلام، حکومت بنیامیه به افتضاح کشیده شد و انقلاب فکری در مردم ایجاد نمود.
یزید امام سجاد را خواست و اظهار داشت:
خدا لعنت کند پسر مرجانه را...
اگر من با پدرت روبرو میشدم تمام پیشنهادات او را میپذیرفتم، لکن مقدرات الهی است که باید اجرا شود،
اکنون حاجتی داری، بخواه
✨امام سجاد علیهالسلام فرمود:
◽️حاجت اولم این است که سر بابایم حسین را به من نشان بدهی تا او را دیدار و وداع کنم.
◽️دوم دستور بده هر چه از ما غارت کردند به ما برگردانند.
◽️سوم اگر قصد کشتنم را داری کسی را همراه زنان بفرست تا ایشان را به حرم جدشان برگرداند.
یزید گفت: سر پدرت را هرگز نخواهی دید
اما از قتل تو گذشتم تو خود آنها را به وطن میرسانی و به جای آنچه از شما گرفتهاند چندین برابر به شما خواهم داد.
امام فرمود: چشمداشتی به مال تو نداریم بلکه در میان این اموال لباسهایی است که جدهام حضرت زهرا آن را رشته و بافته است
و مخصوصاً روسری و پیراهن و گوشوارههای فاطمه دختر رسول خدا در میان آنهاست
یزید دستور داد آنها را برگردانند و دویست دینار هم بر آنها افزود که امام علیهالسلام آنرا در میان فقرا تقسیم کرد.
↩️ ورود اهل بیت به کربلا
هنگامی که اهل بیت اباعبدالله در مسیر به سوی مدینه به سرزمین عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببرید که نتوانستیم روز عاشورا عزاداری کنیم.
چون به قتلگاه اباعبدالله رسیدند جابر ابن عبدالله انصاری و جماعتی از بنیهاشم را دیدند که برای زیارت حسین ابن علی آمده بودند و همزمان با اهل بیت وارد کربلا شده بودند.
این گروه تا چشمشان به خاندان اباعبدالله افتاد صدا را به شیون و زاری بلند کردند و عزای حسین را بر پا کردند.
آنچنان عزاخانهای تشکیل شد که زنان قبایل نزدیک هم اجتماع کردند و سه روز عزاداری ادامه داشت...
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📕نفس المهموم، صفحه ۴۵۵
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۴
📗ارشاد، صفحه ۲۴۷
📘حیات الامام حسین، جلد۳، صفحه۳۹۲
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت🔟
⏪بعد از مراسم عزاداری، امام سجاد علیهالسلام و اهل بیت اباعبدالله نزدیک مدینه رسیدند.
امام فرمود خیمهها را سرپا کنند و زنان و اهل بیت وارد شدند.
سپس به بشیر فرمود:
وارد مدینه شو و مردم را از شهادت اباعبدالله علیهالسلام و آمدن ما با خبر کن
بشیر اطاعت کرد و وارد مدینه شد و به مسجد رفت، سپس صدایش به گریه بلند شد و اشعاری سرود و گفت:
من بشیر ابن جنلم فرستاده امام سجادم،
علی ابن حسین با عمهها و خواهرانش بیرون دروازه مدینهاند و مرا فرستاده تا مکانش را به شما معرفی کنم.
⏪مردم شتابان به خارج مدینه هجوم آوردند،
زنی نماند در مدینه که بیرون نیامده باشد
همگی صدایشان به گریه و شیون بلند شد و مدینه یکپارچه ضجه و ناله شد...
وقتی مردم خارج از مدینه تجمع کردند، امام از خیمه خارج شد در حالی که گریان بود و دستمالی در دست داشت که اشکهایش را پاک میکرد.
مردم با دیدن حضرت صدایشان به شیون بلند شد و حضرت را تسلیت و تعزیت گفتند.
