😡 لعنت بر چه کسانی؟ (شماره 43)
🌷 امام رضا (ع):
مؤمن به منزله برادر مؤمن است كه از يك پدر و مادر باشند.
هر كس برادرش را به نا حق متّهم كند، #ملعون است.
هر كس به برادرش نيرنگ بزند، #ملعون است.
هر كس خيرخواه برادرش نباشد، #ملعون است.
هر كس بين خود و برادرش مانعى ايجاد نمايد (و با او قهر کند) #ملعون است.
هر کس غيبت برادرش را بكند، #ملعون است.
📖 الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ احْتَجَبَ عَنْ أَخِيهِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ.
📚 وسائل الشيعة، ج12، ص: 231
✅ داستان کوتاه (141)
😎 سیاست بازان #بیتقوا چه سوء استفاده هایی از #معلم_بیتقوا می کنند؟
🌷 نامه امام سجاد به یک عالم و #معلم درباری
زُهري از علمای زمان امام سجاد بود. او ظاهری خوش و باطنی ناپسند داشت. ریاست طلبی، او را به دربار بنی امیه کشاند. هشام بن عبدالملک وي را #معلم فرزندان خود قرار داد و طاغوتهاي بنی امیه براي فریب دادن مردم از وجود این عالم گمراه اسـتفاده ها می کردند.
او همه عمرش را تباه ساخت و در حالی که سـرسپرده دسـتگاه بنی امیه بود، جان سپرد. امام سجاد (ع) از رفتار این عالم شدیداً ناراحت شده بود. از این رو به عنوان موعظه، نامه اي تکان دهنده به او نوشت که بخشی از آن را می خوانید:
... آگـاه بـاش اي عالم دین فروش درباري! کمترین چیزي را که پنهان کردي و سـبکترین گناهی را که به دوش گرفته اي، این است که نزدیک شدن تو به سـتمگران و رفت و آمدن تو با آنان معنایش امضا کردن کارهاي آنها بوده و راه ظلم را برایشان هموار و آسان کرده اي. با نزدیک شدن به آنان بیم آن دارم که فردا دین خود را به دنیاي این خیانتکاران بفروشی.
دعوتهایی که از تو می کنند و پستهایی که در اختیارت می گذارند، براي این است که تو را مانند استوانه آسیاب، محور ظلمهاي خود قرار دهند و سنگ ظلمها را بر گِرد وجود تو بگردانند و تو را پلی براي هـدفهاي شوم خود و نردبانی براي رسـیدن به قله گمراهیهاي خویش، و سرچشـمه انحرافات خود ساخته و تو را به همان راه بکشانند که خود می روند.
هوشـیار باش که آنان می خواهنـد با بودن تو در دسـتگاه، مردم را درباره علمای درسـتکار به شک و تردیـد اندازنـد و دلهاي عوام و افراد ساده لوح را به سوي خود جذب کنند.
اي عالم خود فروخته! بـدان کارهاي زشت و جنایتهایی را که انجام می دهنـد، هیـچ کـدام از وزیران و همکاران نیرومندشان نمی تواننـد به اندازه تو فسادهاي آنها را اصـلاح کنند. تو بر فسادهاي آنان سـرپوش می نهی و افراد نادان و سـاده لوح را به دربارشان جلب می کنی. چه مزد اندکی به تو می دهنـد در برابر دینی که از تو می گیرنـد و چقـدر کم دنیا را برایت آباد می کنند ولی چقدر زیاد برایت خرابی آخرت به وجود می آورند.
بـدان اي زُهري! تو با کسـی (خداونـدی) طرفی که از تمـام کـارهایت آگـاه است و مواظب توست. آماده باش که سـفري طولانی نزدیک است. گناهانت را جبران کن که سخت بیمار گشته اي.
گمـان نکن که من می خـواهم تـو را سـرزنش کنم. بلکه می خواهم خداونـد، دلِ مرده ات را زنـده کنـد و آنچه از دینت را از دست داده اي، به تو بازگرداند و به یاد این آیه افتادم که خداوند می فرماید: «فَذَکِّر فَإنَّ الذِّکرَی تَنفَعُ المُؤمنین: تذکر بده که موعظه و پند به حال مؤمنان سود دارد...
چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوي و از لغزش خود برنمی گردي؟ آیا این است حق شناسی خداوند که به تو نعمت علم داده و محبتش را بر تو تمام نموده است؟ تو بازوي تقویت ظالمان و دشـمنان خداوند شده اي. بسـیار نگرانم از اینکه تو از آن افرادي باشی که خداوند درباره ي آنها می فرماید: «اَضاعُوا الصَّـلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّـهَوات فَسَوفَ یَلقَونَ غَیّا: نمـاز را ضـایع کردنـد و به دنبـال هوسهاي حرام نفسانی رفتنـد. پس به زودي نتیجه گمراهی خود را می بینند.»
خداونـد تو را مأمور انجام دسـتورات واجب و حرام قرآن نموده و علم آن را به تو سپرده. ولی تو آن را تباه کردي. سـپاس خدایی را که ما را به آن بدبختیها که تو دستخوش آن هستی، گرفتار نساخت. والسلام.
🌷 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 110 (با کمی ویرایش)
👆 تصویر تامل برانگيز
از كوچ انسان به سوی مرگ با چمدانی خالی.
💠 این حکایت کسانی است که در دنیا همه کار می کنند جز انجام #واجبات و ترک #محرمات. آنها گمان می کنند راهشان درست است و ذخیره عمرشان کافی.
اما چمدانشان خالی است. بهترین توشه برای سفر آخرت، #تقواست. یعنی انجام #واجبات و ترک #محرمات. این سخن خداست.
📚 بر اساس آیات زیر:
1️⃣ قلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً * الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (کهف، 103 و 104)
2️⃣ و تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (بقره، 197)
آیه شماره 283
✅ فرق رزمندگان با بقیه مردم چیست؟
🌷 سخن خدا در قرآن:
مسلمانانی که سالم هستند و به جبهه جنگ نمی روند، هرگز با رزمندگانی که برای انجام دستور واجب جهاد، عازم جبهه جنگ می شوند و با مال و جانشان جهاد می کنند، مساوی نیستند. خدا مجاهدانی را که با مال و جانشان جهاد می کنند، برتر از کسانی که در خانه نشستهاند، دانسته. البته خدا به همه مسلمانان وعده پاداشهای شایسته داده؛ اما رزمندگان را بر کسانی که به جبهه نمی روند، با پاداشی ویژه برتری داده؛ *
پاداشهایی از جمله درجاتی عالی از جانب خودش در بهشت، مغفرت گناهان گذشته آنها و مهربانی ویژهاش. ضمناً خدا هم آمرزنده است و هم مهربانی ویژهاش را شامل این بندگان مطیعش می کند.
📖 لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً (95)دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (نساء، 95 و 96)
آیه شماره 367
🔹 از علی آموز ...
🌹 درسی از نهج البلاغه
✅ چگونه می توان به پاداشی بالاتر از پاداش شهدا دست یافت؟
📣 امام علی (ع):
پاداش مجاهد شهیدی که در راه خدا جهاد می کند، بزرگتر از کسی که می تواند #گناه کند و نمی کند، نیست. انسان عفیفی که #گناه نمی کند، به فرشته شدن نزدیک است.
📖 ما اَلْمُجَاهِدُ اَلشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ. لَكَادَ اَلْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ.
📚 نهج البلاغة , جلد۱ , صفحه۵۵۹
✅ دستورات خدا به مسلمانان برای زمان جنگ با دشمن چیست؟
🌷 سخن خدا در قرآن:
ای مسلمانان! هرگاه با گروهی از دشمنان خدا روبرو شدید، اوّلاً در مبارزه با دشمن، محکم و استوار باشید؛
ثانیاً زیاد به یاد خدا باشید تا در معرض پیروزی قرار گیرید؛ *
ثالثاً از دستورات سیاسی خدا و پیامبرش اطاعت کنید؛
رابعاً در انجام این دستورات، دچار اختلاف و دعوا نشوید که سست می شوید و قدرت سیاسیتان از بین می رود؛
خامساً بر سختیهای انجام دستورات واجب و حرام خدا مقاومت کنید؛ چون خدا همراه و پشتیبان جبهه مقاومت است.
📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ (انفال، 45 و 46)
آیه شماره 397
✅ در نبرد با جبهه کفر، خدا در چه صورتی با ماست و پشتیبان ما؟
🌷 امام خامنه ای:
خدای متعال موسی و هارون را مأمور کرد که بروند به سراغ فرعون، خب خیلی کار عظیمی بود که دو نفر آدمِ تنها، بروند به مقابله و معارضه ی با یک قدرت عظیمِ آن روز؛ قدرت فرعونی یک قدرت بسیار عظیمی بود - از لحاظ سیاسی، از لحاظ اجتماعی، حتّی از لحاظ نفوذ در مردم، از لحاظ تأسیسات اداری ، که تفاصیلی دارد قدرت فرعونی - یک چیز عجیبی بود فرعون؛ یک قدرت مستبدِ فعّال مایشاء؛ با آن همه امکانات؛ خدای متعال دو نفر را مأمور می کند که بروید شما با این آدم معارضه کنید و مبارزه کنید.
حضرت موسی عرض کرد پروردگارا! ممکن است برویم، ما را مثلاً بکشند، به قتل برسانند، کارمان نصفه کاره بماند - از کشتن نمیترسیدند، گفتند کار نصفه کاره می مانَد-
قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرى ـ {خدا گفت} من با شما هستم.
ببینید معیّت الهی این است: اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَرىٰ. اینکه خدا می گوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» -که من عرض می کنم اگر من و شما #تقوا داشته باشیم خدا با ما است - این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که می توان دو نفر آدم تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون. (3/9/1395)
✍️ شرح: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #محرمات در زندگی فردی و اجتماعی
پند 221
🔹 شیطان شناسی (شماره 7)
س: آیا اینکه می گویند: «شیطان، عقل را می گیرد»، حقیقت دارد؟
ج: عقل را نمی گیرد. وقتی انسان عصبانی شود، عقلش را تیره می کند؛ و الّا او نمی گیرد. او جلوه می دهد. می گوید: «به زن نامحرم نگاه کن.» مدام آن را واکس می زند تا تو راه می افتی و به دنبالش می روی. وسوسه می کند.
س: آیا همه ی جنگ ها کار شیطان است؟
ج: همه ی جنگ ها زیر سر آن ملعون خبیث است.
س: پس نظام احسن چیست؟
ج: تشریعی است. تکوینی که نیست. جنگ هم در نظام احسن باید بشود. اسبابش را انسان ها فراهم می کنند. این قدرت دارد و دین هم ندارد، اما آن یکی قدرتش ضعیف تر است و وقتی زیر بار حرف قدرت مند نرود، او چه می کند؟ راه می افتد و می زند. او تکوینش درست است؛ اما حق ندارد این کار را بکند. حرام است. تشریعش خراب است؛ و الّا تکوینش عیبی ندارد. تمام حوادث تکوینی باید انجام شود و دارد می شود؛ اما بعضی از آن تشریعاً حرام است و جایز نیست.
س: آیا آن شیطان اصلی مرده است؟
ج: سر جایش هست. خدا به او تا قیامت مهلت داده است.
س: بچه های شیطان...؟
ج: او ذرّیه دارد. کسانی که بناست تا قیامت باشند، هستند.
س: تفاوت وسوسه های نفس اماره با وسوسه های شیطان چیست؟
ج: ملاک، کتاب و عترت است. هر نوع پیشنهادی که مطابق با کتاب و عترت باشد، از فرشته هاست و هر نوع وسوسه ای که با کتاب و عترت مطابق نباشد، از طرف شیطان است.
س: تفاوت وسوسه ی شیطان با وسوسه ی نفس اماره چیست؟
ج: نفس اماره وزیر دست راست شیطان است. با هم همکاری می کنند؛ او از بیرون و این هم از درون، انسان را کوک می کنند.
