eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
️ادای احترام پوتین به قرآن در مسجدی در چچن رئیس‌جمهور روسیه در بازدید از مسجد حضرت عیسی(ع) در شهر گروزنی چچن، یک نسخه از قرآن کریم را که با طلا تزئین شده، به مسجد هدیه داد و این کتاب آسمانی را بوسید.
16.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) * گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) * گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) * گفتم: انگار منو فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» منو یاد کن تا یادت باشم. * گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30) * گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم. (یونس/ 109) * ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟.(زمر/36)
3.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا خواب این صهیونیست پیر ( منشه امیر)یک رؤیای صادقه از جنس خواب فرعون نیست؟ این خواب منوشه امیر کابوس نیست رویای صادقه است که دقیقا واقع خواهد شد و از عجایب است چرا؟! آیا کفار و فاسقان و فاجران هم خواب و رویای صادقه می بینند؟ بله خواب فرعون زمان حضرت موسی که دید مردی از بنی اسرائیل او را از تخت پادشاهی به زیر می کشد و همان شد... خواب صفیه دختر یهودی که دید قلعه های خیبر فرو می ریزند و پیامبر صلی الله علیه وآله پیروز می شود... من و شما هم خواب و رویای صادقه را بارها در زندگی داشته ایم اما هر کس به حسب محیط خودش منوشه امیر چون بیش از ۴۰ سال است علیه جمهوری اسلامی در رادیو اسرائیل سخن گفته است و تمام وجهه عمرش در این ۴۵ سال سرنگونی جمهوری اسلامی ایران بوده است و صاحب رسانه ای جهانی است خدا این خواب صادقانه را از زبان او به سایر جهان منتشر نمود که با اقتدار روز افزون جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر فروپاشی اسرائیل، منطقه خاورمیانه نیز به گفتمان انقلاب اسلامی ملحق خواهد شد و این نمی تواند کابوس باشد بلکه حقیقتی است 🤲اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ بچه‌های یمن این نفتکش یونانی که داشت از دریای سرخ می‌رفت برای اسرائیل سوخت ببره رو دچار شرم نیابتی کردن آفرین برادرای یمنی ✅
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پست ویژه 🌏 اهمیت یمن در زمینه سازی ظهور 👤 استاد اصغری
💥یاد سخنان آیت االله بهجت ره به خیر 💥که میفرمودن: برای ظهور چشمتان به اتفاقات باشد👌
اعمال روز اربعین حسینی ❶ قرائت زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین (که از امام عسکری علیه‎السلام روایت ‌شده که فرمود: یکی از پنج علامت مؤمن زیارت اربعین است) ❷ غسل اربعین و توبه ❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 📚 منبع: وسائل الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳
چهره‌ای شاد به خود بگیرید شادی خود را ابراز کنید‌، خدا را شکر کنید، صبرکنید و بگذارید خداوند خودش اوضاعتان را روبه‌راه کند علف‌های هرز تبدیل به گندم خواهند شد🌱 بخشش شما را آزاد می‌سازد بهترین باشید خداوند می‌داند چه کسی به شما بدی کرده خوب زندگی کردن بهترین انتقام است نعمت‌هایتان را بشمارید با گله و شکایت در همان جا که هستید درجا می‌زنید زندگی یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنی.💚 جول اوستین
◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈ ☄معجزه علمی قرآن 💫اشاره به حالاتهای سه گانه آفرینش آدمی در رحم مادر ✨📖✨ يخْلُقُکُمْ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقا ً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ (6 - زمر) او شما را در شکم مادرتان از خلقی به خلق دیگری در آورد در تاریکی های سه گانه شکم مادرتان! 🍀طبق اشاره روشن آیه مذکور، انسان در درون شکم مادر در سه تاریکی قرار گرفته است. ✍تاریکی اول همان مشیمه یا همان لایه ای که در داخل آن مایع آمونیتیک جنین است. تاریکی دوم رحم مادر و تاریکی سوم شکم یا بطن مادر است. 🍀در قبر نیز انسان پس از مرگ در سه تاریکی مشابه شکم مادر قرار می گیرد. ✍تاریکی اول زیر سنگ لحد است، تاریکی دوم خاکی است که روی سنگ لحد ریخته می‌شود و تاریکی سوم سنگ مزاری است که روی خاک گذاشته می‌شود. ‌ «» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔖داستان آفتاب سوخته» 📚 ✍مردم دسته دسته به خرابه شام می آیند، یزید باید حیله ای دیگر بیاندیشد و بین اسرا و مردم فاصله اندازد،پس به بهانهٔ اینکه متوجه جایگاه کاروان اسرا شده و وانمود می کند که می خواهد آنها را احترام کند، اسرا را از داخل خرابه به قصر منتقل میکند. خبرها از بیرون قصر به داخل رسوخ کرده، با ورود کاروان به قصر صدای ناله ای جانسوز بلند میشود، ناگهان هنده همسر یزید موی آشفته می کند و روی می خراشد و خود را به زینب می رساند بر پاهای او بوسه میزند و میگوید: روا نباشد هنده که کنیز شماست پرده نشین باشد و شما که شاهزادگان عالم هستی هستید در اسارت باشید و سپس سرش را بالا می آورد و ادامه میدهد: مرا ببخشید بانو، الان فهمیدم که اسرایی که اینچنین خوارشان کردند چه بزرگ مردمی هستند، مرا عفو کنید و لطفی در حقم کنید. زینب که خوب هنده را میشناسد و به یاد دارد زمانی که هنده کودک و بیمار بود و به دعای حسین شفا یافت، مادرش نیت کرد که هنده به یمن این شفا، کنیزی حسین و خاندان علی را بکند، پس زینب خم میشود دست زیر بغل هنده می کند و او را بلند میکند و میفرماید: گریه کن که در غم اهل بیت تمام عالم می گرید، حال بگو از من چه می خواهی؟ هنده بوسه به دست زینب میزند و میگوید: به من بگو حسین من کجاست؟! آیا حالش خوب است؟! زینب نگاهش به طشت طلایی ست که هنوز در میان تالار قصر و جلوی تخت یزید است و میفرماید: آن کشتهٔ به خون نشسته حسین توست... هنده انگار مجنون شده، دور تا دور قصر می گردد و حسین حسین میکند. یزید که از آشوب مردم سخت میترسد، احوالات همسرش را بهانه می کند و میگوید: خدا لعنت کند ابن زیاد را، ما هم چون همسرمان، حسین را دوست داشتیم و این ابن زیاد بود که چنین خطای بزرگی مرتکب شده است. یزید با همهٔ کم عقلی اش اینبار سیاستی چون معاویه پیشه میکند، اسیران را گرامی میدارد، به آنها لباس و چادر و معجر مخملین و گرانبها می دهد و امام سجاد را در کنار خود می نشاند و روزها تا امام غذا نخورد ،لب به غذا نمی زند، این کارها را می کند تا دوباره مردم را فریب دهد و عده ای ساده انگار فریب حیله های این منافق پست فطرت را می خورند. دیگر بیش از این ماندن کاروان اسرا در شام جایز نیست و پایه های حکومت یزید را میلرزاند. یزید، امام سجاد را فرا می خواند به او میگوید: ای فرزند حسین! اگر می خواهی، می توانی در شام پیش من بمانی و اگر هم می خواهی می توانی به مدینه برگردی امام برگشتن به مدینه را انتخاب میکند و یزید به نعمان بن بشیر که آن زمان در شام بود،دستور میدهد تا مقدمات سفر آل الله را به مدینه فراهم کند و همچنین به او دستور میدهد تعدادی سرباز همراه خود ببرد و مانع دیدار کاروان اسرا با مردم شهرها شود تا مبادا مردمی دیگر بیدار شوند... ادامه دارد...