امام روی صندلی نشست و سپس با دست اشاره کرد که مردم ساکت شوند
✨سپس ضمن ایراد خطبه فرمود:
خدا را حمد و سپاس میگویم که ما را با ابتلا به مصیبتهای بزرگ در معرض امتحان و آزمایش قرار داد...
حسین و افراد و اهل بیتش را کشتند و زنان و کودکانش را اسیر کردند و سر بریدهاش را شهر به شهر گرداندند.
این مصیبتی است که مثل و مانندی ندارد
مردم! ما از شهر خود رانده شدیم و در بیابانها سرگردان شدیم، بدون آنکه جرمی مرتکب شده باشیم و یا شکافی در اسلام پدید آورده باشیم
چه مصیبت بزرگ و جانسوز و رنج دهندهای بود که به ما رسید و ما به حساب خدا میگذاریم که او عزیز است و انتقام گیرنده...
⬅️ ورود اهل بیت به مسجد رسول الله
اهل بیت به محض ورود به مدینه قبل از رفتن به خانههایشان به کنار قبر مطهر رسول الله میروند تا گزارش سفرشان را به رسول خدا بدهند و شکایت کنند.
چه گفتگوهایی بود و چه درد و دلهایی کردند که تاریخ از بیان آن عاجز است و مختصراً آورده میشود:
✨زینب سلام الله علیها دستها را دو طرف درب مسجد گذاشت و سر را داخل مسجد برد و صدا زد:
یا جداه! خبر قتل برادرم حسین را آوردهام
✨سکینه با صدای بلند فریاد کشید:
ای جد گرامی از آنچه بر ما گذشته است پیش تو شکایت آوردهام
به خدا قسم سنگدل تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر از او ندیدم
با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم حسین میزد و میگفت:
حسین چوبها را چگونه میبینی...!؟
◽️▪️◽️▪️◽️▪️
✍ منابع:
📗 لهوف، صفحه ۱۹۷
📚بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱۴۷
📒 نفس المهموم، صفحه ۴۶۹
📓حیات الحسین، جلد۳، صفحه۴۲۵
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🗓 #بعد_از_کربلا_چه_گذشت
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت
⬅️ قسمـت آخــر ↯
گریههای امام سجاد در طول زندگی
امام سجاد علیهالسلام پس از واقعه کربلا
تا آخر عمر اشک چشمش خشک نشد
حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گریست
در حالیکه روزها را روزه میگرفت
و شبها را به عبادت میپرداخت
هنگام افطار غلام آن حضرت غذایش را حاضر میساخت و عرض میکرد غذایتان را میل کنید
امام میفرمود:
پسر پیغمبر را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند، آنقدر تکرار میفرمود و گریه میکرد تا غذا با اشک چشمش مخلوط میگردید
یکی از غلامان حضرت گفت:
امام سجاد روزی راه صحرا را در پیش گرفت من در پیاش رفتم دیدم روی سنگ خشنی به سجده افتاده و صدای گریهاش بلند است و مکرر میفرماید:
《لا اِلهَ اِلّا اللهُ حَقاً حَقاً
لا اِلهَ اِلّا اللهُ تَعَبُّداً وَ رِقاً
لا اِلهَ اِلّا الله ایماناً وَ تَصدیقاً وَ صِدقاً》
من تا هزار بار اذکار حضرت را شمردم
آنگاه سر از سجده برداشت در حالیکه
تمام صورت و محاسنش از اشک به حدی
خیس بود که انگار آن را شسته باشد
گفتم: مولای من وقت آن نرسیده که
اندوهتان به پایان برسد؟
فرمود: وای بر تو
یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشت خدا یکی از آنان را پنهان کرد موی سرش از اندوه سفید شد و کمرش از غم خمید و دیدگانش را به سبب گریه از دست داد در حالی که میدانست فرزندش زنده است
من پدر و هفده نفر از بستگانم را دیدم که به خون آغشته روی زمین افتادهاند پس چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریهام بکاهد!؟
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ💔
✨اَلسَّـلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى عَلِیِّ ابْنِ الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ
✨وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْـنِ
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍از خواندن حدیث کسا و گرفتن مجلس برای اهل بیت در خانه هایمان غفلت نکنیم که باعث نورانیت هست
حجت الاسلام عالی
💥نکاتی از بزرگان در باب حدیث کساء
⚜در روز شنبه و یا شب یکشنبه حدیث شریف کساء خوانده میشود، این حدیث کساء یکی از ذخایر شیعه است
✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی :
از حدیث کسا ، ادبِ صحبت کردن با فرزندان و شوهر و همسر را بیاموزید. وقتی می خواهید از منزل خارج شوید ، اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید.