س: آیا هر انسانی شیطان خود را دارد؟
ج: نه؛ شیاطین مختلف زیادند. گاهی او می آید و گاهی این.
س: آیا اینکه می گویند: «حضرت محمد (ص) شیطان خود را مسلمان کرده بود»، درست است؟
ج: نه؛ وقتی شیطان مسلمان شود که دیگر مزاحمت نمی کند. هر کس که به دنبال پیغمبر اکرم (ص) برود و نفس اماره اش را تربیت کند و به نفس مطمئنه برسد و صد درصد در برابر خدا عبد باشد، او هم دیگر شیطانش با او کاری ندارد. خود شیطان اظهار یأس کرده و گفته: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين». زورم به این ها نمی رسد. همه ی انبیاء، همه ی حضرات معصومین و پیروان عملی آن ها جزء «عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين» هستند. شیطان از آن ها مأیوس است. دیگران که در برابر خدا صد درصد عبد نیستند، به اندازه ی آزادی شان، بر آن ها مسلّط می شود. بر بعضی که خود را رها کرده اند، دائماً مسلّط است و بر بعضی دیگر، گاهی مسلّط است. افراد مختلفند.
📚 منبع: آثار بندگی، آیت الله خوشوقت
✅ ادامه دارد ...
✅ تقوا یعنی چه؟ و در کدام یک از امور زندگی دخالت دارد؟
#تقوا يعنى مراقبت از خود. انسان دائم بايد مراقب خود باشد؛ هم مراقب اعمال و رفتار خود- يعنى مراقب چشم خود، زبان خود، گوش خود، دست خود- هم مراقب دل خود باشد؛ مراقب عدم نفوذ خصال پست حيوانى، مراقب عدم ميل دل به هوى و هوس، مراقب مجذوب و فريفته نشدن دل به جلوه هاى پست كننده ى انسان، مراقب حسد نورزيدن، مراقب بدخواه ديگران نبودن، مراقب وسوسه به دل راه ندادن، دل را جايگاه فضايل و ذكر خدا و عشق به اولياى الهى و عشق به انسانها قرار دادن؛ هم #تقواى فكر و عقل داشته باشد؛ يعنى عقل را از انحراف نگهداشتن، از خطاها و لغزشها بازداشتن، از تعطيل و بيكارگى نجات دادن، و خرد را در امور زندگى به كار بستن. پس مراقبت دائمى از جوارح، از دل و از فكر و مغز، #تقواست. (28/ 05/ 1384)
✍️ شرح: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #محرمات در زندگی فردی و اجتماعی
پند 107
🌹 درسی از نهج البلاغه (6)
✍️ مقدمه: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #گناهان
🔹اگر (با انجام واجبات و ترک گناهان،) اهل #تقوا شوید، #تقوا موجب می شود که شما بر گردن خدا حق پیدا کنید.
🔹 #تقوا امروز محافظ و سپر بلای شماست و فردا راه رسيدن به بهشت است.
🔹هر کس وارد مسیر #تقوا شود، سود می کند و هیچ ضرری نمی کند.
🔹امانتدار #تقوا خداست و خودش حافظ آن خواهد بود. پس مزد #تقوا ضایع نمی شود.
🔹فرداى قيامت، همه به #تقوا نيازمندند. چون خدا در قیامت فقط از واجبات و گناهان بازخواست می کند.
🔹#تقوا جاىگزین همه چیزهای از دست رفته است. چون با #تقوا همه گذشته ها جبران می شود.
🔹#تقوا خواب غفلت انسان را به بيدارى تبديل می کند. چون تقوا به انسان بصیرت می دهد.
🔹#تقوا دلهاى مرده را زنده می كند. چون گناه است که دلها را می میراند و انسان #باتقوا گناه نمی کند.
🔹#تقوا گناهان گذشته را شستشو می دهد. چون شروع #تقوا یعنی توبه از گناهان گذشته.