✔️🌹اربعين حسينى و چون جابر به كربلا آمدن ✍جابر، گونه بر خاك مى گذارد و سوگمندانه مى نالد: «حبيب لا يجيب حبيبه؟ »؛ «آيا دوست، پاسخ دوست را نمى دهد؟ ». جابر پاسخ خويش را خود مى دهد: «چگونه مى توانى پاسخم گويى كه ميان سر و بدنت، فرسنگ‌ها فاصله افكنده اند؟ ». 👈اى حسين، شهادت مى دهم كه تو فرزند آخرين پيامبرى. فرزند سرور مؤمنان، تو هم پيمان و هم سوگند تقوايى. پنجمين تن از اصحاب كساء و فرزند فاطمه زهرا (عليها السلام) و چرا چنين نباشى كه از انگشتان رسول خدا (ص)، غذا خوردى و در دامان امام تقواپيشگان، باليدى و از سينه ايمان، شير نوشيدى و با اسلام، از شير گسستى. زندگى سعادتمند و مرگ شرافتمدانه داشتى و به پاى دوست، قطره قطره بر خاك چكيدى. ✍جابر مى گريست، زيارتنامه مى خواند و صداى اندوهناك او در وسعت خاموش كربلا، تارهاى فضا را مى لرزاند. گاه خاك را مى بوسيد و گاه مى بوييد و گاه در سكوت، آن سان كه گويى به صدايى گوش سپرده است، سر بر مى گرفت و به نقطه اى خيره مى ماند. 👈ديگر بار، دست بر مزار حسين نهاد و گفت: «گواهى مى دهم رهپوى راهى شدى كه برادرت يحيى بن زكريا، مسافر آن بود. او با منكر و زشتى و پلشتى در افتاد و سر در تشت، پيش روى ستمگر نشست و تو نيز سر در تشت، به پاس ستيز با ستم، جلوى شقاوت پيشگان نشستى». ✍جابر برخاست. صحرا را مى بوييد و با هر بار، بر يكى از صحابه سلام مى داد: سلام بر عباس، سلام بر اكبر، سلام بر قاسم، سلام بر عبدالله رضيع، سلام بر حبيب، سلام بر مسلم و سلام بر.... سكوت كرد. اشك دمى درنگ نداشت. سيماى سپيد جابر در درخشش قطره هاى اشك، شكوه و شوكتى خاص يافته بود. مكثى كرد. آن گاه با انگشت، به مزار مولاى غيور و غريب اشارت كرد و گفت: «سوگند به آن كسى كه محمد (ص) را به پيامبرى برانگيخت، با شما در كارى كه انجام داديد، شريكيم»؛ يعنى شريك در شهادت، ايثار، پاكبازى، شكيبايى و فداكارى. عطيه در شگفت شد؛ چگونه ممكن است من و جابر كه در كربلا نبوده ايم، شمشير نزده ايم، خونى نبخشيده ايم و سرى نيفشانده ايم، با حسين شريك و همراه باشيم؟ عطيه در شگفت از اين سخن، سكوت را شكست و آرام و نرم گفت: مولاى من، چگونه ممكن است؟ ما كوهى را بالا نرفتيم، در هيچ وادى و سرزمين، همراهى و همگامى حسين نكرديم، شمشيرى از نيام نكشيديم و با هيچ دشمنى نجنگيديم؟ اما اينان جان بر دست گرفتند، در نهايت عطش، در خون غلتيدند، همسرانشان سوگوار و فرزندانشان در سوگ پدر نشستند، چگونه ممكن است؟ چگونه؟. جابر گفت: عطيه، از محبوبم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: من احب عمل قوم اشرك في عملهم و الذي بعث محمدا بالحق نبيا ان نيتي و نية اصحابي على ما مضى عليه الحسين و اصحابه. هر آن كس كه گروهى را دوست بدارد، با آنان است و هر كس كار گروهى را بپسندد و بپذيرد، در كارشان شريك و همراه است. سوگند به آن كسى كه پيامبر را به حقيقت و راستى به پيامبرى برانگيخت، نيت و انگيزه من و يارانم همان نيت و انگيزه اى است كه حسين و اصحابش، در راه آن جان باختند. ✨ بحارالانوار، ج۶۵، ص۱۳۱.