وقتی هم خواستید وارد خانه شوید، بیرون در استغفار کنید و صلوات بفرستید ، هر ناراحتی که دارید بیرون بگذارید و با روی خوش داخل [خانه] شوید. اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این است.
✍پسر آیت الله قاضی می فرمود:
پدرم دو چیز را با دستان خود خیلی ریز و مثل طومار نوشته بودند و همیشه در عمامه شان بود، یکی از آن ها دعای سمات بود و دیگری حدیث کساء که مقید بودند هر شنبه آن را بخوانند و دلیلش را هم اینطور بیان نمودند که خداوند ظرف خواندن حدیث کسا را در روز شنبه قرار داده است. نه اینکه روزهای دیگر نمی توان خواند، اما ظرف زمانی آن در روز شنبه است.
🌷 حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند :
🖌 هر کس تا دو ماه روزى چهارصد بار پى در پى بگوید :
🤲 «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ، الرَّحْمنُ الرَّحیمُ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ، مِنْ جَِمیعِ ظُلْمى وَ جُرْمى و إِسْرافى عَلى نَفْسى وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»
🖌 یا گنجى از علم و دانش به او داده مى شود ، یا گنجى از مال و ثروت روزیش مى گردد.
📚 وسائل الشّیعه ، ج ۷، ص ۲۲۵
*زمزمهِ کوتاه برای سجده زیارتِ عاشورا*👇
*شکرِ خدا که به درگهت آمده ایم حسین جان* 😔😭
*بهرِ رضای مادرت فاطمهِ جان آمده ایم حسین جان* 🙏🏻😔😭
#قبل سجده زیارت عاشورا
شام سیاهم زلطف تومهتاب است
این سجده شکر هدیه برارباب است
درآخراین زیارت عاشورا
بهرحرم حسین دل بی تاب است
🌈✍برنامههای نجات از نگرانی سفر آخرت
🔖یه روزپیامبر فرمودند:
میخواهید روزی که شما را به اینجا آوردند، هیچ نگرانی، رنج، غصه، گرفتگی و مشکلی نداشته باشید؟ میخواهید سفرِ از دنیا به آخرت شما در کمال آسانی و راحتی انجام بگیرد؟ سه برنامه را باید در پروندۀ خود داشته باشید.
اول👈 انجام واجبات«اداء الفرائض»
همۀ واجبات خدا را تا زنده ایم به خدا بپردازیم.
واجبات عقب نیاندازید. همان روز واجب خدا را انجام دهید که بعد از هفتاد سال نگویید: ای وای، پشیمانم، هفتاد سال دارم، اما پنجاه و پنج سال نماز نخواندم و روزه نگرفتم.
روزهها را بگیرم، نمازها را بخوانم.
خدا عبادات را به گونه ای قرار داده است که هر روز، مقداری را بخوانی، نه این که بگذاری جمع شود. چون اگر جمع شود نمی توانی انجام بدهی. بعد از هفتاد
سال که نمی شود پرداخت.
دوم👈ترک محرمات«اجتناب المحارم»
آنجا گناهکار را گیر میاندازند، اما کسی که پاک است، حسابی ندارد.