🔹#تقوا بيمارى هاى روح و جسم را درمان می کند. چون عامل همه بیماریهای روحی و برخی از بیماری های جسمی، گناه است.
🔹#تقوا انسان را آماده سفر آخرت می کند. چون در آخرت فقط از #واجبات و #گناهان می پرسند.
📣 پس به هوش باشید و با انجام واجبات و ترک گناهان، #تقوا را حفظ كنيد و خود را با #تقوا حفظ کنيد.
📚 نهج البلاغه، خطبه 191
😡 لعنت بر چه کسانی؟ (شماره 47)
🌷 مرد منافقی، مُرد. امام حسین (ع) بیرون آمد و همراه جنازه وی به راه افتاد که یکی از وابستگان خود را دید (که به سمت دیگر می رود.) به او فرمود: «فلانی! کجا می روی؟».
او گفت: از این که بر جنازه این منافق نماز بگزارم، می گریزم.
امام (ع) به او فرمود: «دقّت کن که سمتِ راست من بِایستی و مانند آنچه از من می شنوی، بگو».
وقتی ولیّ میّت بر جنازه تکبیر گفت، امام حسین (ع) گفت: «اللّه اکبر. خدایا! این بنده مرده ات را #لعنت کن؛ هزار #لعنتِ پشت سر هم، نه پراکنده. خدایا! این بنده ات را میان بندگان و شهرهایت رسوا کن و داغیِ آتشت را به او برسان و سخت ترین کیفرت را به او بچشان. چون او با دشمنانت دوستی و با دوستانت دشمنی می کرد و با اهل بیت پیامبرت دشمن بود».
📖 عن أبی عبد اللّه علیه السلام: إنَّ رَجُلاً مِنَ المُنافِقینَ ماتَ،فَخَرَجَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ یَمشی مَعَهُ فَلَقِیَهُ مَولیً لَهُ،فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام:أینَ تَذهَبُ یا فُلانُ؟
قالَ:فَقالَ لَهُ مَولاهُ:أفِرُّ مِن جِنازَةِ هذَا المُنافِقِ أن اصَلِّیَ عَلَیها.
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام:اُنظُر أن تَقومَ عَلی یَمینی فَما تَسمَعُنی أقولُ فَقُل مِثلَهُ.
فَلَمّا أن کَبَّرَ عَلَیهِ وَلِیُّهُ،قالَ الحُسَینُ علیه السلام:اللّهُ أکبَرُ،اللّهُمَّ العَن فُلانا عَبدَکَ ألفَ لَعنَةٍ مُؤتَلِفَةٍ غَیرَ مُختَلِفَةٍ،اللّهُمَّ أخزِ عَبدَکَ فی عِبادِکَ و بِلادِکَ،وَ اصلِهِ حَرَّ نارِکَ،و أذِقهُ أشَدَّ عَذابِکَ،فَإِنَّهُ کانَ یَتَوَلّی أعداءَکَ و یُعادی أولِیاءَکَ،و یُبغِضُ أهلَ بَیتِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه و آله.
📚 حکمت نامه امام حسین (ع) ج 1 ص 433
✅ داستان کوتاه (145)
هشام بن عبدالملک خلیفه عباسی، امام باقر (ع) را به شام فراخواند. امام پس از سفر به شام، در اجتماعات مردم شرکت میکرد و به پرسشهای آنان پاسخ میداد. روزی امام مشاهده کرد که مسیحیان به کوهی در آن منطقه میروند. امام از اطرافیان پرسید: آیا امروز عید آنان است؟ گفتند: نه؛ آنان هر سال در این روز نزد عالمی مسیحی که اصحاب حواریون عیسی (ع) را درک کرده است، میروند و پرسشهای خود را از او میپرسند. امام سر خود را پوشاند و با همراهان خود به آن کوه رفت و در میان مسیحیان نشست.
عالم مسیحی نگاهی به جمعیت حاضر کرد و چون سیمای امام باقر (ع) توجه او را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟
امام (ع) فرمود: از مسلمانان.