🔖» 📚 ✍کاروان آمادهٔ حرکت است،امام سجاد هدایای یزید را نمی‌پذیرد و آنها را پس می دهد و به یزید میفرماید:«ما پول و هدایای تو را نمی خواهیم، ما وسایل خودمان را که در کربلا از ما غارت نمودند می خواهیم چرا که در میان آنها مقنعه و گردنبند مادرم زهرا بوده است.» آخر یزید دستور داده بود تا تمام غنیمت های کربلا را جمع کنند و به شام آورند و قصد داشت این غنیمت ها را به عنوان مدال افتخارش نگه دارد و نشانه ای باشد که تا همیشه زمان،گویای پیروزی بنی امیه بر بنی هاشم باشد، اما الان مجبور است همه را پس دهد. همهٔ غنائم دشت کربلا به امام بازگردانده میشود و هرکس می آید و وسایل خودش را از امام میگیرد و میرود در این بین زنی با چهره ای آفتاب سوخته گوشه ای نشسته و گهوره ای خالی را تکان میدهد و همراه با گریه حسین حسین و علی علی می کند. عمه زینب گوشواره رقیه را در دست دارد، گوشواره ای که هنوز رد خون گوش کودک، روی آن باقی ست و این گوشواره مثل آن میخ در که به سینهٔ زهرا فرو رفت و رنگین شد، شده آیینه دق زینب... نیمه شب است و همهٔ مردم در خواب راحتند اما کاروان اهل بیت در حال حرکتند، آخر حکم شده تا حرم رسول الله مخفیانه و در تاریکی شب شام را ترک کنند تا مبادا مردم بفهمند و برای خداحافظی اجتماع کنند و این اجتماع باز هم رسواکنندهٔ یزید شود، کاروان میرود در حالیکه رقیه را در خرابهٔ شام جا میگذارد. یزید سکه های طلا به دختر علی، ام کلثوم میدهد و میگوید:این سکه های طلا را در مقابل رنج و مصیبت هایی که به شما وارد شده، قبول کنید. صدای ام کلثوم در حالیکه کیسه های مملو از طلا را پرت می کند، بلند میشود:« ای یزید!چقدر تو بی حیا و بیشرمی!برادرم حسین را می کشی و در مقابل آن سکه طلا به ما می دهی؟ ما هرگز این پول را قبول نمی کنیم» یزید خجالت زده می شود و کاروان حرکت میکند، کاروانی مظلوم که نسب از علی و فاطمهٔ مظلوم دارد و یک ماه و نیم در شام بلا مانده و هر رنجی را به پایشان ریختند.. نعمان دستور دارد که با کاروان مدارا کند و با احترام با آنها رفتار کند. کمی از شام فاصله گرفتند که امام از نعمان می خواهد راه عراق را در پیش گیرند، آخر آنجا گوهرهایی درون زمین پنهان دارند، آنان می خواهند به کربلا بروند تا با حسین از رنج این سفر و سختی اسارت سخن ها بگویند، آنها می خواهند به نینوا بروند تا گریه هایی را که به ضرب تازیانه در گلو خفه کرده اند، بیرون ریزند.. کاروان به پیش میرود و کم کم سایه ای از کربلا میبینند، هنوز راهی مانده، اما زنان و کودکان بوی عزیزانشان به مشامشان رسیده،صبر از کف داده اند، ناگهان همگی خود را از ناقه به زیر می اندازند و حسین حسین گویان و دوان دوان خود را به کربلا می رسانند..😭😭😭😭 ادامه دارد...