سوم👈 اصلاح اخلاق👇
«والاشتمال علی المکارم»
اخلاق خود را خوب کنید که نرم و شیرین باشد. خوش برخورد و خوش باطن باشید. اگر پروندۀ شما با این سه برنامه به آن طرف برود، در قیامت راحت و شاد هستید.
💥🔖حکمت۳۲۶
✨مهلت پذیرش توبه
✍ امام علیه السلام فرمود:
عمری که خداوند نسبت به فرزندان آدم در آن اتمام حجت میکند (و عذرش را میپذیرد) شصت سال است. (بعد از آن عذری پذیرفته نیست).
این به آن معنا نیست که اگر جوانان گناه کنند یا کسانی که در سنین پایین تر از
شصت سال قرار دارند مرتکب خلافی شوند معذورند، بلکه منظور این است اگر جوانان و میانسالان بتوانند عذری برای خود در پیشگاه خدا بیاورند کسانی که به سن شصت سال و بالاتر میرسند آن عذرها را نیز نخواهند داشت و به تعبیر دیگر گناه این افراد از گناه جوانان زشت تر و مجازات آن شدیدتر است.
🔖از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
هنگامی که انسان به سن چهل سالگی میرسد به او گفته میشود کاملاً مراقب باش، زیرا بعد از این معذور نخواهی بود».
کافی، ج ۲، ص ۴۵۵، ح ۱۰
ولی برای این که بعضی این سخن را برای کسانی که کمتر از چهل سال دارند چراغ سبزی نسبت به گناهان نپندارند امام علیه السلام میفرماید: 👇
چهل ساله برای پرهیز از گناه سزاوارتر از بیست ساله نیست، زیرا کسی که هر دو را طلب میکند یکی است (اعمال آنها را میبیند) و خواب نیست».
آیه ۱۵ سوره«احقاف»که دوران زندگی انسان را از طفولیت برمی شمرد تا به چهل سال میرسدو آن را دوران کمال انسان میشمارد 👈از ابن عباس نقل شده است که میگوید: کسی که به چهل سال برسد و نیکی او بر بدی اش غلبه نکند آماده آتش دوزخ گردد.
🔖👈شیخ صدوق رحمه الله در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام نقل میکند:
👇
▫️انسان قبل از چهل سال در وسعت قرار دارد (خداوند کمتر بر او سخت میگیرد) ولی هنگامی که به چهل سال رسید خداوند متعال به دو فرشته ای که مأمور او هستند وحی میفرستد که من بندهام را عمر کافی و طولانی دادم. از این به بعد بر او سخت بگیرید و شدت عمل به خرج دهید و دقیقاً مراقب اعمال او باشید و هر کار کم یا زیاد، کوچک یا بزرگی را انجام میدهد در نامه اعمال او بنویسید».
👈منافاتی بین احادیث نیست به تعبیر دیگر، حدیث چهل سال اشاره به حداقل و حدیث شصت سال اشاره به حداکثر است.
🔖ازپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است:
هنگامی که روز قیامت شود، منادی ندا کند، انسانهای شصت ساله کجا هستند؟ این همان عمری است که خدا درباره آن فرموده: آیا ما شما را به مقداری که افراد متذکر شوند، عمر ندادیم؟! ».
✍انسان هنگامی که به چهل سالگی میرسد باید بسیار مراقب اعمال خویش باشد و چون به شصت سالگی برسد بسیار بیشتر، زیرا هر لغزشی را در این سن و سال برای او مینویسند و عذری در پیشگاه خدا نخواهد داشت.
🔖امام صادق علیه السلام میفرمود:
ای صاحب موی سفید و قلب سیاه جلوی رویت آتش است و پشت سرت عزرائیل پس اراده داری که چه بکنی؟
تا بچه بود جهالت و نادانی میکردی در هنگام جوانی اهل فسق و فجور بودی حالا که پیر شدی ریاکار هستی پس کی میخواهی بیدار شوی
کجا هستی تو و کجاست عمل تو؟!👇
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.