عالم مسیحی گفت: از دانشمندان آنان هستی یا افراد نادان؟
امام (ع) فرمود: از افراد نادان نیستم.
گفت: اول من سوال کنم یا شما میپرسید؟
امام (ع) فرمود: اگر مایلید، شما سوال کنید.
گفت: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا میکنید که اهل بهشت غذا میخورند و میآشامند ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این دنیا وجود دارد؟
امام (ع) فرمود: بله نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه میکند ولی مدفوعی ندارد.
گفت: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!
امام (ع) فرمود: من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!
او پرسید: به چه دلیل عقیده دارید که میوهها و نعمتهای بهشتی کم نمیشود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده و کاهش پیدا نمیکند؟ آیا نمونه روشنی از پدیدههای این جهان میتوان برای این موضوع پیدا کرد؟
امام (ع) فرمود: آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمیشود.
گفت: سؤالی دیگر میپرسم. به من خبر بده از ساعتی که نه از شب است و نه از روز.
امام باقر (ع) فرمود: آن، همان ساعت بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که در این ساعت گرفتاران آرامش مییابند.
با شنیدن این جواب، عالم مسیحی فریادی کشید و گفت: یک مسئله باقی است. قسم به خدا که هرگز نتوانی جواب آن را بدهی.
امام فرمود: مسلماً قسم دروغ خورده ای.
گفت: به من از دو مولود خبر بده که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز از دنیا رفتند در حالی که یکی پنجاه سال عمر کرد و دیگری صد و پنجاه سال.
امام باقر (ع) فرمود: آنان عُزَیر و عزیره بودند و چون به ۲۵ سالگی رسیدند، عزیر سوار بر الاغ خود از قریه انطاکیه میگذشت که دید انطاکیه به کلی ویران شده است. با خودش گفت: چگونه خداوند این قریه را بعد از نابودیش دوباره زنده میکند؟
با آنکه خداوند عزیر را برگزیده بود و هدایتش کرده بود، وقتی چنین سخنی گفت و خداوند بر او خشم گرفت و او را به مدت صد سال میراند به خاطر سخن ناشایستی که گفته بود و دوباره او را با الاغ و غذا و نوشیدنی اش زنده کرد.
پس نزد عزیره بازگشت ولی عزیره برادرش را نشناخت. اما مهمان او شد. فرزندان عزیر و فرزندان فرزندانش به نزد او میآمدند در حالی که او خود جوانی ۲۵ ساله بود. عزیر پیوسته از عزیره و فرزندانش یاد میکرد و خاطراتی از آنها نقل مینمود و میگفت آنان هم اکنون پیر شدهاند.
عزیره که ۱۲۵ ساله بود، گفت: من جوانی در ۲۵ سالگی ندیده ام که از جریان بین من و برادرم در ایام جوانی ما باخبرتر باشد، توای مرد! آیا از اهل آسمانی یا از زمین؟
عزیر گفت: ای عزیره من عزیر هستم که خداوند بر من خشم گرفت و به خاطر سخن ناشایستم صد سال مرا میراند تا هم مجازاتم کرده باشد و هم بر یقینم بیفزاید و این همان الاغ و غذا و نوشیدنی من است که با آن از منزل خارج شده بودم و اکنون خداوند مرا به همان صورت برگردانده کرده است.
عزیره سخنان عزیر را پذیرفت. عزیر ۲۵ سال دیگر با آنان زندگی کرد و بعد هر دو در یک روز از دنیا رفتند.
عالم مسیحی هر سوال مشکلی به نظرش میرسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: مردم! آیا دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟ به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید. این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.
این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجی از شادی و هیجان در محیط شام بوجود آورد. هشام به جای این که از پیروزی افتخارآمیز علمی امام باقر (ع) بر بیگانگان خوشحال شود، بیش از پیش از نفوذ معنوی امام بیمناک شد و ضمن ظاهرسازی و ارسال هدیه برای آن حضرت، پیغام داد که امام باقر (ع) حتماً همان روز دمشق را ترک کند.
📚 الکافی، ج 8 ص 123